در نمونه ای دیگر، عبدلله بن عباس بیان می دارد که “من تو را نصیحت می کنم که معاویه را بر سرکار نگه داری. آنگاه که با تو بیعت کرد من او را از منزلگاهش بر می کنم”.و در موردی دیگر بیان می کرد که تو مرد شجاعی هستی اما در این عرصه باید خدعه کرد.
گروه سیاسی -
دکتر فرزاد جهان بین در وبگاه شخصی خود اینگونه نوشت : نگاهی به سیره پیامبر اسلام و امیرمومنان مواردی را نشان می دهد که در بدو امر قابل جمع به نظر نمی رسند و نیاز به تبیین دارد.از جمله این موارد نوع برخوردهایی است که رسول مکرم اسلام و
علی(ع) در برخورد با دشمنان داشته اند.در زیر به نمونه هایی از این برخوردها اشاره می کنم:
در صلح حدیبیه شاهد انعطاف زیاد پیامبر اسلام هستیم.صلح حدیبیه پیمانی است که پیامبر گرامی اسلام و پیروان ایشان از مدینه با بتپرستان قریش بستند. این پیمان در سال ۶۲۸ پس از میلاد برابر با سال ۶ هجری بسته شد. مُفاد صلح نامه حدیبیه عبارت بود از:
به گزارش بولتن نیوز، ده سال میان طرفین صلح برقرار گردد تا مردم در امنیت و آرامش زندگی کنند.
مسلمانان آن سال بدون زیارت خانه خدا به مدینه بازگردند و سال بعد برای به جا آوردن عمره وارد مکه شوند، مشروط بر اینکه جز سلاح مسافر، سلاحی به همراه نداشته باشند و بیش از سه روز در مکه اقامت نکنند، قریش نیز در این مدت شهر را ترک خواهند کرد.
مسلمانان متعهد شدند افرادی را که از مکه به مدینه میگریزند، به مکه بازگردانند، اما طرف مقابل چنین تعهدی نسبت به فراریان مدینه نداشت.
سایر قبایل در هم پیمانی با قریش و مسلمانان آزاد و مختار باشند
پیامبر اسلام در این مذاکرات انعطاف بسیاری از خود نشان دادند به نحوی که اعتراض برخی از صحابه را برانگیخت و حتی یکی از صحابه بیان می دارد که من در نبوت ایشان شک کردم!نمونهای از انعطاف پیامبر، قبول درخواست سهیل بن عمرو بود مبنی بر حذف "بسم اللّه الرحمن الرحیم» از ابتدای صلح نامه و نوشتن «باسمک اللهم" به جای آن، و نیز حذف عنوان رسول اللّه بعد از نام آن حضرت و نوشتن "محمدبن عبداللّه» به جای آن.
اما آنگاه که در صدر اسلام، عدّه ای نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما به تو ایمان می آوریم به شرط اینکه نماز نخوانیم، پیامبر فرمودند: دین، بدون نماز نمی شود یا در مورد دیگر مشاهده می کنیم که پیامبر اسلام در سفر تبلیغی خود به طائف بر قبیله ای به نام بنی عامر وارد شدند؛ یک جوان به نام بیحره گفت: ما به تو ایمان می آوریم به شرطی که ما جانشینان بعد از تو با شیم و حکومت تو به ارث به ما برسد. پیغمبر گفت: نه! جانشینی بعد از من باید از طرف خدا معلوم شود. او گفت: پس ما به تو ایمان نمی آوریم. آیا ما به تو ایمان بیاوریم و در راه تو شمشیر بزنیم و از جان و مالمان بگذریم و دست آخر هم حکومت تو از آن دیگران باشد؟
در سیره علی(ع) نیز به چنین مواردی برمی خوریم:
علی(ع) حکمیت را پذیرفتند و با انعطافی که مورد اعتراض بعدی خوارج قرار گرفت پذیرفتند که لفظ امیرالمونین از متن حکمیت حذف گردد.
اما علی(ع) لحظه ای حاضر نشد معاویه را به رسمیت بشناسد. از جمله دیدگاه هایی که در خصوص راهبرد تعامل علی(ع) با معاویه مطرح می شد این راهبرد بود که علی(ع) به طور موقت با معاویه کنار بیاید تا پس از تثبیت خلافت به تصمیم گیری در مورد معاویه بپردازد. به عنوان نمونه مغیره بن شعبه در گفتگو با علی(ع) از ایشان می خواهد که به مدت یکسال، کارگزاران عثمان را بر سر کار نگه دارد و وقتی پاسخ منفی از حضرت می شنود تاکید می کند که حداقل به معاویه، دست نزند و دلیل این امر را جسور بودن معاویه و نفوذ زیاد وی در شام بیان می کرد.
در نمونه ای دیگر، عبدلله بن عباس بیان می دارد که "من تو را نصیحت می کنم که معاویه را بر سرکار نگه داری. آنگاه که با تو بیعت کرد من او را از منزلگاهش بر می کنم”.و در موردی دیگر بیان می کرد که تو مرد شجاعی هستی اما در این عرصه باید خدعه کرد.
ایشان در پاسخ این نصایح می فرمودند: اگر معاویه اصلاح شود مشکلی با ابقاء او ندارد اما تا معاویه "بر حال خود باقی است” هرگزمعاویه را برای دو روز به کار نخواهد گماشت.
مشاهده این رفتارها در کنار هم و نه به صورت تجزیه شده می تواند مدلی از رفتار با دشمنان را به دست بدهد.
الف- از این برخوردها می توان به دست آورد که می باید میان امور ذاتی و غیر ذاتی تفکیک قائل شد. منظور از ذاتیات آن چیزی است که حقیقت نظام اسلامی را تشکیل می دهد و تغییر آنها به تغییر ماهوی نظام تعبیر می گردد. در امور ذاتی نمی توان وارد مذاکره شد و اساسا مذاکره به معنای بده بستان و برد برد در این مسائل معنایی ندارد.مانند مساله تعیین حکومت بعد از پیامبر در مذاکره با طائفه بنی عامر و یا در مساله نماز و یا کنارآن آمدن علی(ع) با معاویه.اما در مسائل غیر ذاتی می توان بنا به مصالح و به صورت موردی مذاکره کرد و حتی نرمشهایی در چارچوب منافع بالاتر انجام داد.به عنوان نمونه حذف عنوان رسول الله و یا بسم الله الرحمن الرحیم از متن صلح حدیبیه و یا عنوان امیرمومنان از متن حکمیت.علی(ع) در بیان دلیل پذیرش حکمیت و این انعطافها می فرمایند: وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ لِمَ جَعَلْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ أَجَلًا فِی التَّحْکِیمِ فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذَلِکَ لِیَتَبَیَّنَ الْجَاهِلُ وَ یَتَثَبَّتَ الْعَالِمُ (خطبه ۱۲۶)و امّا سخن شمایان که گفتید چرا زمانی را بدانان مهلت دادید.این مهلت بدان جهت بود تا «نادان» بداند و «دانا» پا برجا و استوار گردد.
ب- مذاکره موردی پیامبر با مشرکین و مذاکره علی(ع) با معاویه ابدا به معنای ترافق نیست.این دو جریان اساسا با یکدیگر اختلاف مبنایی دارند و در همان حال قابل جمع نیستند.لذا توافق موردی هیچگاه به معنای وجود ترافق میان آن دو جریان نیست.علی(ع) معاویه را نماد شیطان می دانستند و به زیاد بن ابیه فرمودند فاحذره فانما هو الشیطان بترس از معاویه که او خود شیطان هست و لذا با چنین منطقی، دو روز به او مهلت دادن و او را بر سر کار گماردن یعنی مشروعیت دادن به شیطان. کاری که امیرمومنان هیچگاه بدان تن نداد.غیر از این دلیل علی(ع) معتقد بودند که اساسا کنار آمدن موقت با معاویه، به حل مشکل نخواهد انجامید چرا که مشکل، مبنائی است. علی(ع) در پاسخ به اظهار نظرها مبنی بر کنار امدن موقت با معاویه علاوه بر آنکه می فرمودند:من در دین خود دورویی نمی کنم و در کار حکومت ریا نمی ورزم”پاسخ دومی دادند که ناشی از ژرف نگری حضرتش بود و آن توجه به این حقیقت بود که معاویه با من کنار نخواهد آمد و تن به مصالحه و مسالمت نخواهد داد مگر آنکه”با او عهد و پیمان الهی ببندم که هیچگاه معزولش ندارم”.به عبارتی دیگر معاویه جز به اینکه من کاری به کار او نداشته باشم با من، کنار نخواهد آمد.علی(ع) در نامه ۷۳ نهج البلاغه ضمن اشاره به زیاده خواهیهای معاویه می نویسند:
"همانا تو که مدام خواسته هایی ازمن داری و نا مه های فراوان می نویسی…”
در همین راستا معاویه در یکی از آخرین نامه های خود به علی(ع) پیش از صفین اعلام می دارد که اگر علی(ع) در زمان حیات خود، امارت شام و مصر را به او بسپارد و پس از حیات خود نیز بیعت کسی را بر گردنش قرار ندهد در چنین صورتی است که خلافت علی(ع) را خواهد پذیرفت..
بر این اساس مذاکره به معنای داد وستد با چنان جریانی اساسا بی معناست و جز مذاکره برای مذاکره و مشروعیت بخشیدن به طرف مقابل که نماد شیطان هست تاثیری ندارد.به تعبیر علی(ع)اینها کسانی هستند که اگر پاسخ داده شوند و همراهی بینندگمراه کننده اند.
ج- با این مقدمات، مذاکره فرصتی را برای نفوذ و ضربه زدن فراهم می کند.علی(ع) در آغاز طرح حکمیت، نسبت به آن موضع گرفتند و آن را نفس گرفتنی برای طرف مقابل تعبیر کردند.بعد از حکمیت نیز که حیله عمرو عاص روشن شد در مقابل اعتراض خوارج که چرا از ابتدا حکمیت را پذیرفتی! فرمودند:
"آنگاه که شامیان در گرما گرم جنگ، و در لحظه هاى پیروزى ما، با حیله و نیرنگ، و مکر و فریب کارى قرآنها را بر سر نیزه بلند کردند شماها نگفتید که: «شامیان، برادران ما و هم آیین ما هستند از ما مى خواهند از خطاى آنان بگذریم. و راضى به حاکمیّت کتاب خدا شده اند، نظر ما این است که حرفشان را قبول کنیم و از آنان دست برداریم» امّا من به شما گفتم که: این توطئه، ظاهرش ایمان و باطن آن دشمنى و کینه توزى است، آغاز آن رحمت و پایان آن پشیمانى است، پس در همین حال به مبارزه ادامه دهید، و از راهى که در پیش گرفته اید منحرف نشوید، و در جنگ دندان بر دندان فشارید، و به نداى ندا دهنده اى گوش ندهید، زیرا اگر پاسخ داده شوند گمراه کننده اند، و اگر رها گردند خوار و ذلیل شوند، که همواره چنین بود. امّا دریغ شماها را دیدم که به خواسته هاى شامیان گردن نهادید، و حکمیّت را پذیرفتید"
در این جملات مهم چند نکته قابل توجه است:اول آنکه کنار آمدن با معاویه و شام، ظاهرش ایمان و باطن آن دشمنى و کینه توزى است، آغاز آن رحمت و پایان آن پشیمانى است.دوم آنکه این مذاکرات تنها فرصتها را از دست می دهد و لذا باید به مبارزه ادامه داد و از راه درستی که در پیش گرفته شده است منحرف نشد و با تمام قوا در میدان حضور یافت.سوم آنکه شامیان کسانی هستند که اگر به آنها پاسخ دهید و همراهیشان کنید گمراهتان می کنند اما اگر رهایشان کنید هیچ کاری از پیش نمی توانند ببرند.