اوباما بعد از توافق وین در مصاحبه ای با نیویورک تایمز گفت از این به بعد براساس توافق وین این فضا برای ما آمریکاییها باز میشود که بتوانیم از مجاری تجاری نیروهای نزدیک به خودمان در ایران را شناسایی کنیم.
گروه سیاسی - داریوش سجادی روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی، درمقاله ای به بررسی سخنان اخیر اوباما در گفت وگو با نیویورک تایمز پرداخته است.
به گزارش بولتن نیوز، وی در این مقاله نوشته است: اوباما بعد از توافق وین در مصاحبه ای با نیویورک تایمز گفت از این به بعد براساس توافق وین این فضا برای ما آمریکاییها باز میشود که بتوانیم از مجاری تجاری نیروهای نزدیک به خودمان در ایران را شناسایی کنیم.
این جمله از اوباما نشان میدهد که آنها از این مقطع به بعد دنبال گزینش نیرو از داخل ایران هستند؛ نیروهایی که در زمین آمریکا بازی میکنند و به پراگماتیستها معروف هستند.
اظهارات اوباما از یک طرف خوب است چون ثابت میکند که آمریکا بعد از ۳۶ سال به این واقعیت رسید که طی این چهار دهه بطور کلی منابع اطلاعاتی آمریکایی ها، ایرانیان خارج از کشور بوده که این طیف رویاهای خود را در مقام تحلیل به آمریکایی ها میفروختند و امریکایی ها براساس این تحلیل ها اکثر برنامههای استراتژیک خود را تنظیم میکردند.
تاریخ مصرف اپوزیسیون تمام شد
وقتی اوباما این سخنان را گفت نشان داد که آمریکاییها دیگر به نیروهای اپوزیسیون امیدی ندارند و درواقع تاریخ مصرف اپوزیسیون تمام شده است.
اما از سویی یک خطر تمرکز آمریکایی ها بر برخی نیروهای داخلی ما را تهدید می کند. متاسفانه ما امروز نیروهای غربگرا در داخل کشور زیاد داریم که اماده نقشآفرینی در بستر و زمین آمریکایی ها هستند.
آمریکا ۳۶ سال به دنبال پیدا کردن نیروهای پراگماتیست و ایجاد پلی ارتباطی به داخل کشور از طریق این نیروها بوده است تا بتواند گفتمان انقلاب اسلامی و نیروهای حامل این گفتمان را به کرنر ببرد و توازن را به نفع پراگماتیست ها بهم بزند.
به عنوان مثال آمریکاییها همین اقداماتی که با انقلاب اسلامی کردند را با انقلاب نیکاراگوئه انجام دادند یعنی ابتدا تحریم های سنگینی علیه نیکاراگوئه وضع و سپس نیروهای مخالف انقلاب را تسلیح و جنگ را به این کشور تحمیل کردند و توانستند انقلاب نیکاراگوئه را زیر۱۰ سال شکست دهند. یعنی مردمی که در ابتدای انقلاب نیکاراگوئه برای «دانیل اورتگا» شیدایی میکردند در یک انتخابات به دلیل فشارهای معیشتی و اقتصادی به «خانم چامورا» که تا بن دندان آمریکایی بود رأی دادند. همین نسخه برای ایران هم پیچیده شد ولی به دلایل مختلف از جمله وجود یک رهبر کاریزماتیک، دین اسلام و اقتصاد متکی به نفت موفق نشد.
من معتقدم بنابر دلایل بسیار زیادی آمریکاییها از این به بعد هم موفق به تحقق اهدافشان در ایران نخواهند شد.
آمریکایی ها زمانی حاضرند تخم مرغ های خود را در سبد کسی بگذارند که آن فرد هم بتواند اهداف آنها را محقق کند.
اگر در انتخابات ۹۲ آقای هاشمی رفسنجانی رد صلاحیت نمیشد و قطعا رئیسجمهور میشد، برای آمریکاییها چهره مطلوبی بود تا آنها بخواهند به نفع او امتیاز بدهند تا وی هم متقابلا بتواند منافع آمریکاییها را تامین کند.
ظریف در شورای روابط خارجی در نیویورک در پاسخ به سوال هاله اسفندیاری میگوید به ما امتیاز بدهید تا ما هم بتوانیم کاری کنیم که رادیکالها سرکار نیایند، اما دولتمردان آمریکایی به آن درجه از التفات رسیدهاند که حسن روحانی انقدر سنگین وزن نیست که بخواهیم به نفعش تحریمها را برداریم و او را تبدیل به یک چهره مطلوب ملی کنیم تا وی در ازای آن محبوبیت بتواند جلوی نیروهای حامل گفتمان انقلاب اسلامی را بگیرد و مطالبات آمریکاییها را پیگیری کند.
روحانی در واقع نه وزن و نه انگیزه چنین کاری را ندارد. آمریکاییها اگر اطمینان داشتند که وزن و قدرت طرف مقابل در مذاکرات به حدی هست تا بتوانند به او امتیاز بدهند و امتیاز بگیرند تا امروز تحریمها را برداشته بودند. اگر تعللی از جانب آنها وجود دارد به دلیل همان عدم یقین و اطمینانی هست که ما نمیتوانیم این تخم مرغ ها را بصورت تضمین شده در سبد طرف مقابل بگذاریم.
اما ازطرف دیگر میدانند که اگر تعلل کنند پارلمان بعدی ایران میتواند در انحصار کسانی باشد که حامل گفتمان انقلاب اسلامی هستند. اگر آقای روحانی و تیم او بخواهد از طریق رفع تحریمها محبوب قلوب شود باید یک مانوری در جهت جلب حمایت آمریکاییها بدهد تا طرف آمریکایی برای امتیاز دادن انگیزه پیدا کند و تیم روحانی بتواند این امتیاز را نزد افکار عمومی داخل ایران خرج و انتخابات را به نفع خود تمام کند.