فرهنگ سیاسی مردم در ایران، با رویکرد تحزب گرایی و احترام به چند صدایی به دلیل ساخت و بافت جامعه ایرانی اساسا مخالفت جدی داشت؛ به تعبیر استادی در ایران ما جمع می شویم اما جمعیت نمی شویم! یعنی این که حاضر به فعالیت گروهی در مسیر مشخص نیستیم.
گروه سیاسی: در یادداشتی با عنوان «سیاست بر سیاست یا سیاست بر جامعه» که محمدباقر فرهند، کارشناس ارشد علوم سیاسی آن را نگاشته، نگارنده معتقد است:
فرهنگ سیاسی مردم در ایران، با رویکرد تحزب گرایی و احترام به چند صدایی به دلیل ساخت و بافت جامعه ایرانی اساسا مخالفت جدی داشت؛ به تعبیر استادی در ایران ما جمع می شویم اما جمعیت نمی شویم! یعنی این که حاضر به فعالیت گروهی در مسیر مشخص نیستیم.
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که به صورت اختصاصی در اختیار خبرنگار سیاسی ما قرار گرفته، به شرح زیر است:
با آغاز فعالیت دولت تدبیر و امید و با نزدیک شدن به ایام انتخابات ، بارقه های فعالیت مجدد جریانات اصلاح طلب و خروج از انزوای انان در سالهای گذشته با دریافت مجوز تشکیل احزاب سیاسی همچون حزب اراده ملت ایران ، ندای ایرانیان و ... در کنار جریانات سنتی اصلاح طلب و گروه های اصولگرای سیاسی قوت گرفته است . در این اثنی مجموعه جریانات سیاسی ایران مدعی هستند که از تحولات گذشته درس های فراوانی آموخته اند و رویکرد همه آنان انجام فعالیت حرفه ای حزبی در محیط سیاستی کشور است . اما ذکر چند نکته در سیر جدید فعالیت های سیاسی جریان تحزب در ایران طی دوره جدید فعالیت به نظر دارای اهمیت ویژه ای می باشد .
نکته اول از نگاه نگارنده این است که امروزه با تغییر در هستی شناسی و معرفت شناسی فلسفه سیاسی بسیاری از مباحث حکمروایی دستخوش تغییرات جدی شده و فضای پست مدرنیزم را هم حتی در بخشی از این رویکردها پشت سر گذارده است ، در این رویکرد دیگر سیاست صرفا به مثابه سیاست مورد کاربرد حاکم نیست ، بلکه سیاست بخشسی از روند حکومت حاکمان و دولت ها محسوب می شود ، به تعبیر دیگر سیاست بر جامعه معیار است ، یعنی سیاستی موثر می باشد که برگرفته از خواستگاه رفتارها و باورهای آحاد مردم به عنوان عناصر اصلی شکل گیری دولت در عصر قدرت های ژله ای باشند.
به بیان صریح تر ، اینک عناصر قدرت از صرف مولفه های سنتی خود خارج شده و به گویه های فرا تری تغییر شکل داده اند که بخش قابل توجهی از ان ها ناشی از انقلاب اطلاعاتی و ارتباطاتی می باشد . دیگر دولت ها نمی توانند با برنامه های سیاسی و سیاست ورزی به مفهوم حتی مدرن آن به مدیریت جامعه بپردازند ، انان با درک مفاهیم ناشی از تغییرات مورد بحث دریافته اند که نه تنها سرمایه اجتماعی دارای ارزش والایی است بلکه میزان عمل به تکلیف دولت ها در قبال مردمانشان و برعکس در راه رسیدن به زندگی آرام و ایمن نیز به همان اندازه وزن دارد . وزنی که در اصل انتظار جامعه را از سیاست تعریف می نماید . حال این انتظار گاهی امنیت است ، گاهی اقتصاد پویا و عمدتا به زیستی و زندگی رفاهی را شامل می شود ، لذا شهروند امروز تکثر گرا به دنبال گفتمانی است که خلاقیت ، منجر به آفرینش روش مند محصولی گردد که زندگی وی را بتواند مدیریت کرده و رفاه حداکثری را در مفهوم وسیع کلمه برایش به ارمغان بیاورد ؛ این رویکرد از نگاه بنده محصول واقعه ای فراتر از حتی پست مدرنیزم نیز می باشد .
اما محیط سیاسی ایران ، موضوع اصلی این یادداشت می باشد ، محیطی که بدون دریافت صحیحی از گفتمان های حاصل از قرن ها کشمکش اندیشه ای و حتی انقلابی در محیط غرب به ناگاه توسط نخبگان غرب رفته چپ زده در محیط لیبرالیسم به صورت غیر بومی وارد عناصر سنتی ، بسته و استبدادی ایران می گردد . ورود گویه های لیبرالی و مارکسیستی در کنار اندیشه حداقلی منتقل شده به جامعه به شدت سنت گرای ایرانی بدون بررسی ظرفیت ها و زیر ساخت های تمدنی ایران ، منجر گردید که حافظه تاریخی نسل ها پس از نسل ها شکل بگیرد که این جریانات ، فقط نوشخوار اندیشه سیاسی غرب در فضای شرق می باشد.
فرهنگ سیاسی مردم در ایران، با رویکرد تحزب گرایی و احترام به چند صدایی به دلیل ساخت و بافت جامعه ایرانی اساسا مخالفت جدی داشت ؛ به تعبیر استادی در ایران ما جمع می شویم اما جمعیت نمی شویم ! یعنی این که حاضر به فعالیت گروهی در مسیر مشخص نیستیم ؛ لذا در این محیط که جملگی نیز بر آن اذعان می کنیم طمع کارانه به دلیل ژست خاص روشنفکری به سبک غرب ، مولفه های آن را می پذیریم ، بدون انکه اصلا باوری به همه شاخص های دموکراسی و یا دیگر ایسم های گفتمانی در غرب داشته باشیم . به جرات می توانم بگویم این رویکرد تا به امروز هم وجود دارد ، بخش قابل توجهی از روشنفکران غرب رفته چپ زده در محیط سیاسی ایران هنوز نتوانسته اند آموزه های خود را بومی کرده و نسخه های عملیاتی در محیط جامعه شناسی سیاسی ایران ارایه دهند و این تازه اول راه ما در پیچ تاریخی است که بسیاری از روشنفکران ایرانی تا به امروز در ان مانده اند.
به بیان بهتر ، آنانی که خود جریان تحزب را به ایران منتقل کرده اند ، نسل در نسل با هر جریانی که تا به امروز شناخته می شوند ، نتوانستند تغییری جدی را به سبک غربی به وجود بیاورند و این دقیقا آفت اصلی جریان شناسی سیاسی در ایران می باشد که همه جریانات سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب درگیر ان هستند . در تعبیری دقیق تر ، امروز ما در حوزه تحزب ، کار گروهی سیاسی و اندیشه سیاسی ، کمتر جریان ساسی کنش گر حرفه ای را می توانیم بیابیم که شکل خودش باشد ! یعنی فعالین و نخبگان جامعه امروز ایران تبدیل به تابلوهای زیبای فلسفه ای شده اند که نه خودشان و نه شهروندانش درک صحیحی از آن ندارند. در این نگاه به نظر نخبگان باید به عنوان کشنگران اصلی سیاسی و بومی ایران تلاشی منطبق بر رویکرد های ساختاری جامعه ایران امروز داشته و با فهم دقیق از تغییرات صورت گرفته اقدام به گفتمان سازی برای فردا نمایند . فردایی که در صورت ادامه این روند بی هدف و بی هویت اداره خواهد شد .به نظر می بایست نخبگان و حاکمان دست بر دست هم داده تا ضمن اجرای سیاست بر جامعه ، به افزایش سطح دانش و آگاهی مردم اقدام کرده و بر بستری خانه های تفکر فردا را بنا نمایند که آینده را معطوف به اراده نماید و نه شعار ، به نحوی برنامه ریزی کنند که روندهای آینده را طراحی کرده و سناریو نویسی نمایند ، سناریویی که ترجمان ایده های مردم باشد تا دال های جدیدی برای گفتمان های نو در فضای سیاسی ایران شکل بگیرد . در این راه نخبگان نیز می بایست با واقعیت ها همانطوریکه وجود دارند روبه رو شوند و دست به خلق واقعیات مجازی و ذهنی نزنند ، چرا که در مسیر ایجاد تمدن بزرگ اسلامی و ایرانی قطعا اختلال به وجود می اورد.
نکته مهم بعدی که می بایست به ان اشاره شود ، ضرورت ایجاد گفتمان های ویژه است ، گفتمان هایی ماندگار ، پویا و مبتنی بر اراده شهروندان ، باید خلاقیت در گفتمان سازی شکل بگیرد و از حالت تماشاگر صرف نظریه های گاها کهنه غرب خارج شده و با درک منتج از نتیجه تلاش ، کرسی های نظریه پردازی را فعال نمائیم. امروز سیاست بر جامعه تعریف می شود ، یعنی اراده ملت است که سیاست را شکل می دهد و حاکمان را به حکومت می رساند.
لذا در جمله پایانی عرض شود که نقاط خالی امروز جامعه شناسی سیاسی ایران بالاخص در حوزه تحزب، به شرح زیر قابل بیان می باشند که می بایست اندیشمندان علوم اجتماعی به مفهوم وسیع کلمه ضمن شناخت دقیق دست به تلاش ویژه زده و ضمن حمایت از نظریه پردازان ، طراحان گفتمان و جوانان خلاق نسبت به انان اشرافیت لازم را داشته باشند:
1- غیر بومی بودن
2- عدم خلاقیت
3- عدم تولید گفتمان های نو و بومی در حوزه اندیشه سیاسی ایران
4- عدم شناخت دقیق و بازتولید دال های گفتمان ساز در محیط سیاسی ایران
5- تک محور بودن در بسیاری از تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها و عدم توجه به واژه « ما »
6- ورود مباحث ایدئولوژیکی به گفتمان های موجود
7- ضعف تفکر موثر و مهارت حل مساله در متخصصین علوم انسانی
8- مقاومت شدید سنت گرایان و محافظه کاران در قبال تغییر
9- نداشتن یک برند حرفه ای ناشی از مدل های برند سیاسی و کمیپن های اجتماعی در بسیاری از کشورهای جهان ، بالاخص ایران
انتهای پیام/