جنگ داخلی سوریه به پیچیدگی ثبات نسبی روندهای درازمدت نیروهای نامتقارن و متعارف منطقهای دامن زده است. این جنگ همچنین آمریکا و ایران را برای یافتن راههایی جهت رقابت، بهرغم آشوب منطقهای – هرچند با وجود خطر عمیقترشدن بیثباتی منطقهای و سطح کلی رقابت راهبردی- به چالش میکشد.
گروه بین الملل، جنگ داخلی سوریه به پیچیدگی ثبات نسبی روندهای درازمدت نیروهای نامتقارن و متعارف منطقهای دامن زده است. این جنگ همچنین آمریکا و ایران را برای یافتن راههایی جهت رقابت، بهرغم آشوب منطقهای – هرچند با وجود خطر عمیقترشدن بیثباتی منطقهای و سطح کلی رقابت راهبردی- به چالش میکشد.
به گزارش بولتن نیوز، اندیشکده مطالعات راهبردی و بینالمللی در گزارشی راهبردی به قلم آرام نرقوزیان به بررسی چگونگی تأثیرپذیری رقابت نظامی منطقهای از تحولات سیاسی خاورمیانه، فشارهای جمعیتشناختی و اقتصادی، کشمکشهای فرقهگرایانه و افراطگرایی، درگیریهایی قبیلهای و قومی و چگونگی تلفیق تمامی این تنشها در جهت ایجاد الگوهای پیچیده رقابتی جدید پرداخت.
■کشمکشهای داخلی به قدرتگرفتن بازیگران غیردولتی منجر میشود■
– تأثیر تغییرات بنیادین بر توازن نظامی منطقهای
مصر، اسرائیل، اردن و سوریه، همهوهمه نیروهای متعارف نیرومندی ایجاد کردهاند، اما با توجه به اینکه «بازیگران غیردولتی» نقش روبهرشد مهمی در منطقه ایفا میکنند و بازیگران دولتی و غیردولتی بر «نبرد و تهدیدات نامتقارن» متکی میشوند، توانایی نسبی این کشورها در نبرد نامتقارن بیش از پیش حائز اهمیت است. بهعلاوه جنگ داخلی در سوریه، سرنگونی مبارک و تشدید تنشهای در اردن و لبنان، همهوهمه تأثیر چشمگیری بر توازن متعارف بر جای میگذارد و درعینحال کشمکشهای داخلی به قدرتگرفتن بازیگران غیردولتی منجر میشود. کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل برتری آن را در «توازن نظامی متعارف منطقهای» تضمین نموده است. در حال حاضر نه مصر و نه اردن در حوزه نظامی با اسرائیل فعالانه رقابت نمیکنند. سوریه وادار شد تا به تلاشها برای دستیابی به تراز راهبردی با اسرائیل بهخاطر بازدارندگی راهبردی در دهه ۱۹۸۰ خاتمه دهد و در حال حاضر گرفتار جنگی داخلی است که به نظر میرسد در نهایت به تضعیف بیشتر قدرت نظامی سوریه خواهد انجامید.
■افزایش اهمیت رقابت منطقهای در میان نیروهای نامتقارن■
هرچند این تنها بخشی از مسئله است. دینامیکهای جنگهای داخلی و اعتراضات عمومی تقریباً به متلاشیشدن توازن نظامی متعارف منطقهای منجر شده است. این مسئله در هیچ جایی به اندازه سوریه صدق نمیکند. ارتش سوریه پس از سالها اعتراض، خشونت و جنگ داخلی روبهرشد، در شرایطی که بتواند با هر یک از [نیروهای] نظامی منطقهای دیگر بهطور مستقیم رقابت کند، به سر نمیبرد. جنگ اسرائیل و حزبالله در سال ۲۰۰۶ در مقایسه با کاهش چشمگیر توازن متعارف منطقهای نخستین نشانه اصلی «افزایش اهمیت رقابت منطقهای» در میان نیروهای نامتقارن به شمار میرفت. درحالیکه کشورهایی مانند سوریه بر روی تقویت بازدارندگی راهبردی در برابر اسرائیل متمرکز شدهاند، گروههایی مانند حزبالله و حماس -که از حمایت ایران و سوریه بهرهمند میشوند- به بازیگرانی کلیدی در [حوزه] توازن نظامی نامتقارن منطقهای مبدل شدهاند.
■رقابت نظامی میان آمریکا و ایران در خاور نزدیک■
این تهدید باید متناسب باشد. ادعای حزبالله و حماس در مورد شکست اسرائیل در آینده با واقعیت همخوانی ندارد و تنها شگردهای تبلیغاتی محسوب میشود. اسرائیل، آمریکا و متحدان کلیدی منطقهای با هیچگونه تهدید جدی و وجودی از جانب گروههای مسلح کنونی مواجه نیستند. هرچند اینگونه بازیگران غیردولتی تهدیداتی را متوجه اولویتهای ایالات متحده در قبال «ثبات منطقهای» و «پیشبرد مسیر صلح میان اعراب و اسرائیل» میسازد که در مقابل نگرانیهای آمریکا را در مورد گسترش و نقش آینده این گروهها در [حوزه] سیاستهای امنیتی منطقهای تحت تأثیر قرار میدهد. در همین راستا، رقابت نظامی میان آمریکا و ایران در خاور نزدیک تحت تأثیر روابط دو طرف با قدرتها منطقهای مختلف و بازیگران غیردولتی شکل گرفته است. هم ایران و هم آمریکا برای ایجاد شراکتها و روابط امنیتی با دولتهای منطقهای و بازیگران غیردولتی – بهمنظور ارتقاء منافع منطقهای، اعمال قدرت و شکلدهی به توازن منطقهای گستردهتر قدرتشان- بهسختی تلاش کردهاند.
■بهرهگیری از اختلافات اهل سنت و شیعیان■
– جستجو برای ثبات در منطقهای بحرانزده
هرگونه ثبات ظاهری در منطقه – از زمان جنگ ۱۹۷۳، پایان جنگ سرد و آغاز ناآرامیها در تونس، در سال ۲۰۱۱ – در حال حاضر بهکلی از میان رفته و احتمالاً برای بیش از یک دهه نیز وجود نخواهد داشت. آمریکا باید تصدیق کند که هیچگونه کمک توسعهای قادر به تصحیح و یا تثبیت نیروهای جمعیتشناختی و اجتماعی-اقتصادی بنیادینی که در طی دههها ایجاد شدهاند، نخواهد بود و اینکه شاید برای یافتن اشکالی از ثبات دههها زمان نیاز باشد. ایالات متحده نمیتواند از «رشد شدید فرقهگرایی» در منطقهای که ورای خاور نزدیک – از شمال آفریقا تا افغانستان – را در بر میگیرد، چشمپوشی نماید. ایران در تلاش برای ایجاد توازن در مقابل آمریکا و متحدان منطقهایش، بهکرات به [گروههای] وابسته فرقهگرا و متحدان شیعه خود روی آورده است. هرچند متحدان کلیدی ایالات متحده – مانند قطر، ترکیه و عربستان سعودی – نیز در تلاش برای شکلدهی به دینامیکها در مصر، لبنان، سوریه و عراق و در [حوزه] توازن گستردهتر قدرت با ایران، به بهرهگیری از اختلافات اهل سنت و شیعیان متوسل شدهاند.
■آمریکا باید با بیشترین شمار ممکن بازیگران مختلف همکاری کند■
مناطق خارج از کنترل و یا تحت کنترل ضعیف [دولتها] زمینه مساعدی را برای [ظهور] گروههای تکفیری سلفی روبهرشد – مانند داعش، جبههالنصره و گروه مصری انصار بیتالمقدس- فراهم ساخته است. ممکن است حتی [حوزه] خاور نزدیک – همراه با دامنه رقابت منطقهای در «حوزه خلیج فارس» – مجال بیشتری را که در آن گروههای تکفیری سلفی میتوانند برای تحکیم توسعهطلبی خود در [حوزه] خاور نزدیک بهدنبال اعتراضات منطقهای پس از سال ۲۰۱۱ کوشش کنند، به دست دهد. ایالات متحده نمیتواند از گروههایی مانند داعش چشمپوشی نماید و یا از نظر راهبردی با هیچ جایی رقابت نکند. بسیاری از تصمیمات کلیدی اتخاذشده توسط ایران و کشورهای رقیبش در «حوزه خلیج فارس» در فاصله سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۱ با تعریف تاکتیک و نه راهبرد همخوانی دارند. تلفیق این دو رویکرد هم مخالفان مانند ایران و هم متحدان مانند عربستان سعودی را در معرض خطر یکسانی قرار میدهد: طوریکه احتمالاً آمریکا در هیچ یک از این دو حالت ذینفع نمیشود. ایالات متحده باید – برای ایجاد فضایی که در نهایت شاید به برقراری نسبی ثبات در سرتاسر خاور نزدیک کمک کند – با بیشترین شمار ممکن بازیگران مختلف همکاری به عمل آورد. این مسئله همانطور که تحلیل کشور به کشور نشان خواهد داد، تنها بخشی از این چالش به شمار میرود. همچنین کمکهای نظامی و تلاشهای معاضدتی آمریکا باید به کوششهای اقتصادی و سیاسی پیوند داده شود. ایالات متحده باید برای رویارویی با تمامی عناصری که موجب بیثباتی در هر یک از کشورهای [حوزه] خاور نزدیک میشوند، آمادگی داشته باشد و شاید در نهایت تحولات سیاسی، اقتصادی و مذهبی – همانند برخی از خطرات نظامی بالقوه- از اهمیت بیشتری برخوردار باشند.
■وضعیت در سوریه برای آمریکا بهاندازه کافی قابل پیشبینی نیست■
– سوریه
درحالیکه سوریه طی دههها برای سیاستگذاران آمریکایی یک چالش به شمار میرفته، موج کنونی بیثباتی بیسابقه است. وضعیت در سوریه برای آمریکا بهاندازه کافی قابل پیشبینی نیست که بتواند یک راهبرد پایدار کوتاهمدت را [برای این کشور] تدوین نماید. همواره ایالات متحده و متحدان اصلی منطقهای درصدد افزایش فشار بر حکومت اسد و ارائه سطوح مختلفی از حمایت به نیروهای سیاسی و ستیزهجوی مخالف اسد بودهاند. آمریکا و متحدان منطقهایش از طریق این اقدامات چندین هدف را دنبال میکنند: تضعیف نقش ایران بهعنوان تنها متحد دولتی سوریه و درعینحال یافتن راههایی برای متوقف ساختن گسترش [نفوذ] گروههای نظامی تکفیری در سوریه و در شرایط مطلوب، ورای این کشور یکی از این اهداف به شمار میرود. آمریکا دستکم از ژوئن ۲۰۱۳ از [تاکتیک] فروش تسلیحات و کمکهای نظامی به [مخالفان حکومت] سوریه برای مقابله با ایران، بهطور پنهان و آشکار، استفاده کرده است. ارائه کمک بهطور پنهانی موجب پیدایش این معضل که شاید این کمکها در اختیار گروههای افراطی قرار گیرد، میشود. ارائه کمک بهطور آشکار تنها درصورتیکه حکومت اسد سقوط کند و یک حکومت جدید مورد پسند در این کشور پدیدار شود، امکانپذیر است. در همین اثنا، هم حکومت اسد و هم مخالفان به امید دستیابی به یک موفقیت نسبی در جنگ داخلی سوریه در حال تدوین و پیشبرد راهبردها و تاکتیکهای جدیدی هستند.
■تمرکز نیروهای سوریه بر روی مأموریتهای دفاع مرزی■
طرح این ادعا که مسلماً نیروهای اسد بهدنبال چنین اعمال فشارهایی تسلیم میشوند، شکست میخورند و یا حکومت سوریه را رها میکنند، سادهانگارانه خواهد بود. ارتش سوریه تنها قادر به جبران زیانهای متحمل شده در این جنگ بوده و از کمک حقیقی جهانی برای بسیج عموم بیبهره است. همچنین چالشهای مالی چشمگیری بهویژه بهدنبال از دست دادن منابع درآمدی حکومت سوریه – که خاور نزدیکل میدانهای نفتی میشود که در حال حاضر تحت کنترل داعش، جبههالنصره و دیگر گروههای تکفیری نظامی قرار دارد- وجود دارند. چنین نتیجهگیریهایی در اواسط سال ۲۰۱۵ عمدتاً نابهنگام باقیماندهاند. درحالیکه نیروهای اسد در طول چهار سال نبرد تقلیل پیدا کردهاند، این نیروها بهطور فزایندهای بر روی مأموریتهای دفاع مرزی – چیزی که برخی افراد آن را «سوریه حیاتی» اسد توصیف کردهاند- متمرکز شدهاند. با توجه به این واقعیت که علویان وفادار جای دیگر برای مهاجرت به آنجا نداشتند و آنها از تمایل بیشتری جهت انجام مبارزه برای [حفظ] شهرها و روستاهایشان به جای درگیر شدن در ماجراجوییهای بیثمر نظامی در شرق و شمال شرقی سوریه – بسیار دورتر از منابع تأمین تدارکات و انگیزه قوی برای مبارزه – برخوردار بودند، این [راهبرد] تمرکز تقویت شد.
■سوریه: سدی دفاعی علیه سیاستهای مداخلهجویانه غرب■
شاید حکومت اسد مقداری از – اگر نگوییم حداکثر – توان خود را برای افزایش «بودجه دولت مرکزی» و یا گردآوری «ذخایر ارز خارجی» از دست داده باشد. هرچند این کشور هنوز میتواند بر روی کمک روسیه و ایران در اواسط سال ۲۰۱۵ اتکا کند. تردید وجود ندارد که کمک ارسالی روسیه و ایران به سوریه در چارچوب مجموعهای از منافع ملی خردمندانه مورد نظر هر یک از دو کشور صورت میگیرد. روسیه همچنان سوریه را بهمثابه سدی دفاعی علیه «سیاستهای مداخلهجویانه غرب» و از دست دادن آنچهکه از «نفوذ روسیه در خاور نزدیک» باقی مانده، قلمداد خواهد نمود. در همین راستا، اولویتهای ایران به سوریه، جایی که عمدتاً نیاز به تضمین حمایت درازمدت این کشور از حزبالله نقش تعیینکنندهای ایفا میکند – چیزی که شاید این کشور بدون [رابطهای دوستانه با] سوریه قادر به انجام آن نباشد – گره خورده است. تا زمانی که آمریکا و متحدان عرب این کشور و ایران پیگیر اولویتهای سیاست خارجی خود هستند و تا زمانی که یک گزینه جایگزین واقعبینانهای یافت نشود، [حکومت] اسد از شانس پیگیری «راهبرد دوگانهای» که عمدتاً از زمان رویارویی سوریه با غرب و متحدانش در لبنان – در فاصله سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۴ – بدون تغییر باقی مانده، بهرهمند خواهد شد: [بهعبارت دیگر] تداوم جلب حمایت متحدان خود و خرید زمان بهمنظور بهرهگیری از تغییرات در سیاست بینالمللی و منطقهای.
تمامی این الگوها سوریه را به آرمانی کلیدی برای آمریکا، متحدان عرب این کشور و دیگر متحدان منطقهای و همچنین ایران مبدل میکند:
– بهرغم تداوم مسلحکردن مخالفان و کسب موفقیتهای تاکتیکی آغازین در برابر نیروهای اسد در یک جنگ داخلی فرقهگرایانه روبهگسترش، واکنش روشنی از طرف ایالات متحده در قبال این مرحله خطرناک از بیثباتی در سوریه وجود ندارد. نیروهای حکومت [سوریه] و متحدان آنها توانایی فراگیری را در میدان نبرد به نمایش گذاشتهاند و این نیروهای تحکیمبخش حکومت همچنان از اسد حفاظت خواهد کرد. شاید دورنمای حمایت پنهان و آشکار آمریکا و یا غرب آغاز و پایان یافته باشد و همچنین شاید به تشدید تنش با روسیه، چین و دیگر اعضای «شورای امنیت سازمان ملل متحد» که خواهان مشاهده تکرار سناریوی لیبی نیستند، بینجامد.
– ایالات متحده نمیتواند در صورت وقوع بیثباتی بیشتر در سوریه، نسبت به تأثیرات سرایت منطقهای [این جنگ] بیاعتنا باشد و این کشور باید راهبردی را بر پایه «مقابله با بیثباتی در سوریه» تدوین نماید. چگونگی رقمخوردن رویدادها در سوریه پیامدهای عمیق و پیشبینینشدهای را برای توازن شکننده فرقهگرایانه در لبنان، امنیت اسرائیل در امتداد مرزهای شمالی و شرقی این کشور، ثبات اردن در هنگام تشدید ناآرامی داخلی و وجود فشار در امتداد مرزهای جنوبی ترکیه – همگام با تلاش آنکارا برای مقابله با گروههای روبهرشد جسور کرد در سوریه و عراق- بهدنبال خواهد داشت. سقوط سوریه – بهطور کنترلشده و یا به شکلی دیگر- شاید نویدبخش قطع ارتباط بطنی ایران با خاور نزدیک باشد، اما همچنین ممکن است این فروپاشی هم متحدان نوپا و هم متحدان راهبردی آمریکا را در طی سالهای آتی در معرض امواج بیثباتکننده قرار دهد.
■ حمایت بسیار اندکی برای مداخله مستقیم خارجی در سوریه■
– درحالیکه شاید آمریکا به دلایلی از برخی از نیروهای مخالف که میانهروتر بوده و یا بیشتر نماینده نیروهای مردمی در سوریه بودند، حمایت به عمل آورده باشد و یا آنها را بهرسمیت شناخته باشد، این بدین معنی نیست که سوریه در کوتاهمدت و یا درازمدت از ثبات بیشتر و [رابطهای] دوستانه با همسایگانش بهرهمند خواهد شد. بر اساس توازن داخلی کنونی در سوریه، یک مبنای حقیقی جهانی که بر پایه آن بتوان ادعا کرد که سوریه پس از بشار اسد در اواسط سال ۲۰۱۵ قریبالوقوع است، وجود ندارد؛ چه رسد به اینکه سوریه با اسرائیل به صلح دست خواهد یافت، از ادعای [مالکیت بر] ارتفاعات جولان چشمپوشی خواهد نمود و یا این کشور حمایت از عناصر فعال در داخل و خارج از «سرزمینهای اشغالی فلسطینیان» را متوقف خواهد کرد.
– علیرغم فشار و فرافکنی فزاینده در فاصله سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۳ حمایت بسیار اندکی در آمریکا، اروپا و جهان عرب برای «مداخله مستقیم خارجی در سوریه» وجود داشت. سوریه لیبی نیست؛ چنانچه دورنمایی برای «حمله نظامی به اسد» وجود داشت، این دورنما به قبل از تقویت گروهای سلفی و تکفیری در سوریه – و با در نظر داشتن مصر، عراق، اردن و لبنان- مربوط میشد. در همین راستا، همچنین «سوریه [تحت رهبری] اسد» از حمایت مالی و نظامی ایران و روسیه بهرهمند میشود. این عوامل هرگونه محاسباتی را درباره «مداخله نظامی در سوریه»، چه از نظر سطح مخالفت نظامی بالقوه و یا در رابطه با خطر تشدید تلفات غیرنظامی، پیچیده میکند.
– همچنان دلایلی برای رهبریت مستقیم و یا غیرمستقیم آمریکا در چنین تلاشهایی وجود دارد. خروج نیروهای آمریکایی از عراق بسیاری از پرسشهای مربوط به «چشمانداز آینده یک عراق باثبات» را – چه رسد به اینکه یک سوریه باثبات- بیپاسخ باقی گذاشت و ایالات متحده خود را در حال انجام حملات هوایی علیه ستیزهجویان داعش در عراق مییابد که میتوانست دقیقاً بههمان شکل در سوریه صورت گیرد. بیثباتی در عراق و سوریه فرصتی را برای تضعیف موقعیت منطقهای ایران، تضعیف و یا تغییر رهبری یکی و یا هر دو متحد کلیدی منطقهای این کشور و بهطور بالقوه تضعیف نقش جمهوری اسلامی ایران در درگیری اعراب و اسرائیل از طریق حزبالله، در اختیار آمریکا قرار میدهد.
■ گزینههای راهبردی ایران در حال تحول هستند■
– برخی از تحلیلگران پیشنهاد تلاش برای ایجاد شکاف در میان «دستگاه امنیتی و جامعه علویان سوریه» و «حکومت اسد» را مطرح ساختهاند. درحالیکه چنین رویکردی معقول به نظر میرسد، ایالات متحده باید بپذیرد که شانس [موفقیت] چنین اقدامی اندک است. گذر زمان و میزان کشتارها [پذیرش] این تصور را که سوریه پس از اسد از «تمهیدات انتقامجویانه علیه جامعه علویان» تهی خواهد بود، با دشواری بیشتری همراه کرده است. با وجود اینکه شاید بسیاری از علویان از اسد حمایت نکنند و یا طرفدار او نباشند، از دست دادن بالقوه «استقلال سیاسی و اقتصادی آنها» یکی از موانع کلیدی بر سر راه رویگردانی آنها از [حکومت اسد] به شمار میرود. حتی در سناریویی که مخالفان اصلی بلندنظریشان را در پیروزی به اثبات برسانند، نشانه اندکی وجود دارد مبنی بر اینکه «پایگاه اسد» – و دیگر اقلیتهایی که از حکومت او حمایت به عمل میآورند- بر روی چنین برآمد مطلوبی شرطبندی نماید.
– درحالیکه رویدادهای سوریه برای ایران چالشبرانگیز به شمار میروند، گزینههای راهبردی جمهوری اسلامی ایران و حزبالله، متحد اصلی این کشور در منطقه، در تلاش برای پرداختن به «رویدادهای سوریه» و تغییرات بالقوه در [حوزه] «توازن قدرت منطقهای» در حال تحول هستند. درحالیکه «طرح نخست» خاور نزدیکل تلاش برای حفظ حکومت اسد و شکست دادن مخالفان محلی و منطقهای او میشود؛ علیالظاهر «طرح دوم» در هنگام سقوط اسد، بر روی جلوگیری از ظهور یک سوریه باثبات و تحت رهبری دولتی سنی در دمشق متمرکز میشود. شواهد دنبالهداری از سال ۲۰۱۴ وجود دارد، مبنی بر اینکه «نیروهای قدس» وابسته به «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» به کمک «حزبالله» فعالانه در حال آموزش و تجهیز دهها هزار «نیروی عمدتاً علوی و شیعه» [و تبدیل آنها] به آنچه ظاهراً یک «جیش الشعب» و یا «ارتش مردمی» بسیار ایدئولوژیک است – که برای برداشتن فشار از روی دوش نیروهای عملیاتی ویژه و رایج سوریه و جهت مبارزه برای [دفاع از] منافع جامعه علویان و دیگر جناحهای متحد در سوریه تشکیل شدهاند- به سر میبرند.
– همزمان با تشدید فرسایش و اضمحلال «ساختارهای امنیتی ملی دولت سوریه»، نظامیکردن مبارزه برای سوریه تنها تضمین مینماید که «اقتصاد شبهنظامی» و «سپهسالاری» خصیصههای غالب سوریه در طی سالهای آتی خواهند بود. «ارتش سوریه» از قبل دستخوش تحولاتی شد که در آن این نیروی نظامی به وفادارترین – و غالباً علویان- هسته خود تقلیل پیدا کرد. چنانچه «ارتش سوریه» در درازمدت از نظر ساختاری به حیات خود ادامه ندهد و یا اگر این نیروی نظامی برخی از ظواهر وجهه ملی را بازسازی نکند، چشمانداز انحلال «گروههای کثیر روبهرشد شبهنظامی و در حال نبرد در سوریه» بسیار تیره خواهد بود.
■ تأثیر بازیگران خارجی در سوریه گسترش پیدا خواهد کرد■
– گروههای شورشی سوریه – که بهاحتمال بسیار زیاد از نیروهای داخلی و یا خارجی سیاسی مخالف نفوذ بیشتری دارند – ابزارهای ناکارآمدی برای سازگاری، پیشبرد و تحکیم تلاشهای (عمدتاً غربی) در جهت تضمین کثرتگرایی و ثبات سیاسی در سوریه به شمار میروند. مجدداً، درحالیکه بسیار از گروههای شورشی [نظامیان] رویگردان از ارتش را در بر میگیرند، بسیاری اگر نگوییم اکثریت گروههای شورشی در سوریه هنوز در آنچهکه به «مبارزهای ملی» مبدل شده، در سطح شبهنظامیانی محلی باقی میمانند. «این گروهها» و «افراد غیرنظامی» که به چریکهای مبارز تبدیل شدند، با مسیر درونیساختن و اجرای هرگونه شکلی از «یک طرح گذار پایدار در سوریه» فاصله [زیادی] دارند. همچنین، این موضوع در عوض به پیچیدگی بیشتر قطع پایدار خصومتها، ایجاد یک دولت باثبات و مشروع در دمشق و یا سوریهای که فعالانه از اقلیتهای خود حفاظت میکند، خواهد انجامید.
– ظهور جناحهای اسلامی نظامی و افراطی و گروههای تکفیری در سوریه که همانند داعش و جبههالنصره با القاعده ارتباط دارند، چالش کلیدی دیگری را به وجود میآورد. درحالیکه مخالفان مسلح سوریه بهرغم اندازه روبهرشد خود عمیقاً چندپاره باقی مانده است، واحدهای تکفیری دسترسی بهتری به تسلیحات دارند، افرادی را که از نابرابری سرعت پیشرفت نبرد سرخورده شدهاند، جذب میکنند و برای تقویت نیروهای خود با سرعت بسیار بیشتری کوشش میکنند. همواره حضور نیروهای ایدئولوژیک و تکفیری در جنگ داخلی سوریه، مادامیکه جناحهای میانهروتر قادر به رفع اختلافات داخلی و دسترسی به منابع بیشتر نظامی نبودهاند، یک چالش محسوب میشده است.
– با وجود اینکه گروههای مانند داعش مخالفان منطقهای آمریکا و عربستان سعودی را – همانند اسد در سوریه، ایران و حزبالله- مورد تهدید قرار دادند، این مثل که «دشمن دشمن من دوست من است» در مورد گروههای تکفیری کوتهفکر دارای آرمانهای فراملی صدق نمیکند. در مقابل حضور چنین گروههایی در خاور نزدیک مصداق [این گفته] «دشمن، دشمن من نیز دشمن من است» است. حکومت اسد و ایران هیچیک از [کشورهای شرکتکننده] در «بیانیه [اجلاس] جده» در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۴ که مجموعهای از دولتهای حوزه خاور نزدیک و منطقه [خاورمیانه] را بهمنظور مبارزه با گسترش داعش گردهم میآورد، به شمار نمیروند. هرچند آمریکا و ایران و همچنین مصر، اسرائیل، اردن، لبنان، کشورهای عضو «شورای همکاری خلیج فارس» و ترکیه جداگانه، در کنار یکدیگر و یا با اذعان به داشتن اختلافات، همهوهمه به مبارزه با تهدید ناشی از گسترش [نفوذ] گروهایی مانند داعش به مناطق خارج از کنترل دولتها در [حوزه] خاور نزدیک نیاز خواهند داشت.
– تأثیر بازیگران خارجی همزمان با «تداوم دگرگونی جنگ داخلی در سوریه» گسترش پیدا خواهد کرد. کشورهایی مانند عربستان سعودی، قطر و ترکیه حامیان فعال «[گروههای] شورشی مخالف اسد» – از جمله حمایت غیرمستقیم از برخی از عناصر افراطیتر در حال مبارزه با اسد – بودهاند. در همین اثنا، ایالات متحده و کشورهای اروپایی منشأ عمده اعمال فشار خارجی و ایجاد ائتلاف علیه حکومت دمشق بودهاند. درعینحال، روسیه، ایران و چین همچنان اعمال نفوذ خود را – در تلاش برای حفظ آنچهکه از وضعیت موجود باقی میماند- بر [حکومت] اسد حفظ میکنند. میان دولتهای رقیب حامی یکی از طرفین در جنگ داخلی سوریه تفاوت فاحشی وجود دارد. هرچند همانند دیگر جنگهای مشابه – مانند جنگ داخلی پانزده ساله در لبنان – حمایت خارجی از طریق بازیگران خارجی رقیب برای هرگونه تلاشی جهت مشروعیت بخشیدن به «یک نظم سیاسی نوین در سوریه» حیاتی خواهد بود.
– در حال حاضر یک رهبری سنی فراگیرتر که اولویتهای سیاست خارجی آمریکا، کشورهای حوزه خلیج فارس تحت رهبری عربستان سعودی و ایران را مورد ملاحظه قرار دهد، بهترین [برآمدی] است که مخالفان بینالمللی و منطقهای اسد میتوانند به دستیابی بدان امیدوار باشند. در بدترین حالت، سوریه بیثبات باقی خواهد ماند و شاید به یک نبرد عمیقتر فرقهگرایانه منطقهای کشیده شود؛ نبردی که شاید در عوض همسایگان این کشور – بهویژه لبنان و عراق- را در یک چرخه جنگ پروکسی منطقهای درگیر نماید. هرچند قدر مسلم این است که در هر سناریویی، «نقش منطقهای سوریه» به دلیل وجود سه سال ناآرامی بهشدت تضعیف شده است.
– تداوم تحولات سیاسی و جنگ داخلی بدین معنی است که چشمانداز اقتصادی سوریه تنها رو به وخامت خواهد گرایید. حتی در سناریویی که در آن «بازیگران کلیدی طبقه بازرگان [طبقه متوسط]» تمامی توان خود را علیه حکومت اسد بکار میگیرند، هنوز فهم مشخصی از پایان ناآرامیها در سال ۲۰۱۴ – چه در رابطه با مسیری که سوریه در حال طی کردن آن بود و چه در رابطه با بازیگرانی که زمام امور را در دست میگرفتند – حاصل نمیشود. همچنین سنجش تأثیر کمک خارجی ارائهشده به اسد از طرف روسیه، چین، ایران و دیگر متحدان اندک باقیمانده حکومت سوریه، کار دشواری است.
■جولانگاهی برای تداوم رقابت پروکسی و عوامل نیابتی■
هیچیک از دینامیکهایی که به آینده سوریه شکل میبخشند، ساده، معین و یا قابل پیشبینی نیستند. همه [این دینامیکها] چگونگی پیوستگی جنگ بر سر قدرت داخلی سوریه را به نقاط اختلاف منطقهای گستردهتر میان اهل سنت و شیعیان نشان میدهد؛ نقاط اختلافی که کشورهای سنی حوزه خلیج فارس، ایران و آمریکا قادر به چشمپوشی از آنها هستند. هرقدر که جنگ داخلی و بیثباتی سیاسی در سوریه طولانیتر شود، این احتمالکه سوریه به جولانگاهی برای تداوم رقابت پروکسی و نیابتی مبدل شود، بیشتر خواهد بود. هرچند هرگونه مداخله -سیاسی، نظامی و غیره- بهرهبری آمریکا حتی با حمایت اعراب، ترکیه و ایران باید دامنه دودستگی منطقهای میان اهل سنت و شیعیان و میزان خصومت میان کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و ایران را بهمنظور تعیین مزایا و هزینههای احتمالی مداخله عمیقتر ایالات متحده در خاور نزدیک مورد ارزیابی قرار دهد.
■سوریه با نظامیکردن جامعه و گسترش نیروهای افراطی دستبهگریبان خواهد بود■
هم گروههای مسلح مخالف و هم حکومت [اسد] و حامیانش در یک روند پرشتاب داروینیسم سیاسی درگیر هستند و تعیین اینکه چه «بازیگران کلیدی در سوریه» در طی ماههای آینده – چه رسد به سال ۲۰۱۴ و پس از آن- ظهور پیدا خواهند کرد، غیرممکن به نظر میرسد. هرچند، قدر مسلم این است که فارغ از زمان و احتمال سقوط [حکومت] اسد، سوریه در طی سالهای آینده با نظامیکردن جامعه و گسترش نیروهای اسلامی و افراطی دستبهگریبان خواهد بود. بنابراین ایالات متحده هم در دوری گزیدن از و هم در رقابت با ایران در سوریه با مشکلات فزایندهای مواجه خواهد شد.
■بهرهگیری از اختلافات اهل سنت و شیعیان■
این پژوهش نتیجه میگیرد که هرگونه ثبات ظاهری در منطقه – از زمان جنگ ۱۹۷۳، پایان جنگ سرد و آغاز ناآرامیها در تونس، در سال ۲۰۱۱ – در حال حاضر بهکلی از میان رفته و احتمالاً برای بیش از یک دهه نیز وجود نخواهد داشت. آمریکا باید تصدیق کند که هیچگونه کمک توسعهای قادر به تصحیح و یا تثبیت نیروهای جمعیتشناختی و اجتماعی-اقتصادی بنیادینی که در طی دههها ایجاد شدهاند، نخواهد بود و اینکه شاید برای یافتن اشکالی از ثبات دههها زمان نیاز باشد. ایالات متحده نمیتواند از «رشد شدید فرقهگرایی» در منطقهای که ورای خاور نزدیک – از شمال آفریقا تا افغانستان – را در بر میگیرد، چشمپوشی نماید. ایران در تلاش برای ایجاد توازن در مقابل آمریکا و متحدان منطقهایش، بهکرات به [گروههای] وابسته فرقهگرا و متحدان شیعه خود روی آورده است. هرچند متحدان کلیدی ایالات متحده – مانند قطر، ترکیه و عربستان سعودی – نیز در تلاش برای شکلدهی به دینامیکها در مصر، لبنان، سوریه و عراق و در [حوزه] توازن گستردهتر قدرت با ایران، به بهرهگیری از اختلافات اهل سنت و شیعیان متوسل شدهاند.
■آمریکا باید با بیشترین شمار ممکن بازیگران مختلف همکاری کند■
مناطق خارج از کنترل و یا تحت کنترل ضعیف [دولتها] زمینه مساعدی را برای [ظهور] گروههای تکفیری سلفی روبهرشد – مانند داعش، جبههالنصره و گروه مصری انصار بیتالمقدس- فراهم ساخته است. ممکن است حتی [حوزه] خاور نزدیک – همراه با دامنه رقابت منطقهای در «حوزه خلیج فارس» – مجال بیشتری را که در آن گروههای تکفیری سلفی میتوانند برای تحکیم توسعهطلبی خود در [حوزه] خاور نزدیک بهدنبال اعتراضات منطقهای پس از سال ۲۰۱۱ کوشش کنند، به دست دهد. ایالات متحده، کشورهای عربی و ایران نمیتوانند از گروههایی مانند داعش چشمپوشی نماید و یا از نظر راهبردی با هیچ جایی رقابت نکند. بسیاری از تصمیمات کلیدی اتخاذشده توسط ایران و کشورهای رقیبش در «حوزه خلیج فارس» در فاصله سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۱ با تعریف تاکتیک و نه راهبرد همخوانی دارند. تلفیق این دو رویکرد هم مخالفان مانند ایران و هم متحدان مانند عربستان سعودی را در معرض خطر یکسانی قرار میدهد: طوریکه احتمالاً آمریکا در هیچ یک از این دو حالت ذینفع نمیشود.
■باید کمکها و تلاشهای آمریکا به تلاشهای اقتصادی و سیاسی پیوند داده شود■
ایالات متحده باید – برای ایجاد فضایی که در نهایت شاید به برقراری نسبی ثبات در سرتاسر خاور نزدیک کمک کند – با بیشترین شمار ممکن بازیگران مختلف همکاری به عمل آورد. این مسئله همانطور که تحلیل کشور به کشور نشان خواهد داد، تنها بخشی از این چالش به شمار میرود. همچنین کمکهای نظامی و تلاشهای معاضدتی آمریکا باید به تلاشهای اقتصادی و سیاسی پیوند داده شود. ایالات متحده باید برای رویارویی با تمامی عناصری که موجب بیثباتی در هر یک از کشورهای [حوزه] خاور نزدیک میشوند، آمادگی داشته باشد و شاید در نهایت تحولات سیاسی، اقتصادی و مذهبی – همانند برخی از خطرات نظامی بالقوه- از اهمیت بیشتری برخوردار باشند.