گروه فرهنگی بولتننیوز: ساعت حوالی 18:30 است که کم کم ترافیک خیابان شهدای گمنام سنگین میشود. ماشینهای زیادی از طرف میدان جهاد به سمت تالار وزارت کشور میآیند و مسافرانشان را روبروی تالار پیاده میکنند. برخی هنرمندان هم که با ماشین شخصی به جلوی تالار میآیند با فرمان دو پلیس راهنمایی و رانندگی جلوی تالار مجبور میشوند به سمت میدان گلها بروند تا جای پارکی پیدا کنند.
جلوی تالار وزارت کشور مملو از جمعیت است. مرد موتور سوار از من میپرسد: «اینجا چه خبر است؟» میگویم: «جشن حافظ است» میگوید: «کی میاد که انقدر شلوغه؟» میگویم: «بیشتر ستارههای سینما و تلویزیون به اضافه چند خواننده مشهور» میگوید: «تمام ماه رمضان ادامه دارد؟ همه اجازه دارند بیاند؟» میگویم: «نه. فقط امشب است. باید کارت داشته باشید».
هواداران جلوی سالن مشغول عکس انداختند با بازیگران مورد علاقهشان هستند که با لباسهای شیک و آرایشی غلیظ وارد سالن میشوند. من منتظر عکاس میشوم تا با هم به سالن برویم. عکاس که میآید، به جلوی فرش قرمز داخل محوطه میرویم. مردی میگوید باید کارت خبرنگاری بگیرید. به سمت مسئولی میروم که باید کارتهایمان را تحویل دهد. میگویم: «از خبرگزاری تسنیم هستم» میگوید: «اسمت را داخل لیست پیدا کن» در لیست که میگردم میبینم جلوی نام تسنیم نوشته «سندانی» هرچه فکر میکنم که سندانی کیست به نتیجه نمیرسم. بیخیال کارت خبرنگاری و عکاس میشوم به داخل لابی سالن میروم.
سمت راست لابی، در انتهای فرش قرمز استیجی برای عکس انداختن تعبیه شده است. جمعیت زیادی در اطراف استیج ازدحام کردهاند. در انتهای سالن مردی را میبینم که با یک سینی و گیلاسهای بستنی به سالن ویآیپی وارد میشود. هنرمندانی که به سالن پا میگذارند به سمت قسمت وی آی پی میروند. احساس تشنگی میکنم. در غرفه کوچکی به مردم بستنی میدهند ولی روبرویش خیلی شلوغ است. ناگهان هجوم جمعیت راهم را به سمت در ورودی تالار کج میکند. مردی جلوی در ایستاده و به سختی بلیطهای مدعوین را چک میکند. صندلی من در قسمت D در سمت راست سالن قرار دارد. ساعت 19:30 است و هنوز نصف صندلیهای سالن خالی است.
امروز تهران ستارهباران بود، ستارههایی از دو کهکشان متفاوت. ستارگانی با لباسهای پوسیده غواصیشان در میدان بهارستان جمع شده بودند و ستارگان سینما با لباسهای پر زرق و برقشان در تالار وزارت کشور. در همین افکار بودم که ناگهان روسری زن صندلی جلویی از سرش میافتد. بی تفاوت کلیپسش را باز میکند. تکانی به موهایش میدهد، دوباره موها را میبندد و روسری را نصفه به سر میکشد.
در ردیف سمت چپ ما ستارگان تلویزیون نشستهاند و روبرویشان ستارگان سینما بر روی صندلیها جا گرفتهاند. عقب سالن هم محل کسانی است که برای حضور در پانزدهمین جشن حافظ بلیط خریدهاند. مهمانهای زیادی در سالن نشستهاند، از عمو قناد تا سعید راد. زنی با چادر از کنارم رد میشود، آزاده نامداری است که در اولین ردیف جایگاه ستارگان تلویزیون مینشیند. نگاهی به سالن میاندازم. تعداد زنان چادری از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند. عکاس به سمتم میآید و حرفی اظهار نظری در مورد نامداری میکند. ترجیح میدهم حرفش را در گزارش ننویسم. مامور سالن به عکاس تذکر میدهد که اینجا نایستد و به کنار سالن برود.
کم کم تعداد افرادی که با برگههای تبلیغات فیات که روی هر صندلی قرار گرفته بود، خود را باد میزنند افزایش پیدا میکند. زنی با سبدی پر از بستی داخل جایگاه ستارگان سینما میشود. احساس تشنگی میکنم اما ترجیح میدهم سر جای خودم بنشینم و دوباره فشار ورود به سالن را تحمل نکنم. به ساعتم نگاه میاندازم. 20:15. خودم را جا به جا میکنم. صندلی اذیتم میکند.
یکی از بازیگران زن از مسئول سالن درخواستی میکند، ولی مسئول میگوید من هرچه آقای معلم بگوید را انجام میدهم. علی معلم با کت و شلوار سفید در سالن میچرخد و به مهمانها خوشآمد میگوید. امین حیایی با عینک دودی وارد سالن میشود. ساعت 20:20 است که حمید جبلی و مجید صالحی وارد سالن میشوند. روی برگه مینویسم گویا آنها آخرین ستارگانی هستند که به مراسم رسیدهاند اما با ورود نیوشا ضیغمی اسمهای قبلی را خط میزنم. زنهای ردیف پشت سری من تا بازیگری وارد سالن میشود با دست نشان میدهند و میروند با او عکس بگیرند. ناگهان صدایشان بالا میرود: «موهاشو آبیه»، «مگه عکسهای اینستاگرامش رو ندیدی، چند ساله که موهاش آبیه». ساعت که به 20:35 میرسد کلافه میشوم. دوباره روسری زن ردیف جلویی میافتد.
سالن تقریبا پر شده است. زنی پشت تریبون میرود. سلام و خوشآمد میگوید. میگوید «اگر میخواهید باز هم در این سالن برنامه برگزار کنیم، لطفا با مسئولین سالن همکاری کنید و 2 سانت روسریهای خود را جلوتر بکشید» بعد از آن شروع میکند به تمجید از اسپانسرهای برنامه، از هدایتی باشگاه پرسپولیس تا خودرو ساز و روغنفروش. ساعت 20:42 صدای قرآن در سالن میپیچد. تلفن همراهم شروع میکند به اذان گفتن. بعد از پخش سرود، باز هم مانیتورهای سالن تبلیغات اسپانسرهای برنامه را نمایش میدهد. بهرام رادان و فرزاد حسنی از سمت راست سالن وارد میشوند. رضاداد هم از در سمت چپ به سالن میآید. حسین انتظامی، معاون مطبوعات هم وارد سالن میشود. در این فکر هستم که شاید مجری پشت ترافیک سنگین شهر باشد.
نمایشگرها کلیپی در مورد هنرمندانی که پیش از این در جشن حافظ تندیس گرفتهاند را پخش میکند. همه برای خسرو شکیبایی دست میزنند. بعد از پخش کلیپ، مانیتورها عکس ببعی مجموعه کلاه قرمزی را نمایش میدهند. ببعی به انگلیسی به مهمانهای خوشآمد میگوید.
برنامه با آمدن بهنوش بختیاری رسما شروع میشود. پاشنه کفشهایش به قدری بلند است که هر لحظه منتظر افتادنش هستم اما سالم به پشت تریبون میرسد. با صدایی کمی لرزان شروع میکند به خواندن متنی در ستایش محمد(ص) و ائمه اطهار. بعد از آن رضا یزدانی به بالای سن میآید تا قطعه موسیقی جدیدش که شعرش از حافظ است را بخواند. روسری زن جلویی برای بار سوم میافتد. موهایش را باز میکند، تکان میدهد.
پس از آن علی معلم به روی سن میآید و شعری از حافظ میخواند. او گله میکند که چرا حضار خوب دست نمیزنند و از آنها میخواهد که با صدای بلند دست بزنند. شهرام ناظری وارد سالن شد و برای کسانی که دست میزدند دست تکان میدهد. پس از آن معلم به مراسم تشییع 175 شهید غواص دست بسته اشارهای میکند و کلیپ «از خون جوانان وطن» علیرضا قربانی در سالن به نمایش درمیآید. دیگر خبری از بهنوش بختیاری نیست و علی معلم میکروفن به دست میگیرد.
اهدای تندیسهای جشن حافظ با اعلام نام مستند برگزیده سال آغاز میشود. سعید، سپند و کمند امیرسلیمانی برای اهدای تندیس به بالای سن میآیند و اولین جایزه را به محسن استادعلی، کارگردان مستند تحسین شده «جایی برای زندگی» اهدا میکنند. استادعلی نیز با یاد کردن از 2 مستندسازی که به تازگی درگذشتند، جایزهاش را به محمدرضا مقدسیان و مرتضی ندائی اهدا میکند.
سعید راد، هنرمند بعدی است که برای اهدای جایزه چهره برتر تلویزیون به روی سن میآید. او هم از 270 شهیدی که امروز در تهران تشییع شدند یاد میکند و از حضار میخواهد که بایستند و برای آنها دست بزنند. پس از نشستن همه، مانیتورها چهره مجریهای نامزد دریافت این جایزه را نشان میدهند. رقابت در این بخش گرمتر است و هرکس نام مجری مورد علاقهاش را بلند فریاد میزند. در این بخش دو نفر توانستند رایهای برابری در انتخاب هیات داوران بیاورند، عادل فردوسیپور و رامبد جوان. سعید راد تندیس را به فردوسیپور میدهد و پس از آن مهران غفوریان تندیس رامبد جوان را اهدا میکند. با آمدن این 2 کمدین به روی صحنه و پخش تیتراژ پخش نشده خندوانه که توسط بهرام عظیمی ساخته شده است فضای سالن عوض شد. رامبد از فردوسیپور گله میکند که چرا به خندوانه نمیآید.
یوسف صیادی و شهاب عباسی دو هنرمندی هستند که برای اهدای جایزه بهترین مرد کمدی تلویزیون به روی سن میآیند. مهران رجبی هنگام گرفتن این جایزه میگوید: «این اولین باری است که من در استان تهران جایزه میگیرم. سالها بازی کردهام و همه گفتند خوب است اما جایزه را به فرد دیگری دادند.» علی معلم با تایید حرفهای رجبی میگوید: «رجبی بازیهای خوبی دارد مخصوصا در فیلم «خانهپدری» کیانوش عیاری که در اکران به مشکل برخورد»
در ادامه الهام حمیدی و نیوشا ضیغمی جایزه بهترین بازیگر زن کمدی را به ریما رامینفر اهدا میکنند. علی معلم از امیر جعفری میخواهد به بالای سن بیاید ولی او طفره میرود. رامینفر میگوید: «اگر من یک جوک برای شما تعریف کنم، شما با چوب من را میزنید. گرفتن این جایزه برای من مثل معجزه است و این معجزه را محسن تنابنده و سیروس مقدم خلق کردهاند.»
پس از این بخش، الیکا عبدالرزاقی برای اجرای نمایش کمدی به روی سن میآید. او که گویا با حضورش در «خندوانه» و این برنامه میخواهد عنوان اولین زن کمدین در اجرای استندآپ کمدی را ازآن خود کند، با لباسی سراسر سفید روی صحنه حاضر میشود. هرچند عبدالرزاقی تا کسب این عنوان فاصله زیادی دارد و برنامهاش خسته کننده است اما گاهی هم موفق به خنداندن حضار میشود.
علی معلم پس از نمایش عبدالرزاقی از جمشید مشایخی دعوت میکند تا جایزه بهترین ترانه فیلم و سریال را اهدا کند. مشایخی که کراواتی آبی بسته است به روی سن میآید و همه برای او دست میزنند. او هم دو بیتی در مورد شهدا میخواند و جایزه را به شهرام ناظری برای ایران برگر میدهد.
این بخش 2 برنده داشت و برای همین علی معلم از بهرام رادان دعوت میکند تا جایزه دوم را اهدا کند. همایون شجریان برای فیلم سینمایی آرایش غلیظ دومین تندیس را میگیرد.علی معلم از شجریان میخواهد بخواند و او با صدایش همه را در صندلیشان میخکوب میکند. انرژی تازهای در سالن جاری میشود و دوباره همه برای تشویق جان میگیرند.
داریوش ارجمند که برای گرفتن تندیس بهترین بازیگر مرد درام به روی صحنه میآید، از مسئولان میخواهد که جشن حافظ را وارد تقویم رسمی کشور کنند. پژمان بازغی هم که برای اهدای تندیس بهترین بازیگر زن درام، همراه شیلا خداداد به روی صحنه میآید، میگوید: «من در کن هم به روی فرش قرمز رفتهام اما هیچ فرش قرمزی مانند فرش قرمز وطنی نیست.»
حمید گودرزی و لادن مستوفی دو بازیگری هستند که برای اعلام نام برنده جایزه بهترین فیلمنامه تلویزیونی به روی صحنه میآیند. محسن تنابنده موفق به کسب این تندیس میشود. او درباره «پایتخت 4» میگوید: «این سریال را در زمان کمی ساختیم. همیشه کار تلویزیون اینگونه است که در دقیقه 90 تصمیم به ساخت یک مجموعه میگیرد.». شوخیهایی او همه را میخنداند.
در ادامه لیندا کیانی و کوروش تهامی، جایزه بهترین کارگردان تلویزیون را به بهروز شعیبی برای سریال «پردهنشین» اهدا میکنند. شعیبی میگوید: «کاش مشایخی و ارجمند در همان سنی که برای ما خاطره ساز بودند میماندند. اما متاسفانه اینگونه نیست و ما جوانها باید سلامت و تعهد را در این عرصه حفظ کنیم». شعیبی همچنین از همه مادرها و به خصوص همسرش تشکر میکند که با حمایت و تلاش آنها در خانه، مردان میتوانند به موفقیت برسند.
پس از اهدای تندیس بهترین مجموعه تلویزیونی توسط سیروس الوند و پوران درخشنده به حمید مدرسی برای مجموعه کلاه قرمزی، سخنرانی متفاوت، برای این جشنواره شروع به سخنرانی میکند. «دیبی» یکی از شخصیتهای مجموعه کلاه قرمزی است که همه کلمات را برعکس میگوید. او با خواندن متنی درباره سینما توانست اشک علی معلم و دیگران را از خنده در آورد.
پس از سخنرانی دیبی، از امیر پوریا برای یک عمر فعالیت نوشتاری و مرضیه برومند برای یک عمر فعالیت هنری تقدیر شد. رضا یزدانی هم در ادامه یک موسیقی را اجرا کرد.
ساعت 24 بود که بخش پایانی برنامه برای اهدای جوایز سینمای ایران آغاز شد و تا 1:30 بامداد ادامه پیدا کرد. جوایزی به بازیگران برتر سینما و عوامل فنی و ... اهدا شد. با این که جشن خیلی کش دار شد ام سالن همچنان خالی نشد و اکثریت تا انتهای برنامه ماندند. آخرین جوایز این بخش به حمید نعمتالله برای بهترین کارگردانی و مسعود و فتحالله جوزانی برای بهترین فیلم اهدا شد.
انتهای پیام/
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
من بجای اونا خجالت کشیدم از 175 شهید دست بسته با چشمان باز و لبهای خشکیده و زنده به گور شدنشان
واقعا خجالت آوره
این برنامه ها یعنی چه روزی که مزین به نام شدها و یه جایی از شهر تشیع شهدا وجای دیگر به کف هورا خوشگذرانی
ای شهدای غواص شما شهید شدید و پرده ها عقب رفت و تجلی خدا را دیدید. و ما شهید نشدیم و جریمه آنرا اکنون میدهیم ما هم چیزهایی را میبینیم که شما باورتان نمیشد ببینید زیرا اینبار پرده ها کنار نرفت پرده ها را دریدند.
خدایا به حق هشت وچهارت زما بگذر شتردیدی ندیدی