گروه فرهنگی - عکس : احسان زمانی
امروز، شاه بیت همهی حرفهای تشییع پیکر شهدا این بود: امروز همه آمده بودند.
آه از آهِ دل آن مادر شهید که چشمش به راه سفید شد اما هنوز هم نمیداند ماهی کوچولوی زندگیاش، بین این شاه ماهیها قرار دارند یا خیر.
آه از آهِ دل آن پدر شهید که موج احساسات از یکسو و نهیب عقل از سوی دیگر، خوف و رجایی غریب را سالها میهمان وجودش کرده.
بگو از کدوم لشکر و رستهای ؟
گروهان چندم ؟ کدوم دستهای ؟
لباست مگه خاص غواصی نیست؟
چرا خاکیه ؟ ها ؟ .. چرا خستهای ؟
می گن تو شکستی خط اولو !
اونم با همین دستای بستهای
که با سیم سی ساله محکم شدن
بگو زوری بود یا خودت خواستهای ؟
بگو ! .. این سکوتت به نفع تو نیست!
نمی فهمی تحریمی ؟ وابستهای ؟
نرو ! .. اعترافی بکن لااقل ...
داره می رسه بازرس هستهای !
به قول داش مشتیها، گرمای هوا کیلویی چند! همه به عشق بچهها و دوستان و پدرانشان، بیسر و پا تمام هستیشان را به خیابانهای داغدیدهی تهران کشانده بودند. چه شهرستانیهایی که از دیشب و امروز صبح، به هر زوری شده خود را به مراسم رسانده بودند. گویی همهی ایران خود را به پای شهیدان انداخته بودند.
فضای تهران امروز چقدر عجیب شده بود. همهی غربتها و ترسها و اضطرابها، جای خودشان را به همدلی داده بود. همدلی با عطر ایثار. دوباره بعد از سالها، همه انگار میخواستند برای هم جان بدهند. واقعا جایتان خالی.
به زخم ناخن آن دستهای بسته قسم
به ماهیان اسیر به گل نشسته قسم
به کشته ای که نشد سیر دست و پابزند
به واپسین دم خود، با دو دست بسته قسم
به دانههای عقیقی که مثل یک تسبیح
شدند با ستم از یکدگر گسسته قسم
درآن سیاهی گودال، تاسپیده صبح
به ناله صدو هفتاد و پنج خسته قسم
به گریه صدو هفتاد و پنج مادر پیر
به آه واشک رفیقان دلشکسته قسم
به فوجی ازپرو خاکستر پرستوها
که از جنوب میآیند، دسته دسته قسم
که دست بسته و پا بسته و گرفتاریم
به خیل غواصان زبند رسته قسم
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
یاد
شهدای
غواص 5
دقیقه
"نفست" رو حبس کن....
...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
سختته؟!
نمیدونم "نفست" رو با کدوم اعراب گذاری میخونی؟!!!
اما اگه سختته،
5 تا صلوات بفرست
و یادت باشه و بمونه ک...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اونایی ک رفتند
"نفسشون"
رو با کدوم اعراب گذاری
مشق عشق کردند و رفتند...
بمیرم وقتی داشتند زنده به گور میشدن با دستان بسته و چشمان باز چه حالی شدند -خدا صبر عظمی به مادرنشون بده
خدایا ما خیلی شرمنده شهدا هستیم
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد....
منِ اسیرِ این دنیای خاکی؛ یه آرزوی گنگ دارم که تو هیاهوی پر جنجال این دنیای مادی که خودم رو اسیرش کردم هر از چندی از چند فرسخی ناخودآگاه و ذهنم عبور می کنه اونم شهادته!
منی که حتی لیاقت حضور بین مشایعت کنندگان پیکرهای پاک با دست هایی که احتمالا دیگر بسته نیستند و بند ازشون توسط دوستان باز شده رو نداشتم!
افسوس...