روزنامه ایران در صفحه سلامت و زیبایی نوشت: بر مبنای پژوهش های جدید، اثبات شده است که داشتن تفکر مثبت و برنامه تولید تجربه های مثبت، برای احساس شادکامی عمیق و ماندگار کافی نیست و علاوه بر آن نیاز به یکسری ابزارهای دیگر نیز دارد.
به گزارش بولتن نیوز،
این گزارش که به قلم سید پیمان رحیمی نژاد متخصص روان
شناسی مثبت نگر در روز پنج شنبه بیست و یکم خرداد 1394 هجری خورشیدی به چاپ
رسید، می افزاید: بسیاری از مردم هر روز را با موضوع های متنوع سپری می
کنند اما بیایید با خودمان رو راست باشیم. راستی آخرین باری که شما برای 10
ثانیه ایستاده اید تا یکی از لحظات مثبتی که داشته اید، حس کنید و بپذیرید
چه زمانی بوده است؟ اگر شما با این لحظه های مثبت، آگاهانه برخورد نکنید و
از تجربه های تان لذت نبرید، این احساس های مثبت همچون باد در میان درختان
عبور می کنند، از بین می روند و ماندگار نخواهند بود. قدرت پنهان تجربه
های مثبت روزمره برای تغییر ذهن و در نتیجه زندگی به نحوی مطلوب، یک اصل
مهم برای بهتر زندگی کردن است که بسیاری از ما خیلی آن را جدی نمی گیریم.
ما همیشه به دنبال این هستیم که چگونه لحظات خوب را به ذهنی پر از آرامش و
اطمینان تبدیل کنیم؟ پروفسور «ریک هانسون» عصب روان شناس دانشگاه برکلی در
تازه ترین پژوهش های خود درباره اثرخوش بینی، شادی و بدبینی روی سلول های
مغزی می گوید: لزوماً دقایق و لحظه های یک میلیون دلاری نیستند که می تواند
به شما و مغزتان یک انرژی عظیم و تجربه شادکامی بدهند بلکه تجربه شادکامی
در رفتارهایی مانند احساس مثبت شما در لباس مورد علاقه تان، لذت نوشیدن یک
فنجان قهوه، گرمای بودن در کنار یک دوست، رضایت بعد از انجام یک کار یا
دریافت عشق از معشوق تان هستند.
بر مبنای پژوهش های جدید، اثبات شده
است که داشتن تفکر مثبت و برنامه تولید تجربه های مثبت، برای احساس
شادکامی عمیق و ماندگار کافی نیست و علاوه بر آن نیاز به یکسری ابزارهای
دیگر نیز دارد. سؤال مهمی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا بشر با
این همه پیشرفت همچنان ناآرام است؟باید گفت: آنچه زندگی انسان اولیه را
جذاب و دوست داشتنی می کرد، این بود که آنها قرص ضددرد، ترس از آسانسور،
تصادف در خیابان یا حتی افسردگی نداشتند اما در عوض ما به وفور داریم.
زندگی مدرن برای انسان، مدام فشارها و استرس های روانی و ذهنی درست می کند
چون انسان امروزی بدون انقطاع در حال افزایش درخواست هایش است اما مهارت
های کافی برای مواجهه با این چالش و مشکلات را ندارد.
ما سرشار
هستیم از لذت های فراوان ولی گذرا که در آرشیو مغزمان جا نمی شود و البته
هنوز یاد هم نگرفتیم که مغز بدبین خودمان را کنترل کنیم و آن را شادتر
بسازیم. نخستین دلیل برای اینکه مغز ما دوست دارد، منفی بافی کند این است
که مغز بشر خوبی ها را نمی بیند و آن را هدر می دهد. باید توجه داشت که
مثبت فکر کردن با خوشبینی کاذب فرق دارد. افراد زیادی اصرار دارند که شاد
هستند و نگاه شان به جهان خوشبینانه است اما در درون خودشان، افراد عصبی،
غمگین، دلشکسته و تنها هستند.
دیدن پدیده ها و ماجراها از فاصله ای
دورتر و کلی تر و یافتن راه ها و شگردهایی که به مغز فرصت داده شود تا در
کنار وظیفه طبیعی اش یعنی بدبینی، امکان کمابیش برابری برای به چالش کشیدن
بدبینی ها را نیز داشته باشد یک مهارت مهم برای همه است. دومین دلیل برای
«هدر رفتن خوشبینی توسط مغز» این است که آدم ها در هنگام شادی اصلاً فرصتی
برای به خاطر سپردن آن لحظات شاد ندارند. تجربه ها و اعمال از شیوه ساده
سیستم حافظه استفاده می کنند یک اتفاق یا ماجرا اول باید مدتی در مرحله
آرشیوِ موقت مغز بماند تا بعد از مدتی به خاطرات آرشیو طولانی مدت در مغز
منتقل شوند. اتفاقات شاد و آرام چون کوتاه و گذرا هستند، نمی توانند از
مرحله اول خاطرات موقت عبورکرده و وارد خاطرات بلند مدت شوند. در صورتی که
در طول روز، در هر وضعیت بدی هم که باشیم لحظات ساده و زیبایی نظیر شنیدن
خنده فرزند، دیدن یک گل، مزه شیرینی و... را تجربه می کنیم اما این شادی ها
و لذت ها به دلیل کوتاه بودن به خاطرات بلند مدت راه نمی یابند.
چرا
مغز ما می خواهد غمگین باشد؟حساب دو دو تا چهارتا است. برای بشر اولیه،
خطر درندگان و شکار شدن یک نگرانی همیشگی بود. اگر یک روز از عهده دفاع از
خود بر نمی آمد جانش به خطر می افتاد. از سوی دیگر دسترسی به خواب و غذا و
رابطه عاطفی برای انسان اولیه لحظات موقتی از شادی ایجاد می کرد.
حقیقت
این است که بشر می توانست بدون این شادی های کوچک زنده بماند ولی نمی
توانست کوچکترین غفلتی در برابر درندگان از خود بروز دهد. به همین دلیل،
چون بشر در طول میلیون ها سال، همیشه در حال کشیک دادن و پرهیز از اتفاقات
ناگوار بود، این پیگیری و یادآوری ناگزیر، موجب شد که مغز مدام در حالت
«بدبینانه» باقی بماند. پس برای خوشبینی و شادکامی عمیق و ماندگار نیاز
داریم تمرین و تکرار داشته باشیم و سبک زندگی را انتخاب کنیم که بتواند
برای مغز مثبت نگر ما هیجان ها و تجربه های مثبت تولید کند نه هیجان های
منفی.
شادکامی زمانی ماندگار خواهد بود که در ذهن شما به تجربیات
احساسی و تغییرات دائمی در شبکه عصبی تان تبدیل شود. ما برای بهزیستی و
موفقیت به قدرت درونی نیاز داریم. برای ساختن قدرت درونی در ذهن تان، باید
یاد بگیرید که کدام تجربیات مثبت می توانند برای نیازهای اساسی سه گانه تان
یعنی ایمنی، رضایت و عشق و ارتباط مناسب باشند. همان طور که شما میزان
آرامش درون، رضایت و عشق را بالا می برید، دیگر نیازی نخواهید داشت که به
دنبال اتفاقات خوشایند یا اینکه در حال جنگیدن با موارد ناخوشایند باشید.
شما به طور فزاینده ای از حس نیکی لذت می برید که مبتنی بر شرایط خارجی
نیست و نامحدود است زیرا مبنایی درونی دارد. بررسی های زیادی نشان داده
است که تجربیات شما دائماً در حال تغییر ذهن شما به این سو یا آن سو هستند.
برای شادکامی عمیق و ماندگار باید برای تغییر ذهن در جهت بهتر شدن مهارت
کسب کنیم. مغز کارکردی بسیار پیچیده دارد و شما نیاز به پیش زمینه ای در
علم عصب شناسی یا روانشناسی برای فهم این ایده ها ندارید. این 4 گام به شما
کمک خواهد کرد که شادکامی را به جای افسردگی در مغز خود نگاه دارید و مغز
پس از تمرین و تکرار آن در زندگی شما، آن را به عنوان یک مکانیسم می پذیرد.