به گزارش بولتن نیوز، «توماس ادوارد لورنس» معروف بـه «لورنس عربستان» از چهرههای به یادماندنی تاریخ معاصر جهان است که به دلیل ماجراجوییها و کارهای عجیب و غریب سیاسی و نظامی، سالها سوژه داغ مطبوعات بود و حتی از زندگیاش فیلم و سریالهایی تهیه و در مورد او کتابهای متعددی نوشته شـده اسـت. با این حال در هیچ یک از فیلمها و کتابهای یاد شده از سفر او به ایران و هدفهایی که از این سفر تعقیب میکرد، سخنی به میان نیامده است.در این نوشته، از سفر محرمانه «لورنس» به نواحی شمال غرب ایران و سپس شـناسایی او و انتقالش به زندان قصر تهران مطلع میشوید.
در فرهنگ «بریتانیکا» زیر عبارت «توماس ادوارد لورنس»عباراتی نوشته شده:
«کاشف و محقق بریتانیایی که در ۱۵ اوت سال ۱۸۸۸ میلادی،از خانوادهای از اهالی "لیستر شـایر”که قـبلا در همسایگی دوبلین اقامت کرده بود،به دنیا آمد.وی که دومین پسر از پنج پسر خانواده بود،در دبیرستان”آکسفورد” مشغول به تحصیل شد و بعد هم به ”کالج جیسوس” در همان شهر آکسفورد رفت، جایی که بـعدا در رشـته "تاریخ معاصر” مقام اول را به دست آورد.
وی به منظور مطالعه و بـررسی معماری”عهد جنگهای صلیبی” سفری به سوریه کرد و بعد به خاطر تسلطش به زبان عربی و باستانشناسی به گروه «وی،جی هوگارت» که قرار بود برای بررسی آثار تـاریخی راهـی خـاورمیانه شود، پیوست. این گروه قـرار بـود در منطقه «جراپالوس» در فرات به تحقیق بپردازد. لورنس در سال ۱۹۱۱ به کمک یکی از دوستان دانشجوی خود در کالج «مگ دالن» به منطقه «کار کمیش» رفت و تا سـال ۱۹۱۴ هـمچنان به تحقیق پرداخت.
در بین سالهای ۱۹۱۴ -۱۹۱۱ لورنس در سوریه و در منطقه بین النهرین به کارهای تحقیقاتی پرداخت و بعد هم دامنه این تحقیقات را به فلسطین کشاند، سپس به صحرای سینای شمالی رفت و در آنجا در خدمت کلنل «نیسوکمب» بـه فعالیتهای نظامی پرداخت. او در این زمینه از خودش قدرت و توانایی خاصی نشان داد و قدرت رهبریاش در امور نظامی را ثابت کرد. او هـمچنین ثابت کرد که قدرت بسیاری در جلب اعتماد اعراب دارد.
جنگ جهانی اولی که شـروع شـد (۱۹۱۴)، انگلستان در صـدد برآمد از اعراب برای پیروزی بر نیروهای عثمانی استفاده کند. همه خاورمیانه عربی زیر سلطه عـثمانیها بـود. لورنس بـه اعراب قول داد اگر در جنگ انگلستان با عثمانی از لندن حمایت کنند، بعدا انگلستان امپراتوری اعراب را بـه رسـمیت میشناسند ولی لندن هرگز به قولش وفا نکرد.
در اوایل جنگ اول جهانی لورنس نتوانست کـار مـهمی در ارتـش در پیش گیرد به همین علت در بخش جغرافیایی اداره جنگ مشغول به کار شد. اما بـعد از آنکه نیروهای ترکیه به نیروهای مرکزی خود ملحق شدند، لورنس توسط «لرد کینچر» به مصر اعـزام و در بـخش اطـلاعات نظامی مشغول به فعالیت شد. وی در این مدت موفق شد عدهای از اعراب را علیه نیروهای ترکیه (عثمانی)به شـورش بکشاند و برای آنان دفتری به نام ”دفتر اعراب” تأسیس کند. این دفتر که در سال ۱۹۱۶ تأسیس شد، مـسئول عـملیات اعراب و مکانی برای اطلاعات استراتژیک گردید. وی که از اهمیت ارتباط بین اعراب و انگلستان آگاه شـده بـود، در پایـیز همان سال تقاضای سفر به جده را کرد. لورنس مدتی بعد مجددا به دفـتر اعـراب که در آن موقع تحت عنوان «وزارت خارجه» اداره میشد،بازگشت. او که اخبار نسبتا جالبی پیرامون «امیر فیصل» شنیده بود، «شریف حـسین» را تـرغیب کرد تا وی را به عربستان بفرستد، تا به این ترتیب بتواند از نیروهایی که از مـدینه عـقب رانده شده بودند، دیدن کند. لورنس در این سفر مـوفق شـد اعـتماد و اطمینان«امیر فیصل» را جلب کند و او را به آرایش مجدد نـیروهایش تـشویق کند. این نیروها بعدا به خط آهن حجاز حمله کردند و راه ارتباطی با مـدینه را مـورد تهدید قرار دادند.
لورنس مقر کـارش را در”وجح” قرار داد و در همین زمـان بـود کـه برادر دیگر”فیصل”به نام «عبد الله» با ارتـشی نـسبتا قوی به وی پیوست.
لورنس با توجه به موقعیت جدید، به سوی قـبایل شـمالی عربستان روی آورد و در سطحی بسیار گسترده آنها را تـرغیب به نبرد علیه نـیروهای تـرک کرد.
وی توانست خود را به منطقه «بعلبک»،یعنی در پشـت خـطوط دشمن در سوریه برساند و با به کارگیری نیروی «هوویتات»، تحت رهبری «ادوبوتاتی» به مقر نیروهای ترک در مـنطقه «مان» حـمله کند و راهی به سوی بـندر عـقبه بگشاید.
لورنـس بعد از این موفقیت و پس از آن کـه بـندر عقبه به صورت پایـگاهی بـرای نیروهای فیصل درآمد، توسط این نیرو و با کمک ژنرال ”ادموند النبی” به حرکتش ادامه داد و در منطقه”ودی الها” نـزدیک ”ال شـوبک”، با نیروهای ترک به نبرد پرداخت و شـکست سـنگینی بدانها وارد کرد.
لورنـس آنـگاه نظرش را به خطوط راه آهـن معطوف ساخت. به طوری که بعد از چند عملیات موفقیتآمیز مدینه به محاصره درآمده و حتی جایزهای هـم بـرای دستگیری فرماندار آن به نام "ال اورنس” تعیین شد.
در سـال ۱۹۱۸، لورنـس در یـک حـرکت نـاموفق به راه آهن نـظامی بـین فلسطین و سوریه حمله کرد. در تابستان همان سال و بعد از گفتگو با "النبی”، لورنس به منظور یک حمله سـنگین بـه دمـشق نیروهای فیصل را به "قصر ازرق” اعزام داشت. خود لورنـس بـه کـمک نـیروهای تـحت فـرمانش در پاییز همان سال به ارتش ترک در خطوط مقدم اردن حمله برد و قبل از ورود نیروهای انگلیسی وارد دمشق شد. لورنس کنترل شهر را در دست گرفت و بعد از مدتی نیروهای”النبی”نیز به وی ملحق شدند.
لورنس در کنفرانس صـلح بهار سال ۱۹۱۹(نزدیک پاریس) به صورت یکی از چهرههای بارز و برجسته این نشست درآمد. نقش او در به راه انداختن جنگهای چریکی و طراحی نقشههای جنگی، در ورود امیر فیصل از انگلیس به فرانسه بسیار مشخص و معلوم شد. اما لورنس بـا نـقشههای فرانسه در مورد سوریه موافقت نکرد.
به ناچار از کارها دست کشید و به نوشتن خاطرات و ماجراهایی که برایش رخ داده بود همت گماشت. کتاب اولش به نوعی مفقود شد و کتاب دومش را به نام”هفت رکن حـکمت”در سـال ۱۹۲۶ منتشر ساخت.
در سال ۱۹۱۹ بود که وی به عنوان یکی از اعضای محقق آکسفورد در این دانشگاه پذیرفته شد.اما یک سال بیشتر به این کار ادامه نداد و از زنـدگی آکـادمیک خیلی زود کناره گرفت. در سال ۱۹۲۱ ویـنستون چـرچیل او را به عنوان مشاور امور اعراب اداره مستعمرات فرا خواند، به طوری که فکر و طرحهای او باعث شد که فیصل به پادشاهی عراق برسد. اما لورنس در سال ۱۹۲۲ به دلیـل آنـکه یاران و هم پیمانانش نـتوانسته بـودند طرحهایی را که او در دست داشت برای اعراب پیاده کنند، از کارهای دولتی به کلی کناره گرفت و فقط در نیروی هوایی انگلیس به عنوان مکانیک هواپیما مشغول کار شد. لورنس در سال ۱۹۲۳ به طور کلی از نـظر عـموم ناپدید شد و گوشه عزلت گزید. اما دوباره در سال ۱۹۲۵ به نیروی هوایی بازگشت و در جبهه شمال غربی در هند مشغول به کار شد.
در سال ۱۹۲۷ وی نامش را به "شاو” تغییر داد. در سال ۱۹۲۸به انگلیس فرا خوانده شده و در مارس ۱۹۳۵نیروی هـوایی انـگلیس را نیز تـرک گفت. بالاخره در ماه مه ۱۹۳۵ در یک سانحه موتورسیکلت در منطقه”مورتون”در ناحیه "دوردست شایر” انگستان جان خود را از دست داد.
در برخی از کتابها نیز بـه زندگینامه لورنس عربستان اشاره شده که از آن جمله کتاب”در خاورمیانه چه گذشت” قابل ذکـر اسـت. در ایـن کتاب میخوانیم:
"لورنس”(عربستان)،توماس ادوارد:(۱۸۸۸-۱۹۳۵)،افسر،باستانشناس و سیاستمدار انگلیسی،دومین پسر از پنج فرزند غیر شرعی سر توماس رابرت لارنس، از پرستار دخترانش”سرامادن”بود .سر تـوماس قـبلا زن و چهار دختر خود را ترک گفته، به”ویلز” کوچیده بود و چون زنش حاضر نشد با طلاق مـوافقت کـند،ا و زنـدگی زناشویی بدون ازدواج را با سارامادن آغاز کرد و تا پایان عمر ادامه داد. وقتی توماس ادوارد به سن ۸ سـالگی رسید،خانواده وی درآکسفورد مسکن گزید و هرپنج برادر از دانشگاه آن فارغ التحصیل شدند.
"لورنس”معمولا در لباس زنان کـولی سوریه از مناطق تحت کـنترل نـیروهای طرف مقابل بازدید میکرد و از آنان اطلاعاتی به دست میآورد. عکسی که توسط دوستش”لورل توماس”،برداشته شده است،”لورنس”را در لباس زنان کولی نشان میدهد.
"توماس ادوارد لورنس”معروف به”لورنس عربستان”در سن ۱۰ سالگی دریافت که فرزندی نامشروع اسـت و ازاینرو گرفتار صدمهای عاطفی شد. این احساس نقص، توماس را به آن داشت که در مدرسه و دانشگاه برای اثبات برتری خود بر همسالان کوشش کند. او به هنگام تحصیل در رشته باستانشناسی، با جلب توجه خاورشناس "هوگارت”، وی را به عـنوان پدر دوم خـود برگزید.
برخی از مورخان میگویند این احساس،هر پنج برادر را بر آن داشت که تصمیم بگیرند هیچ گاه ازدواج نکنند.
لورنس از آغاز جوانی شیفته مشرق عربی شد و بارها کتاب”صحرای عرب”نوشته”داوتی”را با اشتیاق تمام خواند. ضمن تحصیل در دانشگاه، به سـوریه و فـلسطین مسافرت کرد تا قلعههای صلیبی را مشاهده کند و مقالهای راجع به آن بنگارد. در سال ۱۹۱۰ به هیأتی که موزه بریتانیا برای بررسی آثار باستانی”کرکمیش”به کرانههای فرات فرستاده بود،ملحق شد. ولی تا سال بـعد در نـقطهای کوهستانی در لبنان ماند و در مدرسهای مسیحی به فرا گرفتن زبان عربی پرداخت. در سال ۱۹۱۱ دکتر هوگارت به او پیوست و هردو با هم به "کرکمیش”رفتند. هنگامی که دولتهای باختری توطئهگری خود را برای تقسیم املاک عـثمانی آغـاز نـهادند، بریتانیای کبیر احساس کرد که جـنگ بـه نـاچار بر سر این کار در خواهد گرفت. به همین خاطر، انگلیسیها هیأتی را (که لارنس عضو آن بود) به صحرای سینا فرستادند.
لورنس در زندان قصر!پس از کـشته شـدن”سیمیتقو"، (تـجزیه طلب در کردستان و لرستان) فرمانده قوای آذربایجان از تحریکات ”لورنس”،در منطقه اطـلاع داشـت و به وسیله رکن ۲ قوای تحت امر خود که ریاستش با یکی از افسران به نام ابراهیمی بود، از اقدامات لورنس مـطلع شـد. عـاقبت نیز همین افسر که طی ماجرایی از ورود "لورنس”به ایران مطلع بـود و تا ارومیه وی را تعقیب کرده بود، موفق شد "لورنس”را در مدرسه آمریکایی ارومیه شناسایی و دستگیر کند.
لورنس با دیدن نایب اول ابراهیمی،با خـونسردی گـفت: «اشتباه کـردهاید،من پرفسور جاکسن هستم!»
سپس "لورنس”به دفتر فرماندهی قوای آذربایجان انـتقال یـافت و چون جریان امر با تلگرام رمز به اطلاع رضاخان رسیده بود، از اعدام وی خودداری شد و نامبرده را تـحت الحـفظ بـه زندان تازهتأسیس قصر فرستادند و او را به عنوان یک معلم و کشیش ساده انـگلیسی زنـدانی کـردند
چند سال پس از این ماجرا سروان ابراهیمی در ملاقاتی با دکتر شیفته- سردبیر روزنامه مرد امروز، جزئیات آن را بـا وی در مـیان گـذاشت و این ماجرای واقعی برای اولین بار در سال ۱۳۲۳ در روزنامه مزبور چاپ شد.
دکتر شیفته در کـتاب "سه مـرد عجیب” به ذکر جزییات اجرای نقشه شورش در زندان قصر و فراری دادن لورنس از زنـدان در یـکی از روزهـای اسفند ۱۳۰۹ میپردازد و شرح میدهد که او در یک صحنهسازی توسط مأموران مستوفیالممالک رئیسالوزرای رضاخان پذیـرایی و اطـعام و سپس با مساعدتهای سرتیپ زاهدی مخفیانه از تهران فراری داده شد.
نصر الله شیفته در پایان کتاب خـود مینویسد:
"لورنـس از یـکی از دروازههای شرقی شهر وارد تهران شد و دیگر کسی از وی اطلاعی نیافت. مدتی از وی خبری نبود، تا یک روز جراید خـارجی خـبر دادند که لورنس در قاهره دیده شده است!”
در آرشیو سازمان اسناد مـلی ایـران در زمـینه ورود لورنس به ایران جمعا ۱۸ سند وجود دارد،که تاریخ اولین سند ۱۲/۱۰/۱۳۰۸ و آخرین سند ۲۲/۹/۱۳۰۹ شمسی است.
*اولین سـندی کـه در مـورد ورود مخفیانه لورنس عربستان به ایران وجود دارد، گزارش محرمانه علی منصور استاندار آذربـایجان بـه وزارت داخله است و از متن گزارش استنباط میشود که هواپیماهایی که از خاک عراق برخاسته بودند، با ریختن اوراق و اعلامیههایی در مـناطق کـردنشین سردشت،اهالی را به قیام و شورش تشویق میکردند.
در سـالهای ۱۳۰۸ و ۱۳۰۹ کـه لورنـس به کردستان برای تحریک مردم این سـرزمین رفـته بـود، لندن مایل بود برای رضاخان که در آن زمان به انگلیسها پشت کرده بود دردسر ایجاد کند. رضاخان تمایل زیادی به همکاری با آلمانها داشت و لندن از این همکاری سـخت ناراحت بود.
لورنس روز سیزدهم ماه مه، در حالی که سوار موتورسیکلت خود بود، تصادف کرد و چند روز بعد، در نوزدهم ماه مه درگذشت.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com