محمدصادق شهبازی: بحث حاضر حاصل تجمیع و ویرایش دو سخنرانی با موضوعات آشنایی با ابعاد زندگی امام خامنهای (نشستی در سایهسار ولایت برگزارشده به همت کانون ولایت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه جندیشاپور اهواز در پاییز سال ۹۰) و گفتمان رهبر انقلاب اسلامی (ارائهشده در نشست جنبش عدالتخواه دانشجویی در دانشگاه شهید باهنر کرمان در زمستان سال ۱۳۹۲) است. این بحث، بحثی زمینهساز و در حقیقت مقدمهای بر آغاز خوانش رهبری است، لذا تنها بعضی از عناصر گفتمان رهبری در آن برشمرده شده است و بیش از آن به بررسی مقدمات، ویژگیهای شخصیتی و گفتمان و… ایشان پرداختهشده است. چون مخاطب دو جلسه عمومی بود، بهجای اتخاذ یک روش خاص تحلیل گفتمان یا نظریات خاص بررسی اندیشهای و استفاده از عبارات تخصصی آن تلاش شد تا از عباراتی همهفهم استفاده شود که بحث قابلیت استفاده برای عموم پیدا کند.
یکبار سال فتنه از طرف دانشجویی با این سؤال مواجه شدم که آیا باید شریعتی خواند؟ توضیح یکی از مسائل حاشیهساز ۵۰ سال گذشته آنهم به سادهترین شیوهٔ ممکن برای کسی که خیلی اطلاعاتی از موضوع ندارد، آسان نبود. بهتبع درگیری ذهنی در ناآرامیهای آن سال، تجمعات خیابانی و مدیریت آنها سریعترین و در دسترسترین مثال، راهپیمایی بود. اگر انقلاب را یک راهپیمایی بگیریم، راهپیمایی کسی میخواهد که هیجان بدهد، آدمها را درگیر کند و اهداف راهپیمایی را خلاصه و بلند در قالب شعار بگوید، این آدم شور ایجاد میکند، اما ممکن است دراینبین شذوذاتی داشته باشد و حرفهای غیردقیقی بزند، اما شوری که او ایجاد میکند، باعث مشارکت افراد و نظم یافتن و تحرک راهپیمایی است، میتوان نقش مرحوم شریعتی را چنین دانست. یک راهپیمایی فردی را میخواهد که اهداف راهپیمایی را تبیین کند، مبانی و مطالبات را مشخص کند، این آدم لزوماً کارش با شور همراه نیست، اما حرکت بر مبنای کار او شکل میگیرد و به ثمر میرسد، اگر این حرکت معرفتی نباشد، آن شورها سر از بیراهه درمیآورد. این آدم بیانیه نویس یا بعضاً سخنران برنامه است، کاری که مطهری کرد همین بود، مبانی اندیشه دینی و مبانی معرفتی انقلاب اسلامی را تبیین کرد، با شور و شعور این حرکت به ثمر میرسد. همینطور در یک راهپیمایی یک نفر باید مأمور سازماندهی باشد، جای آدمها را مشخص کند، تقسیم وظایف کند که یکی انتظامات باشد، چه ورقهای دست چه کسانی باشد و… . شهید بهشتی گذشته از اینکه در حوزه اندیشه اسلامی مباحثش پرمحتواست ویژگی ممتازش ماهیت سازماندهی و نظام بخشیدن است، این مدل برخورد حتی در مباحثی نظیر مواضع تفصیلی حزب جمهوری اسلامی که اندیشهای است دیده میشود. امام یک نقش ممتاز دارد، رهبر حرکت است، اولین نفر جلوآمده و بقیه پشت او حرکت کردهاند، مردم در راهپیمایی پشت هرکسی و شعاری راه نمیافتند، بحث نظری صرف و سازماندهی هم مردم را به صحنه نمیآورد. او افقها را مشخص میکند، روحیه گستاخی را ایجاد میکند، شور و شعور در کارهای او هست، اما نقش اصلی او تعیین کردن افقها و به حرکت درآوردن مردم است، ساختارشکن نظم موجود است ضمن اینکه بهاجمال به بخش ایجاب نیز ورود کرده است. مباحث امام همینگونه است هم انگیزه میدهد، همافقها را مشخص میکند، امام بحث معرفتی و حتی سازماندهی هم دارد، اما ویژگی ممتاز ایشان همین بخش کار است. خیلی وقتها در این کارها باید بچهها را جدا کرد، آمادهشان کرد، قبل از راه افتادن راهپیمایی باید تفکر آدمها را تغییر داد جای شهید باهنر در راهپیمایی انقلاب اینجاست، به تعبیر آقا معمار فکری انقلاب است. کاری که رهبر انقلاب انجام داده و میدهد اما کار متمایزی است. در یک راهپیمایی فردی میخواهیم به مسیر راهپیمایی آگاهی داشته باشد، موضع در برابر اتفاقات مثل معارضین را پاسخ دهد، قبل و بعد از مسیر درحرکت باشد، مسیرهای حرکت به سمت افقها را مشخص کند. او انگیزش هم ممکن است ایجاد کند، نظم هم ممکن است بدهد، بحث معرفتی هم ممکن است داشته باشد، اما او وظیفه را در قبال موضوعات و مسائل مشخص میکند، جای مباحث رهبر انقلاب همینگونه است، تکلیف را در حوزهها و موضوعات مختلف مشخص میکند، رهبری بحث معرفتی هم دارد جزو کاربردیترین بحثهای معرفتی است، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، از ژرفای نماز، گفتاری در باب صبر و روح توحید نفی عبودیت غیر خدا نمونه آن است و جزو بهترینها هم هست، اما نقشی که در تبیین گسترده مسائل و موضوعات و مسئولیت به آنها وجود دارد، در هر حوزهای که میخواهی تعیین جهتگیری و مسیر کنی باید به این مباحث رجوع کرد یا رجوع به این مباحث خیلی از مسیرهای غلط را مشخص میکند، از همه مهمتر او در مقام ایجاب، حکومت اسلامی را اداره کرده و شکل میدهد؛ اما این اجمال نیازمند تفصیل جدی است. لزوم آشنایی با اندیشههای معظم له علاوه بر ولایت و رهبری ایشان بر جامعه اسلامی ازآنجهت است که ایشان مصداق فقیهی آگاه، مدیر و مدبر هستند که بافهم شجاعانهٔ دین اسلام، تئوری اداره فرد و جامعه را بر اساس اندیشههای ناب اسلامی استخراج کرده و در اجرا جامه عمل پوشانیدهاند و یکی از اثرگذارترین چهرههای تاریخ معاصر و چهبسا تاریخ اسلام هستند.
از رهبر انقلاب در طول عمر طولانی حرکت فکری، فرهنگی و مبارزاتی و مهمتر از همه اداره حکومت منابع مختلفی بهجای مانده است؛ که میتوان در دوران مختلف آنها را به گونههای متفاوتی ردیابی کرد. گذشته از ویژگیهای دوره کودکی و نوجوانی ایشان و خانواده، اساتید حوزوی و شخصیتهای اثرگذار بر ایشان مثل نواب که در مجموعهای مثل شرح اسم قابلردیابی است، ناظر به حضور نقشآفرین و جدی ایشان درصحنههای اجتماعی، چهار دوره در زندگی ایشان میتواند موردتوجه بیشتر واقع شود و آثار خوبی از آنها در دست است.
الف) دورهٔ آغاز نهضت اسلامی تا پایان رژیم شاه
در این دوره یکی از حرکتهای مهم رهبری پیوند دادن جریان اصلاحگر اجتماعی جهان اسلام چه در قطب عربی با محوریت مصر و اخوانالمسلمین، چه با محوریت شبهه قارهٔ هند به داخل کشور متمرکز است، کتابهایی نظیر آینده در قلمرو اسلام، تفسیر فی ظلال القرآن و ادعانامهای علیه تمدن غرب از سید قطب، صلح امام حسن پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ از شیخ راضی آل یاسین و کاری مبتنی بر ترجمهای از کتاب عبدالمنعم النمر و تألیف رهبری بهعنوان مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان. این کارها مبتنی بر طرح ضرورت حرکت به سمت حکومت اسلامی و تمدن اسلامی، نشان دادن امکان نهضت اسلامی مسلمانان اما ضرورت هوشیاری و خالی نکردن صحنه از جانب آنان در صورت پیروزی یا شکستهای مقطعی است. همچنین ایشان کتابی تألیفی و سفارشی تحت عنوان گزارشی از سابقهٔ تاریخی و اوضاع کنونی حوزهٔ علمیه مشهد نوشتند که در نیمهٔ دههٔ ۶۰ منتشر شد.
در همین دوره آیتالله خامنهای سخنرانی در مساجد و محافل مختلف به سخنرانی میپرداختند. اگرچه در شهرهای مختلف نظیر تهران سخنرانی نظیر گفتگوی چهارجانبه (منتشرشده در انتشارات صدرا) مشخصاً در مشهد با محوریت مسجد امام حسن مجتبی (ع)، مسجد کرامت، مدرسه میرزا جعفر و بعضی محافل در حاشیه نظیر انجمنهای بعضی اصناف، بحث ارائه کردهاند، این مباحث غیر از مشهد به تهران و محافل مشابه نیز تسری یافته است، گرچه با تمرکز مشهد نیست. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، پیشوای صادق، زندگانی امام سجاد (س)، گفتاری در باب صبر، از ژرفای نماز، روح توحید نفی عبودیت غیر خدا و تفسیر سوره مائده (که در دست چاپ است) اهم این مباحث است. بازشناسی اندیشهٔ دینی، ساخت نیرو، طرح مباحث اجتماعی و انقلابی اسلام آنهم در شرایط تقیه ویژگیهای اصلی این دوره است. از عمیقترین مباحث اعتقادی نظیر توحید، اجتماعی و انضمامیترین مباحث نتیجهگیری شده است که ویژگی دوران تقیه نیز هست که نفی طاغوت و اثبات حکومت اسلامی و دعوت به قیام در لفافهٔ آنها گفته میشد.
ب) سخنرانیها از ابتدای انقلاب تا دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی و ریاست جمهوری
درگیری در شورای انقلاب، شورای عالی دفاع، حزب جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران و… موجب شده تا ایشان بیش از سخن بر عمل متمرکز باشند. گذشته از سخنرانی در جلسات مختلف دفاتر و شاخههای مختلف حزب که علاوه بر جزوات حزب در روزنامه جمهوری اسلامی بازتاب مییافت، همچنین سخنرانی یا مصاحبههای موردی در مناسبتهایی نظیر شهادت شهید مطهری و فقد دکتری شریعتی از ایشان، مهمترین محور نقشآفرینی ایشان بهجز مدیریت مستقیم جنگ تا بهار ۶۰، امامت جمعه تهران و سخنرانی در آن بود. البته رهبری در ابتدای انقلاب در حزب جمهوری کلاسها و تدریسهایی هم داشتهاند، تفسیر قرآن و سلسله جلسات نهجالبلاغهٔ ایشان که کتاب آنهم با عنوان درسهایی از نهجالبلاغه موجود است.
ج) دورهٔ ریاست جمهوری
در این دوره بهتبع حضور ایشان در مسند اجرایی، سخنرانیها، پیامها، مصاحبهها، دیدارها و…ایشان علاوه بر انتشار در رسانهها و مشخصاً حزب جمهوری اسلامی هرساله تحت عنوان کتابچههایی بهوسیله دفتر ایشان منتشرشده که در کتابخانههای رسمی موجود است. همچنین در پایان هر دوره چهارساله مجموعهای تحت عنوان چهار سال با مردم مهمترین این موارد جمعآوریشده است. مجموعه هنر از دیدگاه رهبر معظم انقلاب یا سخنرانی معروف اقبال بیدارگر راستین مسلمانان محصول همین دوره است. علاوه بر آن مباحث نماز جمعه ایشان منظم ادامه داشت که مهمترین محور آن بحث درباره حکومت اسلامی و مسائل آن بود و گذشته از مجموعهٔ در مکتب جمعه دو جلد کتاب تحت عنوان حکومت اسلامی از این دوران در دست است. سلسله جلسات تفسیر قرآن ایشان در دورهٔ ریاستجمهوری ادامه یافت. همچنین در ابتدای رهبریشان نیز جلسات تفسیر قرآنشان شروع شد که پس از مدتی متوقف شد. مجموعه پیامهای ایشان به کنگرهٔ نهجالبلاغه در دورهٔ ریاستجمهوری نشان دیگری از توجه ایشان به نهجالبلاغه است که از جانب دبیرخانهٔ بنیاد نهجالبلاغه منتشر شد و متن آن نیز در لوح فشردهٔ منهاج قابلدستیابی است.
د) دوره رهبری
این دوره که اهم مباحث ایشان را دربر دارد، مواردی ثابت و مناسبتی را در برگرفته است. گذشته از سال اول رهبری ایشان که جلسات متعدد بیعت مسئولین و اقشار مختلف مردم، صدور احکام و پاسخ به تبریکها و… کلید خورد، ایشان در سالهای بعد مدل سامانیافتهتری را در پی گرفتهاند که تا امروز ادامه دارد:
همانگونه که در آثار بنیانگذار انقلاب میتوان بعضی موارد کلیدیتر که متضمن امهات اندیشه امام است را تبیین کرد نظیر پیام بسیج دانشجو و طلبه، پیام برائت و پیام بعد از کشتار، پیام قطعنامه موسوم به استقامت، وصیتنامه، پیام بازسازی، پیام جهاد سازندگی، پیام تشکیل مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پیام برای شهادت شهید عارف حسینی، پیام به هنرمندان، پیام بازسازی، سخنرانی در مورد انتظار نیمه شعبان ۶۷، پیام منشور روحانیت و پیام به محمدحسن قدیری در باب شطرنج، منشور برادری، پیام جدا شدن مجمع روحانیون، پیام ۱۳۶۸/۱/۶ و ۱۳۶۸/۱/۸ خطاب به منتظری، پیام قیام لله و… سخنرانیها و پیامهای تاریخسازی را در اندیشه رهبر انقلاب میتوان یافت که تصویر خوبی از اندیشه ایشان را به دست میدهد، موارد دیگر است. کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، پیام برای چهلم و اولین سالگرد امام که با عناوینی نظیر دکترین جمهوری اسلامی، معارف انقلاب و… منتشرشده، پیام بیستمین سالگرد انقلاب اسلامی، سخنرانی عبرتهای عاشورا در ۲۲/۴/۱۳۷۱، سخنرانی عوام و خواص در ۲۰/ ۳/۱۳۷۵، مکتب امام در ۱۳۸۹/۳/۱۴، مانیفست جنبش دانشجویی در ۱۳۷۸/۹/۱، نهضت علمی و جنبش نرمافزاری در دانشگاه صنعتی امیرکبیر ۲۲/ ۱۲/۱۳۷۹، مانیفست آزادی در دانشگاه تربیت مدرس ۱۳۷۷/۶/۱۲، سیرت انقلاب در دانشگاه علم و صنعت ۲۴/ ۹/۱۳۸۷، پیام هشت مادهای مبارزه با مفاسد اقتصادی ۱۳۸۰/۲/۱۰، پیام به جنبش دانشجویی برای پیگیری عدالت ۱۳۸۱/۸/۶، منشور آزاداندیشی ۱۶/۱۱/۱۳۸۱، پیام و تبیین سیاستهای اقتصاد مقاومتی ۱۳۹۰/۱۲/۲۰ و ۱۳۹۰/۱۱/۲۹، سخنرانی در اجلاس بیداری اسلامی، سخنرانی در اجلاس بیداری اسلامی ۱۳۹۰/۶/۲۶ و ۱۳۸۹/۱۱/۱۵ حمایت از بیداری اسلامی و کنفرانس فلسطین، اصلاح حوزه در ۱۳۷۴/۹/۱۳، سخنرانیها در سلسله جلسات اندیشههای راهبردی و… .
ضمن ثبات محکمات و اصول در رفتار رهبران انقلاب اسلامی، بسته به نیازهای متفاوت زمانی، همچنین تفاوت در شاکلهٔ شخصیتی و شرایط سنی، اختلاف فتاوی قرار گرفتن در جایگاه رهبری و… تفاوتهایی در دوره رهبری امام خمینی و امام خامنهای قابلردیابی است. گرچه امام راحل (س) در اوج و عظمتی کمنظیر در تاریخ اسلام چون خورشید درخشانی در نزدیکی افق عصمت میدرخشد، اما بازخوانی رهبر انقلاب بهعنوان یکی از شاگردان و مهمترین طی کننده و زنده نگهدارندهٔ مسیر ایشان ضروری است.
الف) تفاوت در شرایط زمانی و مکانی
رهبر جامعه دینی همواره بر اساس شرایط زمانی و مکانی و ظرفیت جامعه تصمیم میگیرد. فضای درون کشور (قوتها و ضعفها) و شرایط بینالمللی (در چارچوب فرصتها و تهدیدها) اقتضائات متفاوتی را رقمزده است. مثلاً امام در سالهای پایانی جهان دوقطبی رهبر بودند، آیتالله خامنهای رهبری را در سالهای جهان تکقطبی بر عهده گرفتند که درهم شکستن جریان چپ بینالمللی را با خود داشت و متضمن درگیری با قطب اصلی و چرخشهای بسیاری از انقلابیون دیروز جامعه ما و جریان روشنفکری چپ بود که سر از مواضع لیبرالی درآوردند. اگر شعار محوری آن دوره نه شرقی نه غربی بود، با از بین رفتن بلوک شرق (فروپاشی شوروی و استحاله چین)، عملاً بلوک غرب و معارضه با آن در اولویت قرار گرفت. فضای رسانهای، نخبگانی، روشنفکری و بعضاً حتی انقلابی کشور متأثر از پایان تاریخی بود که لیبرالیسم بینالمللی در قالب نظم نوین جهانی به رهبری آمریکا حکایت از آن داشت. گذشته از مباحث نظری مثل سروش، مجتهد شبستری، حلقه کیان و…، در بعد رسانهای، سیاسی و نخبگانی، گذشتهٔ انقلاب بهعنوان تندروی و چپروی تفسیر شد و از ضرورت اعتدال، آغاز عصر خردورزی، تنشزدایی و… سخن گفته شد. جریان روشنفکری معارض یا رقیب انقلاب که در دهه ۶۰ منزویشده بود نهتنها زنده شد که حتی سر از حاکمیت و جناحهای سیاسی درآورد. تبدیل روش مبارزه دشمنان کشور از مبارزهٔ سخت به مبارزهٔ نرم عنصر مهم دیگر در این تفاوت است که برخورد با هرکدام اقتضائات خاص خود را دارد و در سبک رهبری تفاوت ایجاد میکند.
ب) رهبری بلامنازع امام و رهبری ساختاری آقا
رهبری امام یک رهبری بلامنازع بود. امام بهمثابهٔ رهبر اصلی نهضت، توانست نسبت به همه گروههای سیاسی، رقبای روحانیت و… غلبه کند چنانکه حتی حزب توده و مجاهدین خلق نیز ناچار از قبول رهبری امام (ولو در ظاهر و مقطعی) شدند. در ادبیات علوم اجتماعی در تبیین چنین مواردی بهغلط از لغت کاریزما استفاده میکنند که در معنای رهبری فاقد مشروعیت عقلانی، ارزشی یا سنتی است که تنها بر اساس عواطف به خاطر ویژگیهای خاص شخصی مورد اطاعت و عواطف مردم واقع میشود. در تحلیل رهبری امام نیز از این واژه زیاد استفادهشده است. در مبنای دین اما رهبر جامعه دینی بر اساس دینفهمی (فقاهت) و دینورزی (عدالت) در جایگاه رهبری دینی (امامت) قرار میگیرد و مردم بر اساس عقلانیت و مبتنی بر ارزشها از جایگاه او دفاع میکنند، به رهبری او تن میدهند و جهتگیریهای او را دنبال میکنند. آنچه مردم را در اطاعت از امام برانگیخت، همان چیزی است که آنان را به اطاعت از رهبر جدید وامیدارد؛ اما از منظری دیگر بین این دو دوره تفاوتی وجود دارد. رهبری بلامنازع و هژمونیک امام که هیچ قدرتی ادعا یا توان به چالش کشیدن آن را نداشت و زاییدهٔ ارتباط امام و شبکهٔ شاگردان و اطرافیان او با مردم بود و حتی گروههایی نظیر حزب توده، مجاهدین خلق و… را مجبور به همراهی با امام کرده بود، در دورهٔ بعد از ایشان (و دورههای احتمالی بعد) به این صورت وجود نداشته (و نخواهد داشت). در دورهٔ رهبری بعد از امام، با توجه به اینکه رهبر بعد یکی از شاگردان امام بود، جمعی از افراد همنسل امام که خود را همطراز ایشان میدیدند، همچنین بخشی از همراهان امام که خود را همطراز رهبری بعدی میدیدند، بعضی جناحهای سیاسی و مشخصاً جریان چپ، ایجاد چالشهایی را زمینهسازی کردند که باعث شد گروههای تجدیدنظرطلب و معارض نیز در همین فضا دوباره از فرصت برای احیای خود استفاده کنند. قرار گرفتن امام در شرایط مرجعیت و جایگاه اخلاقی-عرفانی و رشد دادن مستقیم شاگردان و اطرافیان موجب شده بود تا سالها پیش از رهبری، ایشان جایگاهی جدی بین مردم بیابند. رهبری بعدی و رهبران آتی جمهوری اسلامی اما طبیعتاً با توجه به الزامات تربیت رهبری در شرایط حکومتداری امکان چنین شرایطی را نداشته و نخواهند داشت. اجتهاد و مرجعیت آنان و مشخص شدن و رشد یافتن وجه اخلاقی-عرفانی آنان همراه فرآیند رهبری و دخالت در حکومت آنان شکل میگیرد. طبیعتاً معارضه و چالشها نیز بیشتر رخ خواهد داد (با توجه به تأثیر توصیه امام در انتخاب رهبری بعد از خودشان این رهبری نیز نسبت به رهبران بعدی جایگاه ویژهای داشت که بسیاری از چالشها رفع یا حداقل برای مردم تبیین شد، اما با اجرای عینی قانون اساسی روی کاغذ در دورههای بعد، این چالش میتواند افزایش بیابد). بر این اساس رهبری بعد از امام، بیش از آنکه نظیر امام فراتر از ساختارها مستقیماً با مردم وارد تعامل شده و آنها را به صحنه بیاورد، یا برخوردهای جدی بدون ملاحظه در بسیاری موارد اعمال کند، در چارچوب ساختارها و نهادهای رسمی عمل کرد. البته این به معنای عدم مخاطب قرار دادن مردم نبود و ایشان هم بهصورت منظم با مردم سخن گفت و هم در موارد زیادی مردم را به صحنه آورد، اما تأکید اصلی ایشان بر ساختارها بود. بهتبع وجود معارض پرقدرت و اتفاقات بعد از جنگ مثل تجدیدنظرطلبی صریح در حاکمیت و انزوای همراهان اصلی این مسئله موجب شد تا رهبری دورهٔ جدید در اعمال قدرت محدودیتهای جدی پیدا کند. نمونهٔ همین بحث در نوع نگاه امام و رهبری به دایره ولایتفقیه نمود پیدا میکند. امام اعتقاد به ولایتفقیه مبسوطالید را متعدد اظهار میکردند و ولایتفقیه مصرح در قانون اساسی را جامع همه اختیارات و وظایف ولیفقیه نمیدید، طرح بحث ولایت مطلقهٔ فقیه در سالهای پایانی عمر امام در همین چارچوب بود. درصورتیکه آیتالله خامنهای در موارد متعدد در دوره رهبری خود به محدودیت ولایتفقیه در چارچوب قانون تصریح کردهاند و جز به اضطرار از احکام حکومتی خاص بهره نبردهاند، البته رهبری هم در مواردی به فراتر بودن رهبری از قانون اساسی اشارهکردهاند.
ج) بسیجیان امام، پیروان رهبری
در دورهٔ امام، هم بهتبع رهبری بلامنازع امام، هم شبکهٔ شاگردان مبلغ امام که مردم را آماده میکردند، هم شرایط خاص پیروزی و ابتدای انقلاب بین نیروهای اصلی مدافع انقلاب و فرمان امام فاصلهای نبود. ایشان از ضرورت تحکیم حملات علیه آمریکا سخن میگفتند به فاصلهٔ چند روز فتح لانه صورت میگرفت، برای سازندگی پیام میدادند بلافاصله جهاد سازندگی شکل میگرفت، از ضرورت پاکسازی دانشگاه سخن میگفت بلافاصله انقلاب فرهنگی شکل میگرفت و… اما در دوره رهبری شرایط متفاوت بود، شرایطی که از پایان رهبری امام شکلگرفته بود. عدم تبعیت مسئولین نظامی و سیاسی از امام و عدم حضور مردم در جبهه نمونه این شرایط بود. بسیجی ازجنگبرگشته که امروز از طرف دولت و لایههای دیگر طرد میشد یا به نوستالژی جنگ دعوت میشد، الزامات دورهٔ جدید توجه به ساختارهای رسمی را بیشتر موردتوجه حاکمیت قرار میداد، بسیجی دورهٔ جدید احساس نمیکرد مسئولیت پیشبرد انقلاب با اوست، از طرف لایههای مختلف حکومت و جامعه نیز مورد تعرض و تحقیر قرار میگرفت. رهبری جدید شبکه مبلغین شکلگرفته بر اساس تربیت خود را نداشت، کشور در شرایط سازندگی و ایجاب بود و… همه و همه موجب شد تا بین فرمان رهبری دوره جدید و تحقق آن از جانب مهمترین حامیان حکومت و انقلاب (بسیجیان) فاصله بیفتد. افراد دور امام همه چهرههای مبرز و مشخصی بودند، اما چهرههای دور رهبری یا جوانانی بودند که در دورههای فعالیتی و حاکمیتی ایشان به ایشان وصل شدند یا افرادی با جایگاه کمتر شناخته و تثبیتشده و این سختی اداره کشور از سر راه برداشتن موانع را در دوره ایشان دوچندان میکرد.
د) دورهٔ ساختارشکنی و شروع بودن دورهٔ امام، دورهٔ نظامسازی رهبری
اقتضاء دورهٔ آغاز انقلاب، ساختارشکنی، نپذیرفتن نظم موجود، دربند بسیاری از مصالح درنماندن و… است؛ اما اقتضاء دوره نظامسازی و سازندگی محاسبهگری دوچندان، تلاش برای تعریف هویت خود و ارائهٔ رویکرد ایجابی ضمن نپذیرفتن نظم ناعادلانه موجود است (که چالش این دوگانه پذیرش بسیاری از ملزومات را تحمیل میکند). مثلاً اگر امام بر مبنای ماهیت انقلابی و ساختارشکنانه آغاز نهضت برخورد میکرد، رهبری برای اقدام با در نظر گرفتن چارچوبهای این دوران در بسیاری موارد اقدامات را با زمینهسازی یا با صورتی موردپذیرش افکار عمومی جهانی یا داخلی پیش بردهاند، چنانکه تحلیلگران خارجی تفاوت این دو عصر را مبتنی بر محوریت انقلاب در گفتمان و اعمال امام و مقاومت در گفتمان و اعمال رهبری ارزیابی کردهاند. گرچه این تقسیمبندی دقیق نیست و چهبسا اگر امام در همین شرایط در رهبری بودند، یا رهبر انقلاب در دورهٔ امام رهبری را در دست داشتند (گذشته از شاکله شخصیتی و اختلاف فتوای و…) مدل تا حد زیادی مشابهی در رهبری اعمال میشد.
ه) دورهٔ رشد پیشاحکومتی امام امری غیرقابل تکرار
بهتبع دوران طاغوت و قبض دست روحانیت، امام مدت طویلی از عمر خود را نظیر صادقین (ع)، به کار علمی، خودسازی، تربیت شاگرد و… مشغول بود. امام وقتی در جایگاه رهبری قرار گرفت علاوه بر مرجعیت مطلق (که به نسبت سایر مراجع بسیار بیشتر بود)، بهعنوان عالم اخلاقی شناختهشده و همچنین شبکه گستردهای از شاگردان هماهنگ و تربیتیافته بهوسیله خود داشت؛ اما تربیت رهبر در دورهٔ حکومت اسلامی متفاوت است. نیرویی که بخش عمدهٔ دوره زندگی خود را دور از فضای حکومت گذرانده توانایی انتخاب بهعنوان رهبری را ندارد، بلکه رهبر فعلی (و رهبران آتی) نیرویی است که در لایههای مختلف حکومت حضورداشته، به ملکه اجتهاد رسیده باشد (طبیعتاً انتظار فتوا دادن در حوزههای مختلف از فردی که درگیر حکومت است مثل یک فرد گوشهنشین نمیرود، اما باید ملکه اجتهاد را داشته باشد). لذا نه ممکن است که چنین شرایطی را داشته باشد، نه مطلوب چراکه رهبری بیش از آنکه به اعلمیت در فروع مختلف فقهی منوط باشد به عدالت و توانایی اداره بیشتر و شناخت مسائل زمان و مکان مبتنی است. چه اینکه در مقبوله عمر بن حنظله که یکی از مهمترین متنهای تأییدکننده ولایتفقیه است، تأکید معصوم به اولویت فردی است که عدالت بیشتر دارد و در لایههای بعد از فقاهت بیشتر سخن گفته است (الْحُکمُ مَا حَکمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا (تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ۶، ص: ۳۰۲) و در بقیه روایت بقیه موارد را بهمراتب بعدی محول کرده است). بر این مبنا وجههٔ ساختاری رهبری دورههای بعد از امام، بر ویژگیهای فردی که در فردی مثل امام جمع شده بود، اولی خواهد بود و افراد با شرایط رشد پیشاحکومتی امام مناسب رهبری نخواهند بود.
و) اختلاف فتوای هر رهبر، امری طبیعی بر اساس ماهیت اجتهاد
اختلاف فتوا بین مجتهدین امری طبیعی است که از موارد مختلفی نظیر نوع توجه به ادله مختلف، موضوعشناسی و… حاکی میشود، این امر وقتی در مقام فتوا بهعنوان حاکم اسلامی صورت میگیرد، به دلیل ارتباط گسترده و مسئولیت نسبت به موضوعات مختلف، بیشتر بروز دارد. بین امام و آیتالله خامنهای در مواردی مثل دایرهٔ سرمایهٔ مشروع و تعدیل ثروت در حوزه اقتصاد و همچنین عدم جواز/جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت و موارد کثیری در فروعات فقهی، اختلاف فتاوی ایجاد میشود که در تفاوتهایی در نوع رهبری آن دو مؤثر است. طبیعتاً در هر دورهای در اختلاف فتاوی در امور اجتماعی، ملاک عمل، فتوای رهبر وقت خواهد بود.
ز) شاکلههای شخصیتی متفاوت
گذشته از اجتهاد باید شاکلههای شخصی متفاوت را در رهبر انقلاب و امام توجه کرد. امام یک روحانی از محیط سنتی حوزه برآمده بود، سن بالای امام موجب شده بود که وی تحرک زیادی بعد از پیروزی انقلاب نداشته باشد (امام در مدرسهٔ رفاه، قم و بعدها جماران بود و کهولت و بیماری امکان تحرک و خروج از آنها را به ایشان نمیداد)، اما بصیرت و بینایی و اطلاع او از زمانه او را در کشاکش مسائل روز قرار داده بود و از آخرین رمانها مثل شوهر آهو خانم و بوسهٔ عذرا تا برنامههای صداوسیما تا نامههای مردم و ارتباط و خبرگیری از افراد مختلف را در خورد داشت؛ اما رهبر انقلاب ویژگیهای شخصی متفاوتی داشت که بهصورت جداگانه باید موردبررسی قرار گیرد.
رهبری دورهٔ خود را محدود به خویش ندیده بر شانههای پیشگامان حرکت اسلامی ایستاده است. از بعضی از آنها مانند امام راحل (س)، نواب و شهید مطهری تأثیر جدی پذیرفته است و از بعضی نظیر سید قطب را در موضوعاتی نظیر اسلامی اجتماعی استفاده کرده است. بهصورت نمونه ایشان اشاره میکنند که اولین جرقههای انقلابی بهوسیلهٔ نواب در ایشان شعلهور شده یا به خود شهید مطهری اعلام میکنند که باوجود عدم استفادهٔ مستقیم از بحثهای ایشان، خود را شاگرد ایشان دانسته و حدود بیست سال آثار ایشان را مطالعه کردهاند؛ اما در کل میتوان ویژگیهای خاص زیر را در ایشان جستجو کرد:
الف) مبارزه و رهبری در دوره جوانی
آیتالله خامنهای در دوره جوانی در مبارزه و جایگاه رهبری قرار گرفت. این فرصت موجب شد تا خود او ضمن حضور در جمعهای مختلف به ارتباط و نقشآفرینی بیواسطه بپردازد. حتی در مواردی بهصورت ناشناس و مستقیم از بعضی موارد اطلاع گیری کند؛ یعنی محدودیتهایی که سن بالای امام بر ایشان بار کرده بود و شیوهٔ ادارهٔ بیت ایشان بسیار شبیه بیت مراجع شده بود، تبدیل به رهبری جوان، تشکیلاتی و درصحنه شد.
ب) ارتباط با محیطهای ادبی، هنری و روشنفکری
ایشان از دوره نوجوانی در محیطهای ادبی، هنری و روشنفکری حضور داشت. اهل شعر بودن، ارتباط و تعامل چهره به چهره، مکتوب و… موجب شده بود تا ایشان هم مستقیم با این محیطها ارتباط داشته و حتی از نقشآفرینان آن محیطها باشد. این امر موجب شد تا رهبر انقلاب فراتر از یک رهبر سنتی درگیر اقتضائات خاص این محیطها باشد و در موضوعات مختلف مرتبط با آنها صاحبرأی و نظر باشد. این ارتباط بهگونهای بود که جتی بعضی مخالفین انقلاب، مارکسیستها و… ارتباط خود را با ایشان حفظ کردند؛ اما مهمتر از آن ایشان بدون گرفتار شدن به آسیبهای این محیطها مثل دوری از مردم، خودبنیاد بودن و… نظرات خود را در این حوزهها تبیین کردند. همین مسئله در دورهٔ رهبری ارتباط مداوم و جلسات با نخبگان هنری، فکری، دانشگاهی و مهمتر از همه دانشجویان فراهم کرد. در کنار آن تبحر ادبی ایشان موجب شده بهجز نقد ادبی، نقد شعر و… به زبان فارسی و حفاظت از آن نیز دغدغه داشته باشند، از دغدغه به دستور درست فارسی تا به کار بردن کلمات بومی، برنامهریزی برای تبدیل فارسی به زبان مرجع علم و… در سیره ایشان قابلردیابی است، حتی معروف است در نامهها و گزارشهای رسمی نسبت به رعایت نکردن قوانین ادبیات و زبان فارسی واکنش نشان میدهند.
ج) حضور مستقیم در لایههای مختلف حاکمیت
رهبر انقلاب علاوه بر نقشآفرینی در سطوح مختلف مبارزه از یک طلبه جوان عادی تا فعالیت مسجدی و دانشگاهی و… تا قطب مبارزات مشهد و کشور در سطوح مختلف و لایههای مختلف حاکمیت حضورداشته است. از عضویت در شورای انقلاب تا پایهگذاری حزب جمهوری، معاونت وزارت دفاع، سرپرستی سپاه، امامت جمعه تهران، نماینده امام در شورای عالی دفاع، نماینده مجلس شورای اسلامی، حضور مستقیم در جبهه، ریاست جمهوری و بهتبع آن ریاست شورای عالی امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، رهبری، فرماندهی کل نیروهای مسلح و… این حضور، ارتباط و سابقه دید فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجرایی و حتی امنیتی به ایشان داد و به ایشان در لایههای مختلف حکومت از کارشناسی تا سیاستگذاری و اجرایی آگاهی داد. دایرهٔ گستردهٔ اطلاعات، ارتباطات، حضور و… موجب شد تا ایشان در زمینههای مختلف به ارائه راهحل بپردازند و صرفاً در حصار نظرات کارشناسان خاص گرفتار نشوند.
د) پاسخ به نیازهای روز و خودسازی و رشد علمی همراه با مبارزه
ایشان در طول زندگی همواره به دنبال عمل به تکلیف و پاسخ به نیازهای روز بوده است. لذا ضمن داشتن وجههٔ علمی، خودسازی فردی، حضور سیاسی، مطالعه و… تلاش کرده تا بسته به نیازهای روز عمل کند. مثلاً به خاطر احترام و اطاعت از پدر از تحصیل در نجف منصرف شده یا به خاطر مشکل بیماری ایشان تحصیل در قم را رها میکند و به مشهد میرود. اولویتهای مبارزه و انقلاب را فدای گوشهنشینی و کسب مدارج علمی روحانی یا کسب مدارج معنوی نمیکند. البته از درس آقایان میلانی، امام، بروجردی، شیخ مجتبی قزوینی و… هم سود میبرند. در دورهٔ رهبری هم اولویت را اداره درست کشور میگذارد اما در حاشیه آن از رشد علمی و معنوی و مطالعاتی روزافزون و حتی ورزش دور نیست و برای آنها برنامه منظم دارد. برخلاف دورهٔ رهبری امام ایشان دوره خودسازی و رشد علمی خویش را در مسیر مبارزه طی کردند. خودسازی ایشان درصحنه و در مسیر مبارزه تحقق یافت و رشد علمی ایشان نیز عجین همین مسیر شد. درگیری مستقیم با مسائل، موجب شد تا ایشان باوجود دور بودن از محیط سنتی حوزه در بسیاری موارد، ذهن پویا، فعال و منسجمی در مسائل حوزوی پیدا کنند. این امر حتی موجب شده بود فضای سنتی حوزه یا بعضی معارضین ایشان مثل مرحوم منتظری شبههٔ عدم اجتهاد یا اعلمیت ایشان را مطرح کنند، درحالیکه فتواها و مسئلهشناسی ایشان و عمق ایشان در فقه به معنی خاص یا بعضی علوم حوزوی مثل رجال در دورههای بعدی زبانزد شد، چنانکه کتاب قدیمی ایشان در باب معرفی کتب رجال مورد تأیید افرادی مثل آیتالله شوشتری (بهعنوان یکی از مهمترین رجالیان معاصر) واقع شد. سیرهٔ ایشان در کارهای فقهی نیز بهغیراز تدریس مداوم، خارج در چارچوب جلسات فقهی با حضور فقهای درگیر حاکمیت نظیر آیتالله شاهرودی سیره متفاوتی از شورای فقهی مرسوم مراجع را به نمایش گذاشت که با مسائل حکومتی در چارچوب بحث جمعی و فعال کردن دیگر مجتهدین پیش رفت (نه مانند جلسات مرسوم فقهی مراجع که به تبیین نظر مرجع و ماکزیمم رفع اشکال بهوسیلهٔ بعضی فضلا میگذرد). همچنین بهتبع حضور ایشان در محیط حوزه مشهد، در ادبیات عرب تبحر و دقتهای جدی دارند، چنانکه بهصورت نمونه بعد از سالهای متمادی قرائت غلط و کمدقت حدیث ثقلین ایشان قرائت حتی یَرِدا علی الحوض را به حتی یُرَدّا تغییر دادند که ازنظر ادبیات عرب معنای صحیحتری به دست میدهد.
ه) عقلانیت واقعبینانه و غیرمحافظه کارانه
عنصر عقلانیت در گفتار و سیرهٔ عملی رهبر انقلاب نقش جدی دارد. عنصری که بر اساس سنجش برای دستیابی به اهداف انقلاب اسلامی در دوران مبارزه و دوران پیش از رهبری و پسازآن در سیره ایشان هست، عقلانیتی که باعث میشد بهجای حرفهای تند علنی به شبکهسازی و هدایت تشکیلاتی مبارزان در بسیاری موارد بپردازد، در دوره جنگ بسیاری اختلافنظرها را تحمل کند، در دوره رهبری ضمن تعقیب اهداف تا پر شدن ظرفیت اجتماعی در برابر جریانهای معارض و رقیب و دوستان ناآگاه تحمل به خرج دهد. پشتصحنه قرار گرفتن و رو نیاوردن خود از دورهٔ مبارزه تا دورهٔ رهبری نظیر اقدام اهلبیت بعد از عاشورا، تدبیر بهگونهای که تغییرات شعارهای سیاسیون حاکم در گفتمان اصلی نظام حل شود و حتی از عقبنشینیها برای بالا بردن ظرفیت فکری مردم استفاده شود، محاسبهگری مبارزاتی نظیر دور زدن ممنوعیت منبر خود با سخنرانی سرپایی، درخواست پنهانی سؤال پرسیده شدن از وی در کلاس قرآن با هماهنگی قبلی برای پیدا شدن بهانهٔ حرف زدن بدون سخنرانی رسمی، واداشتن شاگردان به ایجاد محفل مبارزه به اسم مجلس ختم حتی ساختگی و… نمونهٔ این رفتار ایشان است. ایشان در دورهٔ رهبری ضمن حفظ تقابل با نظام سلطه، قدرت ایران را قدرت نرم نگاه داشتند و ضمن ایجاد آمادگی درونی از هزینه کردن بیجای این قدرت در قدرت سخت ابا ورزیدند، البته در حوزه دفاعی و نیروهای مسلح نیز آمادگی کامل برای مواجهه تمامعیار را فراهم کردند و در برابر ظرفیت کم اقدام خارجی برای صدور انقلاب، از الگو کردن کشور با نشان دادن پیشرفت ضمن مقاومت بهره بردند. همچنین ضلع نظری این عقلانیت، بحثهای عمیق معرفتی در حوزههای مختلف است و برخلاف جریانهای اخباری، تفکیکی، متحجر و… برای عقل، دایرهای گستردهای بهعنوان منبع معرفتی و ابزار اجتهاد قائل هستند و دقیقترین بحثهای معرفتی را هم ارائه کردهاند. فهم ایشان از منابع اسلامی (تعالیم قرآن و سنت) فهم فقیهی جدا و عزلت گرفته از جامعه نیست بلکه فهم فقیهی است که مستقیماً با اجرای تئوریهای اسلامی در مقام عمل روبروست. ازاینرو راهبردهای ایشان در امور مختلف مربوط به اداره فرد و جامعه، علاوه بر اتکا به منابع اسلامی کاملاً عملیاتی و اجرایی است؛ خصوصاً آنکه ایشان علاوه بر ولایت بر جامعه اسلامی سمتهایی چون ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس را نیز در عمل تجربه کردهاند. لذا با مراجعه به اندیشههای ایشان میتوان تئوری ادارهٔ فرد و جامعه اسلامی را استخراج کرده و زمینه عملیاتی شدن آن را فراهم کرد.
و) رویکرد تشکیلاتی و کادرسازی
آیتالله خامنهای رویکرد تشکیلاتی دارند. این رویکرد سبب شده بود در دورهٔ مبارزه هم به دنبال متشکل کردن مبارزان مشهد، حوزه و کل کشور باشند. در دورهٔ حکومت نیز موجب شد تا ایشان به سراغ ساختارها برود و تلاش کند، بسیاری از رویکردهای خود را از طریق ساختارها بهپیش ببرد. مثلاً ابداع سیاستهای کلی نظام و مشخص کردن سیاستهای کلی مواردی نظیر برنامههای پنجساله توسعه نمود این حرکتهاست. تبدیل رهبری از بیت یک مرجع سنتی (مثل بیت امام که به شیوه سنتی مراجع اداره میشد منتها ویژگیهای خاص امام تفاوتهایی برای کانالیزه نشدن در آن به وجود آورده بود)، به دفتر رهبری بهمثابه یکنهاد مثل نهاد ریاستجمهوری موجب شد تا رهبری از چارچوب فردی خارجشده و تشکیلاتی شود. همچنین ایشان در گیرودار مبارزه و بعد مسئولیتها در جمهوری اسلامی از کادرسازی غافل نشدند: آموزش و رشد دادن فکری، برنامهریزی نیروها از نحوه مبارزه و شبکه ارتباطی آن دوران تا سامان دادن و ارتباطگیری با دانشجویان فعال و… موجب شد علیرغم مشکلاتی که درزمینهٔ کادر و عدم همراهی با رهبری در دوره ایشان ایجاد شد نسل بزرگی از افراد تربیتشدهٔ ایشان در مسئولیتها قرار بگیرند، حتی بسیاری از نیروهای جدی ولی تغییر جهت داده امروز مثل اعضای سابق دفتر تحکیم که مدیران دولت اصلاحات بودند، به نحوی با ایشان سوابق و روابطی داشتند. نقش محوری ایشان در شکلگیری مجموعههایی نظیر حزب جمهوری اسلامی نشان دیگری از این رویکرد است.
ز) جریانسازی و گفتمانسازی
ایشان به جریانسازی و گفتمانسازی نظر ویژه دارند. تلاش میکنند تا در فضای جامعه تغییر ایجاد کنند، از سویی جناح فرهنگی و سیاسی مؤمن را تقویت و اصلاح کنند و جهتگیری درست به آنها بدهند. دعوت به عدالتخواهی در برابر شیوهای که بهصورت مرسوم صرفاً دغدغههایی مثل حجاب یا دعوای سیاسی را تعقیب میکرد، نمونهٔ این رویکرد است. همچنین ایشان از متشکل شدن جناح فرهنگی مؤمن در قالبهای مختلف حمایت کردهاند مثلاً تلاش برای شکل گرفتن انجمن روزنامهنگاران مسلمان، تعامل تشکلهای دانشجویی انقلابی باهم، حمایت از مجموعهها و قرارگاههای فرهنگی، حمایت از جریانهای منتقد روشنفکران در دهه ۷۰ ضمن اینکه با آنها مرزبندی داشتند و… بهگونهای که طیفی متفاوت از گذشته در بین این گروهها سر برآورد و گفتمان عمومی جامعه در دورههای مختلف مثل سالهای ابتدایی دهه ۸۰، فتنه ۸۸ و… به این واسطه تغییر کرد.
ح) پرمطالعهگی و ارتباط با قرآن و روایات
بررسی هر سخنرانی و پیام یا مجموعهای از این موارد از رهبر انقلاب نشان از پرمطالعگی ایشان دارد. پرمطالعگی هم به کتاب، هم اخبار، هم گزارشهای حکومتی و… برمیگردد. موردی که از ارجاعات مختلف، تقریظها، بحثهای نو و ادبیاتسازیها، تصریحات خود رهبری و… مشخص است. حوزههای این مطالعه هم گسترده است از موارد فرهنگی تا اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و… در سخنان رهبری میتوان یافت که نشان از این گستردگی دارد. مهمتر از این موارد ایشان ارتباط گسترده با متون دینی و بهویژه قرآن دارند. توجه به قرائت قران، سامان دادن دروس و تبلیغ خود بر اساس قرآن و روایات، به کار بردن گستردهٔ قرآن و روایات در مباحث که توجه و محوریت قرآن در آن حرف اول را میزند.
ط) کانالیزه نشدن و ساختاری کردن ارتباطات در دفتر خود
روابط ایشان با مردم و نخبگان و… و حضور ایشان در لایههای مختلف حاکمیت و پرمطالعگی ایشان موجب شده تا جلوی کانالیزه شدن ایشان گرفته شود. در دفتر ایشان با سازوکار تشکیلاتی دیدهشده، بخشهای مختلفی برای این موضوعات در نظر گرفتهشده است و بهگونهای است که طیفهای مختلف سیاسی، فکری، طبقاتی، رستهٔ کاری و… در قالب معاونتهای مختلف دفتر به کار مشغول باشند. شبکهٔ نمایندگان ایشان و معاونتهای مختلف در دفتر نیز فرصت ارتباط و اطلاع گیری دوچندانی به ایشان داده است. حتی برنامهریزی بلندمدت و اطلاع از مسائل روزمره و کف خیابان و زندگی مردم، اعتراضات مردمی و… بخشهای مختلفی دارد. بعضاً اینگونه است که در مورد یک موضوع چند مجموعه بررسی از زوایای مختلف میکنند و تفاوت نگاههای این افراد با نظرگاههای مختلف فکری، سیاسی و… به ایشان منتقلشده است و ایشان نقاط محل اختلاف و دعوا را نیز یافتهاند. این ارتباطات بهگونهای نبوده که ارتباط ایشان با جهان خارج قطع باشد و بعضاً حتی چنین بوده ایشان از مواردی زودتر از دفتر از طریق رسانهها و ارتباطات فردی اطلاع یافتهاند. همچنین ارتباط مستقیم منظم با مجموعههای مختلف مردمی نظیر ارتباط ثابت با خانوادهٔ شهدا، جلسات مستمر دوشنبهها با گروهها و جمعهای مختلف مردمی، بازدیدهای حضوری و سرزدهٔ ایشان از مناطق آسیبدیده مانند بم، تبریز و… بر کانالیزه نشدن ایشان افزوده است.
ی) نظم، چندبعدی بودن و زندگی طبیعی
در برنامههای ایشان نظم جدی وجود دارد، یعنی از دورهٔ مبارزه هم به خودسازی، هم به خانواده، هم مبارزه، هم مطالعه، هم کار علمی حوزوی و… توجه داشتند این نظم در دورهٔ رهبری بیشتر مشهود است که فعالیتها، ارتباطات، دیدارها، موضعگیریها و جنبههای شخصی را در ایشان بدون اینکه از شئون دیگر بازبمانند، با ایشان به همراه آورده است. حتی تلاش کردند این نظم را به نهادهای مختلف زیرمجموعه خود مثل نیروهای مسلح، حوزههای علمیه، دفتر و… تسری دهند. بهگونهای که بعضی نهادها مثل حوزه برای اولین بار در دوره ایشان با شکلگیری مرکز مدیریت سامان جدی یافت. مجموعههای نظامی بهعنوان تنها مجموعهای که ایشان مسئولیت اجرایی در آن دارند، از نظم دقیق و پیشرفت جدی برخوردار شدند و شاید بتوان عملکرد آنها را در حوزهٔ نظامی کارآمدترین بخش جمهوری اسلامی دانست. از همه مهمتر ایشان مثل امام در کنار همهٔ این موارد زندگی عادی و طبیعی دارند، یعنی این اشتغالات مانع زندگی عادی، توجه به خانواده، زیارت و… نشده است.
ک) روحیهٔ تحولگرا و جوانگرا
ایشان روحیهٔ تحولگرا دارند، از گفتمانسازیها، سیاستهای کلی، نقد سیستم و… میتوان این شرایط را موردتوجه قرارداد. مورد خطاب قرار دادن جوانان و دانشجویان و تأکید به استفاده از جوانان، دادن احکام محدود و عموماً سهساله در نیروهای مسلح جلوهای ازاینرویکرد است. ایشان باوجود اینکه جزو نسل اول انقلاب هستند و بسیاری از افراد نسل اول، دچار محافظهکاری شده، از مسیر خود برگشته یا کهولت سن دست آنها را بر رویکرد تحولی و انقلابی بسته است، مانند یک جوان نسل سومی و چهارمی انقلابی فکر کرده یا عمل میکنند.
ل) استواری و استقامت
آیتالله خامنهای چه در دورهٔ مبارزه چه بعد از انقلاب و مشخصاً در دورهٔ رهبری بر مواضع خود استواری و استقامت داشته است. فشارهای مختلف باعث عقبنشینی ایشان و تغییر مواضع ۱۸۰ درجهای مثل بعضی انقلابیون دیروز و لیبرالهای امروز نشده است. البته ایشان بسته به ظرفیت اجتماعی نحوهٔ عمل خود را تغییر دادهاند. ماجرای فلسطین، لبنان، سوریه، فتنه ۸۸، دوره اصلاحات، ماجرای هستهای و… که همه فکر میکردند قضیه تمامشده است، اما ایشان به ایستادگی فراخواندند و گذشت زمان درست بودن موضع ایشان را نشان داد، جلوهٔ دیگری از این مسئله است. ایشان برخلاف بسیاری رهبران دنیا که تا قبل از موضع قدرت رویکرد انقلابی دارند و بعد با تن دادن به واقعیتها، آرمانها را کمرنگ میکنند، زندگی نکرده، همچون امام که در طول رهبری بسیار قاطعتر شده و در سال پایانی عمر، انقلابیترین مواضع کل زندگیاش را اتخاذ کردند، ایشان با قرار گرفتن در جایگاه رهبری به استواری و استقامت خود افزود بهگونهای که بسیاری از سیاسیون، رسانهها و اندیشکدههای غربی به تغییرناپذیری اصول و رفتار جمهوری اسلامی تا زمان حضور ایشان اذعان دارند.
م) قرار نگرفتن در دستهبندیهای مختلف و تن ندادن به مسائل بیاولویت و مبنای سیاسی و فکری و…
ایشان ضمن ارتباط با محیطهای مختلف سیاسی، فکری، روشنفکری، ادبی، هنری و… با تمرکز روی اولویتها از تن دادن به مسائل سیاسی، فکری و… که بینتیجه و بیمبنا بودند، خودداری کردهاند. مثلاً در ماجرای حسینیه ارشاد و اختلاف طیفهای فکری در موضوع مرحوم شریعتی، ضمن توجه به اشتباهات مرحوم شریعتی روی ظرفیتهای ایجابی کار ایشان تمرکز کردند، اما جزو طیف شریعتی روحانیت و مذهبیها بهحساب نیامدند. ضمن اینکه نظر مشخص در مورد مسائل فکری، سیاسی و… دارند، از قرار گرفتن در دستهبندیهای سیاسی و… ابا داشتهاند. از شروع صفبندیهای سیاسی جمهوری اسلامی، با آن مخالف بودند، زمانی نیز که در دولت بهتبع حضور در مقام اجرا در برابر نخستوزیر که نمایندهٔ طیف چپ بود قرار گرفتند موضع ایشان شرکت در صفبندی سیاسی نبود، بهصرف ایستادگی آنهم غیرعلنی بر اختلافنظرها اکتفا کرده و هر جا لازم میدیدند، عقبنشینی میکرد. از ابتدای جناحبندی سیاسی جمهوری اسلامی از دهه ۶۰ با آن مخالفت ورزیدند و آن را نه حاصل اختلاف فکری که حاصل باندبازی دانستند. بعد از رهبری نیز این سیره حفظ شد، حتی در برگزاری جلسات با جناحهای مختلف سعی در ایجاد توازن داشتند. اختلافات دههٔ ۶۰ در جایگاه ریاست جمهوری با نخستوزیر چون بر اختلافات دو جناح منطبق شده بود، تلاش کردند این فضا را تلطیف کنند، حتی جزو اولین احکامشان در دورهٔ رهبری، حجتالاسلام موسوی خوینیها که از رئوس جناح چپ و منتقدین ایشان به شمار میآمد را بهعنوان مشاور عالی رهبری منصوب کردند و تلاش کردند منصوبین امام از جناح چپ نظیر حجتالاسلام کروبی نمایندهٔ امام در بنیاد شهید، میرحسین موسوی ریاست بنیاد مستضعفان، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی رییس وقت دیوان عالی کشور (عالیترین مقام قضایی در قانون اساسی قبل) را ابقاء کنند. تلاش کردند تا به نحوی جناحبندیهای جمهوری اسلامی را درون نظام تعریف کرده و سامان دهند، دفتر ایشان و حضور عناصر از جناحهای مختلف در آن خود از این قضیه حکایت دارد؛ اما با کمرنگ شدن مرزها با دشمن، برهم زدن ساختار قانونی کشور نظیر سازوکار انتخابات، برهم زدن نظم عمومی و… موجب شد ایشان علیه بعضی جریانها موضع داشته باشند و صلح کل نباشند. این ملاحظات در مورد جناحهای حاکم و بیرون صحنه دوچندان است، مثلاً ضمن حمایت کلی از دولتها، به دغدغههای درست منتقدین و ضرورت برخورد خوب دولتها با منتقدین تأکیددارند. در بررسی محور آزادی و جمهوریت بیشتر این مسئله واکاوی خواهد شد.
ن) رویکرد مردمی و عدم مخفیکاری با مردم
رهبری بهصورت جدی به مردم و ضرورت آگاهسازی آنها معتقد است، کثرت سخنرانیهای ایشان نیز در همین چارچوب قابل ارزیابی است. ایشان اولین گام در هر حرکت اسلامی را آگاهسازی و تبیین میداند و بر این مبنا برای آگاه کردن مردم اهمیت جدی قائل است. برخلاف کسانی که میخواهند به فرموده و از بالا به پایین به مردم نگاه کنند و مردم در نگاهشان تودههای بیشکل و رباتگونه و منفعل هستند، ایشان به تبیین و آگاهسازی و رشد مردم توجه جدی دارند. حتی وارد شدن هزینههای سیاسی و… را تا حصول ظرفیت و آگاهی مردمی روا میدارند. ایشان برای حل بسیاری موارد نظیر فتنههای ۷۸ و ۸۸، تجدیدنظرطلبی دههٔ ۷۰ و… باوجود آنکه میتوانست از شیوههایی مثل برخورد امنیتی محکم استفاده کند، به آگاهسازی مردمی همت گماشتند. مثلاً ایشان میتوانستند فردای انتخابات ۸۸ بگیروببند راه بیندازند، اما بهجای این کار به سراغ آگاهسازی مردمی رفتند اقشار گوناگون را با دادن شاخصهایی نظیر ساختار قانونی انتخابات و برهم زنندگانش، حمایت دشمن، قانونگرایی، خط امام و… آگاه کردند تا کار به ۹ دی رسید. از چالشهای سیاسی و حتی تجدیدنظرطلبیها برای بالا بردن ظرفیت فکری مردم استفاده کردند، مثل ماجرای مذاکرات هستهای که باوجود تحمیل هزینه بسیار، موجب شد مردم بدانند، دل بستن به گفتگو با دشمن خارجی بیفایده است. ایشان همواره تلاش کردهاند تا مواردی که باید مردم بدانند یا محل شبهه است علنی اعلام کنند. مثلاً در ماجرای قتلهای زنجیرهٔ در سال ۷۷ که به اعلام علنی قتلها و ضرورت مقابله با آن با نامه به سران قوا و اعلام در نماز جمعه پرداختند حتی با تعریف از فروهر، از او بهعنوان دشمن نجیب یادکردند. همچنین ایشان با نفی داشتن حرف خصوصی خلاف حرف علنی، رویکرد کدمحور به بیانات خود را نفی کردند و اعلام کردند هیچگاه برخلاف نظر علنیشان در فضای خصوصی چیزی نمیگویند.
س) ارتباط با فضای بینالملل و جهان اسلام
ایشان به ارتباط با فضای بینالملل اهمیت جدی قائل است و مهمتر از همه چه در سیره مبارزاتی و علمی چه در اداره حکومت همین را محقق میکند. ارتباط با فضای قراء مصری و طرح چهرههایی نظیر مصطفی اسماعیل، ارتباط با فضای روشنفکری انقلابی جهان عرب و حتی رهبری جریان پویا و گزینشی ترجمه که موجب شد آثار افرادی نظیر سید قطب در کشور طرح و ترجمه شوند (اثرات تفکرات سید قطب بر ایشان بهویژه در موضوع اسلام اجتماعی مشخص است، گرچه ایشان انتقادهایی به سید قطب هم دارند و با رویکرد اجتهادی فعال آنچه مثبت میدانستند تأیید یا ترجمه کردند)، ارتباط با نخبگان علمی، حوزوی، سیاسی و… که در دوره جمهوری اسلامی علاوه بر شخص ایشان ماهیت ساختاری یافت و نهادهایی برای آن تأسیس شد. این ارتباط بهگونهای است که ایشان علاوه بر ارتباطات، در لحظههای سرنوشتساز مثل بیداری اسلامی شمال آفریقا و خاورمیانه با مخاطبان جهان عرب که بخش عمده جهان اسلاماند با زبان عربی سخن گفتند. جلسات بینالمللی ایشان چه جلسات داخل کشور در دورهٔ رهبری ایشان و چه جلسات بینالمللی همواره مهم و تاریخساز بوده است، بهصورت نمونه در دورهٔ ریاستجمهوری، در سال ۶۶ انقلاب اسلامی و گفتمان آن بهصورت شفاف برای جهانیان طرح شد، همچنین سخنرانی ایشان در اجلاس جنبش عدم تعهد، یا سخنرانی ایشان دربارهٔ اقبال بهگونهای بود که فرزند اقبال به عمق و عظمت این ظرفیتشناسی تصریح کرد.
ع) مسئولیتپذیری و برعهدهگرفتن مسئولیت تصمیمات نظام (ولو خلاف نظر خودشان اتخاذشده باشد)
رهبری یک عنصر غیرمسئول که صرفاً وظیفه خود را مدیریت یا تذکر دادن مواردی میداند نیست. مسئولیت نظام را میپذیرد و علاوه بر آن هرگاه چه فردی چه سیستماتیک احساس میکند، اشتباهی صورت گرفته است به آن اقرار میکند. هم در حوزه فردی و مباحثات طلبگی این حالت از ایشان دیدهشده است، هم در عرصه مدیریت کلان اجتماعی، اقرار بهاشتباه نظام در کنترل جمعیت، اقرار بهاشتباه و هزینه دادن نظام در قضیه هستهای و مذاکرات انتقادی با اروپا در دهه ۷۰، پذیرفتن تذکر یک تشکل دانشجویی به آمارهای خود در مورد رشد علمی، پذیرفتن نامه تذکر دختر ۱۷ ساله دانشآموزی که در مورد ساکت کردن فردی که در نماز جمعه بین صحبتهای ایشان بلند شده بود گلایه کرده بودند (درحالیکه فرد موردنظر با شعار مرگ بر منافق روبهرو شده بود و رهبری برای آرام کردن جماعت صرفاً اعلام کردند اگر کسی کجسلیقگی کرد نباید برخوردی با او بشود و به گرفتن نامه یا درخواست ایشان اشاره کردند، اما برداشت توهین به فرد که از جانب دختر ۱۷ ساله مطرحشده بود را بهمثابه یک تذکر جدی پذیرفتند) و… نمونه این موارد است.
ف) جذب حداکثری و دفع حداقلی
رهبری اولویت را به جذب حداکثری و دفع حداقلی گذاشتهاند، لذا تا فرد یا جریانی به معارضهٔ مستقیم با اصل حکومت و نظام نپردازد، او را از دایرهٔ انقلاب خارج نمیکنند. بر همین مبنا جریانهای مختلف سیاسی و افرادی که حتی بعضاً با ایشان زاویهدارند را در مقامهایی منصوب کرده و راه را برای آنان باز میگذارند. این رویکرد باعث شده است که مدارای زیادی را از ایشان در زمینههای گوناگون شاهد باشیم و بهآسانی بهواسطهٔ کنار رفتن افراد، کانون توطئه علیه نظام در حکومت شکل نگیرد. این جذب حداکثری حتی موجب شده ایشان در موارد متعدد امتیازاتی به جریانهای زاویهدار بدهند مثلاً در زمان اصلاحات درخواستهای مداوم رییس دولت و رییس مجلس وقت در مواردی نظیر تأیید صلاحیتها، قوانین، آزاد شدن زندانیان و… از طرف ایشان پذیرفته میشد.
بازشناسی گفتمان رهبر انقلاب اسلامی امری است که متضمن بحثهای طولانی است. لذا در این بحث که صرفاً قصد آن باز کردن بابی به بررسی این گفتمان است، دو کار انجام میدهیم. یکسری ویژگیهای کلی بر گفتمان رهبری را برمیشماریم و در گام بعد نگاهی اجمالی به بعضی از عناصر اصلی گفتمان ایشان میاندازیم.
الف) ویژگیهای گفتمان رهبری انقلاب اسلامی
گفتمان ایشان از دورهٔ مبارزه تا دورهٔ رهبری، واجد عناصر اصلی نسبتاً ثابتی است، اما بسته به نیازهای زمان و مکان تغییر میکند. عناصر اصلی نظیر استقلال، عدالت، آزادی و جمهوریت، احیای فرهنگی و مقابله با تهاجم فرهنگی، تمدن اسلامی و پیشرفت، نهضت علمی و…؛ اما این عناصر بهتبع نیازهای مختلف زمان و مکان با ادبیات مختلفی مطرحشده است. مثلاً در مورد مسئله تهاجم فرهنگی، این مسئله را از ادعانامهای علیه تمدن غرب در دهه ۴۰ که ترجمه اثر سید قطب در نقد فرهنگ غربی است تا دورههای بعد با ادبیات مختلفی میتوان یافت. در دوره رهبری از طرح تهاجم تبلیغاتی و فرهنگی (۱۳۶۸/۷/۲۴)، هجوم و جنگ فرهنگی (۱۳۶۹/۲/۱۳)، حمله و توطئهٔ فرهنگی (۱۳۷۰/۵/۲۳)، شبیخون، غارت و قتلعام فرهنگی (۱۳۷۱/۴/۲۲)، جبهه فرهنگی دشمن و تهاجم پنهانی و زیرزیرکی (۱۳۷۱/۵/۲۱)، نیرنگهای فرهنگی (۱۳۷۵/۱۰/۱۹)، شبیخون نامردانه (۱۳۷۸/۱/۲۳)، هجوم تبلیغات (۱۳۷۹/۱۱/۲۷)، حرکت فرهنگی و روانی) ۲۳/ ۲/۱۳۷۹)، تکرار نحوه فروپاشی اندلس (۱۳۸۱/۱۲/۶) شبیخون به سرمایههای معنوی (۱۳۸۳/۴/۱۵)، کارزار و انحلال فرهنگی (۱۳۸۳/۶/۲۹)، تهاجم خبری، تبلیغی، فرهنگی و اخلاقی و اوج تهاجم فرهنگی (۱۳۸۳/۹/۱۱)، ناتوی فرهنگی (۱۳۸۵/۸/۱۸)، جنگهای روانی و تبلیغاتی (۱۳۸۶/۱۰/۱۳)، تهاجم معنوی، فرهنگی و نرم، جنگ نرم بهمثابه تسخیر مغزها و قلبها (۱۳۸۸/۲/۲۲) و جنگ نرم بهمثابه تغییر محاسبات مردم و مسئولین (۱۳۹۱/۵/۱۶). در این نمونه روح مسئله، تهاجم و برنامهٔ دشمن در حوزه فرهنگ است؛ اما ایشان هم بهضرورت تازه کردن موضوع و جلوگیری از تکرار آن توجه دارند، هم ابعاد مختلفی از آن را بهتبع نیاز زمانی و مکانی موردتوجه قرار میدهند، مثلاً در دورهای که اصل ضرورت حل شدن ما در دنیا و جهانیشدن و… سخن گفته میشد از تهاجم فرهنگی سخن میگویند، بعد که مسئله انکار میشود به ماهیت شبیخونی و بدون آگاه کردن دیگران آن توجه داده میشود، وقتی تقابل با ما نظام سلطه به بحثهای امنیتی تقلیل داده میشود و در حوزه فرهنگی ولنگاری صورت میگیرد از ناتوی فرهنگی همطراز ناتوی نظامی سخن میگویند، وقتی افراد به دنبال برخورد امنیتی و فیزیکی با آثار تهاجم فرهنگی هستند جنگ نرم را به تسخیر مغز و قلبها تشبیه میکنند، وقتی ماهیت معارضه ناراضی کردن مردم از حکومت اسلامی با محوریت جنگ اقتصادی است همین جنگ نرم را به تغییر محاسبات مردم و مسئولین در مورد مقاومت/سازش نسبت میدهند. همین مسئله را در مورد عدالت، استقلال و… میبینیم. مثلاً نامگذاری سالهای ایشان با محوریت حوزه اقتصاد است و یک منظومه اقتصادی کامل را شکل میدهد، اما بسته به نیازهای زمانی و مکانی از انضباط اقتصادی در دورهٔ بریزوبپاشهای سازندگی تا جهاد اقتصادی در دوره تحریم تغییر کرده است. یا بسته به ادبیات چپ جدید و گردشبهراست انقلابیون کشور، ایشان ادبیات مستکبر/مستضعف را به سلطهگر/سلطهپذیر تغییر دادند.
ایشان در حوزههای مختلفی که ورود میکنند به ادبیاتسازی توجه جدی دارند؛ یعنی ادبیاتی متفاوت برای مسئله میسازند که هم برای مخاطبین جدید است، هم موجب توجه به موضوع و تمایزش با رویکردهای روزمره دارد. نمونههای مختلفی برای آن میتوان اشاره کرد: اسمگذاری سالها، نهضت آزاداندیشی، نهضت تولید علم، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، جنگ نرم در معنای تغییر محاسبات مردم و مسئولین، نهضت خدمترسانی، نهضت پاسخگویی، خواص و لحظههای تاریخساز، عبرتهای عاشورا، دوگانه سلطهگر/سلطهپذیر و… این موارد بهگونهای است که مخاطب تحلیل پیدا میکند که میتواند با آن با گروههای مختلف جامعه وارد گفتگو شود. این سیره ایشان از دهه ۴۰ بوده مثلاً در برابر تضادهای دیالکتیکی مارکسیستها تفسیری از زوجیت ارائه دادند که ادبیات دینی هم تحلیل منسجم مشابه غیر بشری دارد، یا در برابر بحثهایی نظیر وابستگی به غرب، مذاکره با آمریکا، تعامل سازنده با جهان و… نگاه به درون، جستجوی راهحلها در داخل، استحکام ساخت درونی نظام و… را طرح کردند. این ادبیاتسازی صرف آوردن لغات جدید نیست و حسابگری جدی پشت آن هست، مثلاً با در نظر گرفتن رویکرد استعماری در ادبیات و تاریخ غرب، بهجای لغت خاورمیانه، به استفاده از لغت غرب آسیا اصرار دارند، با شکلگیری انقلابهای منطقه با ایدئولوژی اسلامی در برابر ایدهٔ انقلاب کبیر فرانسه که هویت مردمی نداشت و بازور صادر شد، با در نظر گرفتن صدور انقلاب باکار فرهنگی و ثمرهٔ ایستادگی و پیشرفت ملت ایران بدون وابستگی از لغت انقلاب کبیر اسلامی استفاده کردند. یا در برابر توسعه که بار معنایی خاص غربی در جامعه و علوم انسانی یافته بود، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را در فضای عمومی مطرح کردند.
آمیختگی جدی مباحث ایشان با متون دینی مشخص است که نشانه احاطهٔ ایشان بر قرآن، نهجالبلاغه و سایر متون بهجامانده از امیرالمؤمنین، ادعیه، روایات و… است. چنانکه هر سخنرانی ایشان پر از تلمیحات به مواردی ازایندست است. حتی سبک ارائه مباحث ایشان حول طرح مواردی از روایات، آیات، تاریخ اسلام و… سامان مییابد و موارد مدنظرشان را در همین چارچوب ارائه میکنند. حتی موارد مذهبی مطلق مثل تفسیر نماز یا توحید ایشان سرشار از همین حرکت از مبانی به مصادیق و جستجوی تأویل و نمونههای عینی آنها در عرصه واقعی است. این موارد بهگونهای است که مخاطب احساس گسیختگی در مباحث ایشان نمیکند، همهٔ موارد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… را نیز در پیوند با مبانی دینی فهم میکند. در حقیقت جهانبینی اسلامی و منابع آن تأثیر جدی بر گفتمان و عمل رهبر انقلاب داشته و ایشان در همین چارچوب به نظامسازی پرداختهاند.
ایشان مدام شرایط کنونی را به تاریخ اسلام و همچنین تمدن اسلامی میانه و تاریخ معاصر تطبیق میدهند. دوران حکومت اهلبیت و قیام حسینی بهصورت ویژه مدنظر ایشان است که نه بهصورت یک منبر وعظ عادی که بهصورت یک الگو بهصورت مداوم مورد بازخوانی واقع میشود. تجربهٔ انقلاب ملتها، تاریخ استعمار، تاریخ معاصر ایران و… نمونه این عبرتگیری و تطبیق تاریخی در گفتمان ایشان است. تسلط و تخصص ایشان به تاریخ اسلام امری جدی است ایشان علاوه بر کتبی نظیر زندگانی امام سجاد (ع)، پیشوای صادق (ع)، حساسترین دورانهای تاریخ و مجموعهٔ انسان ۲۵۰ ساله، در ابتدای انقلاب دروس تاریخ صدر اسلام نیز داشتهاند که متأسفانه مکتوب و منتشرنشده است. رویکرد عبرتگرایانهٔ ایشان به تاریخ اسلام، با دیدن نقش عناصر انسانی که در مواردی نظیر خواص و لحظههای تاریخساز و عبرتهای عاشورا مشخص است، با رویکردهای امنیتی و گذشتهگرا که مثلاً انحرافات صدر اسلام را تنها به نفوذ یکسری منافق و… محدود میکنند، متفاوت است و موجب تبدیل تاریخ به امری قابلاستفاده آنهم با نگاه اجتماعی و حکومتی میشود.
ایشان ضمن توجه به جبههها و گفتمانهای معارض و رقیب (که حتی لفظ دشمن بعد از علم پرتکرارترین الفاظ و بحثهای ایشان است)، رویکرد ایجابی دارند. به این معنا که گفتمان اصیل خود را ناظر به نیازهای زمان و مکان طرح میکنند، اما مباحث را بهنوعی به این معارضه پیوند میدهند. از سوی دیگر گفتمانهای معارض و رقیب را بهنوعی در گفتمان خود هضم میکنند. مثلاً درزمانی که گفتمان مردمسالاری با رویکرد سکولار طرح میشد، آن را با طرح مردمسالاری دینی هضم کردند، توسعه غربگرا و منهای عدالت دوره سازندگی را با پذیرش اصل سازندگی اما مقید کردن آن به مواردی نظیر مبارزه با فقر و فساد و تبعیض سامان دادند، در زمان طرح اصلاحات در معنای تجدیدنظرطلبی و reformism ضمن نفی نگاه غلط به آن برای براندازی جمهوری اسلامی در قالب گرباچفیزاسیون (تکرار الگوی گرباچوف برای اصلاحات در شوروی که به فروپاشی شوروی انجامید) ضمن تأیید اصلاحات آن را به مبارزه با فقر و فساد و تبعیض معنا کردند، ضمن پذیرش اصل جامعه مدنی در زمان طرح نگاه غربگرا و با تعریف civil socity، الگوی مدینهالنبی را در مقابل معنای غربی برای آن طرح کردند. ضمن پذیرش گفتمان آزادی چارچوبهای آن را تعیین کردند، در برابر گفتمان تعامل سازنده با جهان و تنشزدایی بازی با حاصل جمع مثبت و برد-برد از نرمش قهرمانانه در معنای شکست دادن دشمن با ظاهر تعامل سخن گفتند. در مقابل ادعای تقلب در انتخابات ریاستجمهوری دهم، فتنه را طرح کردند، در برابر توسعه غربگرا، الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت را به میان گذاشتند و… .
در همهٔ مباحث خود تلاش به بازخوانی مداوم اصول انقلاب، تقابل آن با نظام سلطه و راه و خط امام بهعنوان الگو و مسیر امروز میپردازند. اساساً لغت خط امام از جانب ایشان ساخته شد و در مراسم دومین سالگرد مصطفی خمینی در مشهد در سال ۵۸ ضمن طرح اصول آن این خطمشی را بازخوانی کردند. اتفاقی که بارها در دورهٔ رهبری در قالب پیام دکترین جمهوری اسلامی و بیستمین سالگرد انقلاب، سخنرانی ۱۳۸۹/۳/۱۴ و ۱۳۷۱ تکرار شد. این بازخوانی بر اساس نیاز روز هست، مثلاً در زمان دغدغهها نسبت به مکتب ایرانی، خط امام را در قالب مکتب امام، بازآرایی کردند.
رهبر انقلاب ضمن اینکه با مخاطبان مختلف روبهروست، پرمطالعه و در جایگاه رفیع علمی و تخصصی خود است، اما زبان مردمی دارد. مردم عادی حتی کمسواد هم پای صحبت ایشان بنشینند، با مغلقگویی مواجه نمیشوند و میفهمند، نخبگان و اساتید و … هم بحثهای جدی را استفاده میکنند. علاوه بر ادبیات مردمی، مسائل واقعی مردم و دغدغههای آنها نیز در سخنان رهبر انقلاب نمود جدی دارد. این امر علاوه بر مردمی بودن ایشان، به ارتباطات مداوم و اطلاعگیریهای جدی، همینطور تسلط جدی بر ادبیات دارد.
بحثهای ایشان منظم است و نظاموارگی دارد. اگر در موردی صحبت کردهاند، بهندرت تکرار دارند، مگر اینکه مسئله نیاز به تکرار برای جا افتادن یا گفتمان شدن دارد، بحثها هم بهشدت دقیق و منظم است مثلاً بحث ایشان در جمع مسئولین نظام در تبیین اقتصاد مقاومتی در اسفند سال ۱۳۹۲ نشان از یک ذهن منسجم اقتصادی و همچنین آگاه از مسائل حکومتی دارد.
رهبری بحث آرمانی دارد، بحثهای معرفتی و معنوی هم دارد، بحثهای تشکیلاتی و… اما بیش از همه در موضوعات مختلفی که جامعه و حکومت اسلامی با آن مواجه است، اقدام به تبیین مینماید و جهتگیریها را مشخص میکند. لذا در هر حوزهای میتوان به سخنان ایشان رجوع کرد و سرخطهایی از بایدونبایدها، قوت و ضعفها، فرصتها و تهدیدها و… را میتوان در آن یافت.
در سخنان رهبری ارائهٔ وضع مطلوب هست، در کنار آن مقایسهٔ وضعیت کنونی با وضعیت گذشته بهویژه با وضعیت کشور در دوره رژیم شاه هست. رویکرد انتقادی نسبت به وضع موجود در مقایسه با دو شرایط هست اما واقعبینانه و امیدبخش است. ایشان حتی وقتی میخواهند بد بودن وضعیت یا عملکردها را متذکر شوند، در چارچوبی میگویند که مخاطب احساس میکند، امکان اصلاح هست.
ایشان در مورد مسئولین و عموم مردم ترویج خوشبینی میکنند و نسبت به خارج ترویج بدبینی. حتی اگر با جهتگیری مسئولی کاملاً مخالف باشند، خوشبینی به او را اصل میدانند تا هم فضای اختلاف در حاکمیت ایجاد نشود، هم مردم ناامید نشوند، اما از طرق مختلف غیرعلنی و بعضاً علنی بهصورت تأکید بر جهتگیریها در جهت اصلاح او گام برمیدارند، در بعد مقابل بهشدت نسبت بهنظام سلطه ایجاد بدبینی میکنند و حتی جاهایی که در تعاملات خارجی در داخل کشور مشکلاتی مثل رویکرد منفعلانه، ترس یا غربمحور هست، فریبکاری و اشکال را به خارج برگرداندهاند و از مسئولین حمایت کردهاند، یا در مورد مردم درجایی که ظواهر بعضی از مردم مطابقت کامل با اسلام ندارد، اما به انقلاب و نظام ابراز علاقه میکنند، آنها را خودی اعلام کرده و به خودیهای انقلاب تذکر میدهند که دچار عجب، ریا، تکبر و… نشوند.
ایشان هم در توجه به آرمانهای انقلاب جامعیت دارند، هم در آسیبشناسی مسائل انقلاب و کشور. هم مبارزه با التقاط مدنظرشان هست هم تحجر، هم استقلال هم عدالت هم آزادی هم پیشرفت، هم به اقتصاد توجه دارند هم فرهنگ هم علم و… . از یکسو برای این آرمانها نظام ارزشی و اولویت قائلاند، مثلاً عدالت را بر پیشرفت مقدم میدانند که ضمن تلازم این دو آرمان، اگر جایی مجبور به انتخاب یکی شدیم باید به عدالت اولویت بدهیم، یا آزادی را در چارچوب محقق شدن عدالت امکانپذیر میدانند. اصل را آرمانها میبینند، اما توجه به مصالح واقعی و درگیر مصلحتاندیشی خیالی نشدن را هم تذکر میدهند. از سوی دیگر در آسیبشناسی ایشان نقاط قوت و ضعف و فرصت و تهدید جامع دیده میشوند. مثلاً برخلاف بعضی آسیبشناسیشان تنها محدود به موارد فرهنگی و شبهات دشمن نیست، یا تمام موارد را اقتصادی نمیبینند. بحثهای ایشان با مسئولین نظام یا خبرگان در چند سال اخیر نمونه این مطلب است. از سوی دیگر به نقاط قوت و ضعف دشمن نیز نگاه جامع دارند، نه او را نادیده و کوچک میگیرند، نه او را بزرگ میکنند، قوتهای دشمن و ضعفهایش را باهم میبینند. لذا در ترسیم صحنه مثل بسیاری دچار اشتباه نمیشوند، نمیتوان برچسب نگاه بخشی و کاریکاتوری یا غیرواقعی هم به بحثهای ایشان زد.
ایشان از مسئولین حمایت میکنند. این حمایت، حمایت از شخص نیست، حمایت از جایگاه و نظام است، حتی اگر با جهتگیری مسئولی موافق نیستند از او حمایت میکنند، معتقد به انتقاد پشتصحنه از مسئولین و از سمت دیگر اصلاح جهتگیریها با طرح خطوط اصلی انقلاب در فضای عمومی و فعال کردن مردم هستند، بعضی از انتقادها را هم بهضرورت در تریبونهای عمومی طرح میکنند.
مباحث ایشان کاملاً همپای مقتضیان زمان پیش میرود، بدون اینکه دربند آنها بماند. مثلاً سال ۸۸ در اوج بحثهای سیاسی و فتنه بر اصلاح الگوی مصرف تأکید داشتند، اما اتفاقاتی که در کشور افتاده یا طرح کلی که ایشان برای حکومت اسلامی دارند را میتوان بسته به نیازهای جامعه دید. سازندگی و مقابله با اشرافیت، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض، تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی، نوسازی معنوی و عدالت اجتماعی، جنبش نرمافزاری و تولید علم، نهضت آزاداندیشی، جنبش عدالتخواهی (نهضت خدمترسانی و پاسخگویی)، دولت اسلامی، وحدت، ساخت حقیقی نظام (صورت و سیرت انقلاب)، جنگ نرم و تسخیر مغزها و قلبها، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و دهه پیشرفت و عدالت، اقتصاد مقاومتی، سبک زندگی، مقاومت و پیشرفت، مقابله با جنگ نرم دشمن در تغییر محاسبات مردم و مسئولین و… همه بهنوعی متأثر از نیازهای زمانه بود، اما با نگاه فعال ایشان تبدیل به مسائل ابتکاری شد.
رهبری حسابشده درصحنه بروز بیرونی پیدا میکند، دیدارها حسابشده انتخاب میشوند و ایشان به تعبیر خودشان از دیدارها و اقدامات مختلف نظیر درختکاری، دیدار با دانشجویان و اساتید، هنرمندان، شعرا و… اهداف نمادین برای بزرگ کردن اهمیت موضوع و… دارند. مکانها، دیدارها، ترتیب قرار گرفتن افراد در کنار ایشان، اتفاقات در محضر ایشان، طرز پوشش (مثل چفیه گذاشتن بعد از تهدیدهای داخلی و خارجی یا انگشتر حدید زدن با نقش علی ظافر در هنگام فتنه مانند اقدام امیرالمؤمنین در جنگها و…)، باهدف انتقال پیامی مشخص به مخاطبانی مشخص طراحی میشوند، اما ایشان برخلاف سیاسیون بازیگری نیز نمیکند، یعنی این موارد به نحوی هوشمندانه در عمل ایشان یا برنامهریزیها دیده میشود.
ب) بررسی بعضی عناصر محوری گفتمان رهبر انقلاب
بررسی گفتمان ایشان مسئلهای طولانی و زمانبر است؛ اما اجمالاً برای باز شدن باب بازخوانی ایشان مناسبت است بعضی از این موارد آنهم بهصورت گذرا موردبحث قرار بگیرد. عنصر اصلی و اساسی (و به تعبیر تحلیل گفتمان دال مرکزی) گفتمان رهبر انقلاب، اسلام ناب است که چون گذرا در طول متن به آن اشارهٔ شد بر عناصر دیگر در گفتمان ایشان تمرکز میکنیم:
استقلال بهعنوان شعار اول انقلاب اسلامی، یکی از عناصر محوری گفتمان رهبر انقلاب است. ایشان استقلال و دوگانه مستضعف/مستکبر امام خمینی را بسته به شرایط جدید دهه ۷۰ در قالب دوگانه سلطهگر/سلطهپذیر بازآرایی کردند و عنوان سلطهستیز را برای نفی وضع موجود طرح کردند. در این چارچوب قدرتهای سلطهگری در دنیا هستند که به دنبال سلطه یافتن و تحمیل ارادهٔ خود بر دیگران هستند. این سلطه ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و علمی دارد. سلطهٔ اقتصادی، فرهنگی و علمی زمینهساز سلطهٔ سیاسی است. برای رهایی از سلطهٔ بیگانگان باید به قدرت دستیافت. بر این مبنا باید آسیبپذیریهایی که موجب سلطه بیگانه میشود، رفع کرد. در همین چارچوب خودباوری و خودکفایی مطرح میشود. باید تلاش کرد تا تأثیرگذاری طرف خارجی بر ارادهٔ ما از بین برود. نهضت علمی و دست یافتن به اقتدار با علم، از بین بردن آسیبپذیریهای اقتصاد در قالب اقتصاد مقاومتی، خدمت مسئولین به مردم، وحدت و مقابله با تهاجم فرهنگی مهمترین چارچوبهای این مقابله است. نظام سلطه تنها کشورها نیستند، پشت آنها کارتلها و تراستهای بزرگ اقتصادی هستند که قدرتهای سیاسی منافع آنها را تأمین میکنند.
آمریکا بهعنوان شیطان بزرگ و رأس نظام سلطه، مهمترین عنصری است که نظام اسلامی در حال چالش با اوست. روابط خصمانهٔ آمریکا با ملت ایران، حمایت از رژیم پهلوی و رژیم اشغالگر قدس، غارت سرمایههای ایران قبل و بعد از انقلاب، حمایت از معارضین جمهوری اسلامی، داشتن روحیهٔ قلدری، فاجعهآفرینی برای منطقه و دنیا و… مهمترین چالشهایی است که این رابطهٔ خصمانه و گرگومیش را شکل داده است. این رابطه، خطرناک و بینتیجه است و گفتگو با او بینفع و پرضرر. شرط تغییر این وضعیت نیز تغییر این وضعیت از جانب آمریکا، پایان دادن به روابط خصمانه، دادن حقوق ملت ایران، جبران آسیبهای وارد کرده به کشور، پایان دادن به حمایت از معارضین نظام، پایان دادن به حمایت از رژیم اشغالگر قدس و کنار گذاشتن روحیهٔ قلدری است. در این چارچوب مذاکره با آمریکا بینفع و پرضرر است و آمریکا با طرح مداوم مذاکره به دنبال از بین بردن وجههٔ مقاومت ملت ایران، اختلاف اندازی در داخل کشور، باز کردن باب دخالت در امور داخلی کشور و… است.
رژیم اشغالگر قدس بهعنوان دست آمریکا و نظام سلطه در منطقه، موجود نامشروعی است که نظام اسلامی و امت اسلامی با آن مخالف است. باید از مبارزان فلسطینی، لبنانی و سوری در برابر آن حمایت کرد و هر کس دیگری نیز که با اسرائیل مقابله کند، موردحمایت ملت ایران است. راهحل مسئله فلسطین از دل مبارزهٔ مسلحانه و درنهایت برگزاری انتخابات از فلسطینیان ساکن در سرزمین اشغالی و سراسر دنیا میگذرد. ملتهای مسلمان باید به معارضهٔ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی با رژیم صهیونیستی بپردازند. فلسطین مسئله اصلی جهان اسلام است. مقاومت فلسطینی بهویژه در غزه نشان داده که با مقاومت میتوان به پیروزی رسید و دل بستن به تعامل صرف، بیفایده است.
این نگاه برخلاف جریاناتی که معارضهٔ خود را صرفاً با بعد معرفتی غرب، نزاع با مدرنیته از طرف و بهعنوان نمایندهٔ سنت، نزاع با بعضی شاخههای شجرهٔ فاسد غرب و… میدانند، نزاع خود را با سلطهگری و مسائل عینی این رویکرد سامان میدهد. در بعد معرفتی با قطع ارتباط با وحی و مبانی سکولاریستی و اومانیستی غرب مخالف است، اما درعینحال از دستاوردهای علمی، فکری و… غرب استفاده و به تعبیر ایشان حتی شاگردی میکند. البته این استفاده با گزینشگری فعال همراه است و در چارچوب مبانی دینی، فقه، اخلاق، عقاید و… صورت میپذیرد. البته در علوم انسانی این رویکرد، به تهذیب علوم انسانی موجود اکتفا نمیکند و بر اساس مبانی دینی و با نظر به اقتضائات بومی جامعه ایران به دنبال تأسیس علوم انسانی است. این استفاده از دستاوردهای دیگران بهصورت وصله کردن و التقاط نیست، حتی اگر قالبی مثل جمهوریت که در غرب موجود است در نظام اسلامی پذیرفته میشود، با رجوع به مبانی و برگرفته از مواردی مثل بیعت در اندیشهٔ دینی صورت میپذیرد.
نظام اسلامی با نظام سلطه معارض است، زیر بار اراده نظام سلطه نمیرود، اما در سیاست خارجی با همه کشورها بهجز استثنائاتی مثل اسرائیل روابط مبتنی بر احترام متقابل برقرار میکند. اگر رابطه با آمریکا قطع و با بعضی کشورهای دیگر نظیر انگلیس خبیث با چالش همراه است مبتنی بر سلطه و استکبار طرف مقابل است. سیاست خارجی از اصول عزت (و غیرت)، حکمت (سنجیده بودن) و مصلحت (توجه به مصالح واقعی) تبعیت میکند. جمهوری اسلامی باید تلاش کند تا به روابط گسترده با ملتهای مسلمان و مستضعف دنیا و همچنین روابط مبتنی بر احترام متقابل با سایر کشورها اقدام کند. ما نیازی به مستکبرین نداریم و باروحیهٔ خودباوری و ما میتوانیم، میتوان کشور خود را اداره کرد.
وحدت اسلامی بهعنوان آرمانی دینی و انقلابی موردتوجه ایشان است. ایشان با اشاره به نقشهٔ ابرقدرتها برای اختلاف اختلافاندازی بین جهان اسلام به وحدت حول نفی توهین به مقدسات، مشترکات جهان اسلام و مقابله با نظام سلطه و مشخصاً مسئله فلسطین فرامیخواند. به حمایت جمهوری اسلامی از حرکتهای اسلامی تأکید کرده و نگاهشان ناظر به شکلگیری تمدن اسلامی و مقابله با نظام سلطه است. این اتحاد به معنای کنار گذاشتن تفاوتها نیست که باید در جلسات علمی به آنها رسیدگی شود، بلکه حرکت جمعی حول مشترکات امت اسلامی برای دفاع از اسلام و مقابله با مستکبرین است.
عدالت هم حوزهٔ فردی و هم حوزهٔ اجتماعی دارد. مشروعیت نظام و مسئولین وابسته به مقابله با فقر، فساد، تبعیض و عدالتخواهی است. مردم در نظام اسلامی باید عدالت اجتماعی را در ابعاد مختلف بهصورت عینی احساس کنند. جمهوری اسلامی وظیفه دارد برای مقابله با انواع مختلف بیعدالتی گام بردارد. سیاستهای مختلف و برنامهها بر اساس عدالت تنظیم شود و هر پدیده ضد عدالت مورد مطالبه و سؤال واقع شود. عدالت شاخص میخواهد تا قابلسنجش شود.
اشرافیت و دنیاطلبی امری مذموم و موجب برهم خوردن نظم اجتماعی است، از جانب مسئولین، روحانیت و… ناپذیرفتهتر است، چراکه علاوه بر الگوگیری مردم، اشرافیت مسئولین از بیتالمال صورت میگیرد. باید در جهت زهد علوی تلاش کرد و ساده زیستی عامل مقاومت و استقامت است. مسئولین باید مردمی باشند و در سطح مردم زندگی کنند تا آلوده دنیا نشده و توانایی خدمت به مردم داشته باشند. مسئولین باید بهصورت مستقیم و بیواسطه آثار برنامهها را دیده و با مردم ارتباط داشته باشند. اصلاح الگوی مصرف برای مردم و مسئولین ضروری است.
محرومین و مستضعفین باید موردتوجه و اولویت همهٔ برنامههای کشور قرار بگیرند و تلاش شود تا علاوه بر کمک به آنان، موانعی که عامل استضعاف آنهاست برطرف شود.
تبعیض در عرصههای مختلف نظیر اجرای قانون، بهرهمندی از امکانات، عدم وجود امنیت برای همه، عدم شایستهسالاری در مسئولیتها و… باید کنار گذاشته شود. مسئولین بر اساس شایستگیهای تقوا، اخلاص، توانمندی و… انتخاب شوند.
فساد مسئله مهمی است که باید عوامل تحقق آن از بین بروند. باید با ثروتهای بادآورده مقابله کرد. در برخورد با فساد باید قاطعیت صورت بگیرد و نهادهای مسئول نظارت، پیگیری و بازرسی با دقت عمل کنند. مبارزه کنندگان با فساد باید پاکدست باشند و مبارزه با فساد نباید سیاسی، باندی و گروهی شود. علاوه بر سوءاستفادهها، انضباط مالی و عدم اسراف در بیتالمال باید موردتوجه باشد. گره خوردن قدرت سیاسی با فساد اقتصادی مسئلهٔ بسیار خطرناکی است که باید با آن مقابلهٔ جدی و قاطع صورت بگیرد.
مردم در مراجعه به قوهٔ قضاییه باید احساس امنیت کنند و مقابله با فساد نباید جنجالی باشد. اطلاعرسانی و آموزش درست به مردم صورت بگیرد
گفتمانسازی، مطالبهگری و پاسخخواهی مردم از مسئولین جزء راهکارهای بسط عدالت است که دانشجویان دراینبین نقش ویژهای دارند. هیچ فرد و مجموعهای به هیچ بهانهای نظیر انتساب به رهبری نمیتواند از پاسخگویی در این زمینه فرار کند و خود رهبری هم از این چارچوب خارج نیست. عدالتخواهان باید مراقب باشند تا قانوندانان قانونشکن نتوانند علیه آنها اقدام انجام دهند.
عدالت مقدم بر پیشرفت است، هدف از تولید ثروت عدالتگستری است و توسعهای که به عدالت نینجامد و موجب شکاف طبقاتی شود نپذیرفتنی است. عدالت منهای پیشرفت هم توزیع عادلانهٔ فقر است، باید عدالت و پیشرفت باهم دنبال شوند، اما اگر جایی به تزاحم رسیدیم که تحقق هر دو امکانپذیر نبود، عدالت بر پیشرفت مقدم گرفته میشود. آزادی هم در چارچوب عدالت تحققپذیر است وگرنه به سیطرهٔ منافع صاحبان قدرت و ثروت بر بقیه میانجامد. عدالت باید با عقلانیت و معنویت همراه باشد.
در گفتمان رهبر انقلاب، آزادی یک مسئلهٔ الهی و تکوینی است، انسان اساساً مختار آفریدهشده اما در این دنیا آزادی هم دادنی است، هم گرفتنی هم آموختنی. آزادی در این چارچوب عرصههای مختلف درونی و بیرونی را شامل میشود. آزادی از همهٔ قیدوبندها و اسارتهاست که در بعد درونی هواهای نفسانی، رذایل اخلاقی، خرافات و جهالتها، تعصبهای جاهلانه، کجفکریها، سنتهای طاغوتی را در برگرفته و در بعد بیرونی آن ابعاد مختلف فردی و اجتماعی دارد. آزادی از قیدوبند طاغوتها، مستکبرین، زورگویان و… است. فقدان آزادی درونی است که زمینهٔ فقدان آزادی بیرونی را فراهم میکند.
در نگاه ایشان، آزادی مطلق ناممکن و در معنای هرجومرج است، پس آزادی حد دارد. در جامعهٔ اسلامی ارزشهای معنوی، حدود اخلاقی و به فساد نکشیدن جامعه، حفظ مصالح عمومی جامعه و حکومت اسلامی، چارچوبهای پذیرفتهشدهٔ جامعه یا حقوق جامعه و افراد دیگر آزادی را محدود میکند. علاوه بر این حدود، موانعی نیز سر راه آزادی هست، بعضی از این موانع درونی است مثل هوسها بعضی بیرونی است که قدرتها، سنتهای غلط، هوسها، فرهنگهای غلط را شامل میشود که در بالا از آن سخن گفتیم.
آزادی غربی در حقیقت انسان را در حصار تمنیات خود و دیگران گرفتار کرده است. فلسفهٔ آزادی غربی تمنیات و خواستهاست، اما در چنین نظامی آنچه درنهایت تأمینکننده است خواست افراد نیست بلکه خواست اصحاب قدرت و ثروت و کمپانیدارهاست که همهچیز را سامان میدهد. غرب به مدعیات خودش در باب آزادی و حقوق بشر هم عمل نمیکند و آزادی استفادهٔ ابزاری میکند.
یکی از مهمترین عرصههای آزادی، آزادی بیان است و کرسیهای آزاداندیشی محلی جدی برای طرح و نقد دیدگاههای مختلف در حوزههای عمیق معرفتی، بینات انقلاب اسلامی، جریانهای فکری، سیاسی و عرصهٔ علمی است.
با ایجاد آزادی از قدرت سیاسی داخلی و خارجی در قالب حکومت دینی فرصت برای تحقق عدالت، پیشرفت، معنویت و… محقق میشود؛ اما آزادی در چارچوب عدالت معنا مییابد. بدون عدالت، آزادی افراد بهوسیلهٔ باندهای قدرت و ثروت نظیر کشورهای غربی جهتدهی میشود.
پس میشود از نگاه ایشان استنتاج کرد، در تزاحم بین عدالت و آزادی اولویت با عدالت است. این تزاحم به معنای فدا کردن آزادی برای عدالت مانند تفکرات مارکسیستی نیست بلکه چون آزادی و عدالت خود هدف میانی برای تحقق هدف نهایی یعنی معنویت و تربیت انسان هستند که در تفکر دینی تکویناً آزاد و مختار آفریدهشده و باید حق انتخاب داشته باشد، این تزاحم به معنای فدا کردن آزادی بهپای عدالت نظیر دیکتاتوری پرولتاریا (کارگران شهری) که در تفکر مارکسیستی هست نیست.
انتقاد و پرسشگری از مسئولین کشور از رهبری تا لایههای پایین حکومت آزاد است؛ اما باید بااطلاع از مسئله، بدون قضاوت، بدون تخریب، بدون برهم زدن نظم عمومی باشد و موجب پر کردن پازل دشمن نشود. باید در کنار نقاط منفی به نقاط مثبت و واقعیات هم توجه کرد و به نقاط قوت، ضعف، فرصت و تهدید نگاه جامع داشت. در کنار این باید از مسئولین حمایت کرد و به آنها برای تحقق وعدههایشان فرصت داد.
از سوی دیگر در نگاه رهبر انقلاب، مردم دارای کرامت هستند. انقلاب با حضور آنها درصحنه پیروز شده و هویت مردمی انقلاب اسلامی در عرصههای مختلف نظیر راهپیمایی، انتخابات، بحرانهای نظام مثل ۱۳۷۸/۴/۲۳ و ۱۳۸۸/۱۰/۹ و … خود را نشان داده است. مردم صاحبان اصلی انقلاب هستند. کارهای کشور هرگاه با حضور مردم انجامشده نظیر جنگ، جهاد سازندگی و… موفق شده است. جمهوریت یک پدیده دینی است و ضرورت دارد ضمن هدایتگری و سیاستگذاری حکومت کارها بهویژه در حوزهٔ اقتصاد به دست مردم انجام شود. اولین و مهمترین گام در یک حرکت اسلامی تبیین و آگاهسازی مردم است که این کار باید بهوسیله خواص و نخبگان (کسانی که زودتر از بقیه میفهمند و توانایی تحلیل و به حرکت درآوردن بقیه را دارند) اجرا شود. بر این اساس ایشان الگوی مردمسالاری دینی را در قبال ایده مردمسالاری مطرح مینمایند.
انتخابات یکی از مهمترین عرصههای مردمسالاری دینی است. افراد باید بر اساس صلاحیت وارد صحنه شوند و رقابت بدون تخریب، اسراف، دادن وعده دروغ، برهم زدن نظم کشور و… انجام دهند. هر فرد خود باید تلاش کند فرد اصلح را تشخیص دهد، صحت انتخابات به انتخاب آگاهانهٔ مردم است، اما افراد میتوانند به افراد امین و صالح برای مشورت رجوع کنند. انتخابات غربی برخلاف نظام اسلامی آلوده به پول، دروغ، بیاخلاقی، فریب و… است. بهغیراز انتخاب فرد اصلح، مشارکت حداکثری نیز مهم است. فردای انتخابات، فارغ از برنده و بازنده، باید فضای برادری برقرار باشد و دولت و مجلس، هویت سیاسی و جناحی پیدا نکنند. اصل حضور مردم در انتخابات مهم است و حضور حداکثری در کنار تلاش برای انتخاب اصلح اهمیت دارد و مصداق وفاداری بهنظام و انقلاب است.
در این چارچوب ایشان مخالف تحزب نیستند و خودشان نیز در ابتدای انقلاب درراه افتادن تشکلهایی مثل حزب جمهوری نقش محوری داشتند؛ اما به تحزب بدبیناند و تکالب بر سر قدرت سیاسی آنهم بدون ارائه چارچوب مشخص فکری را رد میکنند و با جناحبندی سیاسی موجود کشور موافق نیستند. معتقدند کشور، بیشتر از مشاجرات سیاسی، نیاز به پرداختن به مسائل مردم و مسائل مربوط به رشد کشور دارد. مسئولین نباید وقت خود را که باید تماموقت متعلق به مردم باشد، صرف بازیهای حزبی و سیاسی کنند. گروههای سیاسی کشور باید به اصول انقلاب، اسلام، امام، ولایتفقیه و قانون اساسی ملتزم باشند و خط و مرز خود را با جریانهای بیگانه مشخص کنند.
باید به جبههبندی خودی و غیرخودی و عدم همراهی با دشمن توجه کرد. در جامعه اسلامی افراد میزان مختلفی از خلوص دارند، باید با جریانهای به دنبال برهم زدن نظم عمومی، مخالف آرمانهای انقلاب، همراه با دشمن و… مرزبندی کرد، گرچه این افراد تا زمانی که به قوانین پایبندند از حقوق شهروندی بهرهمندند؛ اما دراینبین بهجای تأکید صرف بر بیرون کردن افراد با خلوص کم باید تلاش کرد میزان انسانهای خالص افزایش بیابد.
باید در عرصهٔ سیاسی و همچنین اداره حکومت مسائل را اصلی و فرعی کرد و مسائل اصلی را فدای فرعی نکرد.
خواص و نخبگان باید به نقش خودشان در مسیر صحیح جامعه و به حرکت درآوردن مردم عمل کنند، دراینبین جنبش دانشجویی به خاطر محیط علم و معرفت و عدم درگیری در تعلقات، نقش مهم گفتمانسازی و مطالبهگری را دارد که موجب میشود، جهتگیریهای صحیح در جامعه و مسئولین زنده بماند. ایشان با اساسیترین وظیفهٔ جوان دانستن زنده نگهداشتن آرمانها معتقدند باید جوری آرمانها را زنده نگاه داشت که حتی اگر کسانی در قدرت پیدا شوند که به این آرمانها اعتقادی نداشته باشند، جو عموم مردم آنان را مجبور به پیروی از این آرمانها کند. وظیفهٔ جنبش دانشجویی آرمانگرایی است و از مجموع زنده نگهداشتن آرمانها بهوسیله دانشجویان و چالش مسئولین با مصلحتها برآیند درستی ایجاد میشود و در صورت از بین رفتن این توازن، برآیند درستی ایجاد نخواهد شد. اساساً توجه به مصلحتها یک شقه از آرمانگرایی است، اما مصلحتسنجی به معنای سر فرود آوردن مقابل واقعیتها نیست. جوان باید روحیه مطالبهگری و اعتمادبهنفس داشته باشد. مهمترین آرمانهای دانشجویی چنین است: عدالت، مساوات، آزادی، آزاداندیشی و آزادیخواهی (معنوی و اجتماعی)، عزت ملی، سرآمد شدن در جهان، آرمانهای اول انقلاب، علم و علمجویی، پیشرفت در کنار عشق و معنویت و ارتباط باخدا، مبارزه با استکبار، مبارزه با فساد و استقلال. ایشان در کنار توصیهٔ اکید به معنویت، به کار فکری تشکلها نیز توصیههای مختلفی کردهاند نظیر ایجاد اتاق فکر، تعمیق مبانی معرفتی، تفکر در زمینههای علم، عدالتخواهی و آزاداندیشی، اصلاح غربزدگی دانشگاه، تاریخ علم، دشمنشناسی و راههای نفوذ و اقدامات نظام سلطه و راه مبارزه با آن، عمق جریانات موجود در سطح جهان و تاریخ معاصر، تاریخ اسلام و تطبیق آن با حوادث کنونی و درس عبرت گرفتن، مقصود دولتهای بیگانه و چیستی اعمال آنها، افتخارات گذشته ملت، درک واقعیات کشور، الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی، شناخت درست انقلاب باریشهها و مبانی فکری و منطقی و مطالبات حقیقی انقلاب، مواضع صریح، عالمانه، خردمندانه، هوشیارانه، مستدل و قوی در مسائل دینی، سیاسی و شناخت فضای فرهنگی کشور. در بعد دیگر بهضرورت جدا نشدن از تودهٔ مردم و کمک به رشد، آگاهی و افزایش سواد مردم اشاره دارد. در حوزهٔ مبارزه با استکبار، مطالبات زیر را مطرح کردهاند: یافتن روشهای مبارزه با آمریکا، ایستادگی مقابل استکبار و خنثی کردن حرکتهای آنان، تفکر روی شعار مبارزه با استکبار، فریاد کردن تحول موردنیاز در کشور برای بستن دهان دشمن، ایجاد بنیه ایستادگی در برابر دشمن، پیشبینی راههای ورود دشمن، شناخت دشمن و تمایلات او و مقابله با تمام وجود با نظام سلطه.
پیشرفت یکی از دغدغههای جدی رهبر معظم انقلاب است. این پیشرفت صرفاً مادی نیست، اما به عرصههای مادی توجه ویژه دارد. عرصهٔ فکر، علم، زندگی و معنویت مهمترین عرصههای پیشرفت است. شاخصهای اصلی پیشرفت در حوزه مادی فراهم آوردن زیرساخت اقتصادی، رشد کشاورزی و خودکفایی کالاهای استراتژیک، تبدیل نفت به محصولات نهایی و فاصله گرفتن از خام فروشی، رشد علمی و تکنولوژیک که هستهای یکی از مهمترین آنهاست، قوت نظامی در بعد تکنولوژیک و نیروی انسانی و همچنین سازندگی انسان و تربیت نیرو است. در بعد معنوی، قرب، لذت معنوی، حجاب و تقوا و در بعد اجتماعی، توحید و معاد، عدم تفکیک دنیا و آخرت، توجه به انسان و کرامت او، حکومت اسلامی، عدالت، عزت ملی و مشارکت مردمی اهمیت دارد. پیشرفت در منظر ایشان با توجه جامع به نیازهای انسان و در نظر گرفتن مواردی نظیر محیطزیست و منابع طبیعی عجین است.
نهضت علمی و جنبش نرمافزاری یکی از مهمترین ضرورتهای جامعه و حکومت اسلامی است. علاوه بر دستورات دینی، عدالت عامل اقتدار است و عقبافتادگی ملت و زیر سلطه رفتن آنها حاصل عدم اقتدار علمی است. علم مسئول و نافع، باید پاسخگو به نیازهای جامعه و حکومت دینی باشد در کنار آن حرکت در مرزهای علم نیز برای ما موضوعیت دارد. ایشان نگاه جامع به حوزههای معرفت یعنی عقل، نقل، شهود و تجربهدارند. بهصورت نمونه به وجوب علم تجربی برای عزت و رهایی از وابستگی (۱۳۸۳/۴/۱)، وجوب تلاش برای گسترش آبادانی و توسعه زندگی مردم (۱۳۸۲/۶/۱۹)، وجوب مبارزه و تلاش دائمی (۱۳۷۹/۹/۱۲) و وجوب سازندگی تأکیددارند. بر اساس نگاه ایشان، ما در حوزهٔ علمی عقبماندگی چند صدساله داریم و نمیتوانیم همان مسیری که دیگران رفتند برویم، لذا نهضت علمی، احتیاج به میانبر دارد. اقتدار علمی و فناوری کشور در حوزههای مختلف از علوم فنی و پزشکی ضروری است؛ اما علوم پایه و علوم انسانی عرصههایی هستند که اهمیت جدی در نهضت علمی دارند و علوم فنی و پزشکی بر پایه آنها بنا میشوند. علوم انسانی با مبانی غربی و متضاد با مبانی دینی است که باید با رویکرد تأسیسی وبر اساس مبانی قرآنی باید اصلاح شود. در بسیاری عرصههای علمی ما دستاوردهای بشری را با رویکرد اجتهادی بر مبنای مبانی دینی و نیازهای کشور گزینش میکنیم و در این مسیر شاگردی نیز میکنیم اما در شاگردی متوقف نخواهیم شد. نهضت علمی مسلمانان در قرون گذشته به مسلمین اقتدار بخشیده بود و امروز نیز با حرکت علمی میتوان این اقتدار را بازیافت و در ۵۰ سال به مرجعیت علمی و تمدن اسلامی رسید. چرخهٔ علمی کامل از علم تا فناوری، صنعت، تجاریسازی و بازار باید شکل بگیرد.
در حوزهٔ اقتصاد، باید هم به اصول اقتصادی اسلام و مشخصاً عدالت توجه کرد، هم تولید ثروت را ضمن زهد و عدم مصرفزدگی در حوزهٔ مصرف موردتوجه قرارداد. توسعه اقتصادی باید درونزا، مقاومتی (با از بین بردن ضعفهای درونی که موجب ایجاد امکان ضربه زدن از جانب دشمن یا چالشهای داخلی میشود)، مردمی و غیردولتی (سپردن تصدیگریها به مردم بهجز موارد خاصی مثل آموزشوپرورش، بهداشت، نظامی و دفاعی و… اما با حفظ امور حاکمیتی و سیاستگذارانه در دولت)، مولد و غیر وابسته به نفت و همچنین بدون فساد و فعالیتهای نامولد نظیر دلالی و دانشبنیان باشد.
ایشان ۵ مرحله برای بسط تمدن اسلامی در نظر گرفتهاند: انقلاب اسلامی که در هم ریختن ساختارها و ارزشهای طاغوتی و جایگزینی حکومت اسلامی و ارزشهای دینی بود. نظام اسلامی در معنای اسلامی کردن سازوکارهای اصلی حکومت که در قالب قانون اساسی و نهادها و قوانین پایه سامان یافت. مرحله سوم دولت اسلامی در معنای تغییر روش و منش مسئولین و اسلامی شدن آنهاست که بهتصریح ایشان هنوز بهصورت کامل محقق نشده است. مرحله چهارم جامعه/کشور اسلامی است در معنای اسلامی شدن سازوکارها و ساختارهای اداره حکومت و اسلامی شدن جامعه و تغییر سبک زندگی مردم که شروعشده و مرحله پنجم رسیدن به تمدن اسلامی است. الهامبخشی ما در جهان اسلام به پیشرفت و رشد علمی ما در عین استقلال و مقاومت بستگی دارد. ایشان محور زمینهسازی ظهور را از دل استحکام جمهوری اسلامی و پیشرفت آن میبینند. در دورهٔ امام خمینی بعد بینالمللی انقلاب از انقلاب تا صدور انقلاب، بیداری اسلامی، ایجاد هستههای مقاومت حزبالله در جهان، تشکیل بسیج جهانی مسلمین، تشکیل اتحاد جمهوریهای آزاد و مستقل، حکومت بزرگ اسلامی، بسیج جهانی مستضعفین و امت واحده اسلامی بهتبع شروع حرکت بیشتر مدنظر بود و در نگاه آیتالله خامنهای این الهامبخشی به استحکام و توانمندی درونی نظام مربوط است، گرچه باید برای اثرگذاری برجهان اسلام و مستضعفین جهان برنامهریزی فرهنگی مستقیم هم داشت.
فرهنگ روح جامعه، ستون فقرات حیات و هویت یک ملت و منشأ تحولات است. اولین قدم در آن اصلاح درونی خود ماست و فرهنگ ریشهٔ هر تحول و پیشرفت است. اعتمادبهنفس، پرداختن به خانواده و زن، اصلاح سبک زندگی مردم، اصلاح فرهنگ عمومی خطهای اساسی در نگاه ایشان به فرهنگ است. ارزشهای اسلامی و انقلابی و سنتهای حسنهٔ ایرانی محورهای اصلی فرهنگ است و حکومت و نهادهای مختلف وظیفهدارند زمینه حرکت به سمت آنها را فراهم کنند.
از سوی دیگر ایشان به تخاصم و تلاش سازمانیافتهٔ دشمن برای حمله به فرهنگ اسلامی-ایرانی نظر دارند و در برابر آن بهضرورت اقدام منسجم نهادها و فعالان فرهنگی و بهویژه حرکتهای خودجوش مردمی نظر دارند. امربهمعروف و نهیازمنکر بهعنوان وظیفه فردی، اجتماعی و جزو وظایف حکومت در این نگاه ضریب دارد و حکومت مثل یک حکومت لیبرال در این حوزه خنثی عمل نمیکند.
همچنین در مسائل فرهنگی توجه ویژه به مسئله زن و خانواده دارند. با برشمردن برنامهٔ دشمن برای افساد و وجود شبکههای فساد از ضرورت برخورد بدون اغماض با عوامل افساد (ضمن تنبیهات لازم برای افراد فاسد) سخن میگویند و مسئلهٔ اصلی را افساد نه فساد میدانند. با برشمردن فرهنگ فاسد غرب، آن را به زیان زن میدانند و نتایج سوء این فرهنگ فاسد را برمیشمارند و بر همین مبنا ماهیت دعوای ما با غرب را در حجاب متجلی میدانند. ایشان با برشمردن سه قلمرو حضور زن، تکامل انسانی، حضور اجتماعی و حضور در خانواده را مطرح کرده و فعالیت سیاسی و اجتماعی زن را بهشرط عدم خدشه در خانواده تجویز میکنند و بهترین محیط را برای زنان محیط علمی میدانند و بعضی شغلها مثل وجود پزشک زن را ضروری قلمداد میکنند و بعضی شغلها که متضمن ضعف زن است مثل منشی زن را رد میکنند. ایشان با اشاره به بیشتر بودن حماسهآفرینی خانمها از آقایان، به عامل حرکت در انقلاب بودن احساسات زنانه اشاره میکنند، زنان را عامل اصلی و به صحنه آورندهٔ بقیه در انقلاب میدانند که پیشاپیش مردها حرکت کردند و بهضرورت تداوم این برکت انقلاب تأکید مینمایند. جلوگیری از ظلم به زن، تسهیل ازدواج، امربهمعروف، ارائهٔ مد و لباس ملی، تبلیغ از طریق رسانهها، صداوسیما، هنرمندان و مبلغین، فیلترینگ، جلوگیری از شکستن حریم مقدسات و استفاده از جاذبههای جنسی در سینما و فیلمها، اهتمام به اصلاح فرهنگ عمومی و ضرورت اهتمام دولت به حوزه فرهنگ، استفاده از زبان هنر و اسلامی کردن دانشگاه بخشی از راهبردهای ایشان برای ایجاد امنیت اخلاقی است. ایشان معتقدند باید جو عمومی جامعه خجالت کشیدن ضد فرهنگها باشد و در نهادهایی مثل دانشگاه با افرادی که اصول اسلامی را رعایت نمیکنند یا به تمسخر ارزشها و تحقیر متدینین میپردازند بهویژه در بین اساتید برخورد صورت بگیرد. علاوه بر این جریان متدین بهویژه زنان را به تقبیح و اعلان مفاسد در محیطهای مختلف فرامیخوانند. ایشان با شرط دانستن عدم فساد برای مقاومت علیه نظام سلطه بهضرورت رویکرد تهاجمی ما نسبت به مسئله زن در دنیا اشاره دارند و معتقدند پیام استحکام خانواده ما در دنیا مورد استقبال قرار میگیرد.
دانشگاه، حوزه، رسانهها و مشخصاً صداوسیما، نخبگان، مسئولین، معلمان و اساتید، هنرمندان، مبلغین و… بر فرهنگ جامعه تأثیر دارند. ایشان بهصورت مشخص، نهادهای مختلف را مدنظر قرار دادهاند که دانشگاه، آموزشوپرورش، صداوسیما، شورای عالی انقلاب فرهنگی، سازمان تبلیغات اسلامی و حوزه مورد تأکید بیشتر ایشان قرار دارد.
آموزشوپرورش در درازمدت مسئلهٔ اول نظام ماست. باید خروجی آموزشوپرورش رشد تعهد به خدا و آرمان انقلاب، دانش و عمل و مهارت اجتماعی فرد باشد. هم متون آموزشوپرورش بر این اساس تنظیم شوند، هم معلمان بر این اساس تربیت شوند و هم مجموعههای پرورشی و انجمنهای اسلامی و بسیج دانشآموزی در این راستا تقویت شوند. در همین راستا سند ملی تحول آموزشوپرورش تنظیم شد و ایشان بر پیگیری آن دستور ویژه دادند. ایشان به تقدم تحول فکری و روحی بر تحول آموزشی در آموزشوپرورش تأکیددارند
شورای عالی انقلاب فرهنگی قرارگاه اصلی فرهنگی کشور است که وظیفه دارد به سیاست گزاری مسائل اصلی فرهنگ، مهندسی فرهنگی و علم بپردازد و بر فرآیند آن نظارت کند.
صداوسیما وظیفهٔ مدیریت، هدایت فکر، فرهنگ، اخلاق، رفتار اجتماعی و اعتلای فرهنگ عمومی را دارد. باید در تمام برنامهها سیاستها و اهداف نظام را ترویج کند و ضدیتش با نظام سلطهٔ استکباری محسوس باشد. مبارزهٔ همهجانبه برای تضمین استقلال، سلامت جامعه و نسل آینده نموده، اعتمادبهنفس ملی و امید را ترویج کند. آموزنده بودن را بر سرگرم کردن اولویت دهد و نسبت به فرهنگ بیگانه حالت تهاجمی داشته باشد. زمینهٔ رشد فکری و اخلاقی و دینی جامعه را فراهم کند. اخلاق بد و زندگی اشرافی، تجملاتی پوچ و بیهوده را تخریب کند و قدرت تحلیل و تفکر در مردم به وجود بیاورد و درزمینهٔ مقابله با تهاجم فرهنگی فعال باشد. توفیقات و نارساییها را بهصورت علاججویانه و غیر مأیوسانه طرح کند و نور امید را در دل مردم با پرداختن به انتقاد و طنز روشن نگاه دارد.
ایشان با قائل شدن ریشهٔ حوزوی برای نظام، بهضرورت پذیرش مسئولیت نظام از جانب حوزه و پاسخگویی به مسائلش اذعان دارند. تربیت رهبر، مرجع، مدرس، محقق، قاضی، امام جماعت، امامجمعه و… را جزو وظایف حوزه میدانند. سه بعد برای طلبه قائل هستند بعد علمی، خودسازی و اطلاع از مسائل جامعه و دنیا. براینمبنا معتقدند معنویت اساسی کار حوزه است و حوزه وظیفه دارد به تبیین مبانی اسلام و انقلاب برای عرضه به جهان و آماده کردن طلاب برای نقشهای سیاسی اقدام کند و به پاسخگویی فعال به شبهات بپردازد. زهد و زی طلبگی باید در حوزه حفظ شود و طلبهها صرفاً دلخوش به درس خواندن نباشند و از تبلیغ و نقشآفرینی اجتماعی غافل نمانند، تحلیل سیاسی داشته باشند و به بقیه تحلیل بدهند اما اعتدال را رعایت کنند و سیاستزده نباشند و به دستهبندیهای سیاسی وارد نشوند. ایشان نارساییهای مختلفی برای وضعیت کنونی حوزه قائلاند: عدم گسترش کمی، محتوایی، نشر و تبلیغ، عدم ظهور واقعی فقه، عدم گسترش کلام، نارسایی در تبلیغ، دروس قدیمی، ضعف در فلسفه و سایر علوم اسلامی در کنار فقه، ماندگاری بیکاربرد روحانیون در حوزه و… بر این مبنا بهضرورت تحول حوزه اذعان دارند، این تحول متضمن حفظ ویژگیهای مثبت گذشته مثل انتخاب آزادانهٔ استاد، فکر کردن نه حفظ کردن و احترام به استاد است؛ اما ابعاد گستردهای از نظم در نظام حوزوی، تغییر متون و کوتاه کردن راه تا درس خارج، پرداختن به مسائل و سؤالهای حکومت و جامعه، یادگیری زبان بیگانه، اشتعال گرایش و احساسات انقلابی، توجه به قرآن در همه برنامهها، طبقهبندی استعدادها و برنامهریزی دقیق، عینی و کمی از تربیت فقیه خوب تا عالم شهری مبلغ داخلی و حتی بینالمللی، ساماندهی هجرت طلاب، توجه به کتب شهید مطهری، برنامهریزی برای طلاب خارجی و ماهیت علمی، تبلیغی و تربیتی و نه سیاسی داشتن حضور آنان، گسترش کمی حوزه، برنامهریزی جدی برای حوزههای خواهران، تأسیس انجمنهای تخصصی در حوزه، ضرورت تشکل برای روحانیون و فراگیر کردن آن و… نظر دارند. این تحول احتیاج به مدیریت تحول دارد. حوزه نیاز به مدیریت متمرکز دارد. اصلاح حوزه هم باید با همراهی مراجع، فضلا و طلاب جوان صورت بگیرد. بهترین حالت هم در اختیار گرفتن مدیریت حوزه از جانب یکی از مراجع ولو به قیمت بازماندن از بعضی شئون افتاء و… از جانب اوست. در همین چارچوب ایشان تولید فکر را اساسیترین وظیفهٔ حوزه میدانند و تحجر را بلای اصلی حوزه برمیشمارند که به معنای در نظر نگرفتن لوازم نیل به مقاصد حوزه است. بهضرورت آزاداندیشی و بالا بردن ظرفیتها در حوزه و شکلگیری کرسیهای نظریهپردازی نظر دارند. تبلیغ بهعنوان اولین و اصلیترین وظیفهٔ عالم مسئلهٔ دیگر موردتوجه ایشان است و بهضرورت گفتمانسازی در تبلیغ و مبارزه با خرافات در آن نظر دارند. معیار خرافه نبودن، موردتردید بودن یا خرافه بودن را هم هماهنگی، عدم اطلاع از هماهنگی یا تباین و تباین با مبانی دینی میدانند. جوانان دانشجو را نیز مهمترین مخاطب تبلیغ برمیشمارند. به نقش حوزه در وحدت تشیع و وحدت اسلامی نظر دارند. ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه در نظر ایشان امر مهمی است و آسیبهای آن را جدایی حوزه از مسائل زمان و دانشگاه از دین میدانند.
معنویت و تربیت انسان اهداف غایی نظام است، یکایک افراد بهویژه مسئولین، نخبگان، روحانیت و… باید رشد معنوی خویش و ارتباط باخدا را تقویت کنند و بدون این ارتباط معنوی جهتگیریهای افراد عوض میشود. باید از فرصت ارتباط با دعا، قرآن، نماز، مناسبتهای دینی، مسجد و… استفاده کرد و نهادها و هنرمندان و مبلغین و… زمینه حرکت جامعه به این سمت و تبلیغ آن را فراهم کنند. معنویت در نظام اسلامی معنویت گوشهگیرانه نیست، عقلانی است و آمیخته بازندگی طبیعی و عادی است و در چارچوب بندگی به نفی شرک و مقابله با سلطه میرسد. راه عدم انحراف و پایداری بر آرمانها گره زدن آنها به ارتباط باخداست و مسئولین باید ارتباط باخدا داشته باشند اما خدمت به مردم در صورت هدف بودن خدمت به مردم و نداشتن انگیزهٔ دنیوی عبادت است.
مباحث ایشان در این حوزه بسیار گسترده است بهصورت نمونه در مورد قرآن بهضرورت انس با نماز، مسجد، عبادت، جلسات دینی و جلسات قرآنی برای همه مخصوصاً جوانان و حفظ قرآن برای انس با قرآن تأکیددارند. ایشان معتقدند حداقل ده میلیون حافظ قرآن برای جامعهٔ ما لازم است. تلاوت قرآن نیز مسئلهٔ مهمی است که از منظر انس با قرآن مورد تأکید ایشان است. ضرورت آشنا کردن نوجوانان با متن و ترجمه قرآن، برگزاری گرم و پرشورتر مسابقات قرآن برای هدایت جوانها به قرآن، دعوت به خواندن قرآن در خانه و زمان بیکاری، مسئولیت آموزش عمومی قرآن برای اساتید، سازمانها، سازمان تبلیغات، اوقاف و…، ضرورت فهم مفاهیم، ترجمه کلمه به کلمه برای ناآشناها به زبان عربی و تدبر (اندیشیدن در مفاهیم) و حتی اگر لازم شد رجوع به تفاسیر و مهمتر بودن فهم از تمام کردن سورهها، دستهبندی و گنجاندن مفاهیم قرآنی در کتب درسی و…، بازسازی علوم انسانی با مبانی قرآنی، جلوگیری از لاطائلات بیخبران از اسلام و دشمنان و تحریف معنایی به میل و در خلاف جهت و پیام و رسالت اسلام و قرآن، ضرورت مراجعهٔ اهل تحقیق قرآن و حدیث در باب حاکمیت دینی، جامعیت و دین زندگی بودن اسلام و مهمتر از همه توجه به قرآن بهمثابهٔ بهترین ابزار برای به حرکت درآوردن یک جامعهٔ مسلمان مدنظر ایشان است. برگشتن به قرآن فقط تلاوت و حفظ آن نیست. تلاوت و حفظ قرآن، مقدمهٔ فهم و عمل است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com