به گزارش بولتن نیوز، حمایت از کودتا وابسته به سه شرط بود. نخست، باید به بختیار این شانس داده می شد تا دولت خود را تشکیل دهد و نظم را به کشور برگرداند. دوم، اگر شرایط داخلی بدتر شد او می تواند حکومت نظامی اعلام کند و از ارتش بخواهد که وظایف اساسی مانند اداره میادین نفتی یا نگهداری شبکه برق را به عهده بگیرد. تنها در صورتی که گام های اول و دوم با شکست مواجه می شد، آمریکا از کودتای نظامی حمایت می کرد. در ادامه متن گزارش گاردین تقدیم می گردد.
رابرت هایزر، مرد رییس جمهور آمریکا در تهران فشار را احساس می کرد و نیاز به کسب اطمینان مجدد داشت. در 12 ژانویه 1979، ژنرال هایزر نامه ای به هارولد براون، وزیر دفاع آمریکا و نیز ژنرال دیوید جونز، رییس ستاد مشترک ارتش نوشت تا مطمئن شود که می داند که آنها از وی می خواهند چه کاری را انجام دهد.
هایزر در این نامه می نویسد: «در مکالمه من با وزیر براون در شب یازدهم ژانویه سال 1979، به نظر می رسید که شما در مورد درک من از سیاست آمریکا و دستورات من تردیدهایی دارید. من معتقدم که به طور کامل از این مسائل آگاه هستم و آنها را براساس زیر دنبال می کنم.» هایزر در ادامه یک به یک اهداف مورد اشاره را براساسی که درک می کند شرح می دهد.
نامه هایزر بخشی از گنجینه های تاریخی
از طبقه بندی خارج شده اسناد دولت آمریکا است که مربوط به ماموریت هایزر است،
ماموریتی که از سوی دولت کارتر در آستانه انقلاب ایران به وی داده شد. سی و شش سال
بعد، خیلی از ایرانیان هنوز معتقدند که هایزر برای این به تهران فرستاده شده بود
تا براساس توافق برای رساندن آیت الله خمینی به قدرت، موجب شود که ارتش اعلام بی
طرفی کند. آنها می گویند که آمریکایی ها با ساده لوحی گمان می کردند که آیت الله
خمینی که ضد کمونیست ها بود، بعد از ترک ایران توسط شاه از منافع آنها در خلیج
فارس محافظت خواهد کرد.
مقامات آن زمان آمریکا اصرار دارند که چنین طرحی وجود نداشته است. آنها اتهامات مبنی بر تحت فشار قرار دادن شاه یا اینکه ماموریت هایزر شامل دخالت در امور حاکمیتی ایران بوده است را رد می کنند. اما نبود شواهدی در تایید این ادعاها، موجب شده است که «نظریه های توطئه » رواج یابند.
اکنون، انتشار نامه هایزر به ما اجازه می دهد تا به زبان خود ژنرال بخوانیم که وی و مافوق های وی فکر می کردند ماموریت او چیست. برای نخستین بار می توانیم ببینیم که رییس جمهور جیمی کارتر و تیم امنیت ملی وی امیدوار بودند به چه چیزی دست یابند. این نامه یک توطئه تمام عیار را آشکار نمی کند، بلکه نشاندهنده ناآگاهی متحیرکننده مقامات آمریکایی است که می خواستند از هزاران مایل دورتر رخدادهایی را مدیریت کنند که از همان آغاز، در فهم آنها ناتوان بودند.
ژنرال هایزر روز هفتم ژانویه به تهران رسید (17 دی)، چهار روز بعد از اینکه کارتر تصمیم گرفت فرستاده ای به تهران بفرستد. رییس جمهور و مشاوران وی از سرعت تحولات شوکه شده بودند، سالی پر از اعتراض علیه سلطنت 37 ساله شاه داشت تبدیل به یک انقلاب می شد. آمریکایی ها پذیرفته بودند که کار شاه تمام است، و از تصمیم وی برای انتقال قدرت به یک دولت جدید غیرنظامی که توسط شاپور بختیار هدایت می شد، پش از ترک تهران به منظور رفتن به «تعطیلاتی» طولانی که احتمالا به معنی تبعید بود استقبال کردند.
کاخ سفید همچنین از نگرانی ها در میان سران ارتش ایران آگاه بود. ژنرال های ارشد شاه پیش بینی می کردند که ارتش در غیاب فرمانده کل خود از هم خواهد پاشید، بنابراین آنها ترجیح می دادند سریعا قدرت را تصرف کنند تا اینکه منتظر یک «حمام خون انقلابی» باشند.
رییس جمهور کارتر با شعار پشتیبانی از حقوق بشر انتخابات را برده بود. وی بعد از رسیدن به قدرت، شاه را تحت فشار گذاشته بود تا زندانیان سیاسی را آزاد کند و آزادی های بیشتری بدهد. با توجه به این مساله، به سختی می توان گمان کرد که وی ممکن بود دستور اجرای عملیاتی مشابه عملیات «آژاکس» را بدهد، عملیاتی که در آن سیا در سال 1953 بعد از ناآرامی های گسترده به شاه کمک کرد که به تخت سلطنت بازگردد. اما از آن طرف کارتر نمی توانست کشوری را از دست بدهد که نگهبان میادین نفتی خلیج فارس بود.
همانطور که هایزر بعدها در خاطرات خود می گوید: «تا زمانی که یک دولت غیرنظامی وجود داشت، رییس جمهور کارتر احساس می کرد که این کاملا ضروری است که ارتش ترغیب شود که بعد از خروج شاه تمام توان خود را متمرکز بر حمایت از این دولت کند. این کار چگونه می توانست انجام شود؟ به نظر می رسید رییس جمهور به این فکر می کرد که یک فرستاده ویژه بفرستد، و به دنبال یک جهره ارشد نظامی با تجربه دیپلماتیک و اطلاعات وسیع از ایران می گشت که می توانست اعتماد رهبران نظامی ایران را جلب کند.»
هایزر، جانشین فرمانده ستاد کل نیروهای
متفقین در اروپا، کاندیدای قابل توجهی بود. وی در سال های گذشته چند سفر به تهران
داشت تا به شاه و ژنرال های وی توصیه هایی در مورد بهبود روش تصمیم گیری در
نیروهای مسلح ارائه کند. کارتر هایزر را به این خاطر انتخاب کرد که معتقد بود این
ژنرال از اعتماد هر دو دولت برخوردار است.
حساسیت ماموریت بقدری بود که مقامات دولتی تمایلی نداشتند که دستوراتی مکتوب به هایزر بدهند. زمانی که وی به این مساله اعتراض کرد -فرمانده ناتو، ژنرال الکساندر هایگ به وی هشدار داد که اگر ماموریت شکست بخورد، کاخ سفید وی را به خاطر اشتباهات دیگران قربانی خواهد کرد- به وی تنها یک متن «پیش نویس» داده شد که دستورات ذکر شده در آن «ابتدایی و ناقص» بودند. بعد از چهار روز حضور در ایران، هایزر به دنبال روشن شدن دستور کار ماموریت خود بود.
در نامه ای که دوازدهم ژانویه نوشته شد، هایزر به وزیر براون و ژنرال جونز گفت که وی معتقد است که رییس جمهور از وی می خواهد شش مساله را به ژنرال های شاه انتقال دهد. نخست، این برای آمریکا و ایران ضروری بود « که روابط دو دولت قوی و باثبات باشند».
دوم اینکه کارتر «به شدت» نیروهای مسلح شاهنشاهی ایران را «تحسین» می کرد. سوم اینکه رییس جمهور معتقد بود که «با تشکیل یک دولت غیرنظامی قوی و باثبات، منافع همه به بهترین شکل تامین می شود.»
چهارم، دولت جدید غیرنظامی بختیار «باید از حمایت کامل ارتش برخوردار باشد.» پنجم اینکه این پشتیبانی «تنها در صورتی حاصل می شود که رهبران نظامی کار خود را به دقت انجام دهند» : آنها نباید کشور را ترک کنند و باید «به صورت یک تیم کار کنند». ششم اینکه دولت آمریکا «از رییس جمهور گرفته تا پایین همچنان به شدت از آنها حمایت می کنند».
اما هایزر می دانست که کارتر و مشاوران
وی امکان حمایت آمریکا از یک کودتا را رد نکرده اند. درون کابینه دو دیدگاه متضاد
وجود داشت، زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی از اقدام فوری حمایت می کرد و
سایروس ونس، وزیر امور خارجه به طور کلی کودتا را رد می کرد.
کارتر نیز با کودتا مخالف بود مگر اینکه شرایطی خاص پدیدار می شد. هایزر در این یادداشت می نویسد: «برژینسکی می خواست که به ارتش ایران برای انجام یک کودتای نظامی چراغ سبز نشان داده شود، و به نظر می رسید که این کار را هم انجام داد. رییس جمهور کارتر نشان دادن چنین چراغ سبزی را تنها به عنوان آخرین گزینه مدنظر داشت.»
هایزر در این نامه برای براون و جونز توضیح می دهد که وی برای ژنرال های ایرانی تصریح می کند که حمایت آمریکا از کودتای احتمالی مشروط به حمایت قبلی آنها از دولت بختیار است: «من به آنها گفته ام که کودتای نظامی را به عنوان گزینه آخر مد نظر دارم. من برای آنها توضیح دادم که که قبل از این کودتا، باید گزینه های دیگر اجرا شود...»
حمایت از کودتا وابسته به سه شرط بود. نخست، باید به بختیار این شانس داده می شد تا دولت خود را تشکیل دهد و نظم را به کشور برگرداند. دوم، اگر شرایط داخلی بدتر شد او می تواند حکومت نظامی اعلام کند و از ارتش بخواهد که وظایف اساسی مانند اداره میادین نفتی یا نگهداری شبکه برق را به عهده بگیرد.
تنها در صورتی که گام های اول و دوم با شکست مواجه می شد، آمریکا از کودتای نظامی حمایت می کرد. در اواخر این نامه، هایزر دستورالعمل خود را این چنین جمعبندی می کند: «من تمام تلاشم را خواهم کرد... تا به طور کامل از بختیار حمایت کنم، و برای کودتای نظامی عجله نکنم.»
ماموریت هایزر محکوم به شکست بود، بیشتر به خاطر اینکه کاخ سفید نتوانسته بود شاه را مطلع کند که یک ژنرال آمریکایی به آنجا اعزام شده است تا توصیه های ناخواسته ای را به فرماندهان ارشد ایران بدهد. این نقض عجیب پروتکل های دیپلماتیک، اردشیر زاهدی، سفیر ایران در آمریکا را غضبناک کرد. وی در سال 2012 به من گفت که شاه را تشویق کرده است که هایزر را دستگیر و دیپورت کند.
شاه حق داشت که مضطرب شود. وی می دانست که سفیر آمریکا، ویلیام سالیوان به طور مجزا با نمایندگان خمینی در تهران ارتباط برقرار کرده است و در مذاکرات برای بازگرداندن آیت الله از تبعید دخالت داشت. اشتباه سالیوان در مشورت نکردن با کاخ سفید پیش از برداشتن این گام مهم، باعث شد که ایرانیان در مورد اهداف آمریکا دچار سردرگمی شوند.
شاه این اقدام را نه نشانه بی کفایتی آمریکایی ها، بلکه به عنوان گواهی بر توطئه آمریکایی ها برای عزل وی می دید. ماموران ارشد وی می خواستند که فورا به بازی آمریکایی ها پایان دهند. زاهدی به من گفت: «ژنرال ها نزد من آمدند و پیشنهاد دادند که به هایزر شلیک شود. ترس از این بود که مبادا آمریکایی ها در حال تکرار مداخله خود در کودتای سال 1967 در یونان ضد پادشاه کنستانتین باشند.»
آمریکایی ها توجهی به این نگرانی ها نداشتند، درست مانند اینکه به علائم اولیه بروز ناآرامی توجه نکرده بودند. درست هشت هفته قبل از اینکه هایزر عازم ماموریت خود شود، و ده ماه بعد از اینکه نخستین اعتراضات خیابانی در تهران شروع شدند، برژینسکی، مشاور امنیت ملی به کارتر یادداشت خوشبینانه ای فرستاد که در آن آمده بود: «خبر خوب! براساس برآورد سازمان سیا که در ماه آگوست منتشر شده است، ایران در شرایط انقلابی یا حتی پیش از انقلابی نیست. نارضایتی هایی از کنترل شدید صحنه سیاسی توسط شاه وجود دارد، اما این تهدیدی برای دولت محسوب نمی شود.»
اما ژنرال های شاه چقدر به اقدام عملی نزدیک بودند؟
در سیزدهم ژانویه 1979، سرلشگر حسین ربی، فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی ایران، با ژنرال هایزر دیدار کرد تا در مورد دیدار آن روز خود با سران ارتش، نیروی دریایی و ژاندارمری گزارش دهد. براساس اعلام هایزر – که فورا مقامات رده بالا در واشنگتن را آگاه کرد- ربی گفت که وی از انجام کودتا به محض اینکه هواپیمای شاه به هوا برخیزد صحبت کرده است، زیرا براون در یادداشتی برای رییس جمهور کارتر شرح داده بود که «در غیر این صورت، ارتش به سرعت از هم فرو خواهد پاشید.»
ربی و دیگر ژنرال ها از تصور اینکه در صورتی که خمینی قدرت را در دست گیرد، بر سر آنها چه خواهد آمد پریشان بودند. برخلاف آمریکایی ها، آنها به خوبی از تهدید خمینی مبنی بر انتقام گیری آگاه بودند.
در این لحظه حساس، هایزر به طور جدی به ربی توصیه کرد که این طرح را در پیش نگیرد. همانطور که براون به کارتر گفت: «هایزر بر این نکته تاکید کرد که ارتش باید به بختیار این شانس را بدهد که یک دولت کارا تشکیل داده و تلاش کند که دوباره کشور را سازماندهی کند. ربی با میلی گفت که آنها این مسیر را دنبال خواهند کرد.»
حتی زمانی که این دو ژنرال در جلسه بودند، شاه به ربی تلفن کرد تا از او بخواهد که هواپیمای وی را برای رفتن آماده کند، گرجه وی زمان خاصی را تعیین نکرد. براساس گفته براون، ربی کمی زمان را هدر داد، و به شاه گفت که «اجازه عبور هواپیما از کشورهای دیگر گرفته نشده است، اما شاه گفت که اگر لازم باشد وی از طریق عربستان از کشور خارج خواهد شد.»
براون به کارتر تضمین داد که ژنرال ها از تهدید خود عقب کشیده اند. با نزدیکی ترک کشور توسط شاه، و عدم حمایت آمریکا از کودتا، آنها احساس می کردند که چاره ای نداشتند جز اینکه با گروه های انقلابی همسو شوند تا از آشوب و بی نظمی جلوگیری کنند. ربی همچنان مقاومت می کرد. براون در یادداشت خود به کارتر توضیح می دهد که «بحث های مفصلی با ارتش برای همکاری نزدیک تر با بعضی رهبران مذهبی انجام گرفت، هایزر بر این امر اصرار می کرد و ربی متمایل نبود که این کار را انجام دهد.»
اما نتیجه همه را غافلگیر کرد. در دهم فوریه (بیست و یک بهمن) درگیری ها در پایگاه هوایی دوشان تپه تهران شروع شد و در طی 24 ساعت، نیروهای انقلابی نهاد های مهم دولتی در پایتخت را تصرف کردند. زمانی که ژنرال های ارشد شاه اعلام بی طرفی کردند و از نیروهایشان خواستند که به پادگان ها برگردند، گارد سلطنتی متلاشی شد.
ساعت 1:10 دقیقه بعد از ظهر یازدهم فوریه (بیست و دو بهمن) اتاق وضعیت کاخ سفید اخبار شوکه کننده ای از سقوط تهران به دست ائتلافی از بنیادگرایان مسلمان و گروه های چپ گرا که توسط لیبی، سازمان آزادیبخش فلسطین و بلوک شرق حمایت و تسلیح می شدند دریافت کردند. آخرین پیامی که از سفارت آمریکا ارسال شد می گفت: «ارتش تسلیم می شود خمینی پیروز شد تمام اسناد محرمانه نابود می شود.»
آمریکایی ها متوجه شدند که بیش از حد تعلل کرده اند. تاخیر آنها برای ژنرال ربی و همکاران وی مهلک بود. آنها دستگیر شدند، بازجویی شدند و در نهایت اعدام شدند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
خوب که خوب
جناب علی آقا اولا فقط 6 عکس از رهبر انقلاب حضرت امام خمینی ره در همین بک قطعه عکس دیده میشود.
ضمنا در حین مبارزات خالصانه مردم کم نبودند افراد و گروههائیکه با پخش کردن اعلانیه های خود و نصب آرم خود به در رو دیوار و عکسبرداری و تکثیر آن خواستند خود را مهم جلوه دهند و البته مشکلی هم نبود و خود گروهک منافقین با وجود تشکیل اطاق جنگ در دانشگاهها و دخالت در امو کشوری باز هم آزاد بودند تا اینکه 30 و 31 تیر گروهک اعلام جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی نمودند و در شهرها وخیابانها بی هدف ( همانند داعش) 1000 نفر را شهید و حدود 200 نفر را زخمی نمودند که ظرف مدت کوتاهی شکست خورده فرار کردند وبه لانه هاشان خزیدند و گرفتار شدند.و این گروهک داعشی و وحشی لیاقت وفهم وشعور و درک آزادی در جمهوری اسلامی را نداشت و مستحق همان شاه جنایتکار و ساواک او بودند. فلذا این عکس 36 سال قدیمی نشان از دمکراسی و آزادی عمل از بدو تولد جمهوری اسلامی ایران است.