کد خبر: ۲۴۳۱۴۳
تعداد نظرات: ۸ نظر
تاریخ انتشار:
وقتی ماه بی‌فروغ دولت اصلاحات از پشت ابرها بیرون می‌آید

ناگفته‌های خواندنی دکتر حسین مظفر از دوران اصلاحات/بخش سوم

زمانی که حسین مظفر سال 54 در قامت یک دانشجو به خاطر فعالیت انقلابی تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و از دانشگاه متواری شد، هیچ‌گاه فکر نمی‌کرد 26 سال بعد به عنوان یک وزیر انقلابی از کابینه دولت هفتم هم کنار گذاشته شود.
ناگفته‌های خواندنی دکتر حسین مظفر از دوران اصلاحات/بخش سوم
گروه سیاسی، زمانی که حسین مظفر سال 54 در قامت یک دانشجو به خاطر فعالیت انقلابی تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و از دانشگاه متواری شد، هیچ‌گاه فکر نمی‌کرد 26 سال بعد به عنوان یک وزیر انقلابی از کابینه دولت هفتم هم کنار گذاشته شود.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از شريان، جانباز جنگ و رزمنده دوران دفاع مقدس که این روزها در خانه ملت و مجمع تشخیص مصلحت نظام روزگار می‌‌گذارند، در دولت هفتم وزیر یکی از جنجالی‌ترین دولت‌های جمهوری اسلامی بود؛ کابینه‌ای که خودش هم می‌گوید: برای همه سوال است که من چگونه وزیر دولت اصلاحات شدم.

مظفر در این مصاحبه توضیحات جالبی از دورترین و ریزترین اتفاقات کابینه هفتم خاتمی بیان می‌کند که تاکنون هیچ مسئول دوم خردادی به آن اشاره هم نکرده است.

مرور مظفر بر خاطرات جلسات هیئت دولت خاتمی پس از غائله 18 تیر و جلسه غیر خبری هیئت دولت خاتمی با رهبری گرفته تا کنفرانس برلین و سکوت دولت وقت و موضع‌گیری‌های وزیر آموزش‌پرورش خاتمی و... که بخش‌هایی از آن در شاهد عینی آمده است، خواندنی است.

بازخواست حقیقت‌جو و اکبر خوئینِی‌ها از وزیر انقلابی دولت اصلاحات در روزهای پایانی کابینه هفتم که به او گفته بودند «تو باید برای خاتمی مانند مهاجرانی عمل می‌کردی» محورهایی است که در این گفت‌وگو می‌خوانید.


*خاتمی گفت غلط کردی!

همین که این حرف‌ها را زدم، ایشان عصبانی شد و گفت: «تو غلط کردی این حرف‌ها را زدی، تو بیجا کردی، مزخرف گفتی». من شاخ درآوردم که چرا رئیس دولت این شکلی حرف می‌زند؟

تمام فی‌الضمیر را بعد از چند سال گفت.

مظفر: گفتم: «آقای خاتمی! چرا توهین می‌کنی؟ مگر من نوکرم؟ مگر من برده‌ام؟ ما که در یک کشتی نشسته‌ایم. در تمام این صحبت‌ها من کجا به شما توهین کرده‌ام و شما به چه حقی داری توهین می‌کنی؟» دوباره گفت: «تو حق نداری از طرف من حرف بزنی. خودم بلدم حرفم را بزنم. خیلی بیجا کردی از طرف من حرف زدی.» دوباره این حرف‌ها را گفت و من هم جوابش را دادم. نفر بغل‌دستم آقای شریعتمداری یا آقای یونسی هی می‌زد به من که حرف نزن. کوتاه بیا و آرام باش. من می‌گفتم: «نه! آقای خاتمی باید بگوید کجای حرف من اشتباه بوده است. چرا توهین می‌کند؟»

*بعد از موضع‌گیری‌هایم نجفی بودجه آموزش پرورش را قطع کرد!

خلاصه قضیه به این شکل درآمد. آقای نجفی بودجه ما را قطع کرد. 140 میلیارد بودجه مدارس بود، کردند 24 میلیارد، جلوی استخدام‌ها را گرفتند و ما حسابی منزوی شدیم و فقط در هیات دولت حاضر می‌شدیم تا وقتی که موضوع برلین اتفاق افتاد و دوباره شروع کردیم. همان شبی که برلین پخش شد، صبح فردا جلسه مدیران کل استان‌ها را داشتیم، ما هم بسم‌الله‌الرحمن الرحیم گفتیم و گفتیم همه شما تصویر مشمئز کننده برلین را تماشا کردید که دل حزب‌اللهی‌های دردمند را به درد آورد و آقایان دولتی‌ها باید جواب بدهند که اینها از طرف چه کسانی رفته‌اند؟ چه کسانی به اینها ویزا داده‌اند؟ چه کسی به اینها پاسپورت داده است؟ باید اعلان موضع کنند.

* به خاتمی گفتم از نان سوخته ماجرای برلین چیزی گیر دولت نمی‌آید

اگر با آنها مخالفند، اعلام کنند که اینها از طرف ما نیستند، اگر موافق‌اند باید پاسخ بدهند که چرا از نظام هزینه کرده و کسانی را فرستاده‌اند که بروند و آبروی نظام را خمیر کرده و در تنور اشقیا بزنند؟ مطمئن باشید این نان سوخته گیر هیچ کدامتان نمی‌آید و به نفع هیچ کدامتان نخواهد شد. باز آمدیم هیات دولت و این دفعه جلسه دولت بود و استاندارها و ما را در آنجا در جمع کوبیدند و له کردند و گذاشتند کنار که چرا این حرف‌ها را زدید؟

ولی چون پایان دولت بود، دیگر برای برکناری شما هزینه نکردند.

مظفر: مجلس ششمی‌ها را تحریک می‌کردند که مظفر را استیضاح کنید و چون دلیل هم نداشتید برای خودشان یک چیزهایی می‌نوشتند ولی عملی نمی‌کردند. فقط می‌خواستند ما را تضعیف کنند وکج‌دار و مریز نگه دارند. اتفاقا من به دنبال این بودم که مرا استیضاح کنند چون تنها تریبونی که می‌توانستم سفره دلم را حسابی در برابر جامعه باز کنم چون می‌دیدم که واقعا دارند ظلم بیجا می‌کنند و به خاطر دفاع از ارزش‌ها دارند مرا می‌کوبند، در حالی که مشکل کارشناسی با من نداشتند. دنبال این بودم که مرا استیضاح کنند، ولی نکردند.

ناگفته‌های خواندنی دکتر حسین مظفر از دوران اصلاحات/بخش سوم

دولت در شرف تمام شدن بود و گفتیم راحت شدیم. یک گروه گفتند می‌خواهیم با تو ملاقات کنیم. در راسشان خانم حقیقت‌جو بود، اکبر موسوی خوئینی‌ها هم دانشجو بود و نماینده هم شد و طیفی از اصلاح‌طلب‌ها بودند گفتند می‌خواهیم بیاییم و عملکرد شما را ارزیابی کنیم. به دفترم آمدند و هفت هشت نفر بودند و من هم تنها بودم. خیلی هم تعجب کردم همان اول یک چیزی در ذهنم آمد که ارزیابی می‌کنند که ما را بگذارند یا نگذارند. آماده بودم با من برخورد کنند. گفتند: چه خبر و گزارش کار بده. دو سه دقیقه که گذشت دیدم حواس هیچ کدام از اینها به گزارش کار من نیست وحرفم را قطع کردم و گفتم: شما برای گزارش کار نیامده‌اید. حرفتان را بزنید و بیخودی ما را سر کار نگذارید. خانم حقیقت‌جو گفت: خیلی تیزی! خوب فهمیدی. گفتم بالاخره من هم عمرم را در سیاست گذرانده‌ام. بگویید چه خبر است؟ شاید آقای خاتمی این را نداند، نمی‌دانم به ایشان هم نگفتم خدا شاهد است که سعی کردم این مسائل را اصلا به آقا منتقل نکنم و خودم یکسره از پس قضایا بربیایم. به خودم می‌گفتم چرا بیخودی آقا را هزینه کنم؟ چرا اینها را با آقا دشمن کنم؟ خودم بلدم حرف بزنم محکم هم می‌ایستم. والله بروید از آقا هم بپرسید که آیا چیزی را منتقل کرده‌ام یا نه. بعد از اتمام وزارت رفتم و بعضی از مسائل را خدمتشان منتقل کردم که بدانند مظلومیت حزب‌اللهی‌ها در چه حد است، ولی در دوران وزارت، برعکس برداشت‌های غلط آنها که گمان می‌کردند چون آقا از من تعریف کرده‌اند پس همه چیز را به ایشان منتقل و مثل بچه‌ها پیش ایشان گریه و شکایت می‌کنم. در حالی که مطلقا این کار را نکردم. البته ملاقات با آقا برای من اسباب افتخار بود و زیاد هم خدمت ایشان می‌رفتم و در مورد کار هم فقط با یک تعبیر کلی می‌گفتم می‌سازیم! خود آقا می‌دانستند چه خبر است. یادم هست که حتی 60 میلیارد حقوق معلم‌ها را به من ندادند و امضا هم نکردند. رفتم در خانه آقا آن موقع سر آقا خلوت‌تر بود و ساده‌تر می‌توانستیم خدمتشان برسیم و از ایشان امضا گرفتم که این پول را از خزانه به من بدهند. در غربت و مظلومیت شدیدی قرار گرفته بودم.

* به من گفتند باید مثل مهاجرانی عمل می‌کردی!

خلاصه پرسیدم: چرا آمده‌اید؟ جواب دادند آمده‌ایم به تو بگوییم در دولت آقای خاتمی به وظیفه‌ات عمل نکردی. می‌خواهیم بدانیم چرا؟» گفتم: «مثلا باید چه کار می‌کردم؟ من که در کارهای اجرایی هیچ نقصی نداشتم، بدنه را هم که ارزیابی کنید، همه مرا قبول دارند و آموزش و پرورش‌ها مرا به عنوان یک معلم پذیرفته‌اند و قبول دارند». گفتند: «آقای خاتمی تو را در بزرگ‌ترین دستگاهی که با نسل جوان سروکار داری گذاشت. از تو انتظاراتی داشت. تو تمام رشته‌های آقای خاتمی را در بدنه آموزش و پرورش پنبه کردی. هر جا از این طرف صحبتی می‌شد، می‌رفتی و آن را خنثی می‌کردی. چرا این کارها را کردی؟» گفتم: «مثلا باید چه کار می‌کردم؟» گفتند: «باید مثل مهاجرانی عمل می‌کردی». خیلی عصبانی شدم و گفتم: «چرا بی‌عرضه‌ترین آدم کابینه را با من مقایسه می‌کنید؟» خیلی تعجب کردند و گفتند: «بی‌عرضه؟! خیلی مدیر قوی‌ای است». گفتم: «اتفاقا بی‌عرضه‌ترین مدیر ایشان بود، به خاطر این که اگر عرضه داشت، پدر دولت آقای خاتمی رادر نمی‌آورد. مسئولیت تمام این بساطی که خلاف ارزش‌ها عمل کرد و دولت را لائیک نشان داد و تمام مسائل را رها کرد، به عهده ایشان است و ایشان اصلا مدیریت بلد نیست و مدیریت نکرد که این بساط علیه نظام ما به وجود آمد. اگر دوستدار اقای خاتمی بود به این شکل عمل نمی‌کرد و اتفاقا ایشان به آقای خاتمی خیانت کرد. اتفاقا من مایه افتخار شما بودم. شما ایراد اجرایی که نمی‌توانید از من بگیرید». پرسیدند: «می‌خواهی چه کار کنی؟» گفتم: «شما می‌خواهید برای دولت بعدی تصمیم بگیرید و می‌دانید که من در کارهای اجرایی از بسیاری از وزرای شما قوی‌ترم. در کارم هم اگر نقصی دارم، نقص‌هایی نیستند که شما بخواهید روی آنها انگشت بگذارید. در هیچ‌یک از سخنرانی‌هایم هم هیچ حرفی علیه آقای خاتمی نزده‌ام و همه حرف‌هایم در راستای دفاع از ارزش‌ها بوده است. این قدر را می‌فهمم که یک وزیر نباید علیه رئیس دولت حرف بزند، اما دفاع از ارزش‌ها که می‌توانم بکنم. اگر هم می‌خواهید بدانید عملکرد من بعدا چه خواهد بود، همین حالا می‌گویم که باز همین شیوه را خواهم داشت». می‌دانستم که اگر سنگر را رها کنم، از دست رفته است، کما اینکه یک مشارکتی آمد و در راس آن قرار گرفت. گفتم: «من در این سنگر خواهم ماند، قوی هم کار می‌کنم، ولی اگر باز ارزش‌های نظام به خطر بیفتد، این مظفر همان مظفر است». دیگران هم صحبت نکردند و خانم حقیقت‌جو گفت: «خیلی خوشحالیم که شجاعت و صراحت لهجه داری و خیال ما را راحت کردی و خداحافظ».

بلند شدند و رفتند و باز آقای خاتمی ما را خواست و این دفعه خیلی تحویلمان گرفت و فهمیدم و گفتم: «آقای خاتمی! مثل اینکه قرار است دیگر نباشیم». یکمرتبه گفت: «نه! نه! شما خیلی خوب بودی». گفتم: «تعارف نکنید. اگر قرار است نباشم، بگویید». گفت: «ممکن است، تو را معرفی کنیم، رای نیاوری». من که کوتاه نمی‌آمدم. گفتم: «شما معرفی کن، من خودم عرضه رای‌آوردن از مجلس را دارم، چون مشکلی ندارم». یک کمی فکر کرد و گفت: «نه! این یکی از دلایل است که شما را که هم من قبولت دارم هم رهبری قبول دارند، رای نیاوری. یکی هم اینکه می‌خواهم تو را جایی بگذارم که جای هیچ‌کس جز تو نیست». پرسیدم: «کجا؟» گفت: «معاون خودم بشوی در بنیاد شهید. هم جانبازی، هم رزمنده‌ای، هم خانواده شهیدی، هم آنجا کار کرده‌ای». راست هم می‌گفت. من دو دوره در آنجا معاون بودم و بچه‌های آنجا هم قبولم داشتند و خدا توفیق داد و کارهای خوبی را هم در آنجا انجام دادم. گفتم: «آقای خاتمی! اگر می‌خواهی برای این مرا برداری، من هرگز به آنجا نمی‌آیم». البته عمد داشتم که اینجا را بپرسد چرا؟ پرسید: «چرا؟» جواب دادم: «برای اینکه می‌خواهم بدانم چرا نباید در آموزش و پرورش باشم؟ می‌خواهم دلیل شما را بدانم». هی تاکید کرد که رای نمی‌آوری و بنیاد شهید هم مهم است. گفتم: «آقای خاتمی! می‌خواهی تصمیم بگیری، من بنیاد شهید نمی‌آیم. آموزش و پرورش را هم نمی‌خواهم، حق شماست که نباشم و خداحافظ شما».

آمدم بیرون. آقای ابطحی رئیس دفتر آقای خاتمی بود. پرسید: «ملاقات چطور بود؟» جواب دادم: «خیلی بد بود». گفت: «چطور؟» گفتم: «هر چه خواستم بفهمم که چرا باید بروم، ایشان به من جواب نداد». گفت: «بگویم؟» گفتم: «آره!» باز گفت: «بگویم؟» گفتم: «آره». گفت: «ناراحت نمی‌شوی؟» گفتم: «نه، بگو ببینم قضیه از چه قرار است؟» گفت: «تو وزیر رهبری بودی، نه وزیر خاتمی».

ناگفته‌های خواندنی دکتر حسین مظفر از دوران اصلاحات/بخش سوم

خیلی به من برخورد که چه تلقی بچگانه‌ای دارند. سفت ایستادم و پرسیدم: «وزیر رهبری یعنی چه؟» جواب داد: «یعنی همین دیگر». گفتم: «نخیر! باید بگویی یعنی چه؟» گفتم: «از وزیر رهبری دو تلقی می‌شود داشت. یکی اینکه مثل بچه‌ننه‌ها تا یک چیزی شده است، رفتیم پیش آقا و شکایت و گلایه که به والله‌العلی‌العظیم تا این لحظه و در این چهار سال، حتی یک جمله علیه آقای خاتمی به آقا حرفی نزده‌ام. این اعتقادات خودم است و لزومی ندارد از رهبری هزینه کنم. خود آقا می‌دانند مواضعم چیست و به من اطمینان دارند و من هم به آقا عشق می‌ورزم، اما اگر منظورت این است که آقا از من تعریف کرده‌اند، کلاهتان را بیندازید بالا و افتخار کنید و بگویید که در دولت ما اقلا یک وزیر ما را نظام و رهبری قبول دارند». بعد گفتم: «چطور وقتی آقا از خاتمی تعریف می‌کنند، می‌گویید به‌به! اما از مظفر تعریف می‌کنند می‌شود اه‌اه؟ این چه بساطی است که راه انداخته‌اید؟ ایشان می‌خواست من نباشم، خب نیستم. بروید حتما به او بگویید که من نمی‌آیم، چون ایشان روی مسائل سیاسی و به خاطر دفاع از ارزش‌ها مرا برداشته است. اگر ضعف اجرایی داشته‌ام، بگوید بحث کنیم».

آقا فرموده بودند: «من مظفر را قبول دارم که به بنیاد شهید برود». رفتم خدمتشان و عرض کردم: «آقا! اگر شما حکم بدهید روی چشمم می‌گذارم، اما نگذارید این حکم را به من بدهند، چون اینها که می‌خواهند مرا از آموزش و پرورش بردارند، توجیهی داشته باشند و شما اجازه ندهید. من نمی‌روم». فرمودند: «پس چه باید کرد؟» عرض کردم: «بفرمایید اگر خود مظفر قبول کرد، من هم قبول می‌کنم و من قبول نخواهم کرد. بعد هم آقای رحیمیان آدم خوبی است. اینها می‌خواهند آقای رحیمیان را بردارند و مرا آنجا بگذارند که توجیهی برای کار خودشان باشد». خیلی بد کردند. اگر این حرف‌هایی را که گاهی این روزها می‌زنند که بعضی‌ها در دوم خرداد افراط و از خط قرمزها عبور کردند و بعضی از این کارها را نمی‌کردند، آن موقع از من قبول می‌کردند- چون من همین حرف‌ها را می‌زدم، پس چرا آن برخوردها را با من کردند؟- کار به اینجاها نمی‌کشید. خلاصه این‌طوری کردند.

این روزها بعضی‌ها حرف‌های عجیب و غریبی می‌زنند که چرا با اینها همکاری کردی؟ یک وقت می‌گویید من از نظر اعتقادی با اینها بودم که نبودم. موضع من از همان روز اول روشن بود و همان روز اول هم آقای خاتمی آن نامه را برایم خواند...

که به واقعیت پیوست.

مظفر: بله، به واقعیت پیوست.

ما تا امروز این وقایع را از بیرون می‌دیدیم و حدس می‌زدیم که چه اتفاقاتی دارد روی می‌دهد، ولی شنیدن این حرف‌ها بسیار مغتنم بود.

ناگفته‌های خواندنی دکتر حسین مظفر از دوران اصلاحات/بخش سوم

مظفر: شنیدن نوارهای کابینه در آن دوران شنیدنی است. هر روز بساطی داشتیم. هر وزیری تحریک می‌کرد که انگار این وزارتخانه باید بشود اپوزیسیون نظام. من به خانم حقیقت‌جو گفتم: «چه معنا دارد که وزیر نقش اپوزیسیون نظام را بازی کند؟» گفت: «آقای جنتی و دیگران در نماز جمعه حرف‌هایی می‌زنند. پس چه کسی باید جوابشان را بدهد؟ مهاجرانی دارد جواب می‌دهد». گفتم: «مگر وزیر می‌تواند اپوزیسیون نظام باشد؟ آقای مهاجرانی از وزارت برود بیرون، بعد هر حرفی که دلش خواست به عنوان اپوزیسیون نظام بزند».

توصیه شما را انجام داد خیلی لطف کردید و برایم بسیار لذت‌بخش بود و اعتراف می‌کنم که بیش از 90 درصد این نکات را تا به حال نشنیده بودم و به اینها هم فکر می‌کردم.

مظفر: البته اولین بار است که این نکات را این قدر ریز گفتم. شما را دیدیم جوگیر شدیم! هیچ کدامش حدس هم نیست و عین واقعیت است.

واقعیت است ما که باور کردیم.

مظفر: یک موقع هست که آدم در دوران ضعف این حرف‌ها را می‌زند، می‌گفتند از موضع ضعف است.

نه، اینها رویدادهایی است که اتفاق افتاده‌اند.

مظفر: در موقع قدرت این موضع‌گیری‌ها را داشتم، یعنی در موقعی که وزیر و محکم سر جای خودم بودم، نه این که بعد از وزارت بیایم و این حرف‌ها را بزنم. بعضی‌ها که برداشت‌های غلط می‌کنند، باید روی این مسئله دقت کنند که یک وقت انسان وزیر است و حرفی نمی‌زند و وقتی او را کنار می‌گذارند حرف می‌زند، ولی در اوج اقتدار و اوج عزتی که الحمدالله در جامعه داشتیم و حزب‌اللهی‌ها احترام می‌کردند، این حرف‌ها را می‌زدم.

رأی بالای شما در انتخابات مجلس گواه این نکته است. برای شما آرزوی توفیق دارم. زحمت کشیدید. ممنون. خدا نگهدار.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۵
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۷:۵۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۱
1
3
خدا لعنت کند آنهایی که دشمن اسلام وولایت هستند
غلی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۴۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۱
1
3
اقای مظفر خدا حفظت کند که نان به نرخ روز نخوردی ومثل خیلی ها از رهبری هم مایه نگذاشتی
عباس قمصری
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۲
1
1
بسیار عالی خدا حفظ کند حاج اقا مظفر را
احمد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۵:۳۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۴
1
0
از صحبت های ایشون معلومه آقای خاتمی تحت فشار بوده که از چنین افرادی بر خلاف رای مردم استفاده کنه این آقا باید از آقای خاتمی و مردم تشکر میکرد نه ...
احمد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۵:۴۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۴
1
0
اون مشارکتی که این آقا میگه یعنی آقای حاجی ارتقاء شغلی را به حکم معلما اضافه کرد که تاثیر خوبی داره آقای مظفر چیکار کرد.....
سجاد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۲:۰۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۴
0
0
درود بر امیرکبیر زمان دکتر خاتمی
مریم
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۳:۰۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۴
0
0
آقای مظفر حضرتعالی که میفرمایید با رییس جمهور مشکل داشتید و با حضور شما سازمان مدیریت با بودجه اموزش و پرورش مشکل داشت چه اصراری داشتید که دوباره وزیر شوید.؟بااین اوصاف چه کمکی به آموزش و پرورش می کردید.؟ پس تشخیص اقای خاتمی درست بوده که شما نباشید.
علیرضا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۳:۳۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۴
0
0
با صحبت های احمد کاملا موافق هستم
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین