به گزارش بولتن نیوز،تاریخ معاصر در هر کشوری مهم ترین بخش تاریخ آن کشور است. تاریخ انقلاب نیز
به آشکار شدن زوایای ناگفته ی رخدادهای پیش از انقلاب و پس از انقلاب می
پردازد و زمینه های آشنایی نسل جدید با تاریخ شفاهی کشور را فراهم می آورد.
گروه
اطلاع رسانی ایرنا به مناسبت دهه ی فجر با مطرح کردن محورهای مهم اقتصادی
در بروز پیدایش انقلاب اسلامی به انعکاس گوشه هایی از این محورها پرداخته
است. در این شماره ضمن ارایه محورهای یادشده از برخی سخنان علینقی عالیخانی
(وزیر اقتصاد رژیم گذشته) در کتاب «اقتصاد و امنیت» به کوشش حسین دهباشی
استفاده شده است.
** زمینه های اقتصادی در وقوع انقلاب
دلایل
فروپاشی رژیم پهلوی تنها به دلیل مسایل سیاسی نبود، بلکه تأثیر عوامل
اقتصادی را نیز نباید در این زمینه دست کم گرفت. عمده ترین مشکلات اقتصادی
نظام پهلوی در دوره ی زمامداری را می توان بدین شرح خلاصه کرد: محمدرضا
پهلوی همیشه درگیر تحولات گوناگون سیاسی بود و کمتر به تقویت مبانی تولیدی
جامعه پرداخت و از تصمیم گیری صحیح و واقع بینانه برای توسعه اقتصادی و
صنعتی همواره عقب بود. علینقی عالیخانی در این زمینه اظهار کرد: «مسایل
اقتصادی خود به خود انقلاب ایجاد نمی کند ولی یک شرایطی به وجود آمد که به
خاطر وضع بد اقتصادی، تمام گروه هایی که در شهر بودند و حرفی می توانستند
بزنند، از مصرف کننده گرفته تا کارگر تا صاحب صنعت تا بازرگان، همه این ها،
نارضایتی شدیدی داشتند و دولت با این ها بدترین رفتار ممکن را کرد. همان
تبعید گران فروش ها و این طور کارهای احمقانه که اصلا هیچ نوع گران فروشی
ای در کار نبود و رفتاری که با تمام این ها شد، قابل قبول نبود؛ بنابراین
یک نوع اجماعی شد(بین) تمام مردم که از دست دولت به ستوه آمده بودند؛
بنابراین مسایل اقتصادی (روی هم) جمع می شود و (در نهایت، تبدیل می شود به
یک مساله اجتماعی و یک مساله سیاسی. مساله اجتماعی به این معنا که در این
جامعه باید مردم (بدانند) چه کسی تصمیم می گیرد و چه کسی این کارها را می
کند و مساله سیاسی به این صورت که دستگاهی که دارد ما را اداره می کند، از
عهده اش برنمی آید و ناچار به زورگویی و ظلم است.»(کتاب اقتصاد و امنیت،
صفحه 612)
** روش اشتباه حکومت شاه
بسیاری از
آگاهان به مسایل سیاسی ایران اعتقاد دارند که محمدرضا پهلوی، فردی نامصمم
بود. اینان برای اثبات ادعای خود و ارایه ی شخصیت او، کودتای 1332 هجری
خورشیدی و فرارش را از کشور و چگونگی بازگشت وی را برای نمونه مطرح می کنند
و می گویند محمدرضا پهلوی در سایه ی قدرت پدر خویش به سلطنت رسید و در
دوران پادشاهی، همواره در برابر بحران ها و مشکلات از خود ضعف نشان داد.
این افراد، برخورد او را با رویدادهای گوناگون سال های 1356 و 1357 هجری
خورشیدی که سبب انقلاب شد، نشانه ی بارز ضعف و بی کفایتی او می دانند.
علینقی عالیخانی در این زمینه می گوید:«اتفاق می افتاد، به خاطر اینکه روش
حکومت شاه غلط بود و این همان کار را ادامه می داد. اگر علم زنده بود، ممکن
بود نقش آسپرین را بازی بکند، یعنی مثلا در 1357بزند توی سر آن کسانی که
شلوغ می کردند چون مرحله اول خیلی خبری نبود. این ها خیلی شل آمدند. اگر
همان مرحله اول شما چهار تا را می گرفتید، شاید همان موقع ساکت می شدند.
علم هم این کار را می توانست بکند اما خب دو سال بعد چه؟ شما یک مسایل
بنیانی دارید. مساله فرد مطرح نیست. باید به آنها می رسیدیم و شاه حاضر
نبود تغییر رویه بدهد.»(همان، صفحه 613)
** درآمدهای هنگفت نفت
بررسی
اقتصاد دوره ی حکومت پهلوی بدون مطالعه ی موضوع نفت و تأثیرهای آن، امکان
پذیر نیست، زیرا نفت بر تمامی بخش های اقتصادی و ... تاثیرگذار بود و
هرگونه تحولی در مسایل نفتی، موجب تحول در دیگر بخش های کشور می شد اما این
تأثیر، چندان به پیشرفت ایران کمک نکرد به آن دلیل که ویژگی اقتصاد نفتی،
صادرات نفت خام محسوب می شد و ایران، کنترل مؤثری بر قیمت ها و سهمیه ی
فروش در بازار جهانی نفت نداشت. در کنار آن، پیشرفت صنایع نفتی نیز، به میل
قدرت های جهانی همراه بود و کمتر در خدمت مردم ایران قرار داشت و همیشه
صادرات نفت و درآمدهای حاصل از آن و واردات کالا، رو به افزایش بود که این
موضوع ضربه پذیری اقتصاد ایران را افزایش داد. علینقی عالیخانی در این باره
می گوید:«درآمد نفت در سال 1972 به صورت غیر منتظره ای رفت بالا. در سال
1974 با بستن قراردادی با کنسرسیوم به عنوان قرارداد خرید و فروش نفت،
اختیار اداره صنعت نفت را می دهند به شرکت ملی نفت ایران. قیمت نفت هم در
بازار جهانی به صورتی که ماها فکر نمی کردیم، از آن یک دلار و هشتاد [سنتی]
که من خاطرم می آمد [رفت بالا]؛ [یعنی] در 1971 که اوپک در تهران موفق شد
قیمت را یک کمی بالا ببرد [و برساند به یک دلار و هشتاد سنت]، که گفتیم چه
پیروزی ای نصیب ما شده. [اما بعد از آن] یک مرتبه [قیمت نفت] آمد به هشت
دلار و شانزده دلار و این ها. پول نفتی که آن زمان بی سابقه بود گیر ما
آمده بود و [داشتیم فکر می کردیم] با این چه کار بکنیم.من به عنوان یک آدمی
که حرفه اش اقتصاد بود، با رفیق های خودم که بعضی هایشان همکارهای خود من
در وزارت اقتصاد بودند و سر کار بودند [صحبت کردم]، مثل مرحوم [محمد]
یگانه، دوست عزیز من... برای اینکه هیچ وقت از یاد من نمی رود، یا با دوست
دیگرم [صفی] اصفیا که به هر دلیلی از سازمان برنامه رفته بود و شده بود
قائم مقام نخست وزیر در امور اقتصادی و دوست خیلی خیلی نزدیک من بود و
همچنین با کسانی که [در] سازمان برنامه بودند و همه شان همکارها و رفیق های
نزدیک من بودند، [مثل] فرمانفرماییان، [عبدالمجید] مجیدی و تمام این ها،
صحبت می کردم. [می گفتم] که آقا این درآمد با توجه به وضعی که برای ما
ایجاد شده، فوق العاده از نظر اقتصادی چیز خطرناکی است که یک مرتبه سیل پول
بریزد [توی کشور؛] به هر قیمتی شده، شما باید جلوی خرج [شدن] این پول را
بگیرید، جلوی صرف این پول را بگیرید. به هیچ وجه نمی توانیم این پول را خرج
کنیم؛ برای اینکه اقتصاد خفه می شود. شاید این امثال را دیگران هم زده
اند، نمی دانم، درست آن حالتی را پیدا می کند که شما بیایید به بیماری که
فقط باید به او فرض کنید [از] یک قرص یک میلی گرم بدهید، یک دفعه یک کیلو
از آن قرص بدهید، خب جا به جا می میرد. از نقطه نظر اقتصادی یک مسئله روشنی
بود.
در ایران هم بعد از افزایش قیمت نفت، خب شما یک مرتبه روبرو
شدید با یک تورم در مملکت. تورم در 1975، تاریخش را خوب یادم هست، در حدود
25 درصد بود. کشوری که تورمش در تمام دوره ای که ما میزان رشد بالا داشتیم،
بین یک و نیم تا دو درصد بود، یک مرتبه تورمش می شود 25 درصد. بعد شاهنشاه
که آریامهر شده، می آید یک فرمان صادر می کند جزو اصول انقلاب، اصل نمی
دانم چندم، که افزایش قیمت ها ممنوع است. از آن حرف ها بود؛ یعنی شما می
خواهید بگویید که مثلا بالا آمدن خورشید ممنوع! نمی شود که. نه فقط
ممنوعیتش میسر نبود، بلکه نرخ تورم شد 35 درصد. قیمت ها رفت بالاتر.
[گفتند] چه کار کنیم؟ طبقه ای که بابت تمام زحمات شاه بهره برده بودند،
شدند مخالف، [یعنی] کدام طبقه؟ بازاری، بازرگان، صاحب صنعت.[شاه هم] شروع
کرد به تبعید این ها و توی سرشان زدن. گفتند باید قیمت ها را پایین بیاورید
که نمی توانستند. [خب وقتی] تمام این طبقات را به هم زدید، آن ها چه کار
می کنند؟ صاحبان صنایع نو می روند با انتلکتوال های طبقه خودشان حرف می
زنند؛ یعنی یک مرتبه تمام آدم هایی که در آن دوره از این رشد اقتصادی بزرگ
بهره برده بودند را شما مخالف خودتان می کنید.»(همان، صفحه 139و 140)
** انقلاب پدیده ای درونی و داخلی
پس
از رفتن محمدرضا پهلوی و برقراری نظام جمهوری اسلامی، بسیاری از افرادی که
به دلایل گوناگون به کشورهای غربی و به ویژه آمریکا مهاجرت کردند، در
تحلیل های مربوط به سقوط رژیم پهلوی، پیروزی انقلاب و شکل گیری نظام جمهوری
اسلامی همیشه این موضوع را بر اساس خواست و نظر خارجیان قلمداد می کنند و
فرار محمدرضا پهلوی را طرح و نقشه ای از پیش تعیین شده می پندارند در صورتی
که در طول سال های گوناگون عوامل داخلی سبب شکل گیری انقلاب اسلامی ایران
شد. علینقی عالیخانی در این زمینه خاطرنشان کرد: «این ها همه می شوند یک
جبهه. شاه هم که حالیش نبود و همیشه فکر می کرد که اگر خارج را حفظ بکند،
در داخل اتفاقی نمی افتد؛ در حالی که هیچ وقت اتفاقی از خارج نیفتاده. من
به شما گفتم که 28 مرداد، یک [پدیده] داخلی بود. انقلاب هم صد در صد داخلی
بود، در آن تردید نداشته باشید. می گویند بی بی سی فلان گفته؛ بی بی سی
همان موقع درباره صدام حسین هم حرف می زد، چرا صدام حسین نیفتاد؟ چرا ما
افتادیم؟ صد تا کشور دیگر را شما می توانید مثال بیاورید. این حرف ها چیست!
این حرف ها وجود نداشت، تمام این نیروها دور هم جمع شدند. برآیندشان به
این صورت بود که [توانستند] کسانی را که به صورت سنتی مخالفت می کردند
تقویت کنند که دانشجوها بودند.
اصولا کسانی که در فضای فرانسوی
زندگی کرده اند و درس خوانده اند یک مقداری به مداخله دولت در کارها اعتقاد
پیدا می کردند. حالا من با ان که در فرانسه تحصیل کرده بودم این گرایش را
زیاد نداشتم اما هویدا خیلی داشت. به همین دلیل هم بعدا آمد یک کمیسیونی
درست کرد به ریاست خودش که به نرخ ها بپردازند و مواظب باشند نرخ های
کالاها بی جهت تغییر نکند. در آن کمیسیون چندین وزیر شرکت می کردند، که
البته من حاضر نشدم بروم. فقط معاون خودم را می فرستادم به من گزارش بدهد و
به او هم گفته بودم در هیچ موردی حق ندارد چیزی که به ما مربوط می شود
تصویب بکند. در مورد مثلا گچ و آجر و چیزهای مسخره مثل جاروی قزوینی و غیره
می نشستند صحبت می کردند. راجع به اینکه شهرداری باید چه کارهایی را بکند
که مربوط می شد به وزارت آبادانی و مسکن یا وزارت آب و برق و غیره صحبت می
کردند. یک بار هم هویدا از فرانسه یکی از کارشناسان وزارت دارایی فرانسه را
آورد که به مسوولان دولتی ایران یاد بدهد که فرانسوی ها چطور قیمت گذاری
می کنند.»(همان، صفحه 573)
** وضعیت نابسامان اقتصادی
رژیم
پهلوی از شکل گیری حکومت بر 2 پایه ی وابستگی به خارج و دیکتاتوری و سرکوب
مردم در داخل استوار بود. رضاخان، بنیانگذار سلسله پهلوی، فردی خشن و
خودرأی به شمار می رفت. در طول 16 سال پادشاهی او، مردم ایران به شدت سرکوب
شدند و خفقان مطلق بر کشور حاکم بود. محمدرضا پهلوی نیز پس از کودتای
امریکایی - انگلیسی 1953 میلادی علیه نهضت ملی کردن نفت در ایران به سرکوب و
نقض بیشتر حقوق اساسی مردم ایران پرداخت. در واقع هرچه به سال های آخر
حکومت پهلوی نزدیک می شویم، فضای خفقان و خشونت علیه مردم، افزایش می یافت
و محمدرضا پهلوی به وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم توجهی نداشت و مردم از
نظر اقتصادی در فشار و ناراحتی بودند و به خاطر افزایش قیمت نفت تورم هم
بالا رفته بود. علینقی عالیخانی در این زمینه می گوید: «به هر حال این ها
افتادند به جان مردم، از تاجر بازار گرفته تا صاحب صنعتی که در هر نقطه
کشور مشغول کارش بود؛ در نتیجه شما یک اتحادیه ای به وجود آوردید از ناراضی
هایی که [شامل] مصرف کننده ها بود، برای اینکه قیمت ها بالا رفته بود،
شامل شهرنشین ها بود به خاطر اینکه مسکن نداشتند، کارگرها بود به خاطر
اینکه هر چقدر هم که می خواستید دستمزدشان را بالا ببرید، باز هم قیمت ها
از آن بالاتر می رفت. وارد کننده ها [هم ناراضی بودند] به خاطر اینکه شما
می خواهید کنترل کنید و این ها می گویند آقا نمی شود، اگر شما بخواهید این
جنسی را که من می آورم کنترل کنید، فردا که می خواهم این جنس را جانشین
کنم، نمی توانم. در واقع پولم را هدر کرده ام. [کمک هزینه] کرده ام، داده
ام به مردم. خودم پس از مدتی ورشکست می شوم که [این] حرف صددرصد درست بود.
صاحب صنعت هم می گفت آقا من ماده اولیه را وارد کرده ام بر این پایه. قیمتی
که من دارم می گذارم شما بیایید ببینید، من کاری اش نمی توانم بکنم. این
قیمتش است. بنابراین شما رسیدید به یک جایی که از 1976 تا موقع انقلاب، از
1975 شروع شد ولی واقعا از 1976، کارگرهایی که کار می کردند ناراضی بودند.
آن هایی که از روستا و شهرهای کوچک مهاجرت کرده بودند، به شدت ناراضی
بودند. برای اینکه یک دفعه خودشان را در یک وضعی دیدند که همه چیزشان از
بین رفته. دیگر در ده نیستند، اینجا هم بدبخت اند. بازاری ناراحت صاحبان
صنایع ناراحت و همه آن کسانی که اقتصاد مملکت را داشتند می گرداندند [و] در
آن جامعه زندگی می کردند، همه ناراحت بودند.»(همان، صفحه 574)
ادامه دارد...
الهام گرفته از: اقتصاد و امنیت، انتشارات سازمان اسناد و کتابخانه ملی