کد خبر: ۲۳۵۹۷۴
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار:
درسی از تاریخ معاصر کردستان عراق؛

نبش قبر، دستاویز قتل یک نسل!

گاه در تاریخ معاصر صحنه‏هایی هست که تکرارش در سال‌های پس از آن، انسان را به تفکر وا می‏دارد. گاه تشابه تکرار موجب می‏شود تا بگویند تاریخ برای احمق‏ها، دوبار تکرار می‏گردد، به این معنی که از تجربه نخست، درسی نیاموخته است.
نبش قبر، دستاویز قتل یک نسل!
گروه بین الملل - عرفان قانعی فرد*، گاه در تاریخ معاصر صحنه‏ هایی هست که تکرارش در سال‌های پس از آن، انسان را به تفکر وا می‏دارد. گاه تشابه تکرار موجب می‏شود تا بگویند تاریخ برای احمق‏ها، دوبار تکرار می‏گردد، به این معنی که از تجربه نخست، درسی نیاموخته است.

به گزارش بولتن نیوز، در میان کردهای عراق و تاریخ معاصر آن سرزمین صحنه ‏ای رخ داد که آثار خونین آن به داخل آب و خاک و سرزمین ما کشیده شده و انگار ذوب در قدرت موجب روایت آن حادثه تلخ شد.  در ۱۹۷۵ قرارداد الجزایر میان عراق و ایران بسته شد. ساواک ایران که قصد داشت از کارت کردها در عراق استفاده کند، به حملات پراکنده نظامی آنان به رهبری عشیره ‏ای خودشیفته کمک مالی و نظامی می‏رساند.
سرانجام پس از ۱۹۷۵، آن رهبر که به خاطر اغراق و عدم بیان واقعیت به مردمان ساده‌دل دیارش – که آن‌را جنبش ملی و رستاخیز ملت و خود را رهبر قیام نامیده بود – و نیز عدم باور به اتکا خود، به کرج رفت و گفت: «کار خدا بود، میل خدا بود، کار من تمام شد.»
البته نمی‏خواست دل شاه را اندکی مکدر کند. هزاران نفر در ایران و اردوگاه‏های داخل سرگردان شدند و یأس و ناامیدی زیادی در نسل جوان آن دوران حکمفرما شد. کردهای ایران که ضد استبداد و بنیان شاه مانند اکثر انقلابیون ایران، دست به اسلحه برده بودند، در مرزهای کردستان ایران و عراق فعالیت داشتند. یکی پس از دیگری به دست نیروهای آن رهبر خودخوانده، ترور می‏شدند تا شاید باز هم دل شاه و ساواک اندکی مکدر نشود.
شریف‏زاده، مُعینی، شوان و... به دست هم‌زبان خود کشته شدند و جنازه‏ های‌شان به ساواک تحویل داده شد. اما مردم شریف و نجیف و هوشمند، لب فرو بستند و از میهمانان ناخوانده چند هزار نفری هم‌زبان خود، پذیرایی کردند.  تا این‌که انقلاب شده و رستاخیز مردمی ملت ایران پیروز شد، کاخ منحوس استبداد شاهنشاهی فرو ریخت و مردم کردستان هم آرزو داشتند لحظه‏ای طعم آزادی و استقلال را تجربه کنند.
اما در ۱/۳/۷۹ از رادیو اعلام کردند که آن رهبر افسانه ‏ای به‌دلیل سرطان در واشنگتن درگذشت. کریم سنجابی تلاش کرد و جنازه به ایران آمد و در شنو داخل خاک ایران، دفن شد. قدرت‌طلبان و انحصارگرایان و تندروها گروهی را تحریک کردند تا به جنازه آن مُرده – که در میان عوام خواه ناخواه به عنوان رهبر شناخته شده بود و از او بت مقدس ساخته بودند – تیراندازی کنند.
حتی آن‌چنان غرق احساسات و اوهام بودند که گفتند باید جنازه را می‏سوزاندیم که ماجرا با هوشمندی شادروان مهندس بازرگان و سرهنگ صیاد شیرازی ختم به خیر شد و بهانه به‌دست قدرت‌طلبان اجیر بیگانه داده نشد. درست یا غلط، آن افسانه رو به افول، و صحنه قدرت به رقیب سپرده شده بود. رقیب تازه‌نفس در عرصه سیاسی حزب تشکیل داده بود و در میان جوانان چشم به انتظار تغییر، امیدی نو افکنده بود.
اما قدرت‌طلبان به‌دنبال بهانه‏ای بودند تا آن حس سرکوب شود و رقیب به هر وسیله‏ای حتی نامشروع حذف شده و آتش جنگ شعله‏ور شود. چون راز بقای خودکامگان تاریخ در جنجال و غوغا است. بازماندگان قدرت‌طلب پیرامون افسانه‏ای باید به انقلاب و امام و مردمان می‏گفتند که دوست وفاداریم.
برای جلب نظر حامیان سنتی و مردمان ساده و خوش‌قلب به رهبر تازه وفات‌یافته که آرزوی مبارزه علیه کاخ استبداد صدام حسین را در سر می‏پروراندند، باید توطئه‏ای مشکوک ساخته و پرداخته می‏شد.

جنازه را نبش قبر کردند و به گوشه‏ای دیگر بردند و آن‌گاه قبر را منفجر کردند! و کسی نپرسید اگر قصد بر انفجار بود که قبر را با جنازه منفجر می‏کردند؛ نه این‌که جنازه صحیح و سالم بماند. آن کار زشت و ناپسند و غیرعقلانی را به نشانه بی‏وفایی به رهبر وفات‌یافته را در بوق و کرنا کردند.
بهانه‏ای به ست انحصارگرایان داده بود که ادامه حیات سیاسی خود را در مخاطره دیده بودند. نسل جوان به سوی رقیب سوق یافته بود. آن مسأله طبعاً برای عشیره هوادار آن رهبر قابل قبول نبود. هر چه کردهای ایران گفتند کار آنان نبود و بر آرمان رهبران تاریخ خود که مبارزه علیه استبداد بوده و آزادی طلب بوده‏اند، وفادار مانده، به گوش کسی نرفت.
انقلاب پیروز شده بود و دیگر سلطه استبداد تیره ساواک از موطن کردها رخت بربسته و آن‌ها هم ‌آهنگ وفای خود را مانند مرمان ایران زمین می‏نواختند.
در بوق و کرنا زده و حساسیت ایجاد کردند تا صدای گلوله شنیده شود. ریش‌سپیدان نزد فتنه‏انگیز رفتند که از خر ابلیس پیاده شود و مصالحه‏ای باشد، اما تازه در شیپور جنگ دمیده بود.

نبش قبر، دستاویز قتل یک نسل!

البته او دوباره زنده شدن و گرفتن افسار و مهار اوضاع را در جنگ می‏دید، و آن‌گاه بود که به بهانه دفاع از وفای دوستی خود، با خون هزاران نفر بی‏گناه به زمین ریخته شد. جنگی که بهانه بود. فقط هوس یک بازمانده از اقبال مردم بود.
هتک حرمت به قبر را آن مردمان نکرده بودند، چند نسل آن دروغ‏های افسانه‏ای را باور کردند اما با شرافت، کسی دم نزد و صبوری کرد. عکس رهبران را پشت سر آویزان کردند، اما به آرمان و باورشان حرمت نهادند و کسی را یارای دروغ گفتن و اهانت نبود. اما قدرت‌داران به آن بهانه و دستاویز و دهل نواختن نیاز داشتند.
بعدها از محمد حاجی محمود سوال کردم و او هم راز را افشا کرد و البته در کتابش هم نظر شخصی خودش را نوشته است : " سال 1984 بود که شاید ایران از بارزانی - قیاده موقت - خواست که علیه قاسلمو جنگ کنند و آنها هم در این فکر بودند که چگونه جنگ را آغاز کنند و شعله را برافروخته کنند و بناچار رفتن و قبر بارزانی را نبش قبر کردند و جنازه را بیرون آوردند و بعد نارنجکی داخلش انداختند و منفجر کردند و گناه را به گردن حزب دمکرات و دستور قاسلمو گذاشتند و بدین صورت بود که جنگ قیاده موقت بارزانی علیه قاسملو آغاز شد. اما همیشه این سوال برایم بود که اگر قاسملو چنین کرده چرا جنازه صحیح و سالم باقی مانده بود؟ چرا جنازه را دور نیانداختند ؟  و چرا جنازه صحیح  و سالم در کنار قبر باقی مانده بود؟ "
بعدها غیر ار محمد حاجی محمود در اتحادیه میهنی کردستان عراق هم شنیدم که ملا بختیار و گروهش (روزی که جنازه مصطفی بارزانی با کمک وزارت کشور و مسئول وقت - احمد سلامتیان- جنازه به ایران برگشت ) به سمت جنازه تیراندازی کردند و می خواستند دیگر برایش قداستی نباشد.اما بعدها موقع برگشت جنازه به ایران، مام جلال زیر تابوت را گرفت...

نبش قبر، دستاویز قتل یک نسل!

بعدها ادریس بارزانی هم گفت ( کیهان۱۳۵۸) : بمحض این‌که شاه سابق از ایران رفت ملامصطفی بارزانی تصمیم گرفت به ایران برگردد تا از حضرت آیت‌الله خمینی پشتیبانی نماید و آمادگی همه‌گونه کمک به انقلاب اسلامی ایران را داشته باشد و تلگرافی هم به حضرت امام، نخست وزیر و سایر رهبران انقلاب ایران فرستاد و نمایندگانی نیز جهت دیدار با امام به پاریس فرستاد، متأسفانه مرگ فرصت نداد تا او در خدمت به انقلاب اسلامی ایران باشد.

دیگر از آن روز سی و اندی سال گذشت و باز هم آن راز را یک نسل در سینه دفن کرد، اما نسل نو نمی‏پذیرد. تاریخ ایران و عراق به‌واسطه این صحنه‏ها در هم تنیده است. اما راز تاریخ پنهان نمی‏ماند و باید درس آموخت، گرچه هنوز هم آن قدرت‌داران از بازخوانی تاریخ، وحشت دارند.

*پژوهشگر تاریخ معاصر

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۴
ایرانی
|
Germany
|
۱۹:۱۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
0
6
کردها در طول تاریخ زیر بار ظلم نرفتند و نخواهند رفت و مطمئنا اگر بارزانی هم بخواهد چنین کارهایی بکند با او هم برخورد خواهند کرد. آنها زیر بار بمبهای شیمیایی صدام سر خم نکردند. ولی بحث اینجاست اگر این همه مشکل و فساد در بارزانی و حزبش وجود دارد، چگونه حتی در انتخابات مجلس عراق هم بیشترین کرسی را به دست می آورد؟ درحالیکه احزاب مخالف آن مثل اتحادیه میهنی و تغییر هیچوقت نتوانستند از حزب دموکرات جلو بزنند. جالبتر اینکه همه این احزاب مخالف که حتی شدیدترین انتقادات هم به او وارد میکنند با وجود آزادی و داشتن رسانه ها و تلویزیون مستقل، او را به عنوان رهبر کردستان عراق قبول دارند! حتی حزب تازه تاسیس مثل گوران یا تغییر که هدف خود را از بین بردن فساد اعلام کرده است. آقای قانعی فرد، خیلی از جوانان کردستان خودمان برای کار و زندگی بهتر به اربیل و سلیمانیه میروند، شما که فساد ندارید و انقدر آدمهای خوبی هستید چرا همینها را برای جوانان خودمان تامین نمیکنید؟
حبیب
|
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
|
۱۹:۱۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
1
3
شاهکار بود... مرسی کاک محمد حاجی محمود و کاک عرفان برای افشای این راز تاریخی
پاسخ ها
ناشناس
| United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland |
۱۹:۱۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
آقا حبیب فکر کنم همین بارزانی - چی ها نگذاشتند که قانعی فرد جلد دوم کتاب خاطرات مام جلال و یا کتابهای دیگرش را منتشر کند که وزارت ارشاد ایران هم مجوزشان را نداد. وگرنه خیلی از رازها روشن می شد
آزاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۵۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۹
2
0
واقعا جای تشکر دارد درود به جناب قانعی فرد اگر زحمات و حمایت ایران نمیبود هيچوقت کردستان عراق شکل نمی گرفت دسترسیشان به پول نفت و نیاز به آبادانی بود که نیروهای متخصص واتکنسینه های کردستان ایران فرصت را غنیمت گرفته و برای کار به آنجا رفتند . این فرمايشات شخصی که خود را ایرانی معرفی کرده از نبود توان و علم به تاریخ بوده ومیخواستند دفاعی از بارزانی ها بکنند.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۹
0
0
هیچ رازی درکارنیست همه اش زایید ه ذهن عرفانه
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین