کد خبر: ۲۳۳۴۵۴
تاریخ انتشار:
در واکنش به مقالۀ «اندیشۀ مسلط در قرن 21» در «روزآنلاین»؛

«معنویت» حلقۀ مفقودۀ اندیشۀ مسلط در غرب

چندی پیش سایت معاند «روزآنلاین» با انتشار مقاله ای مفصل و نامتعارف نسبت به آن چه معمولاً توسط این رسانۀ معاند نظام به طبع می رسد، به قلم حسین لقمانیان و تحت عنوان «اندیشۀ مسلّط در قرن بیست و یکم» ضمن بررسی مسائل سیاسی جهان معاصر و اشاره به آخرین تحولات سیاست بین الملل، به صورت تلویحی سعی در برتری دادن به جریانات فکری و فرهنگی غرب نمود.
«معنویت» حلقۀ مفقودۀ اندیشۀ مسلط در غرب

گروه سیاسی، چندی پیش سایت معاند «روزآنلاین» با انتشار مقاله ای مفصل و نامتعارف نسبت به آن چه معمولاً توسط این رسانۀ معاند نظام به طبع می رسد، به قلم حسین لقمانیان و تحت عنوان «اندیشۀ مسلّط در قرن بیست و یکم» ضمن بررسی مسائل سیاسی جهان معاصر و اشاره به آخرین تحولات سیاست بین الملل، به صورت تلویحی سعی در برتری دادن به جریانات فکری و فرهنگی غرب نمود.

به گزارش بولتن نیوز، لقمانیان با استناد به آیۀ "أَلا اِلی الّله تَصیرُالأمور؛ همانا پویش همۀ جهان آفرینش بسوی خدا است" می نویسد: "در این آیه "بسوی خدا بودن" یعنی در مسیر خیر بودن، آنگونه که در قرآن است و در خور انسان است. و از آنجا که بتصریح قرآن، انسان جانشین خدا در زمین، و در واقع محور هستی بر زمین است و چنانکه هستۀ درون، و جان کلام این مقال است، توان گفت که چرخش جهان گرداگرد انسان است!؟" و با این مقدمه مختصر، مقالۀ مفصل خود را که براساس فرمولی نامتعارف از مقدمه چینی تفصیلی و حداکثری و نتیجه گیری و صورتبندی حداقلی تشکیل شده، ارائه می کند.

فارغ از رویکرد سیاسی «روزآنلاین» و شخص نگارندۀ این مقاله، باتوجه به آن که مقالۀ لقمانیان، این نمایندۀ سابق مجلس شورای اسلامی ایران (مجلس ششم) و اپوزیسیون امروز نظام از پرداختن به مسائل و موضوعات روز سیاسی و موضع گیری سیاسی به معنای متعارف آن خالی است و سعی دارد با نگاهی کلان به مسائل اساسی جهان و فارغ از مرزبندی های سیاسی و با رویکردی اخلاق مدارانه، به مقولات مختلف هستیِ اجتماعی و سیاسی انسان معاصر بپردازد، لذا هدف از نگارش این یادداشت نیز ضرورتاً پاسخ دادن به مدعیات مطروحه در این مقاله و اعلام و ابراز مخالفت با آن نیست. با این همه، به روشنی پیداست آن چه به عنوان انگیزۀ اصلی «روزآنلاین» به عنوان یک پایگاه خبری معاند نظام جمهوری اسلامی ایران، در انتشار این مقاله اهمیت داشته بحث برتری دادن به جریانات فکری و فرهنگی غربی نسبت به دیدگاه ها و جریانات مشابه جهان غیرامپریالیستی است.

«معنویت» حلقۀ مفقودۀ اندیشۀ مسلط در غرب

نادیده انگاشتن درگاه و پنجره ای که یک خبر، مقاله و ... از آن منتشر می شود، تنها می تواند ناشی از عدم شناخت کافی نسبت به مسائل دنیای امروز باشد و به نظر می رسد، با وجود آن که «روزآنلاین» تمامی تلاش خود برای مطالبه به مقصود خود در انتشار این مقاله را به کار بسته، به هیچ عنوان موفق به نیل به این هدف نگردیده است. این درحالی است که بخش هایی از مقالۀ موردبحث که غالباً در قسمت های ابتدایی آن نهفته است و حامل پیام انسانیت و اخلاق مداری است، به مخاطب منتقل شده و از آن سو، آن جا که «روزآنلاین» خواسته گفتمان ضداسلامی و ضدایرانی و غرب دوستی خود را به خورد مخاطب بدهد، باتوجه به آن که چنین مباحثی ارتباطی با حقیقت نداشته و ندارد، مغفول مانده است.

جالب اینجاست، اشتباهاتی که مسئولین «روزآنلاین» در بارگذاری مقالۀ مذکور مرتکب شده اند، نشان از آن دارد که حتی خود مسئولین وطن فروش این سایت نیز پس از انتشار مقالۀ یادشده، رغبتی به مطالعۀ مجدد آن نداشته اند که به عنوان نمونه، می توان به چندین مورد اشکالات نگارشی و حتی جابه جایی بخش هایی از مقاله (فاصله بیش از حد میان دو پاراگراف و نیمه کاره رها شدن بخشی از یک پاراگراف و ادامۀ یافتن آن در پاراگراف بعدی) اشاره کرد.

به هر تفسیر در ادامه سعی خواهیم نمود ضمن بازخوانی برخی نکات حائز اهمیت در مقالۀ یادشده، به گوشه هایی از زوایای پنهان و جهت دار آن اشاره نموده و راه برای رسیدن به نتیجۀ عقلانی و منطقی از آن را بگشاییم. آن هم در شرایطی که این مقاله از ابتدا تا انتها سعی دارد، با تاکید بر لزوم اتخاذ رویکردی عقل مدارانه و معتدل، اصالت را به عقل گرایی و اعتدال بخشیده و با تشریح وضعیت جهان معاصر، بر اهمیت نقش عقل و عقل گرایی تاکید می گذارد.

«معنویت» حلقۀ مفقودۀ اندیشۀ مسلط در غربنویسنده با اشاره به آیۀ شریفۀ "أَلا اِلی الّله تَصیرُالأمور" می نویسد، از این آیه می توان دریافت که غایت آفرینش و هستی، پویش بسوی کمال یعنی: هدفداری و حرکت و شدن است، و چون هستی در سرشت خود نمی تواند بی دگرگونی و حرکت و رشد باشد، این ویژگی ها مانند نیروی جاذبه از کارکردهای ضروری کائنات است، و هستی بدون این ویژگی ها متصوّر نیست. همۀ هستی گردونۀ دگرگونی و بستر تاریخ است، و تاریخ، خود، همین روند و شوند در پروسۀ رشد و تکامل است، و همۀ نو پدیده های عالم هستی متناسب با حرکت عمومی جهان به سوی هدف متعالی در حرکت و پویش است، و انسان نیز اگر با کوشش و تلاش، و بینش و شناخت، بسوی رشد و تکامل گام بردارد و در انطباق و رویارویی با حوادث، آگاهانه برخورد کند، به سرزمینی از بینش می رسد و آن گاه، در هدف گیری و انتخاب راه های منطقی و درست، کامیاب خواهد شد.

در جهان امروز، خرد ورزی و عدالت همان حقّانیت جوهرۀ هستی و کرامت انسان است، و می رود تا قانون جنگل، و اندیشۀ زورگویی و ناروایی و بی عدالتی را درنوردد، و این شیوۀ ناهنجار و این منش درندگی را از عظمت جایگاه، و جایگاه عظیم انسانی بزداید و او را به منزلت راستین خویش برساند. باید نگاه ما علمی، و بینش ما عقلانی و منطقی باشد. با این همه نباید فراموش کنیم، نویسنده درحالی تا این حد بر اهمیت عقلگرایی و علم گرایی تاکید می کند که خود ناچار کلامش را با آیه ای از قرآن مجید آغاز نموده و با این تفاسیر می توان نتیجه گرفت که اگر منظور از عقل و علم، چیزی غیر از آن عقل و علمی باشد که خداوند باری تعال در کتب مقدسی چون قرآن مجید، بارها بر آن تاکید فرموده و نیز مختصات و ویژگی ها و کارکرد و کاربردهایش را برشمرده، راه به جایی نخواهیم برد و درحالی که خداوند ارزشی بی اندازه برای انسان و عقلانیت انسانی قائل است و آن را در بسیاری موارد یگانه راهگشای حل مشکلات انسان می داند، بارها و بارها بر لزوم پیروی از شرع اسلامی و دستورات الهی تاکید نموده و اندیشۀ دینی و اسلامی معتقد است که عقل انسانی تنها در پناه حقیقت الهی قادر به رسیدن به سرمنزل مقصود خواهد بود و لاغیر.

در ادامۀ این مقاله با اشاره به بحث «نگرش علمی» به ارائۀ تعریف هایی مقدماتی از «آگاهی»، «بینش عقلانی»، «سنجش منطقی»، و حتی «تاریخ» و «سیاست» در پرتو این نگرۀ عقلانیت محض پرداخته که از نکات حائز اهمیت در این بخش می توان به تعریف ارائه شده، ذیل عنوان «سیاست» اشاره نمود. از این رهگذر «نگرش علمی» یعنی آگاهی بر آنچه بیرون از وجود انسان و در زندگی او و در ارتباط وی با جهان است، رویکردی حیاتی است. یعنی رفتار و برخورد بشر با جهان و طبیعت و نیز «تفکر علمی»، یعنی برداشت وی از جهان و طبیعت چنان که هست، تنها در سایۀ «نگرش معنوی» به معنای الگو قرار دادن اخلاقیات انسانی و اولویت بخشیدن به اصول مترتب بر زندگانی انسانی آن چنان که در کتب آسمانی و الگوهای اخلاقی الهی آمده، قابل وصول خواهد بود.

«معنویت» حلقۀ مفقودۀ اندیشۀ مسلط در غربجالب اینجاست که با چنین رویکردی «سیاست» که همان راه و رسم تدوین کتاب زندگی است نیز لزوماً درصورتی قادر به اعتلای کیفی زندگانی خواهد بود که با تکیه بر معنویات، آن مهمترین هدف انسان و زندگانی انسانی، می تواند رگه ای از حق و حقیقت در خود ببیند و در غیر این صورت، آن چه در این کتاب می توان خواند و نوشت، جز منفعت طلبی قهرآمیز و خشونت و جنگ و کشتار هیچ نخواهد بود. به بیان دیگر، پرداختن به امور دنیوی، حتی اگر از بدو برخورد با آن، صورتی منفی و نامیمون نیز نداشته باشد (که عقلاً محال است) درصورتی که با اولویت دادن به امور معنوی به عنوان هدف از دستیابی به قدرت مادی همراه باشد، می تواند محلی از اعراب داشته باشد.

نکتۀ حائز اهمیت دیگری که در این خصوص باید بدان پرداخت این است که هر تفکّری در طول تاریخ و تداوم زمان، نیازمند اصلاح است. اصلاح در قاموس تاریخ و سیاست، یعنی پذیرفتن ضرورت ها، و روش های بِروز، وگرنه ایستایی است. و ایستایی، خود به خود، تباهی بار می آورد. آری، اصلاح در گردش جهان و گذر زمان، حرکتی است؛ آنچنان که در دین مبین اسلام نیز مسألۀ «اجتهاد» به نوعی نشان دهندۀ لزوم اصلاح در باور موجود است.

این درحالی است که بعضاً اندیشمندان غربی سعی در القای این تصویر بالکل معوج و غیرحقیقی از اسلام دارند و آن را نگرشی جامد و ساکن و غیرمنعطف می دانند. با این همه «اجتهاد» فارغ از کارکردهای فقهی و شرعی و مذهبی اش، بستری است برای توضیح در اصول الفقه، و تطبیق احکام بر شرایط شخص و زمان و مکان؛ چنانکه موضوعیّت دین در آن متجلّی است، پس "شریعت" که خود نوعی "سیاست" امّا در باور دینی است، نیز همراه سیاست، برای بهبود زندگی بشر است، و قاعدۀ کلّی هردو - هم سیاست هم شریعت - در این است که قانونی برای زندگی بشر است، و روزبهی و کرامت و نیکبختی انسان در آنها متجلّی می گردد. بر این اساس، تا زمانی که سیاست و کشورداری نیز بر اصلاح و اصول معنوی استوار نباشد، خود، نااستوار و ناپایدار خواهد بود.

به هر تفسیر پس از این مقدمات مفصل، آنچنان که در ابتدا نیز اشاره شد، نویسنده بلاخره نوبت را به اصل موضوع بحث خود داده ذیل میان تیتری تحت عنوان «امّا اندیشه های مسلّط در قرن بیست و یکم» می نویسد:

1- جهان مجموعۀ اضداد است امّا درعین حال، همین اجزاء متّضاد چنان بهم پیوسته است که مجموعه ای انفکاک ناپذیر پدید آورده است.

2- پویۀ تکامل جوامع انسانی در جهان چنان سمت و سویی یافته است، که اینک زندگی بشر و خود بشر، هدف و غایت شده است. و امروز در جهان یک نژاد و یک خانواده می زیند؛ "خانواده ی بشری"!

3- انتخاب آزاد، تنها در جهانی بی نیرنگ و خشونت و جنگ ممکن است.

4- تضمین امنیّت و حلّ و فصل مسائل مورداختلاف، تنها از راه های سیاسی ممکن است؛ به عبارت دیگر استفاده از «سیاست عقلانی»، بر «سیاست زورگویانه» اولویّت و پذیرش همگانی یافته است.

5- امنیّت جهانی از لحاظ عملی و نظری انحصارناپذیر است؛ که مسألۀ «امنّیت» امری متقابل و متجلّی در روابط جهانی، و فریاد وجدان بشری است.

6- در عرصۀ سیاست جهانی باید مشی معتدل داشت و هنجارهای انسانی متمدّنانه را با تکیه برمعیارهای اخلاق همگانی بکار برد.

نکتۀ حائز اهمیتی که در موارد برشمرده شده از سوی «روزآنلاین» باید بر آن انگشت گذارد این است که سوی انتقادی این گفتار، برخلاف انتظار نه تنها معطوف به ایران و نظام سیاسی حاکم بر کشورمان نیست، که به ویژه باتوجه به آن که طی دوسال گذشته گفتمان اعتدال و عقلانیت به طور ویژه، بر کشور حکفرما بوده، و از دیگرسو شاهد رویکردهای افراطی و غیرعقلانی بسیاری ازسوی کشورهای غربی بوده ایم، انتقادات وارد این مقاله برخلاف خواست «روزآنلاین» به غرب مربوط می شود. این درحالی است که آن چه امروز به عنوان مهمترین خطر در برابر بشریت قرارگرفته نیز نوعی خشونت افراطی در منطقۀ خاورمیانه است که به اعتراف مقامات ارشد کاخ سفید، زاییدۀ سیاست های انحصارطلبانه و غیرعقلانی و غیرعادلانۀ غرب در منطقه است. بحرانی که تحت لوای «داعش» امروز به ظاهر به دشمن اصلی غرب بدل شده و درحقیقت با این افراط گری اهداف و سیاست های غرب را توجیه نموده و موجب ثروت اندوزی بیشتر آنان از استعمار مدرن منطقه خاورمیانه گردیده است.

«معنویت» حلقۀ مفقودۀ اندیشۀ مسلط در غربانقلاب تکنولوژیک و علمی که شیوۀ تولید را تغییرداده، یکباره زندگی و تمدّن بشر را نمایی دیگر بخشیده و همراه با تحولات گسترده ای که ایجاد نموده، آسیب های فراوانی نیز باخود به همراه آورده است و از این منظر می توان فقدان معنویات را به عنوان مهمترین دلیل این آسیب ها برشمرد. با این همه بی گمان تکنولوژی جدید، نیازمند قابلیّت های بیشتر در بشر است، و به کارگرفتن آن "آزادی و مسئولیّت" بیشتر می خواهد؛ زیرا "مسئولیّت" بخودی خود، مستلزم "آزادی"است. باید ذهنیّت آدمیان با دگرگونی اوضاع جهان و مسیر تاریخ دگرگون شود.

البته همیشه اینگونه است که وقتی از دوره ای به دوره ی دیگر گام می نهیم، گاه بدیهی های دورۀ پیشین، غیربدیهی می نماید، قاعده های دورۀ پیشین، بدل به استثناء و استثنائات دورۀ پیشین، بدل به قاعده می شود. این، از نشانه های یک جهش بلند فرهنگی در تاریخ یک قوم و در تمدّن یک ملّت است. در تاریخ بشر بسیار از این اتّفاق در تمدّن، فکر و فرهنگ بشریّت رخ داده است، ما از دوران ماقبل مدرن به دوران مدرن گام نهاده ایم و نگرندۀ این دگرگونی عظیم هستیم، که پاره یی از بدیهیّات، غیربدیهی، و پاره یی از غیر بدیهی ها، اینک بسیار بدیهی شده است. و علامت بدیهی بودن هم اینست که کسی دربارۀ آن سؤال نمی کند و برای آن دلیل و حجّت نمی خواهد. وقتی دوران گذشته را با دوران جدید قیاس می کنیم، تفاوت های بسیاری میان آن دو می بینیم، تاریخ دانان و تمدّن شناسان بر این تفاوت ها انگشت نهاده و آن را بیان کرده اند. آدمیان، بسیار دگرگون گشته اند و این دگرگونی آغاز تاریخ تازه یی است. همۀ آن تفاوت ها را از بس آشکار و بسیار است، نمی توان برشمرد.

و آری، افشرۀ آنچه در 6 فقره، آوردیم که خود دستاورد شیب و فراز بسیار اندیشه ها و تجارب، و یافته در بوتۀ درد و رنج ها و تلخ و شیرین هاست، شالودۀ زندگی نوین در خانۀ مشترک ملّت ها در زمین گشت و درکلام مقدّس«صلح» تجلّی یافت!؟

بیان این نکته ضروری است: گرچه این نیز واقعیّتی است، که توسّل به زور و جنگ، هنوز پایان نگرفته، امّاشیوۀ زور و جنگ، روز بروز رنگ غیراخلاقیش نمایان گشته و در زباله دان تاریخ و فراموشخانۀ فرهنگ بشری افکنده شده است!؟

با این همه، ادعای «روزآنلاین» درصورتی که بخواهیم آن را به درستی تحلیل کنیم، فارغ از رویکرد ضدایرانی، ضداسلامی و عنادورزی سیاسی آن ها با کشورمان، ازقضا ادعایی اساسی و درست است. به بیان دیگر، به راستی «صلح» آن چنان که در باورهای ملی و مذهبی مان نیز بارها و بارها بر آن تاکید شده، یگانه راه نجات بشریت از خطرات روزافزون زندگی مدرن و غربی است. هدفی والا و انسانی که شاید تنها راه تحقق آن، تغییر مشی خشونت آمیز و افراط پرورانۀ غرب باشد.

به نظر می رسد، این نگاه تا حدودی نیز می تواند توام با ساده لوحی و سطحی نگری باشد؛ درحقیقت این که گمان کنیم امریکا و غرب از فردا صبح، دست از منافع میلیارد دلاری شان که در گرو جنگ افروزی و ایجاد نا امنی در اقصاء نقاط جهان و به ویژه منطقۀ ماست به دلیل این کلام مقدس(!) دست می شویند، تنها می تواند ناشی از درک نادرست و کودکانه از مناسبات جهانی باشد.

با این همه به نظر می رسد باتوجه به آن که درحال حاضر، گرایش به همکاری در میان دولت ها وخانوادۀ بشری روزبروز آشکارتر می شود، این گرایش بر اثر وابستگی متقابل ملّت ها پدید آمده است و پیوسته در گسترش است؛ که نیاز و خواست انسان و آیینۀ شرف و کرامت انسان است!؟ بدین معنا اگر این حقیقت مقدّم را دریابیم که بقاءِ نوع بشر در عصر حاضر فقط با "همزیستی مسالمت آمیز" ممکن است، این نتیجه بدست می آید، که دیگر نباید برخورد و جنگ را گرایش اصلی دوران معاصر تلقّی کرد!؟ آری، همه ی دستاورد های بعدی ما، یعنی گفتگو بجای برخورد، برگزیدن راه های سیاسی بجای توسّل به زور، برای حلّ و فصل مسائل داخلی و بین المللی پیامد یک جهت گیری عملی براساس این نتیجه گیری است.

اما آیا به همین آسودگی می توان چنین تحلیلی از جهان پُرتلاطم امروز را با واقعیت مترادف دانست.

به این تفسیر، شاید مهمترین انتقادی که می توان به این مقاله ایراد کرد، همین خوشبینی بیش از حدوبی دلیل نویسنده نسبت به مناسبات امروز باشد. نکته ای که فارغ از آن که موجب نتیجه گیری های بی اندازه دور از واقعیت و نادرست شده، به لحاظ شناخت دیدگاه نویسنده، صرفاً از آن جهت که بتوانیم نتیجۀ حرف نویسنده را درک کنیم، مشکل زاست. به بیان دیگر، حتی نمی توان به درستی انگیزۀ نویسنده از این نگاه شاعرانه به روابط خشن سیاسی دنیای امروز را درک کرد.

«معنویت» حلقۀ مفقودۀ اندیشۀ مسلط در غرب

درحقیقت فارغ از آن که شاخص های ششگانۀ ارائه شده به عنوان زنجیرۀ «اندیشۀ غالب در قرن بیست و یکم»، تا چه اندازه اصولی و درست اند، باتوجه به آن که براساس پیش فرضی ساده انگارانه به دست آمده، باید بیشتر مورد بررسی قرار گیرند.

باید روند رویدادها را با دید جامعه شناسی، و در بستر تاریخ نگریست، یعنی بپذیریم که آن رویدادها؛ تلخ و شیرین، پدید آمدۀ مقتضیات زمان و مکان، و زادۀ افکار و اعمال انسانهاست. این دگرگونی و رخدادها، در نهانخانۀ تاریخ می ماند و چراغ راهنمای ما در گذار پر پیچ و خم زندگی سیاسی-اجتماعی می گردد. در این میان باید توجه ویژه به نقش معنویات در جامعه و زندگی اجتماعی داشت.

به بیان دیگر آن چه در این خصوص از اهمیت فراوان برخوردار است این است که «معنویات» به عنوان هدف و وسیله (توامان) باید مورد توجه قرار گیرد. به این معنی، درحالی که منظور و هدف تمامی این تلاش برای ایجاد جامعه ای حقیقی و انسانی و متعالی، رسیدن به سطحی از معنویات است، به نظر می رسد، تنها وسیلۀ حقیقی برای نیل به این هدف عالی، همین معنویات و رویکرد غیرمادی باشد. آن چه دنیای غرب به شدت از آن تهی است و درحالی که به دلیل تهی بودن از این سرمایۀ اساسی، هر روز به دام مشکلات بیشتر و بدتری می افتد باتوجه به آن که درکی صحیح از آن ندارد، هیچ گاه نیز نمی تواند به آن دست یافته و به کاربندد. این درحالی است که جامعۀ مدرن غربی از اساس، با این مسائل بیگانه است و باتوجه به آن که از قدرت مادّی قابل توجهی نیز برخوردار بوده و هست، کمتر متوجه وجود ضعف ها و مشکلات اساسی و کلان خود می شود و فاجعه بارتر آن که در ادامه این مسیر رو به قهقهرا، خود را به عنوان ناجی جهان و به ویژه کشورها و جوامع شرقی که به زعم غرب، عقب مانده و ضعیف است دیده و برای رهنمون دادن به آن نیز تلاشی مذبوحانه نموده و علاوه بر آن که بر مشکلات خود می افزاید، مشکلی از دیگران نیز حل نمی کند.

برای تئوریزه کردن رابطه ی فرد با جامعه، هیچ چاره یی نداریم مگر آنکه نقش فرد و جامعه را در یک جریان تکاملی ارزیابی کنیم. بر این اساس می گوییم: فرد سمبل خلّاقیت و آگاهی و جامعه سمبل عادات و اطّلاعات است. آنچه که به خلّاقیت می انجامد، حاصل جهش آگاهانۀ درونی است که از راه دستگاه نقد و با آمیزه های تخیّل و تعقّل پدید می آید. درحالی که جامعه را می توان بعنوان یک کاسۀ اطّلاعاتی و با تمایل به عادت تعریف کرد، بنابراین تئوریزه کردن رابطۀ فرد و جامعه، به معنی تئوریزه کردن رابطۀ خلّاقیّت با سطوح عادات جامعه است، هرچه این رابطه بتواند محصولات خلّاقیت فردی را در جامعه و لایه های ساکن جامعه توزیع کند، قدرت دگرگونی اجتماعی افزایش یافته است.

این درحالی است که نویسنده در بخشی دیگر می نویسد: آری، بشر امروز آن را می خواهد و می خواهد بگوید، که اندیشمند فیلسوف بزرگ «عمر خیّام» گویی از زبان بشر دیروز و امروز گفته است: آخر کم از آنکه من بدانم که کیم! یعنی: "آیا من کمتر از آن دریابم که خود را بشناسم و ارزشم را بدانم "و بعبارت دیگر این موضوعی که ما آورده ایم، و متناسب با آن، آنچه خیّام پیش کشیده، اینست که: انسان، پیش از هر چیز و پیش از هر خواهشی، و پیش از دست یازیدن بسوی نیازمندی ها و مقدورات محیط زندگیش، باید خود را بشناسد، و خود شناسی یعنی اینکه بشر، توانایی ها و ارزش های خویشتن را بداند و به منزلت و جایگاه خویش به عنوان موجودی اندیشه ور و خردمند پی ببرد، و آنگاه وظائفش را در مقام یک نیروی کاشف، تعیین کننده، سازنده و اثرگذار در جهان هستی، ببیند. گرایش به احیاءِ آرمان انسان دوستی، نگرش بشر به خویشتن است، یعنی شناختن ابعاد انسانی و توانایی خویش. امروزه اندیشۀ نو مسلّط بر جهان است؛ اندیشۀ نو نگاهی است بر جهان از خلال انسان و حقوق و مصالح او. امروز انسان نقطۀ پرگار هستی، و مرکز حیات و تاریخ است. آری" انسان همه چیز است."

«معنویت» حلقۀ مفقودۀ اندیشۀ مسلط در غرببا این همه، کیست که نداند امروز نیز همچون گذشته بزرگان اندیشه و تفکر شرقی و اسلامی صحبت شان ارزش والای انسان است و در آن سو غرب و اندیشۀ ماشینی و مادی گرای غرب، خواسته یا ناخواسته کمر به قتل این انسان و انسانیت بسته است.

درخصوص مسئلۀ سیاست اما نکتۀ حائز اهمیت پیوند گسست ناپذیری بین" اخلاق انسانی و سیاست" است و انطباق معیارهای اخلاق انسانی بر سیاست. آری سیاست نیز در هنگامی انسجام خواهد داشت که بر بنیاد نیکی، عدالت و بشر دوستی و معنویّت استوار باشد. اکنون دیگر یک تصمیم سیاسی یا عمل دیپلماتیک غیراخلاقی نمی توان یافت که بتواند پاسخگوی افکارعمومی یا دولت باشد. استوار نامۀ سیاست اخلاقی همان استوار نامۀ آدم های اهل عمل است. نقطۀ اتّکاءِ ما تجربه است، تجربه انسان را متقاعد کرده است که سیاست غیراخلاقی آینده ندارد. کارگزاران سیاست غیراخلاقی، "انسان" را هیچ می انگارند، امّا برای اعمال و نظرات و برآوردن خواسته های خویش، فریبکارانه، سیاست را بنام مردم اعمال می کنند، و البتّه در عمل مفهوم "انسان" یعنی این بعد اساسی را زیر پا می نهند.

این درحالی است که سال های سال منتقدان سیاسی دینی و اخلاقی به هر بهانه ای سعی در براندازی یکی از بهترین نمونه های سیاست اخلاق مدارانه و مذهبی که در پی پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، توسط حضرت امام خمینی (ره) بنیان نهاده شد، دارند و طبیعی است که در چنین کاری هیچ گاه توفیقی نخواهند یافت.

اکنون که دیگر این ناهماهنگی بر زمینه ی جامعۀ در هم ریخته، هویدا گشته است، یگانه راهی که به تقویت دولت می انجامد تقویت انسان و تأکید انسانیّت از طریق تجمّع هماهنگ منافع شهروندان و جامعه و توجه به زندگانی معنوی و غیرمادی شهروندان است، بی گمان تنها این روش می تواند حاصل سیاستی ملهم از اصول انسانی والا باشد؛ سیاستی که همان گونه که حضرت امام خمینی (ره) نیز بارها بر آن تاکید گذارده بود، وظیفۀ خود را صرفاً در برآوردن نیازهای مادی شهروندان خلاصه نمی کند و تنها وقتی خود را موفق می داند که معنویات شهروندان خود را پیشرفت و اعتلا بخشد

این درحالی است که دیدگاه حاکم امروز، جهان را ملل بریده از هم با تحوّلات مستقل از یکدیگر نمی داند، بلکه ملّت ها و نژادها و کشورها را باوجود گوناگونی های متضاد و متفاوت، یکپارچه و یک آرمان می داند. در این نگرش و تحلیل تفاوت ها همان"تضادّ دیالکتیک" است، مانند قطعات پازل با همان ناهمگونی صوری، مکمّل یکدیگر است، از مجموعۀ بهم پیوستۀ آنها، یک قطعه و یک شکل پدید می آید. در اینجا یک همگونی متکامل بر پایۀ همان ناهمگونی ها منظرۀ کلّی جهان را می سازد؛ تا آنجا که روابط افراد و مسائل درون یک جامعه و یک کشور، انعکاسی از روابط عمومی آن جامعه و کشور و آن هم از سوی دیگر متأثّر از فعل و انفعال های جهانی است، و روابط قدرت در جامعۀ ایران نیز در این بستر توضیح پذیر است.

مفهوم جهانی شدن به مجموعۀ فرایند های پیچیده اطلاق می شود که به موجب آن دولت های ملّی به نحو فزاینده ای به یکدیگر مرتبط و وابسته می شوند و همین وابستگی و ارتباط است که برای مفهوم حاکمیّت ملّی و دولت ملّی مشکلاتی ایجاد می کند.

جهانی شدن درحقیقت یکی از مراحل پیدایش و گسترش تجدّد و سرمایه داری جهانی است. امّا امروزه جهانی شدن بیشتر بر ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اطلاق می گردد، و بهر حال، جهانی شدن همچنان با گسترش سرمایه داری در سطح جهان مرتبط است و برخی نیز فرایند دموکراتیزاسیون را یکی از وجوه اصلی جهانی شدن می دانند. فرایند جهانی شدن را معمولاً در چهار حوزۀ فنّی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مطالعه می کنند. در حوزه فنّی و تکنولوژیک، از وقوع انقلاب صنعتی سوم سخن می رود، اینک انقلاب صنعتی سوم در پایان قرن بیستم تحوّلات اساسی در حوزۀ ارتباط، مصرف و اطّلاعات به همراه آورده است، تکنولوژی اطّلاعاتی شامل شبکه های اطّلاعاتی کامپیوتری، کمیّت و کیفیّت اطلاعات قابل دسترسی را به شیوه ای انقلابی و بی سابقه دگرگون ساخته است، در نتیجۀ این تحوّلات، فاصلۀ مکانی و جغرافیایی معنی خود را از دست می دهد، این همان چیزی است که برخی نویسندگان آن را "دهکدۀ جهانی الکترونیکی" نامیده اند.

در حوزۀ اقتصادی به تبع تحوّلات فنّی مذکور تغییرات بی سابقه رخ داده است، امروزه توفیق اقتصادی در داخل به معنی توفیق در کسب موقعیّتی مطلوب در بازار بین المللی است، بطور کلّی در نتیجۀ فرایند جهانی شدن، ویژگی های اصلی دولت ملّی، در حال زوال است. از منظر سیاسی نیز آن چنان که اشاره شد، تنها راه کسب اقتدار بیشتر، ایجاد تعامل با دیگر ملت ها و کشورهاست و در حوزۀ فرهنگ نیز که بی شک مهمترین مسئله است، به نظر می رسد آسیب های این جهانی شدن، به مراتب بیشتر از محاسن آن است. با این همه نکته ای که بار دیگر اینجا نیز می تواند به عنوان یگانه راه حل خروج از بحران یکسانی فرهنگی در پی جهانی شدن و از میان رفتن فرهنگ کوچک و خرده فرهنگ های قدیمی در اثر قدرت فرهنگ های نوظهور مسطح و بی پشتوانه است، نیل به سوی معنویات در امور فرهنگی است.

«معنویت» حلقۀ مفقودۀ اندیشۀ مسلط در غرب

به نظر می رسد، ژرفترین و نویدبخش ترین اندیشۀ سمت گیری موجود در جهان که امروز از وجدان زخم دیده امّا تکان خوردۀ بشریّت، برخاسته و بر جهان سایۀ امید افکنده و در اجاق های خاموش آوارگان و دردمندان، بارقۀ نوید دمیده است، بیزاری از جنگ و گرایش به صلح است. جنگ نمایش انحطاط بشر، و حاصلش، کشتار و ویرانی و بر باد رفتن دستاوردهای انسانی در گذار از رنج و تلاش سالیان در راه زندگی و هستی و برای برخورداری از خوان گستردۀ بی دریغ زمین است، و صلح، افق زندگی و طلیعۀ امید و عشق و کامرانی است.

این درحالی است که ملّت ایران در سایۀ معنویات مذهبی شان، نه تنها بیرون از این چرخۀ تلخ و شیرین روزگار نیست که ازقضا باتوجه به آن که در اثر این چرخه، بسیار تجارب و خاطرات تلخ از جنگ در حافظه ذخیره نموده، و بس پند از تاریخ برگرفته،  اینک بر آنست تا به عنوان ملتی پیشگام و پیشرو، به همراه دیگر آزادگان و آزادی خواهان کبوتر صلح را در آسمان دوستی پرواز دهد و پنجره های بسته را به سمت آیندۀ روشن و تابناک بگشاید و این بلندترین و والاترین لحظه پرواز در آسمان معنویات را رقم زند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین