کد خبر: ۲۳۱۸۵۵
تعداد نظرات: ۶ نظر
تاریخ انتشار:

نگاهی به شخصیت حجاج بن یوسف ثقفی

گروه مذهبی-محمد جواد گودینی، حجاج بن یوسف ثقفی، حاکمی دژخیمان وستمگر بوده که با از میان برداشتن فتنه ی زبیریان در مکه و آرام نگاه داشتن سرزمین عراق با بهره برداری از سرکوب وفشار، خدمت بسیار ارزنده ای به خلفای بنی امیه (بویژه عبد الملک بن مروان وفرزندش ولید بن عبد الملک) نموده است.
به گزارش بولتن نیوز، در این نوشتار، تلاش خواهیم نمود شخصیت حجاج بن یوسف ثقفی را مورد تحلیل تاریخی قرار داده و زوایای پنهان وآشکار زندگانی سیاسی وی را مورد بررسی مختصر قرار دهیم.
حجاج بن یوسف ثقفی که در تاریخ به عنوان چهره ای بیدادگر، کینه توز وستم پیشه شناخته می شود، به عنوان یکی از نمادهای ستمگری و مردم گریزی قابل بررسی می باشد.
"شمس الدین الذهبی" در تاریخ خود ، حجاج را فردی هراسناک وستمگر یاد می کند که در هنگام مرگ چنین از او شنیده می شود: خدایا ، مرا بیامرز؛ بسیاری از مردم گمان می کنند مرا نخواهی آمرزید!
"کان شجاعا مهیبا جنارا عنیدا ومخازیه کثیرة الا انه کان عالما فصیحا... سمعوه یقول عند الموت: ربّ اغفر لی فإن الناس یزعمون انك لاتغفر لی" (الذهبی، شمس الدین، دول الاسلام).
در تاریخ می توان افرادی را یافت که با رفتارهای ناپسند واقدامات شنیعشان، نام بدی از خود به یادگار گذاشته اند وحجاج را می توان در زمره ی یکی از این نامداران دانست.
حجاج بن یوسف ثقفی، یکی از سختگیرترین و وفادارترین فرمانداران دوران خلافت بنی مروان است که همواره خود را مدیون عبد الملک بن مروان ودیگر خلفای اموی دانسته و با تمام وجود خود را وقف آنان کرده و دشمنان دستگاه خلافت اموی را به بدترین کیفر، مجازات وتنبیه می نمود.
او نخستین کسی است که خلیفه ی اموی (عبد الملک بن مروان) را به عنوان (خلیفة الله) یاد می کند. پیش از این، هیچ یک از خلفا هرگز خود را خلیفه وجانشین مستقیم خداوند معرفی نکرده بودند وهیچ کدام از زمامداران نیز ایشان را به این صفت، موصوف ننموده بودند. در خطبه ی حجاج در شهر بصره می گوید:
"فهذه لعبد الله وخلیفة الله و حبیب الله عبد الملك بن مروان، والله لو أمرت الناس ان یأخذوا فی باب واحد وأخذوا فی باب غیره، لکانت دماؤهم لی حلالا من الله". (ابن عبد ربه الأندلسی، العقد الفرید ج4 ص108).
عبد الملک بن مروان، دومین خلیفه ی مروانی که پس از خلافت کوتاه پدرش مروان بن حکم زمام امور را به دست گرفت، پس از آنکه عبد الله بن زبیر در مکه خود را خلیفه خوانده وتهدیدی بزرگ برای دستگاه خلافت اموی در دمشق به شمار می رفت وتوسط حجاج بن یوسف به قتل رسید ومنطقه ی حجاز (که پیش از آن در اختیار زبیریان بود) نیز به خلافت امویان افزوده گردید، حکومت عراق را به حجاج واگذار نمود.
حجاج بن یوسف همواره برای خوشنودی عبد الملک وپس از مرگ او فرزندش ولید، از هیچ تلاش و رفتار غیر انسانی فروگذاری نمی کرد ودر حقیقت حجاج کسی بود که پایه ی خلافت را در میان فرزندان مروان بن حکم با خشونت زائد الوصفی استوار کرد.
هنگامی که حجاج به همراه غلامش و با نامه ی عبد الملک بن مروان وارد کوفه گردید، خطبه ای ایراد نمود و در آن به تهدید مردم عراق پرداخت.

در بخشی از این خطبه ی سراسر توبیخ، سرزنش وتهدید به سرکوب وکشتار چنین آمده است:
"إنی والله لأری أبصارا طامحة وأعناقا متطاولة و رؤوسا قد أینعت وحان قطافها وإنی لصاحبها".(المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب ومعادن الجوهر،ج2 ص 134).
ترجمه: "به خدا سوگند دیدگانی آزمند وگردن هایی بلند(از روی تکبر وگردن فرازی ) وسرهایی رسیده می بینم که زمان چیدن آن فرارسیده است ومن این کار را انجام می دهم".
در پایان این سخنرانی که سراسر ارعاب وتهدید مردم کوفه وسرزنش ایشان در آن مشاهده می شود، حجاج به غلام خود دستور داد نامه ی عبد الملک بن مروان را برای مردم بخواند.
غلام شروع به خواندن نامه کرد: بسم الله الرحمن الرحیم، من عبد الملك بن مروان أمیر المؤمنین الی مَن بالعراق من المؤمنین والمسلمین، سلام علیکم.
پس از آنکه هیچ یک از کوفیان حاضر در مسجد پاسخ سلام عبد الملک را ندادند، حجاج رو به غلام خود کرد وگفت: اندکی درنگ کن.
آنگاه خطاب به مردم چنین گفت:" یا أهل العراق، یا أهل النفاق والشقاق ومساوئ الأخلاق... یسلّم علیکم أمیر المؤمنین فلا تردون علیه السلام؟ أما والله لئن بقیت لکم لألحونکم لحو العود ولأودبنکم أدبا سوی هذا الأدب".(الدینوری، ابن قتیبه، الإمامة والسیاسة، ج2 ص 39 باب: ولایة الحجاج علی العراقین).
ترجمه:" ای مردم عراق، ای دوچهرگان ونافرمانان وبد خلقان... امیر المؤمنین[حجاج از عبد الملک بن مروان با عنوان امیر المؤمنین یاد می کند] بر شما سلام می کند وشما پاسخ او را نمی گویید؟ به خدا سوگند اگر حاکم این سرزمین باقی بمانم بر شما سخت خواهم گرفت وشما را ادب خواهم نمود".
همانگونه که مشاهده می شود، حجاج سیاست سختگیری بر مردم عراق را از همان ابتدا در دستور کار قرار داده ورفتاری ناشایست از خود به نمایش می گذارد واز نگاه او، هدف وسیله را توجیه کرده وبرای آرام نگاه داشتن سرزمین عراق از آشوب و شورش ، از هر گونه اقدام سرکوبگرانه ای بهره می جوید.
در خطبه ی دیگری که از حجاج بر جای مانده است، می بینیم به فرزندش (که او را جانشین خود در کوفه کرده تا برای سفر حج عازم مکه شود) سفارش می کند با مردم کوفه نهایت سختگیری را داشته باشد واز هیچ خطایی در نگذرد.

وی در این خطبه به صراحت اعلام می کند سفارشی بر خلاف سفارش پیامبر اسلام (ص) را به فرزنش کرده است:
"یا أهل العراق، إنی أردت الحج و قد استخلفت علیکم ابنی محمّدا وما کنتم له بأهل و أوصیته فیکم بخلاف ما أوصی به رسول الله(ص) فی الأنصار. فإنه أوصی ان یُقبل من محسنهم ویُتجاوز عن مسیئهم وأنا أوصیته ان لایقبل من محسنکم ولایتجاوز عن مسیئکم".(ابن عبد ربه الأندلسی، العقد الفرید، ج4 ص 109).
ترجمه:" ای مردم عراق ،من می خواهم به حج روم وفرزندم را در میان شما به جانشینی خود برگزیدم؛ اگر چه شما سزاوار او نیستید! من به او سفارشی بر خلاف آنچه پیامبر(ص) درباره ی انصار سفارش فرمودند، گفته ام. پیامبر(ص) سفارش کردند از نیکانشان پذیرفته شود واز بدانشان گذشت صورت پذیرد. اما من سفارش نمودم از خوبان شما کوفیان سختی نپذیرد و از مجازات بدان نیز درنگذرد( ونهایت سختگیری را اعمال نماید).
آنچه موجب شگفتی است این که حجاج همواره از شعارهای دینی واسلامی برای دستیابی به اهداف و توجیه رفتارهای خود بهره برداری می نمود، اما در این خطبه به صراحت می گوید آنچه می کند وبدان دستور می دهد، بر خلاف سنت و روش پیامبر بزرگوار اسلام(ص) است که همواره بر مهربانی وگذشت سفارش می فرمودند.
یکی دیگر از اقدامات حجاج بن یوسف ثقفی ، سرکوب انقلاب ها وخیزش هایی بود که از سوی عبد الرحمن بن محمد بن الأشعث ودیگر مخالفان بنی امیه (بویژه خوارج) در نقاط گوناگون علیه دودمان ستمگر اموی طراحی واجرا شده ودر مواردی این خیزش ها ، حمایت مردمی را نیز با خود به همراه داشته وارکان حکومت آل مروان را به لرزه در می آوردند.
دکتر حسن ابراهیم حسن در کتاب "تاریخ الاسلام" (ج1 ص 296، 297) به این مقطع تاریخی اشاره کرده ونبرد حجاج با ابن اشعث را که به شکست وی انجامید، چنین به تصویر می کشد:"التقی الحجاج و ابن الأشعث بالموضع المعروف بدیر الجماجم وکانت الحرب سجالا بین الفریقین و وقعت بینهم أکثر من ثمانین موقعة دارت الدائرة بعدما علی ابن الأشعث... وهکذا أخضع الحجاج بلاد العراق و ماوالاه من بلاد الشرق لسلطان عبد الملك بن مروان".
می گویند هنگامی که حجاج در زمان زمامداری اش در کوفه بیمار گردید، مردم عراق از شنیدن این خبر خوشحال شدند وحتی عده ای شایع نمودند حجاج بر اثر بیماری در گذشته است. این سخن به گوش حجاج رسید وبا خشم بسیار بر فراز منبر کوفه رفته وخطبه ای ایراد نمود که بخشی از آن به شرح ذیل است:
 " یا أهل الشقاق والنفاق! نفخ إبلیس فی مناخرکم فقلتم: مات الحجاج ومات الحجاج فمه؟ والله ما أحبّ ان لاأموت وما أرجو الخیر کلّه إلا بعد الموت...".(ابن عبد ربه الأندلسی، العقد الفرید، ج4 ص113).
ترجمه:" ای اهل شکاف و دورویی! ابلیس در بینی هایتان دمیده[ وسخنی شیطانی بر زبان آوردید] وگفتید: حجاج مرده است. که چه؟ به خدا سوگند دوست ندارم زندگانی ابدی داشته باشم وتنها پس از مرگ امید به خیر دارم".
حجاج - پس از آنکه زبیریان را شکست داد و سایر خیزش ها و انقلاب های علیه امویان را مهار و سرکوب نمود- از جایگاه ممتازی نزد خلفای بنی امیه برخوردار گشت. در برخی منابع تاریخی نقل شده است پس از آنکه حجاج مکه را فتح نمود وعبد الله بن زبیر را به قتل رساند، در یک اقدام ضد انسانی بدن بی جان او را به درختی بست تا موجب عبرت سایرین گردد؛ حتی هنگامی که مادر عبد الله بن زبیر (اسماء دختر ابوبکر) درخواست نمود جنازه ی فرزندش را به او تحویل دهد تا دفن نماید، حجاج مخالفت ورزید.(بحر العلوم، محمّد، الحجاج سیف الأمویین فی العراق، ص31).
حجاج دشمنی ویژه ای با امیرالمؤمنین(ع) وشیعیان ایشان داشت، تا جاییکه هر کس متهم به تشیع بود، توسط حجاج و دژخیمانش تحت تعقیب قرار گرفته وبا شدت با وی برخورد می شد؛ در دوران سیاه زمامداری حجاج بن یوسف، عرصه بر شیعیان اهل بیت(ع) چنان تنگ گردید که اگر کسی را زندیق وکافر می نامیدند، برای او بهتر از آن بود که از شیعیان اهل بیت نبوت(ع) بنامند:
"جاء الحجاج بن یوسف فقتل الشیعة کل قتلة و أخذهم بکلّ ظنة وتهمة حتی ان الرجل لیقال له زندیق أو کافر أحبّ الیه من ان یقال له شیعة علی(ع)".(همان ص 72).
به دستور حجاج بن یوسف بسیاری از شیعیان ونزدیکان مولای متقیان (ع) به فیض شهادت نائل آمدند؛ از جمله کمیل بن زیاد النخعی، قنبر غلام أمیر مومنان(ع) وسعید بن جبیر که از یاران و نزدیکان امام سجاد(ع) به شمار می رفت. هنگامی که سعید بن جبیر را به نزد حجاج آوردند به او چنین گفت:
"قال الحجاج: أنا أحبّ الی الله منك. قال سعید:لایقدم أحد علی ربه حتی یعرف منزلته منه والله بالغیب أعلم. وضاق الحجاج ذرعا بسعید فصاح بجلاوزته:اذهبوا به فقتلوه، قال إنی أشهدك یا حجاج ان لاإله إلا الله وحده لاشریك له وان محمّدا عبده و رسوله. وسحبوه الحراس، ولما أدار له ظهره ضحك سعید، فقال الحجاج: ما یضحکك؟ قال: عجبت من جرأتك علی الله و حلم الله علیك. قال الحجاج: انما أقتل من شق عصا الجماعة ومال الی التفرقة التی نهی الله عنها. أضربوا عنقه أمامی.
فالتفت الیه سعید فقال:أمهلنی حتی أصلی رکعتین. فقال له صلّی إن نفعتك صلاتك. واستقبل سعید القبلة وهو یتلو: وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ.
قال الحجاج:أصرفوه عن القبلة الی قبلة النصاری. فصرف عن القبلة. فقال سعید: فأینما تولّوا فثمّ وجه الله، الکافی بالسرائر. قال الحجاج:لم نوکل بالسرائر وانما وکلنا بالظواهر.
وهنا رفع سعید یدیه الی السماء وقال:"اللهم لاتترﻙ له ظلمی واطلبه بدمی واجعلنی آخر قتیل من أمة محمد(ص)".(همان، ص113، 114).

ترجمه:"حجاج به سعید بن جبیر گفت: من نزد خداوند از تو محبوبترم. سعید چنین پاسخ گفت: هر کس که نزد خداوند بشتابد، جایگاه خود را خواهد یافت وخداوند غیب را بهتر می داند.

نگاهی به شخصیت حجاج بن یوسف ثقفی

هنگامی که عرصه بر حجاج تنگ گردید، فریادی زد و جلادان خود را به کشتن سعید بن جبیر دستور داد. سعید گفت: ای حجاج، من تو را گواه می گیرم که معتقد به یگانگی خداوند ورسالت پیامبر اسلام(ص) هستم. حجاج رویگردان شد[ واعتنایی به این موضوع ننمود]. هنگامی که سعید بن جبیر را حرکت دادند لبخندی زد. حجاج علت آن را پرسید. گفت: از جسارت وگستاخی تو نسبت به خداوند و بردباری پروردگار در شگفتم! حجاج پاسخ داد: من کسی را می کشم که میان مردم شکاف وتفرقه ایجاد می کند.[ آنگاه رو به جلادان خود کرد وگفت:] در برابر دیدگانم وی را گردن زنید.
سعید بن جبیر رو به حجاج کرده و گفت: به من مهلت بده تا دو رکعت نماز بخوانم. گفت بخوان.
هنگامی که سعید رو به قبله کرد، این آیه را تلاوت نمود: " وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ"(سوره ی انعام، آیه ی 79).
حجاج دستور داد روی او را از قبله برگردانند. سعید در پاسخ به این اقدام، آیه ی دیگری را تلاوت نمود: "فأینما تولّوا فثمّ وجه الله"(سوره ی بقره، آیه ی 115)؛ خدایی که دانای امور پنهان است. حجاج پاسخ داد: ما مسئول امور پنهان نیستیم، بلکه بر اساس امور آشکار قضاوت می نماییم.
آنگاه سعید دستان خود را به آسمان بلند کرد وعرضه داشت: خداوندا، پاسخ این ستمگری او را بده و خون مرا از او بستان ومرا آخرین کسی قرار بده که او از امت پیامبر(ص) به قتل می رساند".
ابن قتیبة در تاریخ خود (الأخبار الطوال ص328) می نویسد: حجاج بن یوسف چهل روز پس از شهادت سعید بن جبیر زندگانی دنیا را ترک گفت و در طول بیماری اش دائما می گفت: ما لی ولك یابن جبیر؟

نتیجه:
با تبار شناسی جریان های تکفیری وتروریستی همچون القاعدة، بوکوحرام، داعش، جبهة النصرة، أحرار الشام و.. که بسیاری از ایشان از دین ومفاهیم دینی وارزشی به عنوان ابزاری برای دستیابی به اهداف ومطامع خود بهره جسته وهمواره برای رفتارهای ددمنشانه ی خود، آموزه ها وشعارهای دینی را دستاویز قرار می دهند، به شخصیت هایی تاریخی همچون زیاد بن أبیه، عبید الله بن زیاد وحجاج بن یوسف بر می خوریم که اقدامات رعب آوری برای تحکیم پایه های خلافت اموی به انجام رساندند واز هیچ کوششی برای نگاهداری وپاسداشت از حکومت اربابانشان خودداری نمی کردند.
حجاج بن یوسف را می توان یکی از چهره های منفور وتیره ی تاریخ بشری دانست که به گفته ی عمر بن عبد العزیز اگر همه ی امت ها افراد خبیث وستمگر خود را آورده وما تنها حجاج را بیاوریم، بر همه ی امت ها پیروز خواهیم شد:
"لو جاءت کلّ أمة بخبیثها وجئنا بالحجاج، لغلبناهم".(ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ، ج4 ص61).
به گواهی تاریخ، حجاج نخستین کسی است که در برابر سرپیچی از فرمان، مجازات مرگ را در نظر گرفت:" فکان الحجاج أول من عاقب بالقتل علی التخلف عن الوجه الذی یکتب الیه".(همان  ج3 ص425).
حجاج بن یوسف- که با وجود سختگیری فراوان بر مردم وبویژه شیعیان ودوستداران اهل بیت نبوت(ع)- فردی سخنور وسخندان بود، بیست سال بر سرزمین عراق از سوی عبد الملک بن مروان وپس از مرگ وی، فرزندش ولید بن عبد الملک، حکم راند.
در سخنرانی که در کوفه ایراد نمود، چنین ابراز داشت:" وانه قلّدنی علیکم سوطا وسیفا، فسقط السوط وبقی السیف".(أحمد بن إسحاق، تاریخ الیعقوبی، ج2 ص 273).
ترجمه:"عبد الملک بن مروان به من شمشیر وتازیانه ای داده است؛ تازیانه از دستم افتاده وتنها شمشیر باقی مانده است".
حجاج پس از بیست سال استانداری در عراق بر اثر بیماری از دنیا رفت وتنها نام بد او باقی مانده است تا بلکه مایه ی عبرت ستمکاران ومستکبران گردد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۳
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۹/۱۰
1
4
این تصویر شاه اسماعیل اول است!!!!!!!!!!!111
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۹/۱۲
0
4
مرد حسابی این تصویر شاه اسماعیله
یوسف
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۹/۱۷
1
0
حیف از این صویر قشنگ که برای این آدم نابکار گذاشتین.
مهدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۸
1
0
از کجا معلوم مختار نیز همچون حجاج از دین و مفاهیم دینی برای رسیدن به حکومت استفاده نکرد حجاج از قبیله ثقفی و برای انتقام خون مختار به امویان پیوست و وقتی مصعب را کشت دست های مختار را که به دستور مصعب بر دیوار مسجد اویزان شده بود را با احترام پایین اورد غسل داد و دفن کرد نمی شود چیزی گفت فقط همینقدر که تشخیص حق از باطل بسیار سخت است
ابوالفضل
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۰۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۰۳
0
0
آقای مهدی
مختار خونخواه امام حسین علیه السلام و از دوستداران حضرت علی علیه السلام بود در حالی که حجاج بن یوسف ثقفی ملعون به شدت دشمن امیرالمومنین علیه السلام و شیعیان او بود و یکی از بهترین اصحاب علی علیه السلام یعنی کمیل را به شهادت رساند.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۴۸ - ۱۴۰۲/۱۰/۰۳
0
0
مختار محب اهل بیت بود و حجاج دشمن سرسخت اهل بیت صرفا بخاطر تعصب عشیره ای دست مختار را آر سردر مسجد کوفه پایین اورد
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین