گروه سیاسی، دیروز «
بولتن نیوز» با انتشار خبری با تیتر
«در اقلیم کردستان چه می گذرد؛ حملات گستاخانه ملا بختیار به ولایت فقیه، نظام و استفاده از واژه انقلاب مسلحانه در کردستان ایران» با آخرین تحولات این منطقه پرداخت که با واکنش های بسیاری همراه بود. اما در این میان یادداشت«عرفان قانعی فرد» درباره دکتر فواد را منتشر میکنیم که شاید پاسخ به اهانت های مُلا بختیار (عضو اتحادیه میهنی) در تلویزیون روداوو (وابسته به بارزانی) علیه ایران و ایرانی باشد که دربین کردها هستند چنین دانشمندانی فرهیخته و ایران دوست که همیشه نگاهی توام با عقلانیت و خرد ورزی و دوستی داشته اند.شایان ذکر است، امروز در سلیمانیه مراسم یادبود دکتر کمال فواد برگزار می شود و بدین خاطر این نوشته را منتشر می کنیم. یادش گرامی باد.
به گزارش بولتن نیوز، در این میان اما «عرفان قانعی فرد» با تحریر و انتشار یادداشتی در پاسخ به اهانت های مُلا بختیار (عضو اتحادیه میهنی) در تلویزیون روداوو (وابسته به بارزانی) علیه ایران و ایرانی که به صورت اختصاصی در اخیتار بولتن نیوز قرار گرفته است، نسبت به برخی از مسائل مطروحه در این خبر واکنش نشان داد.
شایان ذکر است، امروز در سلیمانیه مراسم یادبود دکتر کمال فواد برگزار می شود و بدین خاطر این نوشته را منتشر می کنیم. یادش گرامی باد
در متن این یادداشت آمده است: روز نخست که کار کتاب «پس از شصت سال(زندگی و خاطرات جلال طالبانی)» را شروع کردم، مسئول پروژه ام شادروان دکتر کمال فواد بود. و شاد مجموع جلال طالبانی و دکتر کمال فواد، سبب خیر شدند تا تاریخ کرد و کردستان را بارها و بارها از دهان بسیاری از کنشگران بشنوم و درباره آنان بخوانم و بنویسم و به قول فروغی بسطامی: در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را / وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را. و در کنار سیاسی ها، چهره های امنیتی - نظامی را هم دیدم.
هرکدامشان را – محسن رضایی، علی شمخانی، مصطفوی، محمدباقر ذوالقدر، رضا امیریمقدم، محمد جعفری و… – که به کمک نمایندگان طالبانی میدیدم، دنیایی بود از ایام سالهای صباوت من که چه بر سرزمینم گذشته و درخارج از کشور هم شخصیتهایی چون علیاکبر فرازیان، منوچهر هاشمی، عیسی پژمان، جمشید امانی، امین فروغی، حسن علویکیا، پرویز ثابتی، ارتشبد فریدون جم و… مرا به سالهای دور سرزمینم میبردند که پدر و پدربزرگم چهها دیدهاند… دیگر دوران خدمتی و روزگار دولتشان برایم مهم نبود؛ تنها به روایتشان میاندیشیدم و بهتر از این برای هر مورخی بخت یار نمیشد؛ روی نگار در نظرم جلوه میکرد / وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم. و نوشتم و نوشتم و خواندم و خواندم. اما مگر میشود همه را دید و خواند؟
شب اول شهریور 1386 بود که به کاخ ریاست جمهوری در بغداد (نامحبوبترین شهر جهان عرب) قدم نهاده بودم؛ کاخی یک کُرد همزبانم در قله قدرت کشور بود. و قبلا در مقدمه همان کتاب نوشته ام که « ساعت ۱۰ شب است. دکتر فواد معصوم از طرف مام جلال به استقبالم میآید. انسانی مودب و با احترام و موقر... دیدار مام جلال را پس از رفتن طارق هاشمی تعیین کرد... و ۱۱ شب بود که مام جلال را با کت و شلواری طوسی دیدم با دست دادنی گرم و تعارفی گرمتر و صحبت با او به راحتی گل میکند. در آن چند روز ۲،۳ بار دیگر فواد معصوم را دیدم و خاطراتش را شنیدم... انسانی مانند مام جلال مردمدار، مثبتاندیش و اهل کاوش و مناظره.. اما آرامتر و محافظهکارتر از مام جلال... فواد معصوم ۵ سال از مام جلال کمسن و سالتر بود.» و در آنجا وجه تشابه هر دو دکتر فواد، سالها نظرم را به خودش جلب کرد.
اول: گرچه قبلا خوانده بودم که در سال ۱۹۵۷ دکتر کمال فواد و دکتر فواد معصوم بنا به شیفتگی شان به کرد و کردستان، از حزب کمونیست عراق در کردستان جدا شدند و به حزب دمکرات کردستان عراق پیوستند و یاران موافق مام جلال شدند.
گرچه دکتر کمال فواد به برلین آلمان رفت و دکتری فلسفه گرفت و دکتر فواد معصوم هم راهی مصرشد و دکتری فلسفه خواند و اطراف مام جلال این 2 فیلسوف و استاد دانشگاه وجود داشتند.....
دوم: هر دو دکتر فواد، در برقراری رابطه کردها با ایران زحمت ها کشیدند. پس از پیروزی انقلاب ایران، دکتر فواد معصوم نماینده حزب طالبانی در تهران بود؛ دورانی سخت که خودش آن را تمرین صبوری مینامد؛ دورانی که برای گرفتن یک نامه ساده هم روزها و هفتهها مینشست.
بنا به برخی تحریکها و کژفهمیها از کالبد حزب فروپاشی شده پس از قرارداد الجزایر و مقیم کرج، اتحادیه میهنی در میان مقامات نظامی- امنیتی ایران، نام و نشانی نداشت و اینجا بود که فواد معصوم در نقش نماینده فعال مام جلال ظاهر میشود تا در تلطیف رابطه و آغاز همکاری تلاش کند و موفق هم میشود. دیگر پس از وی هیچ نمایندهای به آن حاذقیت و تسلط و تدبیر پای به ایران ننهاد که به عنوان نماینده مام جلال در تهران، موفق ظاهر شود.
بیشتر برای دکتر فواد، جلب نظر ایران و همکاری و اخوت و نزدیکی مهمتر بود تا منافع و مصالح حزبی. او بیشتر -در همراهیاش با سیاست مام جلال- دوستدار ایران و ایرانی بود و دوستیاش همچنان باقی ماند. نه اینکه اسما نماینده طالبانی اما به کام بارزانی باشد و صرفا کارش تاجری با کرد و کردستان باشد و اختلاس و مال و اموال اندوزی. و در ایام جنگ ایران و عراق هم دکتر کمال فواد ، با مقام های ایرانی نشست و برخواست کرد و همگی را تحت تاثیر قرار داد. بطوری که همگی تحت تاثیر دانش و ادب و حکمت وی قرار گرفتند.
سوم: هر دو دکتر فواد، در ساختن پایه های قدرت کردها در اقلیم کردستان، تلاش ها کردند. و زمینه امضا قرارداد اتحادیه میهنی کردستان عراق با ایران فراهم شد.وقتی که سال ۱۹۹۲ که به کمک ایران و آمریکا، اقلیم کردستان عراق شکل گرفت او اولین نخستوزیر کابینه دولت محلی بود... دکتر کمال فواد هم پس از سال 1991 به کردستان عراق بازگشت و در دور اول فعالیت پارلمان محلی کردستان عراق، مسئول فراکسیون اتحادیه میهنی بود و در سال 2002 مدتی کوتاه ریاست پارلمان محلی اقلیم کردستان عراق را بر عهده داشت....
چهارم: هر دو دکتر کمال باوری خاص به اخلاق در سیاست و حکمت و عقلانیت در سیاست کردها دارند. دو چهره آرام و منطقی و خردباور که اگر برای کرد و کردستان کاری انجام می دهند بر اساس منطق و عقلانیت باشد نه هیاهو و جنجال و عوامفریبی.
پس از آخرین دیدارم با دکتر کمال فواد در سلیمانیه، او برای معالجه سرطان راهی آلمان شد و من هم برای کارم به آمریکا رفتم. نامه اش به دستم رسید که برایم گفته بود" حکومت ها آخرش حق و زبان و فرهنگ و هویت و سیاست کردها را خواهند شناخت، اما باید ره توشه داشت و اشتباه نکرد، این ملت دیگر تاب تاوان دادن بخاطر حماقت رهبرهای خودخوانده را ندارد.
باید آگاه بود و آگاهی گسترانید و به مردم باور داشت "و... و هم مام جلال و هم دکتر فواد معصوم هم بسیار تحت تاثیر شادروان دکتر کمال فواد بودند، روشنفکری آزادیخواه و فعال خستگی ناپذیر و فیلسوفی بزرگ و یک شخصیت آکادمیک و یک انسان به معنی تمام کلمه و یک رهبر دانا و باوفا به مردمان خود و همچنان یک ستاره ادب و تاریخ کردستان که در کنار فعالیت سیاسی؛ اخلاق و سیاست را توامان با هم داشت و هرگز اخلاق و انسانیت را فدای سیاست نکرد... و براستی هم هر دو تحت تاثیر آن تفکر دکتر کمال فواد بودند.
پنجم: در سپتامبر 1996 که بعد از 31 اوت حزب بارزانی با کمک بعث و نیروهای صدام به اربیل حمله کرد؛ مدتی دکتر فواد معصوم را زندانی و به اعدام محکوم کردند که اگر مداخله جمهوری اسلامی نمی بود، امروزه دیکر رئیس جمهور نبود.
گرچه در جنگ میان دو حزب کرد و آن برادرکشی تلخ که بارزانی در ۳۱ اوت ۱۹۹۶ براه انداخته بود، فواد معصوم روزگاری زندانی حزب بارزانی بود و به اعدام محکوم شد و اگر مداخله مام جلال و جمهوری اسلامی ایران نبود ، امروزه زنده نبود. دکتر فواد هم در خانه ای پنهانی زندگی می کند و به نوعی از ترس اعدام توسط بارزانی، در خاه ای زندانی می شود و تنها راه ارتباطی اش با مام جلال فاکس بود که در آن ایام وی و اکثر کردها در منطقه قاسم ره ش سردشت ایران در کمپ آوارگان بودند( تابستان 1375 )...
ششم: حسنین هیکل در دیدارم با وی گفت: "دکتر کمال فواد یک کُرد ایران دوست و کُردی میهن پرست است" و یکی دوبار هم از دکتر کمال فواد شنیدم که پرسید آیا شعرهای گلشن کردستانی، مستوره، ستوده و .. را خوانده ام یا خیر؟ و می گفت آنان کردهایی هستند که شعر فارسی دارند و به غایت فخیم و زیباست. بعدها هم هم گفت " یک خبرنگار در ایران هست به اسم پسیان که از قاضی محمد سوالی می پرسد و پیشوا هم با آرامی و متانت می گوید "قربانت شوم، کُردغیرایرانی نمی شناسم."
دکتر فواد معصوم هم شیفته تاریخ و ادبیات ایران. حرمت خاصی برای ادب و تاریخ ایران زمین دارد. دکتر فواد معصوم هم مام جلال؛ حرمت خاصی برای قدمت و اصالت فرهنگ و تمدن ایران، دارد. و شاید نیک سخن ابراهیم احمد را به یاد دارند که «کردها، هر کجا باشند، ایرانیاند»... گاهی هم به فردوسی نظاره میکند. مانند آنان، شیفته فردوسی و حافظ و سعدی و خیام...
هفتم: دکتر کمال فواد و دکتر فواد معصوم، دارای روحیه ای نترس و آرام و صبوری . و هر دو، دوست و رفیق گرمابه و گلستان مام جلال... که سالهای سفر و غربت و دربدری و کوه به کوه جستن، تبعید و فرار را در پشت سر داشتند...
هشتم: هر دو عاشق و دلباخته تاریخ و فرهنگ کُردها با عشقی وافر به کرد و کردستان. و در هنر هم شیفته موسیقی و شعر با روحیه ای نازک و لطیف...
نهم: هر دو آرشیو دار با کتابخانه ای در حد هنر مرصع کاری. آرشیوی منظم و مرتب و طبقه بندی شده که رازهای تاریخ و زبان و فرهنگ کردستان است. کتابخانهای مملو از کتابهای عربی و کردی و فارسی...
از بیان این تشابه ها بهتر است بگذرم؛ افسوس که مام جلال امروز در روی ویلچر نشسته است. و هرچند وضع و حالش به مراتب بهتر شده و کمی بدنش تحرک دارد اما هنوز دقت و فهم خاصی از درک صحبت ها دارد و مطالعه هم می کند.
و شاید خبر درگذشت دوست دانشمندش - دکتر کمال فواد - را هم نشنیده است اما دکتر فواد معصوم به عزای از دست رفتن دوست و یار قدیمی اش نشسته است و شاید اگر روزگاری دیگر می بود؛ هر سه امروز در ایران یا در حافظیه شیراز می بودند یا مقبره فردوسی.
***
اما به دور از این پرداختن که شاید بیانگر دوستی و حس قلبی من باشد بهتر است بگویم که بررسی تاریخ کردستان در کشورهای ایران، ترکیه و عراق و سوریه در این ۱۰سال دغدغه ذهنم بوده و براستی هم موضوع پیچیده ای است.
اما امروز رئیس جمهور کُرد زبان -فواد معصوم- راهی ایران است که روزگارانی در این کشور زیسته است اما او خود در داخل کشور و حزبش با مشکلاتی بزرگ دست و پنجه نرم می کند. مشکلات فواد معصوم بسیار بیشتر از این مسائل است اما امروزه هم وقتی راهی ایران می شود که ایران نقش مهمی در نجات اقلیم کردستان عراق از نابودی و نیز مهار حمله داعش و همچنین بازیابی استقرار قدرت در حکومت مرکزی عراق، نقش مهمی ایفا کرد.
سفرهای فواد معصوم به سوریه - ایران - ترکیه - عربستان در واقع ترمیم دیپلماسی عراق با همسایه های این کشور است و شاید دوباره می تواند برای کردها، نشانگر قدرت دیپلماسی کردها در موزائیک قدرت منطقه باشد و جای امیدواری است. تا مردمان عراق و کردها، در آسایش و آرامش زیستن را بیازمایند نه اینکه دنبال تفکر بیات شده و فرصت طلبانه اعلام استقلال بروند آنهم از کسی که خود تاراجگر نفت کرد و کردستان است و همچنان می خواهد رهبر مادام العمر و تحمیلی اقلیم کردستان باشد که رمز بقای او در غوغا سالاری است.
و این سفر در حالی است که چند روزی از درگذشت دکتر کمال فواد می گذرد. براستی جامعه کردها، روشنفکر آزادیخوام و فعال خستگی ناپذیر و فیلسوفی بزرگ را از دست داد. یک شخصیت آکادمیک و یک انسان به معنی تمام کلمه. یک رهبر دانا و باوفا به مردمان خود. یک ستاره ادب و تاریخ کردستان.
در کنار همه ان ها هم در فعالیت سیاسی کسی بود که اخلاق و سیاست را توامان با هم داشت. هرگز اخلاق و انسانیت را فدای سیاست نکرد. از شخصیت های بزرگ و بارز سیاست معاصر کردستان و از جانشین های طالبانی در حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق. در زمینه زبان کردی چندین اثر مهم منتشر کرد. اثر فرهنگی بسیاری از نویسندگان را نیز از محاق سانسور بیرون کشید و منتشر ساخت و از جمله آنها می توان به اثر مشهور ابراهیم احمد (ژانی گل - درد ملت) اشاره کرد.
به زبان کردی تسلطی عجیب داشت. بنا به شرایط خانوادگی اش در بسیاری از مناطق کردستان زیسته بود و به همین سبب هم به تحصیل در زبان پرداخت. حس میهن پرستی اش نیز توام با عقلانیت و خردورزی و به دور از احساسات و هیجان کاذب و دروغ بود. خدمات وی به زبان و ادب و حتی روزنامه نگاری کردی مشخص است. حتی انتشار چندین شماره اول روزنامه کردستان را به عنوان الفبای روزنامه نگاری در کردستان برعهده داشته است.در زمینه نقد ادبی کردی هم زحمت کشید.
یاد دکتر کمال فواد گرامی و عمر دکتر فواد معصوم پایدار...و براستی هم امروز بیشتر از پیش؛ کرد و کردستان به وجود انسان های خردمند و فهیم و نجیب نیازمند است.
دو دکتر فواد ایران-دوست
عرفان قانعی فرد- پژوهشگر تاریخ معاصر
الان هم رفیق گرمابه و گلستان صلاح مهتدی است
مثل شماها صبح ها بشود کارمند و عصرها هم سر و دلش نزد پژاک و کومله و دمکرات و بارزانی باشد و در هوس تجزیه ایران و تشکیل کردستان بزرگ ؟
کاره ای نیستید اگر کاره ای بودید چه می کردید ؟
از اینکه از این دو انسان بزرگ یادکردید سپاس
و واقعا با سخن شما موافق هستم که باید این تفکر ایران دوستی را ترویج کرد
اما بهرحال مافیای رسانه ای پ ک ک و بارزانی مشغول است و علیه شما هر کاری می کنند و هر لجنی را پرتاب می کنند
اما بازهم ادامه بدهید
با سپاس از بولتن که در عین سانسور قانعی فرد در کردستان، آثار وی را منتشر می کنین
مانند علی انی عضو ارشد حزب بارزانی و دار و دسته بارزانی در داخل کردستان ایران...
این ها شیفته و کشته و مرده یک مرد بی هنرند که کردستان را تاراج کرد و نوکر هر قدرتی هستند
مانند علی انی عضو ارشد حزب بارزانی و دار و دسته بارزانی در داخل کردستان ایران...
این ها شیفته و کشته و مرده یک مرد بی هنرند که کردستان را تاراج کرد و نوکر هر قدرتی هستند