مطالبی که در ادامه به نظرتان رسیده و در قالب پروندهای تحت عنوان «تحلیلی بر نامهی 31 نهجالبلاغه در حوزهی سبک زندگی اسلامی» آورده میشود، سلسله گفتارهای دکتر محمدحسین باقری، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامیست که پس از پیادهسازی و چندین بار ویرایش در اختیار ما قرار گرفته است.
گروه سبک زندگی، مطالبی که در ادامه به نظرتان رسیده و در قالب پروندهای تحت عنوان «تحلیلی بر نامهی 31 نهجالبلاغه در حوزهی سبک زندگی اسلامی» آورده میشود، سلسله گفتارهای دکتر محمدحسین باقری، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامیست که پس از پیادهسازی و چندین بار ویرایش در اختیار ما قرار گرفته است. وی سعی نموده تا با تفسیر مبتنی بر آیات و روایات دینی و همچنین اصول جامعهشناسی و روانشناسی از نامهی 31 نهجالبلاغه، باب جدیدی در مقولهی سبک زندگی اسلامی باز کند.
به گزارش بولتن نیوز، اگر انسان سراغ ابزارهایی هم در عالم خلقت میرود به خاطر اینست که آن ابزارها را خدایی کند. در واقع ما اگر تشنهمان هم شد، باید برویم سراغ خدا بگوییم که ما تشنهمان شده، تشنگی ما را برطرف کن. خداوند یک ابزاری میفرستد به نام آب که تشنگی ما رفع شود. اما این خصوصیت رفع تشنگی که در آب قرار داده شده را چه کسی قرار داده؟ ما اگر مریض شدیم، باید از خدا بخواهیم که ما را شفا بده. اما خوب باید برویم دکتر و وقتی رفتیم دکتر و طبابت کرد و دارویی نوشت قرار شد استفاده کنیم، میگوییم خدایا ما با امید به تو این داروها را میخوریم چون بالای نسخههای پزشکی هم نوشته هوالشافی. یعنی اوست که شفا میدهد. دکتر نمیتواند شفا دهد.
پس هر چه میخواهیم از خدا بخواهیم. در روابط اجتماعی معنیاش چه میشود؟ معنیاش اینست که آقا اگر یک فامیل پولدار هم داشتی، خیلی انتظار نداشته باش کمک جهیزیه دخترت را بیاید کمکت کند. از خدا بخواه. متأسفانه مبنای روابط اجتماعی ما یک چیز شده. میبینید مثلاً آقای حاتمی دارد میرود توی کوچه. ما شاید خیلی خوشمان هم نیاید از آن آقا، ولی میگوییم ممکن است روزی، جایی یک کارهای شود و به دردی بخورد. مشکلی از ما حل کند. بهتر است برویم با او یک سلام علیکی بکنیم.
شما تصور کنید اکثر روابط اجتماعی ما مبنای روانشناسیاش، «طمع» است. مبنایش این توضیح حضرت علی نیست که «وأَلجِيء نَفسَکَ فِي أُمورِکَ کُلُّها أِلي ألهکَ، فَأِنَّکَ تُلجِئُها ألي کَهفٍ حَرِيزٍ و مَانِعٍ عَزِيزٍ» مبنایش طمع است. ما طمع ميکنيم که فلان آقا را که دیدیم، بگوییم سلام آقا ارادت داریم. حالا شما تصور کنید انساني ته دلش خیلی ارادتي به شما ندارد. اين را میگوید که شما را داشته باشد، شايد روزي به دردش بخورد. بعد که به شما میرسد میگوید آقا ارادت داریم، مخلصیم. ما اصلاً برای دیدن شما آمدهایم اینجا و شما این را در وجودش میبینید احساس بدی پیدا میکنید.
میگویند اهل الله، عرفا، علمای اخلاق، علمای دین با خدا اینجوری معامله نمیکنند. یعنی با خدا معاملهی طمعی نمیکنند. میگویند نمازی بخوانیم که اگر گیر کردیم، دعایی بکنیم که خدا بالاخره گره ما را باز کند. اگر انسان دیگری بیاید با ما به صورت طمعی برخورد کند، معاملهای برخورد کند بدمان میآید. اولیا خدا تمام وجودشان را به خدا میسپرند. چرا؟ ببينيد چون به اصطلاح فلاسفه کارمند جزء در یک اداره از خودش اختیار ندارد. وقتی از خودش اختیار ندارد، استقلال هم ندارد. وقتی استقلال نداشته باشند، خاصیتی هم ندارد. برای این شما میدانید که این نمیتواند کار شما را حل کند. از نظر فلسفی هم موجوداتی که در عالم خلق شدهاند، چون استقلال ذاتي ندارند، حدودشان همهاش طبعی است، بنابراین وقتی در حدودشان استقلال ندارند در خاصیت هاشان هم استقلال ندارند.
در خاصیتهایشان استقلال ندارد یعنی چی؟ یعنی این دکتر دارویی که دارد مینویسد، آن دارو خاصیت مستقلی ندارد. آن دارو جز مخلوقات خداست. آن دستی که مینویسد، استقلال ندارد. خاصیت ذاتی ندارد. اگر خدا بخواهد او را شفا میدهد. بنابراین شما ممکن است بروید پیش عارفی، آدم خیلی دینداري. یک بیماری میآید، میگوید آقا دستی بر سر این بچهی ما بکش بلکه شفا پیدا کند. آن دستی که میکشد اگر خدا بخواهد واسطهی شفا میشود. بنابراین خیلی وقتها او دست را میکشد، شفا میدهد. بعضی وقتها میکشد شفا نمیدهد چرا؟ چون خدا باید بخواهد. پس وقتی انسانها استقلال ندارند، بنابراین در خاصیتشان هم استقلال ندارند. این که میفرمایند «وأَلجِيء نَفسَکَ فِي أُمورِکَ کُلُّها أِلي ألهکَ، فَأِنَّکَ تُلجِئُها ألي کَهفٍ حَرِيزٍ و مَانِعٍ عَزِيزٍ» یعنی آقا همه چیزت را از خدا بخواه. رئیس اداره، کارهای نیست. اگر قرار است مقدّر شما باشد، یک جایی استخدام میشوی. هیچ کس، هیچ بنی بشری، هیچ موجودی در عالم نمیتواند جلوی شما را بگیرد اگر مقدر شما باشد که چیزی به شما برسد. با این نگاه، انسان اصلاً آزاد میشود.
ادامه دارد ...