گروه بین الملل - انتشار کتاب جدید جولین آسانژ با نام «وقتی گوگل با ویکی لیکس دیدار کرد» موج جدیدی در فضای اینترنت به راه انداخته است. موضوع این کتاب دیدار خصوصی آسانژ با چهار تن از مقامات گوگل در سال 2011، از جمله اریک اشمیت، مدیر عامل کنونی گوگل و سه عضو دیگر گوگل است که سوابق مفصلی در دولت و وزارت خارجه آمریکا دارند. آسانژ در این کتاب وابستگی شدید گوگل به دولت واشنگتن و ایفای نقش آن به عنوان بازوی کنترلی چیزی است که خود آن را «ابرقدرت نیک اندیش» می پندارد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از کانترپانچ، در سالهای اخیر، فاصله بین دنیای بیرون و دنیای آنلاین به شدت محو شده است. اکثر فضای سایبری بازتاب دهنده ساختار قدرت دنیای بیرون است. هیچ کس شدت نفوذ این قدرتها در فضای دیجیتال را بهتر از مردی که تحت تهدید دائمی این قدرتها زندگی می کند نمی داند. حتی قبل از افشای جاسوسی های گسترده آژانس امنیت ملی آمریکا، جولین آسانژ به جهان هشدار داده بود. وی در کتاب خود در سال 2012 به نام «CyberPunks» نوشت:«اینترنت، بهترین ابزار ما برای رهایی ، به خطرناک ترین تسهیل کننده توتالیتریانیسم تبدیل شده است که بشر تاکنون دیده است.» وی در ادامه توضیح داد که اینترنت چگونه به «تهدیدی برای تمدن انسانی» تبدیل شده است. (صفحه 1)
جهان گاهی اوقات آن چیزی نیست که به نظر می رسد. ما در یک واقعیت ساختگی که در یک شبکه جهانی گرفتار شده زندگی می کنیم که بدون وجود هیچ ریسکی، از طریق سرمایه داری تنها به 1 درصد جمعیت منفعت می رساند. پادشاهی واشنگتن از لیبرال دموکراسی به عنوان یک پوشش استفاده می کند، در حالی که دیکتاتورهایی مانند حسنی مبارک را در مصر بر سر کار می آورد که زمانی توسط وزیرخارجه سابق آمریکا یعنی هیلاری کلینتون یک «دوست خانوادگی» خوانده شد. با حضور غول های رسانه ای به عنوان ارتش خود، پنتاگون واقعیت را با دروغ تحریف می کند و حمله به کشورهای نفت خیز را با پروپاگاندای قدرتمند خود توجیه می کند. از طریق دیپلماسی مخفی و سیاست خارجی جنگ طلبانه، آمریکا کشورهایی استعماری پدید می آورد که در خدمت آمریکا و منافع بزرگان هستند، و نفوذ اقتصادی و قضایی خود را در اختیار آمریکا و سرمایه داران قرار می دهند.
ما بر سر یک دوراهی ایستاده ایم، یک پیچ تند تمدن. این پیچ تند در کتاب جدید آسانژ یعنی «وقتی گوگل با ویکی لیکس دیدار کرد» ( (When Google Met WikiLeaksتوضیح داده شده است. این کتاب در مورد دو نیروی متضاد است که شاید در نهایت نتیجه نبرد آنها تاثیر زیادی بر تعیین مسیر آینده ما داشته باشد. این داستان مواجهه ویکی لیکس و گوگل است، دو چیزی که هرکدام به طریقی در جهان بسیار تاثیرگذار بوده اند.
این دیدار در بیست و سوم ژوئن 2011 اتفاق افتاد، زمانی که آسانژ در ویلای بزرگ واگن اسمیت، بنیانگذاری Frontline Club تحت بازداشت خانگی بود و با درخواست استرداد وی به به سوئد به منظور بازجویی به خاطر اتهام آزار جنسی مبارزه می کرد. با انتشار اسناد دیپلماتیک محرمانه آمریکا و جنگ بی سابقه سیاسی بر علیه ویکی لیکس به عنوان عامل افشای این اسناد، «هیئتی» که آسانژ آن را «یک بخش از گوگل، و سه بخش از سیاست خارجی آمریکا» (صفحه 17) می داند به نورفلک آمد، مکانی که تقریبا سه ساعت از شمال شرق لندن فاصله دارد.
هدف این دیدار تحقیق در مورد کتاب اریک اشمیت، رییس کنونی گوگل که در آن زمان یک مقام اجرایی ارشد در گوگل بود و جارد کوهن، مدیر بخش های ایده های گوگل و مشاور سابق کاندولیزا رایس و هیلاری کلینتون بود که در آن زمان در حال نوشتن آن بودند. آنها درخواست برگزاری این جلسه را داشتند تا در مورد ایده های خود برای کتاب جدیدشان با نام «عصر جدید دیجیتال» (The New Digital Age) که در سال 2013 منتشر شد با وی گفتگو کنند.
همراه این دو نفر یک ویرایشگر کتاب به نام اسکات مالکومسن، مشاور ارشد سابق سازمان ملل و عضو شورای روابط خارجی و کسی که سابقه کار در وزارت خارجه آمریکا را نیز دارد، به همراه لیزا شیلدز، نایب رییس شورای روابط خارجی، که ارتباط بسیار نزدیکی با وزارت خارجه دارد، و در آن زمان شریک اشمیت بود حضور داشتند. در این مکالمه آگاهی بخش سه ساعته، که تمام آن را می توان در سایت ویکی لیکس گوش داد، سردبیر ویکی لیکس در یک بحث عمیق با مدیرعامل آینده گوگل شرکت جست، کسی که استارت آپ نمونه سیلیکون ولی را به یک غول چند میلیتی در صنعت جستجو تبدیل کرده است. آنها چالش های سیاسی و راههای تغییر ساختار بنیادی جامعه توسط شبکه های دیجیتال جهانی و فناوری را مورد بحث قرار دادند.
تار عنکبوت خود فریبی
وقتی مردم در مورد تعامل روی تار جهان گستر وب صحبت می کنند، ناخودآگاه نام فیسبوک و گوگل به میان می آید، انگار که کل اینترنت مترادف با این شرکت های خصوصی است. مطمئنا آسانژ با هوشیاری اشاره کرده است:« گوگل به تدریج برای خیلی از افراد در حال تبدیل شدن به اینترنت است.» (صفحه 46).
خیلی از مردم نمی فهمند که این شرکتها چگونه تنها بعضی بخش های محوری اینترنت هستند و نشاندهنده ساختار اساسی وب یا چیزی که می تواند در آینده بدان تبدیل شود نیستند. در اینجا آسانژ به ما در مورد تاثیر فزاینده این نهادها هشدار می دهد و فاش می سازد که چگونه «آرمان های ژئوپلتیک گوگل» عمیقا در هم آمیخته با «دستور کار سیاسی بزرگترین ابرقدرت جهان هستند.» (صفحه 46).
اگر رییس جمهور اوباما، با لفاظی های خود در مورد امید و تغییر، برندی است که ساختار شبکه های حمایتی آفلاین غربی را توسعه می دهد و معماری آن را پنهان می کند، گوگل به دستگاه فرهنگی جدیدی برای به تحرک درآوردن سیاست خارجی تندروی آمریکا تبدیل شده است و در فضای دیجیتال آن را مشروع جلوه می دهد.
آسانژ مشاهده کرده است که دولت آمریکا چگونه بی سروصدا گوگل را به عنوان همکار خود پذیرفته است، و از وجهه دوستانه، سرزنده و پیش روی آن به عنوان بخشی از صورت خندان «ظلم و ستم مدرن» استفاده می کند. وی می بیند که پشت سیمای گوگل چه خبر است و هشدار می دهد که «پیشرفت فناوری اطلاعات که در گوگل خلاصه می شود منادی مرگ حریم خصوصی برای اکثر مردم است و جهان را به سمت تمرکز قدرت (اتوریتاریانیسم) سوق می دهد» (صفحه 57). این مساله همین حالا هم دارد اتفاق می افتد، اسناد منتشر شده توسط اسنودن از NSA نشان دهنده نقش این شرکت در برنامه جاسوسی PRISM هستند و اینکه چگونه گوگل خود به یک NSA خصوصی تبدیل شده است.
آسانژ در کتابش توضیح می دهد که گوگل آنقدرها که نشان می دهد معصوم نیست. وی آشکار می کند که این شرکت که زمانی به دست چند فارغ التحصیل مبتکر در کالیفرنیا شکل گرفت، بعدها با ساختار قدرت واشنگتن مرتبط شد. گوگل با شعار رسمی «Don’t be evil» (شرور نباش) مدعی است که ماموریتش «سازماندهی اطلاعات جهان و ایجاد امکان دسترسی جهانی و استفاده مفید از آنهاست».
آسانژ شرح می دهد که برخلاف تلاش های گوگل برای ایجاد یک تصویر عمومی مثبت از خود به وسیله دادن فضای رایگان ذخیره سازی، و تظاهر به اینکه شرکتی نیست که تنها با انگیزه سود خدمات بدهد، این شرکت بشردوست یک شریک خوب برای دولت است. وی معتقد است که مطمئنا ایده گوگل به عنوان محصول یکی از اتاق های فکر واشنگتن به دنیا آمده است.
آسانژ توضیح داد که چگونه «روسای گوگل واقعا به قدرت تمدن ساز شرکت های چندملیتی اعتقاد دارند، و این ماموریت را به عنوان ادامه فرآیند شکل دادن به جهان براساس قضاوت بهتر «ابرقدرت نیک اندیش» می بینند» (صفحه 35). این فرآیند آنقدر تدریجی و گسسته است که بازیگران به سختی ممکن است متوجه آن شوند. این ابرشرکت دیجیتال که روابط بسیار نزدیکی با وزرات خارجه آمریکا و NSA دارد، شروع به جادادن بلندپروازی های آنها در دستور کار خود کرده و می خواهد که کسی شرور نباشد. این درونی سازی ارزشهای امپراتوری آمریکا موجب شده است که به عقیده آسانژ شعار « شرور نباش» بسیار مشکوک و مبتذل به نظر برسد (صفجه 35). به نظر می رسد که روسای گوگل واقعا فکر می کنند که دارند کار خوبی انجام می دهند، در حالی که به سرعت در حال تبدیل به بخشی از ساختار قدرتی هستند که آسانژ آن را به عنوان
یک سیستم جهانی دمدمی مزاج متشکل از وفاداری های مخفی، بدهکاری به یکدیگر، و اجماع بر سر چیزهای غلط می بیند، اینکه برای عموم یک طور سخن گفته شود و در محافل خصوصی برعکس آن گفته شود (صفحه 7). وفاداری باعث اطاعت پذیری می شود و یک اتحاد ناگفته موجب ایجاد تار خودفریبی می شود که در آن شخص دروغ های خودش را باور می کند و گرفتار آنها می شود.
رادیکالیزاسیون جوانان اینترنت
آسانژ علاوه بر روشن کردن ابعاد نیروی نامریی حاکم، ما را به اینترنتی غیرمتمرکز تر هدایت می کند. اکنون بیش از دو سال است که بنیانگذار ویکی لیکس در سفارت اکوادور در لندن زندگی می کند چون دولت انگلیس از سفر وی به اکوادور جلوگیری کرده است. این جهان زیرزمینی فضای سایبری است که وی را به جهان به هم پیوسته مخالفان و متفکرین متصل می کند و به وی امکان می دهد که به کارش ادامه دهد.
آسانژ ویکی لیکس را یک «ناشر چریکی» می خواند و شرح می دهد که این سازمان چگونه «نظارت و سانسور را به طرق مختلف به چالش می کشد، و مانند روح در مرزها حرکت می کند» (صفحه 14). وی فلسفه پشت ویکی لیکس و معماری آن را توضیح می دهد، چیزی که این سازمان را در مبارزه با سانسور موفق کرده است، یعنی استفاده از فناوری به عنوان یک ابزار غیرخشونت آمیز برای مبارزه با اجبار و مخفی کاری دولت.
وی با اشاره به امواج جنبش های خیابانی و ناآرامی هایی شبیه به آن که در اینترنت روی داده است، توجه را به سوی عضو جدیدی از جامعه مدنی که به همراه معماری غیرمتمرکز ویکی لیکس مدام در حال رشد است جلب می کند. وی این مساله را به مثابه تکامل اینترنت می داند، که آن را از یک فضای بی احساس به یک توده مردمی تبدیل کرده است، «مردمی با فرهنگ مشترک، ارزشهای مشترک، و آرمان های مشترک» (صفحه 10).
در حالی که آسانژ با این تیم از غول های فناوری مشغول بود و آزادانه نظرات خود در مورد فناوری ای که امکان برقراری ارتباط در عصر بحرانی انقلابی را ممکن کرده است اظهار می داشت، مالکومسون در در مورد طرف انسانی قضیه که ایجاد یک شبکه باز همتا به همتا را ممکن می سازد صحبت می کرد. مالکومسون به خرده فرهنگ جدیدی اشاره می کند که حول ویکی لیکس به عنوان یک پدیده اجتماعی و سیاسی ظهور کرده است، گروهی از افرادی فنی و نوع دوست. وی از آسانژ پرسید که وجود و رشد این فرهنگ به خاطر خدمتی که به ویکی لیکس می کند چقدر مهم است. آسانژ از توسعه این شبکه خبر داد. وی آن را «رادیکالیزاسیون جوانان تحصیل کرده اینترنت» دانست (صفحه 115) و آن را بهترین پیشرفت در سالهای اخیر دانست که در اینترنت ظهور کرده است.
آسانژ به این مساله اشاره کرد که نسل جدیدی که در اینترنت بزرگ شده اند چگونه دلبستگی خود به ارزشهایی مسلم مانند دسترسی آزاد به اطلاعات، گردش آزاد اطلاعات و انتظار شفافیت داشتن دولت و حریم خصوصی افراد را ابراز می کنند. وی شرح داد که ارتباطات سریع و حملات به ویکی لیکس موجب سرعت گرفتن روند تشکیل یک گروه بزرگ از این نسل جدید برای اقدامات سیاسی شده است.
مالکومسون با احتیاط زیادی به آسانژ پاسخ داد و گفت:«جوانان ذاتا خوب نیستند.» وی سپس افزود:«من این مساله را به عنوان یک پدر می گویم و از این بابت متاسفم» (صفحه 118). آسانژ با نظر مالکومسون مخالف بود و گفت که وی معتقد است که غرایز انسانی در واقع خیلی بهتر از ارزشهای جامعه موجود هستند و جوانان ذاتا خوش قلب هستند، اما ساختار اجتماعی که تنها به منافع تجاری محدود جایزه می دهد، کمی قلب آنها را سخت کرده است. وی ادعا کرد که اقدامات ما گاهی توسط ساختار جامعه و سیستم های اقتصادمحوری که تنها ارزشهای محدودی را مورد تشویق قرار می دهند شرطی می شوند. وی اشاره کرد که چگونه ما زمانی که به کالج می رویم یاد می گیریم که به اعمال بشردوستانه هیچ جایزه ای داده نمی شود و شرح داد که این مساله عمدتا «ناشی از فناوری است که امکان نظارت و کنترل را می دهد» (صفحه 120).
این نظرات کاملا مخالف در مورد جوانان بازتابی از تضاد دیدگاه ها در مورد ماهیت اینترنت است. تمایلات مالکومسون می تواند به راحتی منطق وزارت خارجه را توجیه کند که هرکسی که جرات می کند هژمونی آمریکا را به چالش بکشد مجرم می داند. آگاهی جای خود را به قدرت درهم تنیده دولت و شرکتهایی داده است که اکنون به عنوان داور صلاحیت اخلاقی را مورد قضاوت قرار می دهند. آنها کسانی که در یک نافرمانی مدنی شرکت می کنند را هکرها و تروریست های سایبری خائن و مخربی می دانند که باید کنترل شوند، یعنی برای دهها سال به زندان بیفتند. افشاگر بزرگ چلسی منینگ، فعال سیاسی جرمی هاموند، خبرنگار بارت براون، فعال اینترنتی آرون سواترز و کاربر PayPal 14 که پس از اینکه PayPal خدمات دهی به ویکی لیکس را قطع کرد، یک حمله «محروم سازی از سرویس توزیع شده» یا DDoS به این سرویس پرداخت اینترنتی انجام داد- که منجر به تظاهرات و اعتصاب شد- همه به همین طریق مورد مجازات قرار گرفتند.
آسانژ به اخلاقیات نامتوازن گوگلی ها اشاره می کند که اشمیت و کوهن در کتاب شان «اعمال مستقیم با انگیزه سیاسی در اینترنت» را اقدامی تروریستی دانسته اند (صفحه 200). در اینجا دیدگاه بخش خصوصی و دولت همگرا می شود، و روابط دولت مخفی نامریی را عمق می بخشد. گوگل با شعار «شرور نباش» خود، به مثابه یک بازوی خود صالح بین برای ابرقدرت جهان عمل می کند.
با کمی توجه مشخص است که گوگل با بی پروایی ویروس فریب را پخش می کند چون بدافزارهای موذیانه برای نظارت را روی سیستم های مردم نصب و نگهداری می کند.
نبرد مدل های حکومت داری
در این مکالمه، جارد کوهن در مورد «مداخله در مورد یک نسل کشی در آینده» (صفحه 155) صحبت می کند که بعدها در فصلی از کتاب آنها مورد بحث قرار گرفته است. وی در مورد نقشی که ویکی لیکس می تواند در شرایطی مانند نسل کشی روآندا بازی کند صحبت کرد. این مساله باعث شروع بحثی در مورد رشد ویکی لیکس و مشکلاتی که این رشد را کند می سازند شد. آسانژ اظهار داشت که «ویکی لیکس بودن خیلی آسان نیست» (صفحه 156) و راه خاص ویکی لیکس برای سازماندهی را تشریح کرد. وی در مورد این صحبت کرد که چگونه ویکی لیکس به خاطر ماهیت کارش نمی تواند آگهی بدهد و افراد با مهارتهای خاص را جذب کند، بلکه رویکرد متفاوتی باید اتخاذ شود. وی راهی برای رهبری به وسیله «ارزش ها و نه از طریق دستور و کنترل» معرفی کرد (صفحه 161).
درست مانند جنبش متن باز، این شکل رهبری از طریق ارزشها یک شبکه نزدیک که در آن همکاری خود به خود بدون نیاز به اعتماد کردن به افراد امکان پذیر می شود را ایجاد می کند. ویکی لیکس به مردم در مورد ارزشها و باورهایشان آموزش می دهد، مردمی از سراسر جهان که این ارزشها را قبول می کنند به همراه یکدیگر «شبکه محاسباتی انسانهایی که می توانند به طور یکسان فکر کنند، و می توانند به شکلی برابر به یکدیگر اعتماد کنند» (صفحه 162).
این شبکه افقی به مردم امکان مبارزه موثر را می دهد، مبارزه ای مانند نبرد داوود و جالوت، برای یافتن پاشنه آشیل امپراتوری. در اینجا سازماندهی غیرمتمرکز ویکی لیکس بر ساختار غول پیکر از بالا به پایین وزارت خارجه و پنتاگون غلبه می کند. حمله هماهنگ دولت آمریکا به ویکی لیکس نشاندهنده نبرد بین دو نیروی حاکم است. در حالی که امپراتوری آمریکا به شدت سازمان یافته است و تعداد پرسنل آن در این زمینه به 10،000 نفر می رسد، و نیز منابع قابل توجهی به منظور حمله به این سایت افشاگر اختصاص داده است، ویکی لیکس میلیونها نفر در سراسر جهان را دارد که ارزشهای یکسانی دارند و دور یکدیگر جمع می شوند تا خود را براساس این ارزشهای مشترک سازماندهی کرده و تنها بر پایه اصول خود عمل کنند. این سازماندهی پایین به بالا، که در آن اعمال آزادانه هر شخص الهام بخش دیگران است، مجسم کننده فلسفه سازمان مبنی بر تسری دادن شجاعت است.
همانطور که آسانژ علاقه خود به توصیف این شبکه جهانی نزدیک به عنوان عامل «تغییر بزرگتر، عمومی، جهان شمول و فرهنگی» (صفحه 183) را نشان داد، اشمیت تاثیر جهانی سازی در به هم پیوسته ساختن جهان و اینکه چگونه این مساله منجر به تغییرات فرهنگی سریع می شود را مورد بحث قرار داد. آسانژ در کتاب خود روشن می سازد که عقیده مدیرعامل گوگل که می داند «چگونه سیستم ها را ایجاد و نگهداری کند: سیستم های اطلاعاتی و سیستم های مردمی» (صفحه 17)، برای آسانژ مفهومی نداشت، با «فرآیندهای انسانی روشن ساز، ترازو، و گردش اطلاعات » (صفحه 18).
مکانیزم پاسخگویی
این پاسخ عمومی بدون سانسور اصیل در نهایت چیزی است که ویکی لیکس را به حرکت در می آورد و آن را زنده نگه می دارد. در اینجا موضع گفتگو تغییر کرد و به این رسید که چه چیزی این وبسایت افشاگر را از دیگر سازمانها از جمله گوگل متمایز می کند. آسانژ مکانیزم پاسخگویی را شرح داد، در پاسخ به این سوال که چگونه «اکوسیستم اقتصادی انسانی» در جهتی مشخص بر سازمان تاثیر می گذارد (صفحه 165). وی پرسید:« ما ارزشهای خودمان را داریم. چگونه مردم می فهمند که ما به ارزشهایمان وفادار بوده ایم یا به آنها خیانت کرده ایم؟» وی شرح می دهد که این سازمان «توسط بازار منابع» مورد نظارت قرار می گیرد و منابع از طریق ارزیابی راستی و درستی ناشر و توجه به حفاظت از منبع و تاثیر اطلاعات منتشر شده انتخاب می کنند که به چه کسی اطلاعات شان را بدهند.
می توان گفت که ویکی لیکس نمونه ای ممتاز از روزنامه نگاری منبع محور است. افشاگرانی که ریسک های بزرگی متحمل می شوند و با نیت کمک به مردم اقدام می کنند موتور سازمان هستند. سازمان با عمل کردن به خواسته های منابع خود، بهترین کمک را به بقیه می کند. ویکی لیکس مشروعیت خود را از مردم می گیرد، تنها عاملی که قدرتی بی نهایت دارد و می تواند هر نهاد یا سازمانی را در یک دموکراسی واقعی پاسخگو نگه دارد.
با توجه به این مسائل، آسانژ از تدابیر به منظور حداقل سازی آسیب ها سخن گفت. روشهای بسیار متنوع و سنجیده این سازمان در مورد این مساله برای مقابله با اقدامات رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا بود، بلندگوی پروگاگاندای رسمی پنتاگون برای متهم کردن ویکی لیکس و بی پروا و غیر مسئولانه دانستن انتشار اطلاعات توسط آنها. این در حالی است که کوچکترین شواهدی مبنی بر اینکه انتشار این اطلاعات منجر به صدمه دیدن کسی شده باشد ارائه نشده است، در حالی که جنگ های آمریکا بر محور دروغ های آشکار همچنان به کشته شدن صدها هزار نفر می انجامد.
آسانژ تصمیمات ویکی لیکس در مورد ویرایش مطالب را برای اعضای گروه بازدیدکننده شرح داد (که در واقع، تنها ویرایش های موقت هستند، چون آنها هیچ وقت چیزی را به طور دائمی ویرایش نکرده اند). وی گفت که مساله در مورد ریسک منطقی نیست که موجب ضرر می شود، اما بیشتر در مورد حداقل ساختن ریسک احتمالی ناشی از ویرایش اطلاعات است که ممکن است توجه مردم را از خود افشاگری ها منحرف کند. وی این مساله را به عنوان یک «تصمیم واقع بینانه و تاکتیکی» (صفحه 167) شرح داد که باعث حفظ تعهد به منابع می شود، تا بیشترین تاثیر سیاسی ممکن به وجود آید. این روش کار برای اشمیت و کوهن خطرناک، عجیب و عمیق به نظر آمد.
مشت پنهان بازار
آسانژ گفتگوی واقعی با گوگل را با مکالمه ای که در کتاب گوگل به نام «عصر جدید دیجیتال» منتشر شده مقایسه می کند. وی یادآور شد که علی رغم اینکه اشمیت با ایده کلی ویکی لیکس هم عقیده نشان داد و دریافت که این سازمان هیچ آسیب جدی را ایجاد نکرده است، اما نویسندگان گوگل در کتاب در مورد این به داستان سرایی پرداختند که چگونه مجموعه ای مانند ویکی لیکس موجب «ایجاد شرایط و تشویق جاسوسی» می شود (صفحه 194).
در اینجا می بینیم که روسای گوگل مانند سیاستمداران عصر جدید دیجیتال عمل می کنند و شرکت در فهرست «ولخرج ترین لابی گران واشنگتن در سال 2012» قرار دارد (صفحه 42). آنها با اشتیاق به کمپین سناتورهای آمریکایی پیوستند که ویکی لیکس را به عنوان یک سازمان تروریستی معرفی می کردند و آسانژ را یک «تروریست های تک» (High-tech terrorist) نامیدند (صفحه 210) و تلاش کردند که از ویکی لیکس مشروعیت زدایی کنند. با شعار «شرور نباش»، آنها فناوری راهسازی خود که تضمین می کنند جهان را به هم متصل خواهد کرد را می فروشند، اما این در واقع کلاهبرداری بزرگ که امکان تسلط آمریکا و غول های تجاری را فراهم می کند. ، مقامات گوگل مانند هواداران دولت به صورت طوطی وار سخنان پنتاگون را تکرار می کنند و بدون اینکه شواهدی ارائه دهند، سناریو های عجیبی را مطرح می سازند که براساس آنها اطلاعات افشاشده باعث خواهد شد که جان مردم به خطر بیفتد.
آسانژ متذکر می شود که اشمیت و کوهن از خوانندگانشان می پرسند که چرا کسی مانند آسانژ باید تصمیم بگیرد که چه اطلاعاتی به نفع مردم است. وی نتیجه می گیرد که برای این رهبران گوگل، تنها مقام صالح برای چنین امری دولت خواهد بود. آنها می گویند که افشاگران باید «تحت نظارت قرار بگیرند تا نقش مثبتی در جامعه ایفا کنند» و معتقدند که «بدنه مرکزی حکومت انتشار اطلاعات را تسهیل می کند» (صفحه 195). آنها مطمئنا اصول بازارهای واقعا آزادی که در تئوری افراد را قادر می سارد که بازتاب صادقانه ای از ابتکارهای شرکت به آن بدهند را رعایت کنند. در مورد ویکی لیکس، انتخاب آزادانه و آگاهانه افشاگران نیروی مهمی است که سازمان را هدایت می کند. اما در مورد غول اطلاعاتی بزرگ یعنی گوگل، اگر نیروی آگاه خود به خودی بازار وجود نداشته باشد، چه چیزی باعث می شود که آنها پاسخگو باقی بمانند؟
آسانژ با اشاره به تام فریدمن، ستون نویس نیویورک تایمز که در سال 1999 از وجود یک دست مخفی که بازارها را از پشت صحنه اداره می کند خبر داد، اشاره می کند که چگونه این «دست مخفی که جهان را برای فناوری های سیلیکون ولی امن می کند تا آنها بتوانند پیشرفت کنند در واقع همان ارتش، نیروی هوایی، نیروی دریایی و سپاه تفنگداران دریایی آمریکا هستند» (صفحه 43).
گوگل شرارت درون خودش را نمی بیند. با الحاق به حاکمیت مرکزی آمریکا، این شرکت فناوری محور جهانی نه تنها نمی تواند دست نامرئی «هژمونی استراتژیک و اقتصادی آمریکا» را ببیند که به بازارها زور می گوید، بلکه تلاش می کند «روی این دست مخفی دستکشی مخملی بپوشاند» (صفحه 43). آنها با به کارگیری قدرت انحصاری خود، ارزشهای مدنی را تابع منافع اقتصادی و هژمونیک آمریکا می سازند و از پاسخگویی واقعی فرار می کنند. آنها دیگر بازار بی واسطه ای که به درخواست های مردم پاسخ می دهد، بازاری واقعی که مانند فضایی برای پاسخگویی دموکراتیک عمل می کند را نمی بینند. این عادی سازی کنترل منجر به نابودی قانون می شود، و کشوری سرکش به وجود می اید که فساد مانند موجی در آن پخش می شود و در آن افراد، شرکتها و دولت هریک به اصول اعلام شده خود خیانت می کنند.
متمم اول قانون اساسی آمریکا
شاید مهیج ترین لحظه در این گفتگو زمانی بود که آسانژ با زیرکی به اشمیت یاداور شد که ویکی لیکس از ارائه اطلاعات توسط گوگل استقبال می کند، مخصوصا در مورد درخواست های دولت برای ارائه اطلاعات مردم توسط گوگل براساس قانون میهن پرستی. اشمیت با خنده ای عصبی پاسخ داد:« این کار (به آرامی) غیرقانونی خواهد بود» (صفحه 186). آسانژ به سرعت مخالفت کرد و با خنده پاسخ داد:« این امر وابسته به نظر دستگاه قضایی است.» اشمیت گفت:« ما یک شرکت آمریکایی هستیم...» آسانژ به آرامی یادآور شد:« قوانین بالاتری هم وجود دارند. متم اول قانونی اساسی ایالات متحده، شما آن را می دانید.»
این تصویری نمادین از مواجهه یک استرالیایی با یک شهروند آمریکا و رییس یک بنگاه اقتصادی که در خاک آمریکا به دنیا آمده است در مورد رعایت قانون اساسی آمریکا. از دیدگاه وی، ویکی لیکس در سراسر جهان به عنوان یک مدافع سرسخت نخستین متمم قانون اساسی شناخته شده است، که موانع پیش روی آزادی بیان را به عقب رانده است. این احتمالا همان لحظه ای بود که گوگل واقعا با ویکی لیکس دیدار کرد. در این مواجهه، آنها فرصت داشتند تا واقعا اصولی که کشور آنها را پدید آورده بفهمند و با شرارتی که در طی دهه ها در قلب این ملت رخنه کرده است مقابله کنند. اما گوگلی ها از این امر استقبال نکردند.
آسانژ به اشمیت در مورد پرونده با توییتر گفت که در آن آنها توانستند به خوبی در مقابل دستور منع مباحثه در مورد تحقیقات هیئت منصفه آمریکایی در مورد اتهام جاسوسی ویکی لیکس مقاومت کنند. وی از اشمیت خواست که محتوای احضاریه های دولت که به گوگل فرستاده شده را افشا کند و اطلاعات را منتقل کند، محصوصا اطلاعات مربوط به ویکی لیکس یا اعضای آن را. اشمیت با این امر مخالفت کرد و گفت:«افشای درخواست اطلاعات دولت ممنوع است» (صفحه 217).
کتاب When Wikileaks Met Google کتابی است که خواندن آن برای کسانی که می خواهند از پتانسیل اینترنت آگاه شوند و در جریان جنگ پنهان میان کسانی که می خواهند آن را متمرکز سازند و آنهایی که می خواهند آن را آزاد و غیرمتمرکز نگه دارند قرار گیرند باید این کتاب را بخوانند. این گفتگو به حوزه وسیعی از مسایل می پردازد، از زیرساخت نظری ویکی لیکس و فناوری آن گرفته تا ارزهای رمزگذاری شده مانند بیت کوین، کمپین خرابکارانه شرکت های امنیتی خصوصی بر علیه مخالفان و ظهور جنبشی شهروندی بر علیه نظم سختگیرانه سرمایه داری و ادامه روند کنونی. این بحث جدی، که با پاورقی های مفصل پربار تر شده است، نشاندهنده دانش عمیق آسانژ در مورد تمام مسائل اینترنت است. گاهی اوقات بحث خیلی سنگین می شود و سپس به سرعت به خنده ختم می شود. شاید پشت رفتار خودمانی و فریبنده رییس آینده گوگل این نگرانی پنهان بود که دستور کار واقعی «ایده گوگل» افشا شود.
از یک لحاظ، شاید فردی فکر کند که کتاب جدید آسانژ به خودی خود یک افشاگری دیگر است. آسانژ با انتشار کتابی که شاید بتوان آن را انتشار اسناد محرمانه گوگل یا به اصطلاح «GoogleFiles» نامید، کار همیشگی خود در افشای اطلاعات به نفع عموم مردم را ادامه داده است، مخصوصا با توجه به اینکه متن صوتی گفتگو نیز منتشر شده است. این بار، منبع این اطلاعات گوگلی هایی هستند که خودشان برای آماده کردن کتاب شان به ملاقات آسانژ آمده بودند. ویکی لیکس یک بار دیگر کار خودش را انجام داد. آسانژ حقایق مخفی در پشت «امپراطوری ذهن» (که عنوان اولیه کتاب گوگل بود) را آشکار ساخت و دورویی پنهان در ورای تصور شرکت در مورد حکومت جدید دیجیتال را تشریح کرد.
میلیونها نفر از مردم در سراسر جهان در نبرد برای آزادی اینترنت شرکت می کنند. این یک شجاعت تسری یابنده است که نه تنها می تواند شرارات را ببیند، بلکه می تواند بر وسوسه فریبنده شعار «شرور نباش» غلبه کند. در پایان، این شرکت های بزرگ چندملیتی یا دولتها نیستند که آینده را خواهند ساخت، بلکه شبکه های ساده از مردم عادی که براساس آگاهی خود عمل می کنند عصر جدید دیجیتال را شکل خواهند داد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com