کلا ما انسانها موجودات عجیبی هستیم. شدیدا فراموش کاریم. هرچند فراموشی هم برای خودش نعمتی محسوب میشود اما بعضی وقتها حسابی کار دست ما میدهد. خصوصا وقتی که پای نعمتهای خدا و وعدههای الهی به میان میآید. حسابی یادمان میرود که خدا وعده داده اگر با من باشی و برای من قیام کنی، پیروزی را نصیبت میکنم، حتی اگر دستت خالی باشد و عدد نیروهایت کمتر از نیروهای دشمن.
گروه سیاسی، کلا ما انسانها موجودات عجیبی هستیم. شدیدا فراموش کاریم. هرچند فراموشی هم برای خودش نعمتی محسوب میشود اما بعضی وقتها حسابی کار دست ما میدهد. خصوصا وقتی که پای نعمتهای خدا و وعدههای الهی به میان میآید. حسابی یادمان میرود که خدا وعده داده اگر با من باشی و برای من قیام کنی، پیروزی را نصیبت میکنم، حتی اگر دستت خالی باشد و عدد نیروهایت کمتر از نیروهای دشمن.
به گزارش بولتن نیوز، در گیر و دار سختیهای زندگی و تورم و گرمای شدید هوا و ترافیک و بدون یا نبودن روغن پالم در لبنیات، فراموش کردهایم که همین چند سال پیش، خودمان با دست خالی توانستیم هشت سال جلوی همهی جهانخواران عالم بیاستیم و ثابت کردیم حرف خدا حرفست. قولش قول است و باید به او اعتماد کرد. علی ایحال، عدهای دوست داشتند و عدهای دیگر در دام تمایل آن عدهی اول افتادند و البته با پا درمیانی رسم زندگی، این اعتماد کردن فراموش شد.
فراموش کردیم که "مقاومت رمز پیروزیست" و با درگیر کردن خود در مشکلات توسعه و ساخت و ساز و مالزی یا ترکیه شدن، دائما سعی کردیم به فرزندانمان ثابت کنیم که هرچقدر پولت بیشتر باشد و زور بازویت قویتر، برندهی سیاهبازیهای این دنیای "انسان گرگ انسان" خواهی بود. هرچقدر بیشتر در این باتلاق فرو میرفتیم، وعدههای الهی که گاهی در کتابهای درسی چشممان به جمالشان روشن میشد یا از رادیو و تلویزیون میشنیدیم، بیشتر برای ما رنگ و بوی شعار یا اسطوره پیدا میکرد.
دیگر آنقدر وعدههای الهی برای ما شعاری بود که هیچ اعتمادی به آنها نداشتیم و اگر به کسی که هنوز به آن وعدهها اعتماد داشت برمیخوردیم، چندان برای ما غریبه بود که حرفهایش را متوجه نمیشدیم. حتی مسخرهاش هم میکردم. ایبابا، انگار نه انگار که خودمان همین چند سال پیش با دست خالی جلوی همهی دنیای استکبار ایستاده بودیم و پیروز بیرون آمدیم.
اوضاع وقتی خراب شد که ما باز دستمان خالی بود و دوباره مسیرمان خورد به مسیر قدرتهای جهانی. چون یادمان رفته بود که خدا گفته "با من باش تا پیروز باشی حتی با دست خالی". عدهای از ما به چه کنم چه کنم افتادیم. از نظر آنها تکلیف معلوم بود. باید با کدخدا میساختیم. چون دستمان خالی بود، عدهیمان نسبت به آنها کمتر و زورمان ضعیفتر. هرچقدر هم که بجا ماندگان از نسل معتمدان به وعدهی الهی میگفتند که "هرچند دستمان خالی نیست، اما با دست خالی هم میشود جلوی قلدرها ایستاد" باور نداشتیم.
اما حالا دوباره خدا پابرجا بودن بر وعدههایش را به رخمان کشید.
جمعیتشان که کمتر از یک میلیون نفر است. بجز چندتا موشک ساده هم که چیز دیگری ندارند. نه خبری از توپ و تانکهای مرکاوا بود و نه خبری از بمبهای چند صد کیلیویی. نه کسی مثل امریکا و دولتهای احمق عربی از ایشان حمایت مالی میکند و نه رسانهای دارند که مظلومیتشان را به گوش دنیا برساند. آنها فقط یک چیز داشتند: اعتماد به وعدهی خدا.
مردم غزه پنجاه روز زیر شدیدترین حملاتی که ممکن است بر سر هر ملتی بیاید قرار گرفتند. هزینه دادند، هزینهای که حد و حساب ندارد. معلوم هم نبود کی قرار است این وحشیانهترین تجاوزها تمام شود. هرچند کمرشان شکست، اما پیش ظالم کمر خم نکردند تا بالاخره وعدهی خدا محقق شد و ایشان با دست خالی، اسرائیل را مجبور به پذیرش چیزهایی کردند که خیلیها با دست پر هم نمیتوانستند آنها را به خورد این نجسهای عالم بشریت بدهند.
و این درسیست برای ما. که بدانیم هنوز "مقاومت رمز پیروزیست".
و اینکه، وعدهی خدا حق است. باور کنیم قول و قرارهای خدا دچار بدقولی نمیشود.
سیدمجتبی نعیمی