باور کردنش سخت است اما تا به چشمم دیدم فهمیدم مادر ها چه کشیده اند در این سالها...
سرویس عکس
بولتن نیوز: در حال قدم زدن در بهشت زهرا پیر زنی را دیدم که لنگ لنگان یخ بزرگی را خریداری کرده و به سمت یکی از قطعات شهدا در حال حرکت است جلو رفتم و گفتم مادر کمک میخواهی گفت نه دستت درد نکنه عادت دارم میبرم
من به خیال اینکه شربتی چیزی درست میکند و اصرار بیش از حد باعث میشود خیال کند به خاطر شربت اصرار میکنم راهم را که هم مسیر پیر زن بود کج کردم و دقیقا مخالف این شیر زن تهرانی رفتم نمیدانم یک ساعت یا کمی بیشتر گذشته بود که یک آن خودم را بالای سر همان مادر دیدم ولی بر سر مزار پسر شهیدش سلام کردم و پرسیدم پسرته حاج خانم گفت روحم و جانم هست بله پسر م است نشستم فاتحه بدم دیدم سه تیکه یخ روی مزار هست به خیال اینکه شربت نذری ریخته و یا از دستش افتاده و شکسته و دیگر جمع نکرده با غرور تمام گفتم دیدی مادر گفتم بده بیارم نذاشتی حالا خوب شد انداختی حیف و میل کردی
گفت نه کی میگه حیف و میل کردم آوردم پسرم را خنک کنم آخه از گرما متنفر بود اصلا تابستانها آرام و قرار نداشت نمیدانم تو 5سالی که منطقه بود چی کشیده بچه ام مادر حرف میزد و من آب میشدم حرف میزد و من یخ میشدم و نمیفهمیدم چه باید کنم
معذرت خواهی در مقابل این همه صداقت و رفتار و بخشندگی چیزی نیست اولین باری بود که من بلبل زبان کلا تمام لغات فارسی یادم رفته بود .............به همین سادگی سبک زندگی تربیت اسلامی شیرزن تهرانی
این بزرگواران جونشون رو برای اسایش و امنیت این کشور دادن اینا مردای واعی اند هر کسی هر چقدر هم با نظام مشکل داشته باشه نباید کار بزرگ این شهدا و دلاورمردان رو نادیده بگیره.
جابه که عده ای خاص و البته اندک اینقدر کوته فکرند.
سلام بر شهدای سر افراز که تا ابد مدیونشون هستیم
از ذهن نمیرن، ولی زودتر از اینکه فکرش رو بکنی،از پیشت میرن.....خدا صبرت دهد....
خدايا صبر.
باش آن وقت دلت آرام میگیرد