این منتقد در یادداشت خود با اشاره به نگاه متفاوت سازندگان مجموعه تلویزیونی «ستایش» آورده است: این مجموعه محصول تلاش دو کارگردان سینمایی و تلویزیونی ایران است. دو کارگردان با دو بینش متفاوت و متعلق به دونسل مختلف. آن چه که این دو کارگردان و هنرمند را به هم پیوند زده است مجموعه دراماتیکی «ستایش» در قاب تلویزیون ایران است؛ قابی که توانسته مخاطبان عام را مدتی باتقابل فکری و چالش های سبک زندگی دو نسل اول و دوم پیوند زند.
صدفی همچنین درخصوص دیدگاه سعید مطلبی عنوان کرده است:
سعید مطلبی، نویسنده «ستایش» کارگردان فیلمهای ایرانی، فارغالتحصیل رشته حقوق از دانشگاه تهران است. او از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ تعداد 10 فیلم سینمایی را با ساز و کارهای فیلم فارسی کارگردانی کرده است. او دلبستگیهای سینمای قبل از انقلاب اسلامی را دارد؛ بنابراین نوشتههای او تاحدودی با چاشنی غمگنانه فیلمهای فارسی و هندی درآمیخته است از این رو گذشتهگرایی و تعلق خاطر به خاموشی نسل باباشملها و ادبیات بیانی «فردوس» در مجموعه تلویزیونی «ستایش» بانگاه او پیوند خورده است.
او در ادامه یادداشت خود با اشاره به اینکه سعید سلطانی، کارگردان شناخته شده تلویزیون ایران، توانمندی خود در قاب تلویزیون را به واسطه ساخت مجموعه تلویزیونی «پس از باران» در فضای ارباب و رعیتی قبل از انقلاب اسلامی کسب کرد، عنوان میکند: سلطانی فارغ التحصیل سینما از دانشکده هنر است. او در مقام کارگردانی، نویسندگی و تدوین تاکنون در تهیه و تولید برنامه های متنوعی در تلویزیون همکاری داشته است. همکاری در مجموعه های «قصه های شب»، «شمارش معکوس»، «به سوی افتخار» و برخی از کارهای داستانی کم کم او را در مجموعهسازی تلویزیونی توانا ساخت و ساخت مجموعه اول و دوم «ستایش» شاید اوج فعالیت هنری او در قاب رسانه ملی باشد.
وی در این یادداشت معتقد است:
«جذابیت مجموعه دوم «ستایش» مدیون تاثیرگذاری پخش مجموعه اول آن است؛ بنابراین کارگردان با پرداخت اولیه در شخصیت پردازی و ایجاد گرههای داستانی در روند قصه، دیگر نیازی به ارایه رفتار و کردارهای تعریف شده برای مخاطبان مجموعه دوم «ستایش» ندارد. حالا دیگر برای بینندگان تلویزیونی هرکدام از شخصیتهای داستانی از جمله خانواده پدر سالار «فردوس» و خانواده زن سالار «ستایش» شناخته شدهاند. از این جا به بعد در روند قصهپردازی تقابل دو تفکر با چالشهای فکری و سبک زندگی متفاوت ادامه می یابد.»
وی با اعتقاد بر اینکه باورپذیری شخصیت «فردوس» بیشتر مدیون دو شخصیت نقش محمد علی کشاوز در فیلم سینمایی «مادر» مرحوم علی حاتمی و مجموعه تلویزیونی «پدر سالار» اکبر خواجویی است، اشاره کرده است:
«به هرحال هر کدام از این شخصیت ها با بازی توانمند محمد علی کشاورز در نقش شخصیت های ماندگار نسل گذشته قلدر ماب توانسته الگوی مناسبی برای پرداخت شخصیت و دیالوگ فردوس فراهم کند موضوعی که در ذهن مخاطب عام موجب همذاتپنداری می شود و از همان آغاز بین خانوادههای ایرانی نوعی تقابل در زندگی خانوادگی را به چالش می کشد.»
صدفی معتقد است:
«با گذشت زمان و تغییرات محسوس در زندگی و رفتار تکبعدی «ستایش» و «حشمت» این نوع چالش های رفتاری کم کم رنگ می بازند اما هم چنان آثار آن را میتوان در یک دندگی و لجبازی طرفین به خوبی مشاهده کرد. به عبارتی نویسنده و کارگردان خواسته با تاثیرپذیری از فضای مردسالاری گذشته و زن سالاری حاکم بر جامعه، نوعی تحلیل جامعه شناختی از دو نگاه تک بعدی را در این اثر به نمایش بگذارند.»
وی با اتقاد بر اینکه مجموعه تلویزیونی «ستایش»، داستان پیچیده ای ندارد که نیازی به تمرکز مخاطبان برای درک محتوا داشته باشد، مطرح کرده است:
«روایت ساده ای که با گره های فرعی تاحدودی مخاطب را با پشتوانه قبلی به خود گره می زند و صرفا با خلق صحنه های غمگنانه گذشته و آینده قصه را پیش می برد.»
وی با اشاره به این مطلب که تم اصلی داستان «ستایش» فروپاشی خانواده پدر سالار حشمت فردوس است، آورده است:
«فردوسی که با گذشت زمان نتوانسته شرایط حاکم بر جامعه و تغییرات محیطی را درک کند بنابراین محکوم به شکست است و حالا برای ایجاد ضد قهرمان در مجموعه تلویزیونی شخصیت منفی دیگری باید شکل بگیرد تا نسل اول داستان این گونه خرد و خاکشیر نشود و این موضوع با ورود زنی به زندگی «صابر»، فرزند «حشمت» اتفاق می افتد تا کارگردان بتواند دوباره شخصیت فردوس را با نگاهی جدید در مجموعه آتی با حمایت نوه در یک مبارزه نفس گیر احیا کند و ضد قهرمانان مجموعه را به نوعی مجازات کنند.»
او معتقد است:
«حکایت زندگی ستایش و فردوس، روایت زندگی برخی از ایرانیان است که نتوانستیم با تغییرات زندگی اجتماعی وفق دهیم و هم چنان دوست داریم با روابط ساده و تعریف شده در مدارخانواده ، مدیریت خود را اعمال کنیم. گذر از مرحله پدرسالاری به دوره زن سالاری و در نهایت فرزند سالاری میتواند تغییرات چشمگیری در سبک زندگی ایجاد کند. متاسفانه آقا فردوس هنوز این پیام دگردیسی را دریافت نکرده که زمانه عوض شده و دیگر در بر همان پاشنه قبلی نمیچرخد!»
صدفی در بخشی دیگر از نوشتههای خود درخصوص نقد سریال «ستایش 2» آورده است:
«تمرکز بر پیشرفت روند ساده داستان و ایجاد قصههای فرعی، دیگر فرصتی را برای طراحی صحنه و القای گذشت زمان در طراحی و دکور داستان، خلق روشهای مطلوب تصویربرداری و سایر عناصر هنری به کارگردان نمیدهد؛ چرا که او دوست دارد همان روند داستان را به طور مستقیم به تماشاگر انتقال دهد و توجهی به سایر عناصر هنری مجموعهسازی تلویزیونی ندارد. هر چند در برخی از موارد قواعد طلایی تلویزیونی برای هم دلی مخاطبان و نزدیکی آنها با روند قصه رعایت نمی شود قواعدی که میتواند در قاب کوچک تلویزیون کمک زیادی به تماشاگران آنان بکند.
وی همچنین عنوان میکند:
«اطناب گرایی در روند پرداخت قصه کم کم آثار منفی خود را به خوبی به تماشاگر نشان می دهد کارگردان و تهیه کننده مجموعه برای تامین هزینه های تولید مجبور می شوند گرههای ناچسبی به قصه بچسبانند که خط اصلی داستانی را با کش و قوس هایی همراه میکند. قصههای فرعی از جمله، تلاش اطرافیان برای ازدواج دوم ستایش، خواستگاری از دختر ستایش، طرح اتهام قتل پسر ستایش ، ادامه رفتار پدرسالاری حشمت فردوس، پیوند تصادفی و فیلم فارسی نوه و پدر بزرگ، حضور غیر توجیه فردوس در شمال، ایجاد روایت های عاشقانه نوه های فردوس ،آمدن ستایش به تهران و ارتباط با یک دوست قدیمی و قس علیهذا همه و همه تلاش های نافرجام نویسنده و کارگردان برای آب بستن به مجموعه تلویزیونی ستایش است .»
هوشنگ صدفی در پایان یادداشت خود آورده است:
«با این حال رسانه ملی می تواند با استفاده از آثار ماندگار ادبیات فارسی و بهکارگیری نویسندگان توانا بدون پردازش داستان دنباله دارخطی با ایجاد فراز و نشیب متعدد در قصه و القای تحلیل جامعه شناختی از شرایط اجتماعی، شخصیت های متنوعی رادر مجموعه بکار گیرد تا مخاطبان رسانه با الگو گیری از این سبک زندگی سروسامانی به خانواده های ایرانی بدهند مگر اینکه شعارهای تبلیغاتی رسانه ملی صرفا برای طرح درچشم انداز رسانه ملی باشد و ارتباطی به مجموعه سازی در تلویزیون ایران ندارد !»
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com