مقدمه: مطالبی که در ادامه به نظرتان رسیده و در قالب پروندهای تحت عنوان «تحلیلی بر نامهی 31 نهجالبلاغه در حوزهی سبک زندگی اسلامی» آورده میشود، سلسله گفتارهای دکتر محمدحسین باقری، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامیست که پس از پیادهسازی و چندین بار ویرایش در اختیار ما قرار گرفته است. وی سعی نموده تا با تفسیر مبتنی بر آیات و روایات دینی و همچنین اصول جامعهشناسی و روانشناسی از نامهی 31 نهجالبلاغه، باب جدیدی در مقولهی سبک زندگی اسلامی باز کند.
به گزارش بولتن نیوز، «و أَعرِض عليه أَخبارَ الماضين و ذَکِّره بِمَا أَصَابَ مَن کانَ قَبلَکَ مِنَ الأَوَّلين و سِر فِي دِيارِهم و آثارِهم فِانظُر فِيمَا فَعَلوا و عَمَّا أنتَقَلوا و أَينَ حَلّوا و نَزَلوا» از دگرگونی شب و روز روزگار متذکرش کن. خبرهای گذشتهها، را آدمهایی که یک دورهای زندگی کردند و الان رفتند را برقلبت عرضه کن. یعنی تاریخ بخوان. این که میفرماید تاریخ بخوان، نه اینکه بخوان رضا شاه چه کرده؟ یعنی اخبار انسانهایی که در گذشته چه کارهایی کردهاند را بخوان. در خود قرآن است که ارجاع تاریخ و مثلهای تاریخ بیشتر بهرهاش معرفت آموزی است. اگر در تاریخ، قارون را مثال میزند میخواهد معرفت ما را به دنیا اصلاح بکند. میگویند قارون با ایل و تبارش میآمد درحاليکه چند نفر کلیدهای گنجهای او را در دستشان میگرفتند و خرید میکردند. آدمهایی که او را نگاه میکردند که با اسب و الاغ و خدم میآمد بین مردم، از نظر تحليل وضع قارون دو دسته میشدند. دستهی اول میگفتند خیلی کيف میکند، کاش میشد آن چیزهایی که قارون دارد را ما داشته باشیم و دسته دیگر میگفتند که اینها چیزی نیست. ما باید دنبال حکمت باشیم که این در سوره قصص (ع) آمده. نه اینکه ما میبینیم که چه کار کرده و چه کار نکرده، بخوانیم که دیگران در مقابله با حوادث و فضائیل دنیایی چه موضعی اتخاذ کردند. ما اگر سرگذشت صدام را میخوانیم نه اینکه ببینیم چند تا بچه داشت، چند تا زن داشت، کی به کجا حمله کرده، چند تا کاخ داشته و چقدر باغ خریداری کرده. این اصلاً مهم نیست. اینکه ایشان در مقابله با مسائل دنیایی چه موضعی گرفته اهمیت ندارد.
به یادش بیار و بهش بگو که آنهایی که قبلاً مردند از انسانهای اولیه تا الان، دچار چه مصیبتهایی شدند، چه حوادثی، چه بلاهایی و چه انسانهایی با ایشان اصابت کردند. برو بگذر، جهانگردی بکن، نگاه کن در شهرها و آثاری که ازشان باقی مانده، یعنی خانههای کوچک و تاریخی. برو نگاه کن که چه کار کردند. نه اینکه چی ساختند. برو نگاه کن چی کار کردند و از کجا به کجا و بعد به کجا منتقل شدند و آرام گرفتند. یعنی شما سیر آفاق بکن، سیر فی الارض بکن. برو ببین که اینها چی کار کردند با زندگی دنیاییشان، بعد کجا رفتند. یعنی زندگی و مرگشان را ببین. فقط زندگی را نبین، مرگ را ببین،
«فأِنَّکَ تَجِدُهم قَدِأنتَقَلوا عَنِ الأَحِبَّه و حلّوا ديارش الغُربَه وکآَنَّک عن قد قَليلٍ قَد صِرتَ کَأَحَدِهِم» اطاعت از دستورات دینی است که نگاه کنی ببینی یک سری آدم آمدند توی این دنیا، یک سری تعلقات و دلبستگیهایی داشتند. در حالیکه یک عده ديگري را دوست داشتند از بینشان کنده شدند، آنها را بردند یک جایی تنها دفنشان کردند. در مورد تاریخ زندگی هر کدام از گذشتگان تحقیق کنی این جوری میفهمی، این جوری درمییابی. مستقل شدن، جدا شدن از هر که دوستشان داشتند و سکنا گرفتن، منزل گرفتن در دیار غربت. یعنی غریبه شدن با کسانی که دوستشان داشتند. این یعنی چی؟ یعنی انسانها اگر چه در دنیا در بین فامیل، خانواده، دوستان، محله و اینها حتی محبوب هم باشند ولی وقتی أجل برسد، این آدمها او را یک جایی تنها قرار میدهند و زياد هم طول نمیکشد که تو هم مثل یکی از همانها میشوی. یعنی یادت نرود ممکن است تو در فضای اجتماعی، فامیلی و خانوادگی به گونهای زندگی بکنی که محبوب همه آدمها باشی. اما غرق محبت، محبوبیت هم نشو، گویی مدت زیادی طول نمیکشد که در واقع تو را از این محبتها و آشناییها جدا میکنند. پس این دوازده کار را انجام بده که چی بشود؟ میخواهند این میوه را ازش بچینند: « فأصلِح مَثواک و لا تَبِع آخِرَتِک بِدنياکَ» آخرتت را به دنیاست نفروش. این دوازده تا کار را اگر انجام دهی، ممکن است بتوانی موفق شوی که در عرصههای امتحانهای مشکل، آخرتت را به دنیا نفروشی. اگر قلبت را با موعظه زنده کنی، اگر خواهشهای نفسانیت را با زهد ورزیدن بکشی، اگر قلبت را با حکمت نورانی بکنی، این کار را بکنی، آن کار را بکنی، تاریخ بخوانی، فکر بکنی، عبرت بگیری، ممکن است به مرحلهای برسی که آخرتت را به دنیا نفروشی.
ادامه دارد...