اگر امروز در سوریه، ایران و لبنان و عراق، روحانیت نبودند آیا جهان اسلام ازدست تکفیریها در امان می ماند؟ آیا اسلام و مسلمانان از دست دشمنان در امان می ماندند؟ آیا بازهم اعتقاد دارید که حضور مراجع در کنار مردم، به معنای دخالت دین در سیاست است و باعث تنزل جایگاه آنها می شود؟! در کجا چنین توان مردمی بدون پول و سلاح سراغ دارید؟
گروه سیاسی - سایت گویا نیوز در مقاله ای با عنوان "زوال مرجعيت و پايان نقش روحانيت در تاريخ شيعه " به قلم بیژن صفسری ادعا کرده که جایگاه مرجعیت شیعه و روحانیت تنزل یافته و روبه زوا ل است!
به گزارش بولتن نیوز، اما نویسنده به این پرسش پاسخ نداده که آنچه در لبنان و عراق باعث افزایش قدرت حسن نصراله و حزب اله و آیت اله سیستانی د رعراق شده است چیست؟
اگر جایگاه روحانیت و مرجعیت شیعه تنزل یافته پس چرا تروریست ها و تکفیری ها در سوریه و لبنان و عراق قادر به شکست دولت و مردم وشیعیان نیستند؟ وقتی به جای قدرت ارتش و سلاح و آمریکا و انگلیس و اسرائیل، تنها قدرت نفوذ کلام و ارزش های شیعه و مرجعیت در عراق و سوریه و ایران و لبنان اثرگذاری بوده است پس این چه ادعایی است که می گوید جایگاه روحانیت شیعه تنزل یافته است؟
هیچ قدرتی در اسرائیل و عراق و سوریه ولبنان، قوی تر از روحانیت شیعه نیست و این را همه می دانند و نویسنده گویانیوز نباید چشم خود را به روی حقیقت موجود ببندد.
گویا نیوز مدعی است که اين گروه مبلغين روحانيت با تزلزل پايگاه اجتماعی و تفرقه بين گروهی خود به خط پايان رسيده است!
اقدام داوطبانه آيت الله سيستانی يکی از مراجع شيعه ؛ در حذف عنوان « آيت الله » از نام خود ؛ اگر چه بدون هيچ توضيحی از سوی اين روحانی روشنفکرمنتقد منتشر شد؛ اما اين اقدام متهورانه آنقدر گويا و روشن است که می توان به ضرس قاطع آن را اعتراض به ابتذال و آلوده شدن مرجعيت شيعه به قدرت بی سوال دانست .
اما نویسنده به این سوال پاسخ نداده که قدرت روحانیت در ایران و عراق و سایر کشورهای اسلامی از کجاست؟ و چرا بدون سلاح و ارتش و پول چنین قدرتی و نفوذ کلامی در بین مردم و منطقه دارند و قادرند در مقابل دشمن بایستند
گویا نیوز به جمله معروف کسروی اشاره کرده که می گفت سر زمين ايران يک دوره زمامداری به روحانيت شيعه بدهکار است چرا که در تمامی تحولات يکصد و پنجاه ساله اين کهنه ديار، روحانيت شيعه نقش بسزايی داشته اما همیشه دور از قدرت بوده است. اما عاقبت با ماجرای واقعه ۵۷ اين آرزوی ديرينه روحانيت تحقق می يابد.
نویسنده سعی کرده که هدف خود یعنی جدایی دین از دولت و سیاست را مطرح کند تا به نوعی دلیل افت جایگاه روحانیت را به دخالت در دولت و حکومت نسبت دهد و بعد تلاش کرده که با الگوسازی تاریخیٰ نام آیت اله بروجردی را به عنوان عالمی که به دخالت در سیاست اعتقادی نداشته مطرح کند.
اما نویسنده که دچار مغلطه است پاسخ نداده که چرا حضور روحانیون به نفع مردم و برای مردم و جهان اسلام را دخالت در سیاست و غیر مفید می داند؟
اگر امروز در سوریه، ایران و لبنان و عراق، روحانیت نبودند آیا جهان اسلام ازدست تکفیریها در امان می ماند؟ آیا اسلام و مسلمانان از دست دشمنان در امان می ماندند؟ آیا بازهم اعتقاد دارید که حضور مراجع در کنار مردم، به معنای دخالت دین در سیاست است و باعث تنزل جایگاه آنها می شود؟! در کجا چنین توان مردمی بدون پول و سلاح سراغ دارید؟
نویسنده می گوید: به شهادت تاريخ از ديرباز در بين علمای شيعه برای دخالت روحانيون در امور سياسی اختلاف نظر وجود داشته است و بزرگترين مرجع تقليد ی که نسبت به دخالت روحانيت در امر سياست مخالفت می ورزيد و تا زمان حياتش مانع از فعاليت سياسی روحانيون می شد آيت الله بروجردی بود که پس از فوت آيت الله حائری موسس حوزه علميه قم، و در اوائل سلطنت پهلوی دوم توسط سه مرجع بزرگ آن زمان، معروف به مراجع ثلاثه، از عتبات به قم دعوت می شوند تا جانشين آيت الله حائری گردد.
در شناخت عظمت و دينداری اين مرجع تقليد مخالف دخالت روحانيون در کار سياست و دولت، همينقدر بس که طی دو قرن و نيم شيعيان در سه دوره تنها يک مرجع و رهبردينی مطلق داشتند. اول شيخ مرتضی انصاری، دوم ميرزا محمد حسن شيرازی (ميرزای شيرازی فتوا دهنده تحريم تنباکو) سوم آقای بروجردی بود ند که دو نفر اول در خارج ايران بسر می بردند اما آقای بروجردی اولين مرجع تقليد شيعيان بود که در قم متمرکز شد و مرجعيت تمام شيعيان جهان را داشت.
او چنان شهره آفاق بود که در عربستان به اولقب "المجتهد" داده بودند چرا که خدمات ذيقيمتی در بالا بردن موقعيت مذهب شيعه انجام داد و اولين مرجع تقليدی بود که مبلغينی به کشورهای خارج فرستاد.
مشهور است که آيت الله بروجردی از اولين مراجعی است که اهتمام بسياردر وحدت اسلامی و شناسايی اسلام در جهان خارج داشت و همکاری دين و علم و برقراری حساب و کتاب در دستگاه مرجعيت از ابداعات اين مرجع تقليد بود اما اين نوع از رهبری امت شيعه هرگزبعنوان الگوو مدل مطلوب از مرجعيت در بين روحانيت قدرت طلب مورد قبول واقع نشد و از همين رو اولين گروه بندی رسمی سياسی علما و مجتهدين بلافاصله پس از فوت اقای بروجردی بوجود آمد که در سه گروه تقسيم شدند:
۱ گروه علمای راديکال به رهبری روح الله خمينی و متشکل از اقايان محلاتی شيرازی، صادق روحانی، آيت الله طالقانی
۲ گروه علمای رفرميست به سرگروهی شاگرد نظر کردّ اقای خمينی يعنی مرتضی مطهری و با همکاری سيد محمد بهشتی، محمد ابراهيم آيتی، سيد مرتضی شبستری، و حتی دکتر علی شريعتی هم در اين گروه بودند
۳ گروه علمای محافظه کار که وارث افکار و نظريات اقای بروجردی بودند که بعد از فوت اقای بروجردی قدرت علمای قم و روحانيون و واعظ مشهور ( به استثنای فلسفی که به راديکال ها بيشتر نزديک بود) در دست اينان بود که شامل آقايان آيت الله شريعتمداری، ميلانی در مشهد، علامه طباطبايی در قم بود؛ اين گروه بيشتر طالب صلح و آرامش سياسی بودند.
روحانيت پس از انقلاب
اما با اين همه جامعه روحانيت از پيش و پس از واقعه ۵۷ با دو طيف اقليت و يک طيف اکثريت مواجه بوده و هست که عبارتند از:
طيف اقليت حامی حکومت
طيف اقليت تحول خواه
طيف اکثريت بی تفاوت و غير سياسی
اقليت تحولگرا انقلابی نيستند بلکه خود را اصلاح طلب ميدانند و از آنجا که اقليت متصل به قدرت به دليل حضور رسانه ای نمود چشمگير تری نسبت به دو گروه ديگر داشته و موقعيت آن دو گروه به خاطر در حاشيه بودن يا پنهان بودن از رسانه ها، از افکار عمومی پنهان مانده و اين تصور در جامعه پديد آمدکه روحانيت يعنی همين کسانی که همواره روی آنتن حضور دارند.
اما پس از ماجرای سال ۵۷ و رابطه مردم با روحانيت با توجه به سابقه تاريخی اين قشر از جامعه و انتظاراتی که بعنوان يک باور، ازاين گروه وجود داشت؛ آن تصور واهی تغيير يافت، خاصه که بعد ازبه قدرت رسيدن روحانيون بعنوان متوليان انقلاب ؛اين گروه رسما به سه دسته ؛ تحت عنوان روحانيت حاکم، روحانيت پويا و روحانيت خاموش تقسيم بندی شدند؛ طرفه آنکه در محاوره ها و حتی نوشته ها هم اين تقسيم بندی، مصطلح و رايج گرديد.
بی شک چنين تفکيکی پيش از انقلاب در فرهنگ مردم اين آب و خاک وجود نداشت و همه از طلبه گرفته تا مرجع تقليد، روحانيت خوانده می شدند، اما حاصل عملکرد روحانيت به قدرت رسيده شيعه در ايران ؛ باعث می گردد که اين گروه مبلغين (روحانيت) نسبت به انتخاب راه روش سياسی و تلقی که از حکومت دينی داشتند ؛ اقدام به ايجاد گروه بندی های سياسی از قبيل روحانيت مبارز، روحانيون خط امام و چندين گروه و دسته جات ديگر کنند که هريک از اعضای شاخص آنها، در نزد مردم، بنا بر عضويتی که در يکی از گروه ها ياده شده دارند شناخته می شوند.
حال امروز اين گروه مبلغينی که نام روحانيت را يدک می کشند با تزلزل پايگاه اجتماعی و تفرقه بين گروهی خود ؛ به خط پايان رسيده
است
براین اساس نویسنده تنها ملاک خود برای تنزل جایگاه روحانیت، را مشارکت در امور سیاسی و حل مسائل جهان اسلام ارزیابی کرده است در حالی که شرایط 100 سال اخیر مهمترین عامالی بوده که موجب حضور روحانیت در کنار مردم برای حل مشکلات جهان اسلام شده است.