به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامۀ
تیارت نیوز پیپر، یک گروه موسیقی معروف به نام «راهبان سیاه» از می سی سی پی، به رهبری «تیستر گیتس» هنرمند ساکن شیکاگو، برنامه معنوی خود را که شامل موعظه، قرائت و اجرا با مداخلات موسیقیایی است، به موزه هنرهای معاصر سرالوز در پورتو، واقع در شمال پرتغال می آورند. این برنامه که با عنوان
«سیاه رهبانی» از 7 تا 9 سپتامبر اجرا می شود، ریشه در تجربیات سیاه پوستان و سفیدپوستان آمریکا دارد.
این رویداد بخشی از برنامۀ پانزدهمین سالگرد تاسیس موزه پرتغال و بیست و پنجمین سالگرد بنیاد سرالوز را تشکیل می دهد. موضوع مهم دیگر برگزاری اولین نمایشگاه مرور گستردۀ آثار هنرمند ایرانی، «منیر شاهرودی فرمانفرمائیان» است که از 9 اکتبر تا 11 ژانویه 2015 برگزار می شود.
شاهرودی که بعد از انقلاب اسلامی 1979 از ایران خارج شد و در نیویورک ساکن شد، در سال 2004 به کشورش بازگشت و صنعتگرانی که در دهۀ 1970 آشنا شده بود، شروع به کار کرد.
نمایشگاه با عنوان
«امکان بی نهایت: آثار آینه کاری و نقاشی های 1974-2014» قرار است، از 13مارس تا 3 ژوئن 2015 به موزه گوگنهایم در نیویورک برده شود. بیشتر آثار این نمایشگاه از کلکسیون این هنرمند گرفته شده و در نمایشگاه عمومی 1970 وی نبوده است.
این نمایشگاه به همت «سوزان کاتر»، مدیر موزۀ هنرهای معاصر سرالوز برگزار می شود.
این موزه، که توسط «آلوارو سیزا ویرا»، معمار پرتغالی در سال 1999 طراحی شده، در محوطۀ هنر دکو سرالوز ویلا در پورتو گشایش یافت. این موزه و باغ های اطرافش توسط بنیاد«سرالوز» اداره می شود که درسال 1989 به طور مشترک توسط دولت پرتغال و تعدادی شرکت خصوصی و اشخاص حقیقی تاسیس شده است. «ویسنته تدولی» اولین مدیر هنری این بنیاد بود و «سرالوز» را بر روی نقشه هنر بین المللی ثبت کرد.
سخنگوی این بنیاد می گوید: "یکی از اهداف اصلی این موزه، گردآوری کلکسیونی جامع از آثار هنر معاصر پرتغال و جهان است. آثار هنری این موزه، که متعلق به دوره های مختلف معاصر از دهۀ 1960 تا به امروز است، به همت مستقیم بانیان و مدیران این موزه گرد آوری شده یا توسط دولت و مجموعه داران خصوصی اهدا شده است. «ریچارد سرا»، «لیندا بنگلیس»، «تاکیتا دین» و «خوزه اسکادا« از جمله هنرمندانی هستند که آثارشان در این موزه نگهداری می شود.
نگاهی به زندگی منیر شاهرودی فرمانفرمائیان به نقل از کتاب «منیر»این کتاب که طرح جلد آن را نیز در تصویر روبرو مشاهده می کنید، کتابی است که به زندگی هنری و شخصی این هنرمند برجستۀ ایرانی می پردازد. «منیر» نوشتۀ «نادر اردلان»، «مدیا فرزین»، «النور سیمس» است و «هانس اولریچ اُبریست» و «کرن مارتا» نیز مسئولیت ویراستاری آن را به عهده داشته اند.
منیر فرمانفرمائیان یکی از آن زنان ایرانی این روزگار است که این شعر فرودسی ”زنانش چنیناند ایرانیان" را خوب در یاد زنده میکند. او که در سال 1302 در خانهای قدیمی پوشیده از فرش و شیشههای رنگی، پر از گل و بلبل و درخت در قزوین به دنیا آمد، در زمان جنگ جهانی دوم با بیپروایی ایران اشغالی را ترک میگوید چرا که آهنگ آن میکند که از تهران به پاریس برود تا نقاش شود. کنسول فرانسه به او میگوید که متأسفانه رفتن به پاریس اشغالی شدنی نیست، همانطور که گزینش دیگرش یعنی رفتن به مراکش و در آنجا منتظر پایان جنگ ماندن، چرا که آن کشور هم هنوز به شدت زیر حملهی آلمانها بود. اما چیزی نمیتوانست جلودار منیر شود. پس آهنگ آن میکند که به امریکا رود و آنجا منتظر صلح شود و سپس به پاریس برود. پس رهسپار بمبئی میشود و در آنجا خود را در ناوی امریکایی جا میکند، به کالیفرنیا میرود و در 1324 (1945) به نیویورک میرسد. هیچوقت به پاریس نمیرود، اما هنرمند میشود.
به جای پاریس به ایران بازمیگردد و در دانشکدهی هنرهای زیبای تهران به تحصیل میپردازد (1323-1325) و دوباره به نیویورک برمیگردد و در دانشکدهی طراحی پارسونس (1325-1327) و دانشگاه کورنل، ایثاکا (1329-1330) ادامهی تحصیل میدهد. زندگی هنری خود را در بازار سوداگری و تجارت نیویورک آغاز میکند و در مقام نگارهپرداز مُد برای فروشگاه بونویت تلر، شانه به شانهی اندی وارهول کار میکند. وارهول طراحی میکند و منیر میچیند.
در نیویورک به زودی خود را در جمع دوستانی همچون لویز نِوِلسون، فرنک اِستلا، جوآن میچل، ویلیام دکونینگ و وارهول مییابد و به این ترتیب جزء و فرآوردهای از روح دورانZeitgeist میشود. جان کیج آهنگساز او را ”دختر جوان زیبای ایرانی" مینامد و اندی وارهول که منیر او را نگارهپردازی خجالتی توصیف میکند که در ازای چند تا از طراحیهای او از کفش ، یک توپ آیینهای به او میدهد که وارهول آنرا همیشه روی میز تحریرش نگاه میدارد. همین هنرمندان پیشرو زمانهی خود هستند که علاقهی او را به مدرنیسم جلب میکنند. به گفتهی خودش: "آشنایی و دوستی با این افراد بینظیر بود. عاشق کارهایشان بودم در عین حال که خود داشتم گل نقاشی میکردم و طراح مد شده بودم، آثار مدرن آنها را به شدت دوست داشتم و میستودم."
در 1336 پس از دهسالی دانشآموختن و زندگی و کار در نیویورک به تهران بازمیگردد که بازگشتی به میراث پرمایهی ایرانیاش میشود. روزی که دوستانی فرنگی را به شاهچراغ شیراز میبرد، نیمساعتی در گوشهای نشسته و محو و مبهوت آیینهکاری بیهمتای آن میشود، به گفتهی خودش از بازتاب نگارههای مردمان ـ تنگدستان و دینداران ـ در تکههای آیینه چنان دستخوش بیم وحیرت میشود و همهچیز به نظرش چنان زیبا و باشکوه میآیند که مانند کودکی بیگناه اشک از چشمانش سرازیر میشود.
به کارآموزی در رشتهی سنتی آیینهکاری میپردازد و از همین سالها شروع به آزمایشگری با سازگارکردن و درآمیختن این فن با فنون کهن نقاشی پشت شیشه و طرحهای ایرانی با اکسپرسیونیسم و مینیمالیسم نوین میکند. هنر فرمانفرمائیان شکلهای زیادی را دربرمیگیرد از نقاشی ساده گل و بلبل تا چیدمانهای ناآرامکنندهی "جعبه حافظه" یادگار اثر لویی بورژوآ. اما بیشترین آثارش دو فن از طراحی سنتی ایرانی را درهممیآمیزد، آیینهکاری و نقاشی پشت شیشه، که هر دو پیش از اسلام در ایران وجود داشته (تالار آیینه تختجمشید و فیلم سیمای هفت کره به عنوان گواه) و پس از اسلام با ادامهی این سنت و به کارگیری گستردهی آن نه تنها در کاخها که در زیارتگاهها به رشد خود ادامه داده و ماندگار میشود، بییادی از پیشینهی پیشترش.