گروه ورزشی، با پایان گرفتن ماراتن لیگ جهانی والیبال و حضور سرافرازانۀ سروقامتان تیم ملی کشورمان در دورنهایی این رقابت ها و قرارگرفتن در میان 4 تیر برتر برای نخستین بار در طول تاریخ، توجه رسانه های داخلی و خارجی به والیبال کشورمان جلب گردید.
به گزارش بولتن نیوز، البته به نظر می رسد، این توجهات نیز مقطعی بوده و با فروکش کردن موج هیجانی که از موفقیت این جوانان برومند به دست آمده، بار دیگر والیبال و والیبالیست های کشورمان به دست فراموشی سپرده شوند.
با این حال چنان چه در گزارش اختصاصی خبرنگار
بولتن نیوز خواهیم خواند، این توجهات در همین حد نیز، عمق چندانی نداشته و دیدار برخی از مسئولان ورزشی کشور با این عزیزان، در حین بازی ها و پس از بازگشت شان از رقابت های جهانی، بیشتر برای خوراک رسانه ها و به نوعی عوام فریبی بوده است.
آنچه در ادامه تقدیم می گردد، روایت متفاوت علی قنبرلو، عکاس و خبرنگار دوست داشتنی
بولتن نیوز، از پشت صحنۀ آنچه در رقابت های والیبال لیگ جهانی اتفاق افتاد:
فلاش بک؛ بازی ایران و لهستان - استادیوم آزادیبلاخره پس از انجام هماهنگی ها و رایزنی های فراوان توانستم مجوز ورود به سالن را دریافت نموده و چون آی.دی کارت نداشتم، با تلاشی دوچندان و مضاعف بر این مشکل نیز فائق آمده و وارد سالن شدم.
جمعیت بسیار زیادی به سالن آمده بودند و بر هر سختی ای که بود، خود را به دوستان عکاس و خبرنگار رساندم اما از آن جا که اولین تجربه ام برای عکاسی از یک مسابقۀ والیبال بود، هنوز با فضا کنار نیامده بودم. واقعیت این است که از آنجایی که والیبال ورزشی است مظلوم، من هم همچون مسئولین ورزشی کشور، کمتر به آن بها می دادم. البته این کم توجهی مربوط می شد به روزهای قبل از آن بازی و پس از این اولین حضورم در رقابت های والیبال به کلی نظرم دربارۀ این ورزش تغییر کرد و ارادتی عمیق نسبت به بازیکنان تیم ملی و کادر فنی خوب و حرفه ای تیم ملی والیبال پیدا کردم.
با این حال آنچه موجب شد دل و جرات نوشتن در مورد والیبالی که هیچ شناختی نسبت به آن و بازیکنانش ندارم و اگر کسی چهارتا سوال فنی دربارۀ آن از من بپرسد، به قول دوستان "درجا با روغن سوزی می افتم"، اتفاق جالب و نادری بود که پس از بازی روی داد.
ماجرا از این قرار بود که بعد پیروزی ایران درمقابل لهستان، از روی لطف محافظان وزیر ورزش و جوانان، برای اولین بار در عمرم به رختکن تیم ملی راه پیدا کردم و این راه یابی به رختکن منجر به آشنا شدن با بازیکنان بلندبالای ملی پوش مان گردید.
تجربه شیرینی بود و تازه فهمیدم با قد 189 سانتیمتری و وزن 110 کیلویی ام در مقابل رشید قامتان تیم ملی، همچون پسربچه ای کوچولو(!) به نظر می رسم که حس بد اما درعین حال خوش آیندی بود.
پس از فشردن دست هایی که دقایقی پیش تر، یک تیم خارجی را با خاک یکسان کرده بودند، خلاصه آقای وزیر و دیگر مسئولین فدراسیون در کنار هم و رو در روی بازیکنان تیم و کادرفنی صف آرایی کردند و نکته جالب این که درحالی که بچه های تیم ملی روی نیمکت نشسته بودند، هم قد و قامتِ من و مسئولان فدراسیون بودند.
همهمه اولیه ورود که فروکش کرد، همه منتظر بودیم تا علت حضور وزیر را از زبان خودش بشنویم. من به شخصه فکر می کردم دلیل حضور انور ایشان قدردانی از بلندقاماتان و تحویل بسته های پاداش به حق این عزیزان است. با خودم گفتم، این آقای وزیر هرچه نباشد، وزیر این مملکت است. وزیر نفت و خارجه نیست. درست. اما ورزش و جوانان بی اهمیت تر از نفت و خارجی ها نیستند. لااقل تا آن لحظه این طور فکر می کردند.
خلاصه وزیر محترم با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد و درود به روان پاک شهدای انقلاب و امام راحل شروع کرد و بعد از اشاره به تاکیدات مقام معظم رهبری و ارادت رئیس جمهور روحانی به همه بچه های ورزشکار تیم ملی، علی الخصوص ورزشکاران تیم ملی فوتبال و والیبال و کشتی که ارکان اصلی قهرمان و نام آوری ایران زمین در کشورهای مختلف بوده و هستند.
وزیر محترم بعد از این تعارفات معمول رفت سراغ کلیشه ای نخ نما و آن این که ما امیدمان شما هستید و واقعاً خوش درخشیدید و غیر و ذالک. این را هم بگویم که چون شارژ دوربین رو به پایان بود، دیگر فیلمبرداری نکردم و به گرفتن چند فریم عکس بسنده نمودم. اما با گوشی تیز و حواسی جمع مشغول ثبت شنیده ها و دیده ها بودم.
هنوز آقای وزیر صحبت هایش را تمام نکرده بود که کاپیتان تیم ملی والیبال با بلندکردن دست و اجازه ای ساده به میان حرف های وزیر آمد و ضمن تشکر از ایشان و دولت و دیگران با چرخشی 180 درجه ای شروع کرد به صحبت از غیرت بی پایان بازیکنان و اینکه ما کلی شاد می شویم با شادی مردم و هیچ پولی توان جبران این چنین شادی بخشی به بچه های تیم ملی را ندارد و این که مردم در کوچه و خیابان با لبخند به سمت ما می آیند و تقدیر و تشکر می کنند و ما هیچ چیز برای گفتن نداریم در مقابل این بزرگواری مردم اما ...
کاپیتان تیم ملی کشورمان "اما"یی گفت که معانی بسیاری داشت. معلوم بود حرف هایی جدی در راه است. چون از آن اماهایی بود که همه چیز را می شورد، چلانده و بر روی بند رخت پهن می کند.
کاپیتان تیم که در آن لحظه اسمش را هم نمی دانستم و کاپیتانیش را در هنگام بازی متوجه شده بودم، ادامه داد: "آقای وزیر من به چیزهایی که گفتم ایمان دارم و از نیات قلبی بچه ها نیز باخبرم. صحبت بر سر این است که چرا برای فوتبالیست ها اینقدر هزینه می کنند، ولی والیبال باید به این شکل مهجور و کم توان مالی باشد. آقای وزیر در اینجا و در بین مسئولین فدراسیون و کادرفنی و بچه های می گویم ما الان 6 ماه بیشتر است که هیچ پولی دریافت نکردیم. آیا بهترنیست برای بالابردن روحیه تیم پاداش و امکانات و حقوق مادی و معنوی بهتری در نظر گرفته شود؟ جداً ما تا الان دلی بازی کردیم. برای شارژ روحی بچه ها و بالارفتن توانشان می شود با در نظرگرفتن مشوق های خوب تا قهرمانی هم پیش رفت. ما بزرگترین و بهترین تیم های دنیا را در هم کوبیدیم. آیا هنوز لیاقت لطف و عنایت دولت را پیدا نکرده ایم؟!"
وی ادامه داد: "چرا اینقدر فوتبال در همه جا و ملتی در بودجه وزارت حضرت عالی درنظر گرفته می شود ولی یک چک 2 میلیونی بازیکن تیم ملی والیبال برگشت می خورد؟!"
من که مدهوش از شنیده ها و مخدوش از دیده ها بودم یک آن به خود آمدم و دیدم وسط دو طیف مسئولین و بازیکنان گیج و منگ ایستاده ام و خیره به دهان کاپیتان و دوربین به گردن وا رفته ام، سریعاً خودم را جمع و جور کردم و به گوشه ای خزیدم. همین حرکت من باعث قطع گله مندی کاپیتان و شروع از سرگرفتن صحبت از سوی وزیر شد.
آخرین کلماتی که درحال کنار رفتن از وسط میدان به گوشم رسید، صدای کاپیتان بود که می گفت: "آقای وزیر شما لطفاً پاداش و هدایای بچه ها را اعلام کنید. چون به این شکل بعید می دانم در کورس قهرمانی پله ای بیشتر از پنجم و ششم نصیبمان شود. من که درجای نشستن وزیر ایستاده بودم، چشم غرّۀ محافظان وزیر کمی از ایشان فاصله گرفتم و به سمت در خروجی رختکن رفتم. در آن زمان دیگر وزیر را نمی دیدم ولی صدایشان را کاملاً می شنیدیم که می گفت همه این صحبت ها را قبول دارم و حتماً در هیات دولت مطرح می کنیم و ان شاء الله بتوانم به خوبی برای شما در نظربگیریم و با گفتن خوب دیگر مزاحم شما نشویم، هم همه ای بالا گرفت و به بچه های تیم بدون اینکه از جایشان بلند شوند، با بی میلی دست های دراز شده به سمتشان را لمس کردند و من در هنگام خداحافظی قولی به کاپیتان دادم که با لبخند تلخش تشکری کرد و در مقابل این صحبت من که "کاپیتان دم شما گرم" و این که من عیناً همه چیز را در رسانه ها مطرح می کنم، گفت ببینیم و تعریف کنیم.
کاپیتان پرسید، عکاس عزیر برای کجا عکس می گیری؟ گفتم خبرگزاری «خدانیوز» کمی فک کرد و زد زیرخنده و من هم همین که توانستم کمی شادشان کنم، کلی احساس رضایت کردم. در هنگام خروج عکاس فدراسیون را دیدم که روبرویم ایستاده و پپرسد، چطوری رفتی تو. گفتم من را با شما اشتباهی گرفتند و من هم نگفتم قنبری نیستم، قنبرلو هستم. همین طور نگاهم می کرد که دستی تکان دادم و سریع دور شدم.
خلاصه از این همه صحبت امیدوارم منظورم را کامل متوجه شده باشید و در آخر برای این سوالات بی جواب جوابی پیدا کنید:
1- چرا تیم های ملی ورزشی ما این قدر تفاوت بودجه ای وجود دارد؟
2- آیا وزیر ورزش و جوانان اختیار دادن حتی یک دستگاه پژو یا پراید وزارت را به هیچ تیم ملی ندارد؟
3- آیا برای پاداش تیم های ملی در کورس قهرمانی جهانی نیاز به طرح موضوع در هیات دولت است؟
4- اختیارات وزیر و بودجه وزارت جوانان چقدر است؟
5- آیا فرستادن دهه ها هنرپیشه به برزیل واجب تر از پرداخت حق مسلم بازیکنان تیم والیبال است؟
6- تا چه زمانی هزینه های همایش های میلیاردی را باید از ردیف بودجه های وزاتخانه ها پرداخت کنیم؟
7- آیا با مدیریت این چنینی وضعیت ورزش ملی بهتر خواهد شد؟
8- در شرایطی که اجاره زمین فوتبال مناسبی که دست یابی بازیکن جوان در آن ساعتی 100هزارتومان است، نوجوان ورزش دوست کجا باید بازی موردعلاقه اش را پیگیری کند؟
9- و درست آخر این که لطفاً لیست ورزشگاه های کم هزینۀ ورزش همگانی را در رسانه ها مطرح کنید تا بتوانیم از آنجا استفاده کنیم!
ولاسکو و بنا و کی روش مربیان خوبی بودن که تیم هاشون را با فرصت دادن به استعداد های جوان و حذف ستار های پیر و قدیمی پیشرفت دادن. از این دست مربیان لازم داریم
قبول کن که کشتی و والیبال و فوتبال ایران درجا میزدن تا وقتی که 3 تا مربی اومدن که با هر فشاری که بود تیم جدید و جوانی ساختن. تیم ملی فوتبالمون شده بود تیم پیشکوستان...
چون اکثر مربیان محافظه کارن و تحت فشار رسانه ای و بازیکن سالاری و..تیم میچینن و تیم ها پیشرفت نمیکردن. هرچند که حق دارن وگرنه عاقبتشون میشه مثل بنا و ولاسو
رقبا انقدر موزیانه اذیتت میکنن تا مجبور بشی استعفا بدی بری..
این تیم های خوبی که اینا درست کردن هم عمری داره. همین تیم والیبال تا چندسال دیگه به علت بالارفتن سن افول میکنه و مربی لازم است که بیاد تیم جوانی بسازه
تو مقایسه کن ولاسکو وقتی اومد چه تیمی تحویل گرفت و این جدیده چه تیمی تحویل گرفت.
چند تا از داشتان زرنگ بازیات تو عکاسی رو خوندم. یکیش این، یکیش عکاسی از سردار و...
خبرهای جالبی هم مینویسی دست مریزاد
اما خداوکیلی حق بازیکنای والیبال خیلی خیلی بیشتر از این حرفاست.
شک نکنید قهرمان 2015 ایرااااااااااانه...
این خط _ اینم نشون +......!!!!!
والا