شبکههای اجتماعی. محیط جدید و به شدت سریع در حال فراگیر شدن برای تجلی مدنی الطبع بودن انسان. بهانهی اصلی بسیاری از کسانی که امروزه به سمت خرید گوشیهای همراه و تبلتها میروند تا راحتتر و همهجا بتوانند در فضای مجازی، کنار آنهایی که دوست دارند باشند. اما عموما آنهایی که خالق چیزی هستند، فرهنگ خودشان را نیز به همراه آن انتقال میدهند. و مشکل از اینجا شروع میشود.
شبکههای اجتماعی ذاتا صاحب مشکلی نیستند، اما از آنجا که از دل تمدن غربی بیرون آمده، رشد پیدا کرده و رواج یافتهاند، آنچنان با معیارهای تمدن غربی و سبک زندگی برآمده از فلسفهی فرهنگی لیبرال آمیخته شده است که با ورود به هر جامعهی ناهمگنی، این دغدغهی اولیه را در ذهن ایجاد میکند که برای بومی سازی شبکههای اجتماعی چه باید کرد؟ مسلما کشور اسلامی ما هم از این قاعده مستثنی نیست.
پس سوال اصلی این است: چطور باید شبکههای اجتماعی را با فرهنگ اسلامی منطبق کرد؟ ما برای این سوال، سه جواب حداقلی پیدا کردهایم که حتما، همه پاسخهای ممکن به آن سوال نیست.
1. تنها کافیست کمی در شبکههای اجتماعی حضور داشته باشید تا متوجه یک نکتهی بسیار مهم در آن شوید. و آن نکتهی مهم این است که کاربران در شبکههای اجتماعی، با هویت و شخصیت حقیقی خود (و نه لزوما شخصیت رسمی خود) حضور پیدا میکنند. از همین رو، همهی رفتارهایی که از خود بروز میدهند متأثر از همان هویت و شخصیت حقیقیشان است. یعنی اگر میبینیم که امروز فضای شبکههای اجتماعی چندان با عیار اسلام تطابق ندارد، به علت محتواهاییست که توسط چنین شخصیتهایی تولید شده و در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشود. در نتیجه اگر قرار است شبکههای اجتماعی اسلامی شود، باید هویت و شخصیت کاربران آن دچار تحول معطوف به اسلامگرایی شود.
بگذارید کمی این قضیه را توضیح دهیم. همهی ما انسانها دارای دو وجه شخصیتی هستیم. یک وجه آن که در ظاهر دیده شده و شخصیت رسمی ما را تشکیل میدهد و دیگری، شخصیت حقیقی ما که باطنی بوده و ممکن است یا عین شخصیت رسمی ما باشد و یا با درصدهای مختلف، متفاوت از آن.
در تحلیل حضور کاربران در شبکههای اجتماعی عموما گفته میشود که آنها معمولا با شخصیت واقعیشان حضور پیدا نمیکنند. اسمهای کاربران و آواتاری که آنها برای خود انتخاب میکنند، به خوبی موید این نکته است. اما نکتهای که این وسط وجود دارد این است که باید بدانیم در اینجا منظور از شخصیت واقعی، همان شخصیت رسمی کاربران است، نه شخصیت حقیقیشان. به عبارت دیگر، از آنجا که بسیاری از چیزها در شبکههای اجتماعی پنهان میماند، عموم کاربران، از موقعیت موجود استفاده (و شاید هم سوءاستفاده) کرده و شخصیت حقیقیشان را که عموما پنهان مانده و تا قبل از ظهور شبکههای مجازی راه زیادی برای تجلی آن نمییافتند، انعکاس میدهند.
یعنی محتواهای منتشر شده در این مکانها، نشاندهندهی شخصیت حقیقی و نه لزوما رسمی کاربران است. در نتیجه اگر قرار است کار بنیادی در این رابطه صورت بگیرد، باید که اولا جوامع بشری را به سمت سلامت روانی پیش برد تا از این رهگذر، فاصلهی شخصیت رسمی با شخصیت حقیقی افراد کم شود و از ثانیا، هویت و ساختار رفتاری آنها را به سمت اخلاقگرایی و دینگرایی سوق داد تا خروجی این منابع، نه تنها در شبکههای اجتماعی که در سایر حوزههای حیات بشری نیز متبلور شود.
اگر بخواهیم برای روشنتر شدن قضیه مثالی بزنیم، مثال سرچشمه و نهرهای منشعب شده از آن بهتر مینماید. اگر شخصیت حقیقی افراد را سرچشمه و محتوای منتشر شده توسط این شخصیت در شبکههای مجازی را یکی از نهرهای آن تصور کنیم، بدیهیست تا وقتی سرچشمه پاک نباشد، اتفاق اساسی در بهبود کیفیت نهرها رخ نمیدهد. پس کار اصلی ما باید تغییر کیفیت سرچشمه باشد.
2. متأسفانه یکی از واقعیتهای موجود در جامعهی ما و شاید بسیاری از جوامع اسلامی، عدم شناخت بسیاری از مسلمانان از تکنولوژیهای روز و عدم توانایی در بکارگیری آنهاست. بخصوص هرچه سن این افراد بیشتر است، توانایی آنها در استفاده از فناوریهای جدید کمتر است. و این در حالیست که در همین افراد، اولا مشکل تفاوت شخصیت رسمی و حقیقی بسیار اندک بوده و ثانیا تولید محتوای اسلامی توسط آنها ممکنتر است.
از این نکات به چه نتیجهای میرسیم؟ به این نتیجه که اگر مکانیزم آموزشی وجود داشته باشد تا در گام نخست، ضرورت حضور در شبکههای اجتماعی را به چنین افرادی شناسانده و دغدغهی موجود را به آنها انتقال دهد و در گام بعدی، آموزشهای مهارتی لازم را به آنها فرا دهد، عملا با جمعیت و پتانسیل تولید محتوایی روبهرو خواهیم شد که حضورشان در شبکههای اجتماعی توأم با حضور بیشتر اسلام در آنجاست.
به عبارت دیگر، اگر این واقعیت را بپذیریم که در عوامل قدرت کشورها، جمعیت یکی از ارکان اساسیست، این واقعیت در شبکههای اجتماعی نیز قابل تعمیم بوده و هرچه جمعیت کاربرانی که در یک گفتمان تنفس میکنند بیشتر باشد، آن گفتمان علاوه بر اینکه توانایی حکومت بر آن جامعه را دارد، همچنین میتواند به تکثیر خود و کسب کاربر جدید امیدوارتر باشد.
3. سومین و آخرین پاسخی که میتوان به سوال مطرح شده در ابتدای بحث داد این است که شبکههای اجتماعی را از اضافاتی که تمدن غربی و سبک زندگی لیبرالی به آن افزودهاند جدا کرده و شبکههای اجتماعی جدیدی ساخت. همهی ما میدانیم که امروزه خیلی از مردم جهان عضو فیسبوک، گوگل پلاس، تویتر، واتسآپ، وایبر و سایر شبکههای اجتماعی مجازی هستند. این شبکهها هم برای خودشان مختصاتی دارند که برخی از آنها در تضاد کامل با ارزشهای اخلاقی و دینی ما بوده و بعضی دیگر از آنها، امکان را برای بروز ناهنجاریهای اجتماعی در کشورهای اسلامی باز میکند.
بدیهیست در این شرایط، ایجاد شبکههای اجتماعی امن و اخلاقی، میتواند راهکار مناسبی برای اسلامی شدن فضای کلی این محیط جدید ارتباطی باشد. البته برای ورود به این مقوله باید اساسا شبکههای اجتماعی و فضای مجازی را بر اساس معیارهای اسلامی دوباره بازتعریف و به یک سوال مهم، پاسخ کاربردی مناسبی داد و آن سوال اینکه: چرا منِ کاربر فیسبوک یا گوگلپلاس، باید آنها را رها کرده و به سمت این شبکهی اجتماعی جدید بیایم؟ مگر این شبکهی جدید، چه مزیتی نسبت به آنها دارد؟ تا وقتی نگاه انقلابی از پایه به این مکانهای مجازی نداشته باشیم و تا وقتی سوال فوق را با پاسخ خوبی برطرف نکنیم، ایجاد شبکهی اجتماعی جدید به نتیجهای ختم میشود که شبکههای جدیدالتأسیس فعلی بدان مبتلا هستند.
سیدمجتبی نعیمی
منبع: پایگاه تحلیلی تبیینی اندیشه سرا