کد خبر: ۲۰۷۱۰۵
تاریخ انتشار:
تحلیلی بر نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه در حوزه‌ی سبک زندگی اسلامی؛

غفلت و عوارض روشي و بينشي آن در زندگي انسان /3/

انسان از نِسْیان می‌آید. نسیان یعنی فراموشی و انسان کسی است که مقصد خودش را فراموش کرده. پس یکی از دلایلی که باعث فریب انسان می‌شود نسبت به این دنیا، غفلت است. غفلت از چی؟ یکی غفلت از اینکه دنیا مسافرخانه است.

گروه فرهنگی - مقدمه: مطالبی که در ادامه به نظرتان رسیده و در قالب پرونده‌ای تحت عنوان «تحلیلی بر نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه در حوزه‌ی سبک زندگی اسلامی» آورده می‌شود، سلسله گفتارهای دکتر محمدحسین باقری، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی‌ست که پس از پیاده‌سازی و چندین بار ویرایش در اختیار ما قرار گرفته است.

به گزارش بولتن نیوز، وی سعی نموده تا با تفسیر مبتنی بر آیات و روایات دینی و همچنین اصول جامعه‌شناسی و روان‌شناسی از نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه، باب جدیدی در مقوله‌ی سبک زندگی اسلامی باز کند.

غفلت و عوارض روشي و بينشي آن در زندگي انسان /3/

***

قیمت هر پاره‌ای دانی که چیست / قیمت خود را ندانی ابلهی است

سؤال این است که اگر انسان به تعبیر مولا علی(ع) تاجر غرور است، تاجر فریب است، چرا این اتفاق می‌افتد؟ چکار باید بکند که تاجر غرور نشود؟ دچار فریب نشود؟

انسان از نِسْیان می‌آید. نسیان یعنی فراموشی و انسان کسی است که مقصد خودش را فراموش کرده. پس یکی از دلایلی که باعث فریب انسان می‌شود نسبت به این دنیا، غفلت است. غفلت از چی؟ یکی غفلت از اینکه دنیا مسافرخانه است. ما اگر بخواهیم نسبت به اینکه دنیا مسافرخانه است یادمان نرود چکار باید بکنیم؟ اگر یک نفر بیاید اینجا سؤالی بگذاریم جلویش که آقا دنیا را تعریف کن؟ آیا دنیا دائمي است؟ آیا ما نمی‌میریم؟ آیا دنیا فانی است؟ همه‌ی ما این‌ها را بلدیم. در مقام عقل همه‌ی ما می‌دانیم که می‌میریم. هر روز یک بانگ الرحیلی می‌آید و بهر حال اعلامیه‌های مجلس ترحیم را می‌بینیم. ظاهراً سنی هم نمی‌شناسد. پیر هست، جوان هست، میانسال هست. هر کسی هم با یک وسیله‌ای دارد می‌رود. ما در «مقام عقل» کاملاً این را درک می‌کنیم، اصلاً گویی که اگر کسی به ما بگوید، دچار ناراحتی هم می‌شویم که یعنی چی، شما چه چیزي را دارید به ما توضیح می‌دهید؟ ما اگر بخواهیم تاجر غرور نباشیم یا از این فضای تاجر فریب بودن بیرون بیاییم باید جملات حضرت علی(ع) وارد «قلب» ما شود.

مثال بارزش این است که ممکن است وسط دعوا یکی به شما توهین بدی بکند. خوب خشم و عصبانیت هم وجود دارد. قفل ماشین را برداری بگويی من می‌خواهم گردن این را بشکنم. اما همان لحظه یادتان بیفتد در این دنیای فانی، اگر ضربه‌ای بزنم که نتوانم آن دنیا جواب بدهم چکار کنم؟ اگر فانی بودن و گذرا بودن دنیا یادتان بیافتد حل مي‌شود. چطوری یادتان می‌افتد؟ زمانی که این مفاهیم به قلب شما وارد شده باشد. چگونه است اگر به یک مدیر دولتی پیشنهاد رشوه شد رشوه را می‌پذیرد؟ چون به هر حال سی سال در جمهوری اسلامی با رسانه‌ی ملی این همه آیات قرآن را خوانده. شبکه‌ای از شبکه‌ها نیست که مُبلّغی نیاید. ماه محرم بوده، ماه رمضان بوده، شما چند ماه محرم نشسته‌اید وعظ گوش کرده‌اید؟ خیلی. پدران شما، معلمان شما در دوران راهنمایی، دبیرستان. ما از که بچگی یادمان می‌آید این است که آقا دزدی بد است، زشت است، گناه است. اگر دزدی کنی می‌روی جهنم. پس وقتی کارمند دولت شد، می‌داند که این کار بدی است. چرا دوباره مرتکب اختلاس می‌شوند؟ چون این مفاهیم وارد قلبشان نشده. چکار باید بکند که این مفاهیم وارد قلبش بشود؟ یکی از توصیه‌هایی که شده است برای اینکه مفاهیم وارد قلب ما بشود اینست که خود این مفاهیم را تکرار بکنیم، اما نه تکرار با زبان بکنیم. تکرار کنیم و بهش فکر کنیم. تاجر غرور، عبد دنیا. این‌ها را تکرار کنیم. آنقدر که زبان از دهان باز ایستاد. گويی که در درون خودش بتواند تکرار آن را بشنود.

گفتیم یکی از عواملی که باعث می‌شود ما دچار غرور شویم غفلت است. غفلت چند تا معنا دارد. یکی از معانی غفلت آن است که ما غافل باشیم از عواقب کارهایی که داریم انجام می‌دهیم. یعنی غافل باشیم این کاری که داریم می‌کنیم بعدش چه اتفاقی می‌افتد. خبر نداشته باشیم. مثل اینکه ما قوری آب گرم را بگذاریم وسط اتاق و ندانیم به هر حال بچه‌ای که دارد راه می‌افتد چهار دست‌وپا می‌آید حتماً به این دست می‌زند و مي‌سوزد. خوب وقتی ما قوری را می‌گذاریم، او هم می‌آید دست می‌زند. غفلت از این قوری باعث سوختن او می‌شود. یکی از معانی غفلت که مورد توجه متخصصان جامعه هست این که ما چنان سرگرم جامعه هستیم که به بیرون از کار خودمان توجه نداریم. اصلاً امور دیگر را به اندازه‌ی کار خودمان مهم نمی‌دانیم. مثلاً در دانشگاه همکاری هست که مثلاً گاوشناس است. به هر حال ما تو این جامعه متخصص گاو نیاز داریم. هر روز می‌خواهیم برویم شیر بخریم، ماست بخریم، چرخه‌ی حیات طبیعی زیست ماست. این انسان متخصص شناخت گاو است و اینکه چه جوری گاو پروار بشود شیر بهتری می‌دهد و... چنان صبح تا شب درگیر تحقیقات گاوشناسی خودش شده که وقتی به شما نگاه می‌کند حوصله ندارد حرف بزند. چون فکر مي‌کند کار خیلی مهمتری دارد. اگر بهش گفتید شما مسجد می‌آیيد؟ می‌گوید راستش چند تا پروژه‌ هست، سرم خیلی شلوغ است دیگر. فرصت نمی‌کنم بیایم مسجد. پس ماه مبارک رمضان شب‌های قدر را چه کار می‌کنید؟ می‌گوید ماه مبارک روزه که هستم شبش می‌خواهم یک تحقیق در مورد گاو هولشتین آلمانی دارم بايد تمام بکنم. دیگر فرصت نمی‌شود. حالا واجب هم که نیست. بعضی از این متخصص‌ها هستند شما وقتی مراجعه می‌کنید، نوبت ماهانه می‌دهند. مثلاً یک متخصص نازایی هست در یزد. یک بنده خدایی از اقوام ما، به هر حال خدا بهشان بچه نمی‌داد. گفتند باید بروی یزد. واسطه شدیم که برود. این متخصص صبح تا شب که در بیمارستان مشغول است. یک استراحتي می‌کند. ساعت نه شب تا شش صبح هم در مطب خصوصی‌شان هستند! خانه‌شان را کرده مطب، حیات خانه را هم سقف زده ملت می‌آیند می‌خوابند تا وقتشان شود. خوب برادر من پس تقسیم‌بندی که ائمه برای زندگی گفتند چه می‌شود؟ معنی زندگی توي این دنیا چه می‌شود؟ عبادت تو چی می‌شود؟ و جالب است وقتی هم صحبت می‌کنیم می‌گوید که ما داریم خدمت می‌کنیم. کی گفته شما اینقدر خدمت کنید؟ این خدمت آخرش خسارت‌آور است. مدیران اجرایی که صبح تا شب فقط می‌خواهند پل بسازند به مرور که از مجالس وعظ و تفکر فاصله مي‌گيرند تبديل به کارگزاران رشوه‌گير و فاسد می‌شوند و خودشان هم نمي‌فهمند چرا اينطوري شده‌اند. متخصصانی که صبح تا شب، شب تاصبح توی بیمارستان مریض معاینه می‌کنند به آخرت فکر نمی‌کنند، قرآن نمی‌خوانند، ادعیه نمی‌خوانند، آخرش تلف می‌شوند. اگر بهشان بگوییم آقا یک کمک به یک خانواده‌ی فقیر بکنید، می‌گویند بروید من اصلاً وقت ندارم.

پس یکی از معانی غفلت این است که ما گاهی آن چنان سرگرم کارخود هستیم که به بیرون از کار خودمان اصلاً توجهی نداریم و حتي کار خودمان را مهمترين دليل خلقتمان تلقي مي‌کنيم. یکی دیگر از معانی غفلت این است که گاهی اشتیاق ما به کاری که گرفتارش می‌شویم باعث می‌شود که عیوبش را نبینیم. مثلاً فرزند شما خیلی علاقه دارد که بازی استقلال و پرسپولیس را برود ورزشگاه آزادی تماشا کند. خوب صد هزار نفر آدم حدوداً جمع می‌شوند. ساعت‌ها قبل از اینکه این بازی موهوم شروع شود دور هم جمع می‌شوند. جوان هم هستند دیگر، رجزخوانی می‌کنند. این رجزخوانی‌ها اخلاقی نیست. این فحش می‌دهد به بازیکن حریف، آن فحش می‌دهد به بازیکن حریف. قرمزها فلانند، آبی‌ها فلانند. خوب به هر حال بعضی دوستان رفته‌اند ورزشگاه. وقتی بچه‌ی شما تحت تاثیر تبلیغ تلویزیون شیفته‌ی یکی از این دو تا تیم شود، هر چقدر ما محاجّه کنیم که عزیزِ من، رفتن به ورزشگاه تأثیرات بد اخلاقی دارد فایده ندارد. مثلاً آنجا جای مناسبي نیست بخواهی نماز بخوانی چه مي‌کني؟ گوشش اينها را نمي‌شنود. تلویزیون ما برنامه‌ی نود، هی نشان می‌دهد ورزشگاه آزادی دستشویی ندارد. یکبار نشان نداده نمازخانه ندارد. وقتی دستشویی درستي ندارد به طريق اولي نمازخانه هم ندارد. عزیز من تو که صبح تا شب می‌خواهی بروی ورزشگاه یک بازی ببینی و هی بگویی واویلا گل خورديم، نمازت را کی می‌خواهی بخوانی؟ این فرد این‌قدر شیفته‌ی این رنگ‌ها شده که اصلاً غافل است. از این بی‌ادبی‌ها، از اتلاف عمر، از تلف‌شدن وقت نماز، از تحت فشار قرار گرفتن.

«وَ عَبدِ الدُّنیا و تاجِر الغُرور» به پسری نامه می‌نویسم که بنده‌ی دنیاست و غرور تجارت می‌کند. عبارت بعدي تکمیل می‌کند تاجر غرور را.

«وَ غَرِیمِ المَنایا وَ اَسِیرِ المَوتِ» » یعنی اینکه غرامت گرفته‌ی آرزوهایش است. یعنی توسط آرزوهایش به غرامت گرفته می‌شود. ببینید اگر کسی دیگری را به اسارت بگیرد آنکه اسیر است همیشه در ذهنش اسیرکننده متجلی است. یعنی اگر شما به بچه‌تان بگویید نقاشی یک اسیر را بکش یک نفری را می‌کشد که جلوی آن فرد، میله‌های زندان را می‌کشد. یعنی اسیر و اسارت با هم است. یعنی پسرم همواره مرگ را در مقابل خودت ببین. مقام اسارت این است که همواره مرگ را در مقابل خودش ببیند. کسی که بداند اسیر مرگ است آدم ديگري مي‌شود.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین