گروه اجتماعی- سید مجتبی نعیمی:مقدمه: مطالبی که در ادامه به نظرتان رسیده و در قالب پروندهای تحت عنوان «تحلیلی بر نامهی 31 نهجالبلاغه در حوزهی سبک زندگی اسلامی» آورده میشود، سلسله گفتارهای دکتر محمدحسین باقری، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامیست که پس از پیادهسازی و چندین بار ویرایش در اختیار ما قرار گرفته است. وی سعی نموده تا با تفسیر مبتنی بر آیات و روایات دینی و همچنین اصول جامعهشناسی و روانشناسی از نامهی 31 نهجالبلاغه، باب جدیدی در مقولهی سبک زندگی اسلامی باز کند.
***
به گزارش بولتن نیوز، سؤال بعدی اینست که آیا این نامه، نامه یک معصوم است به معصوم دیگری از حیث معصوم بودنشان؟ اگر بگوییم آری، خب دو انسان در مقام عصمت چه حرفهایی در قالب نامه به هم میزنند؟ بلاتشبیه مثلاً اگر دو دکتر ریاضیات بنشینند با هم حرف بزنند، مثلاً دو تا دندانپزشک متخصص بنشینند در مورد آخرین دستاوردهای رشته خودشان با هم حرف بزنند این مقام بحث عمومی نمیتواند باشد. اما اگر بگوییم این نامه نامهای است از یک معصوم به معصوم دیگری از حیث انسان بودن، یعنی حرفهایی که حضرت به پسرشان میزنند، موقعیتهایی که توصیف میکنند آن جاهایی که بینش میدهند، آن جایی که روش میدهند جنسش، جنس زندگی این دنیایی، مشکلات این دنیاست روشهای برخورد با این دنیاست، روشهای زندگی، دوستیابی، ارتباط با خدا، نوع نگاه به دنیا و... آن وقت میتوانیم بگوییم این نامه، نامهای است از یک پدر نمادین به فرزند نمادین.
یعنی چه؟ یعنی خطاب این نامه فقط امام حسن(ع) نیست، بلکه ما هم هستیم. گویی که حضرت علی(ع) چون دغدغه و محبت جوانان، هدایت و تربیت جوانان شیعه - که من و شما هستیم - را داشتهاند این نامه را نوشتند خطاب به پسرشان. پس این نامه نمادین است. عباراتی در داخل این نامه هست که نشان میدهد این عبارات خطاب به امام حسن نیست. مثلاً امام میفرمایند «عبدالدنیا»، تو بنده دنیایی. معصوم که بنده دنیا نیست. این توصیفات در شأن یک معصوم نیست. این نشان میدهد این مشخصات و ویژگیها از حیث انسان بودن و زندگی این جهانی گفته شده است. اگر این قول شاذّ تاریخی را هم در نظر بگیریم که اصلاً این نامه خطاب به امام حسن مجتبی نبوده و خطاب به محمد حنفیه است، چون محمد حنفیه معصوم نبوده پس نامه یک معصوم میشود به یک آدم عادی. با این فرض هم ما میتوانیم خطاب این نامه باشیم و هستیم. پس باید آن را دقیق بخوانیم و حتی توصیههایش و متنش برای ما مثل «کتاب بالینی» باشد. یعنی کتابی که هر شب کنار بالین ما باشد و ما مرتب بهش رجوع کنیم و خودمان را با آن تنظیم کنیم. بهتر است جملاتی را از نامه بخوانیم:
«و امّا بعد بسمالله الرّحمن الرّحیم، مِنَ الواِلد الفان، المُقِرّ ِللزَّمان، المُدْبِرِ العُمُر، المُستسلِم لِلدَّهر، الذّامِّ لِلدنّیا، السّاکن مَساکِن المَوتی والظّاعِنِ عنها غداً. إلی المَولودِ المُؤمَّلِ ما لا یدرَک، السّالِکِ سَبیلِ مَن قَد هَلَک، غَرَضِ الأَسقامِ و رَهِینَه الأیام و رَهِینه الأیامِ و رَمیه الأمصائبِ و عَبدِ الدُنیا و تَاجِرِ الغُرُور، و غَرِیمِ المَنَایاَ، و إَسیرِ الموت، و حَلِیفِ الهُموم و قَرِین الأحزان، و نُصبِ الآفاتِ، و صَرِیعِ الشَّهواتِ و خلِیفَه الأمواتِ »:
حضرت در ابتدای این نامه خودشان را به عنوان انسانی که در این دنیا زندگی میکند با هفت صفت توضیح میدهند. هفت صفت را توضیح میدهد و وقتی به فرزندش میرسد چهارده صفت را مطرح میکند. حال چرا هفت و چهارده؟ ظاهراً اول مقدمهچینی میکنند که این ویژگیهای پدریست که دنیا را دیده است و این ویژگیهای پسریست جوان که طالب چیزهایی توی این دنیاست. مثل اینکه شما خودتان جوانی را گذرانده باشید و بدانید الان این جوان شما چه چیزهایی در سر میپروراند. خودتان در یک شرایط زندگی اجتماعی هستید که تجربیاتی دارید و پخته شدهاید و این جوان خام را هم دارید نگاه میکنید. میگویید از پدری که این چیزها را دیده، دنیا را اینجوری میبیند به پسری که دنبال این چیزهاست توی این دنیا. پس نکته چیست؟
حضرت علی(ع) برای اینکه پسرشان را نصیحت بکنند، اول دنیا را برایشان توصیف میکنند. میگویند عزیزم، پسرم، ببین این دنیایی که تو درش زندگی میکنی این مشخصات را دارد و توی این دنیا تو دنبال این چیزها هستی، «من الوالد الفان»: از پدری که به مرگ نزدیک یا از پدری که در آستانه مرگست. این جمله به این معنی نیست که این پدر پیر شده و دارد میمیرد. اصلاً فهم اینکه آدم پیر میشود و یواشیواش میمیرد خیلی نکته مهمی نیست. چه بفهمیم و چه نفهمیم این اتفاق میافتد. خود تغییرات جسمی هم این را به عینه به آدم نشان میدهد. این عبارت یعنی «از پدری که میداند باید برود، باید بمیرد». میگوید من پدری که دارم این نامه را به تو مینویسم میبینم که باید بروم. نکته باید بروم کجاست؟
نکته اینجاست ما همین که به دنیا میآییم، وارد بازی زندگی میشویم. تا طفل هستیم گریه میکنیم، شیر میخواهیم، غذا میخواهیم معذرت میخواهم خودمان را کثیف میکنیم، باید حمایت بشویم. بعد یواش یواش بزرگ میشویم و بازیهای ما پیچیدهتر میشود. یک مقام در این دنیا مقام بازیگری است کما اینکه حیوانی که متولد میشود بصورت غریزی بازیگری خودش را میکند. به دنبال غذاست، وقتی بزرگتر شد میرود دنبال شکار. یکبار هم شما خودتان را میبینید که بازیگرید. یعنی یکبار بنده اینجا نشستهام حرف میزنم. یکبار من از بالا دارم تصور میکنم خودم را که اینجا نشستهام و حرف میزنم. یعنی چی؟ مثلاً در بازی فوتبال دستهای از افراد بازیکناند. اینها بازی میکنند در دو تیم مقابل هم. اینها میخواهند بزنند توی این دروازه، آنها هم میخواهند بزنند تو آن دروازه. وقتی که انسان مقامش فقط مقام حیوانی باشد اگر بزند توی این دروازه خوشحال میشود، اگر بزنند توی دروازهاش ناراحت میشود. اما اگر همین بازی را از منظر یک داور نگاه کنیم، داور کارش چیست؟ نظارت بر بازی. حالا اگر این تیم بزند توی گل خوشحال میشود یا ناراحت؟ نه خوشحال میشود نه ناراحت. اگر اینطرف بزند توی دروازه باز هم نه خوشحال میشود نه ناراحت. میگوید من الوالد الفان یعنی از پدری که میبیند باید بمیرد، باید برود یعنی چی؟ یعنی شما به هر انسانی که بگویید آقا ببخشید شما نمیمیرید؟ میگوید چرا، بالاخره ما هم یک روزی میرویم. این مقام را نمیگوید، میگوید از پدری که به این مقام داوری، نه بازیگری رسیده که باید بمیرد. تفاوتش چیست؟ فرقش اینست که از گل خوردن ناراحت نمیشود، اگر گل هم زد خوشحال هم نمیشود. هم بازیگر است و هم داور. میتوانیم بصورت تمرینی وقتی رفتیم خانه نگاه کنیم به خودمان و رفتارهایمان نسبت به پدر و مادر اما از منظر داور، حتماً حکمتآموز است تجربه کنید.
ادامه دارد ...
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com