گروه سیاسی همان طور که در عکس زیر مشاهده می کنید حکومت استعمارگر انگلیس به پاس سالها وطن فروشی وتفرقه افکنی به عباس افندی(مدعی دروغین پیامبری) لقب SIR اهدا می کند.
به گزارش بولتن نیوز، به راستی کدامین پیامبر الهی را در طول تاریخ سراغ داریم که از سوی حکومتهای جبار و استعمارگر زمان خود مورد پشتیبانی و تقدیر و تشکر قرار بگیرد آنگونه که عباس افندی(عبدالبهاء) مورد تقدیر حکومت استعمارگر انگلستان قرار گرفت؟!
علیرضا محمدی در سلسله مقالاتی به وضعیت تاریخچه، اعتقادات ئ ئضعیت کنونی بهائیت پرداخته است: بهائیت یکی از فرقه های ساخته و پرداخته سرویس های جاسوسی روس و انگلیس است که در سده اخیر در اختیار آمریکا و اسرائیل قرار گرفته است؛ استعمارگران در قرن نوزدهم میلادی با مطالعاتی که در مذهب شیعه داشتند، مسأله «مهدویت و موعود آخرالزمان» را بستر مناسبی برای در هم شکستن سد استوار مذهب جعفری واقتدارملی ایرانیان و تحقق منافع نامشروع خویش دانسته و به همین جهت مسأله بابیت و به دنبال آن بهائیت را مطرح کردند. امروزه نیزاخبار فراوانی با مضمون گسترش تشکیلاتی این فرقه در ایران گزارش می شود که حکایت از تجدید سازمان بهائیت در جهت تحقق اهداف و منافع شوم بیگانگان در داخل کشوردارد. نوشتار حاضر ضمن مروری بر چگونگی شکل گیری این فرقه، فعالیت های تشکیلاتی آن در سطح جهان و داخل ایران را مورد بررسی و تحلیل قرار می دهد.
پیدایش فرقه ضاله
میرزا حسینعلی نوری معروف به «بهاء الله» بنیانگذار آیین بهائی، است. میرزا حسینعلی در سال 1233 هجری قمری، در تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی، خواندن و نوشتن و مقداری عربی را طبق سنت رایج زمان آموخت. بهاء در ابتدا متمایل به تصوف شده و به مسلک درویش ها درمی آید. در28 سالگی زمانی که سید علی محمد شیرازی ادعای بابیت و واسطه وصول به امام زمان (عج) نمود در پی تبلیغ نخستین پیرو باب، ملا حسین بشرویه ای معروف به «باب الباب»، در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از آن پس به عنوان یکی از فعالترین افراد بابی، به ترویج بابی گری پرداخت. در نخستین سال های سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در جریان شورش های بابیه و ایجاد ناامنی و قتل و غارت مردم در بخشهائی از کشور، میرزا حسینعلی دستگیر و زندانی شد. به دستور امیر کبیر، صدر اعظم وقت، جهت سرکوب این شورش ها علی محمد باب در تبریز اعدام می گردد. بعد از اعدام باب، میرزا حسینعلی با زیرکی و شگردهای فریبکارانه زمام کارها را در دست می گیرد اما پس از قتل امیرکبیر و طراحی سوء قصد به ناصرالدین شاه به سفارت روس پناهنده شده و با حمایت دولت روس از مرگ نجات یافته و به بغداد تبعید می گردد. در بغداد کنسول دولت انگلستان و نیز نماینده دولت فرانسه با بهاءالله ملاقات و حمایت دولتهای خویش را به او ابلاغ کردند و والی بغداد نیز برای وی مقرری تعیین می کند.[5] چندی بعد میرزا حسینعلی ملقب به «بهاءالله»، مقام«من یظهره اللهی» را برای خود ادعا کرد و پس از رسیدن به عکا به صورت کامل و علنی دست از ادعای نایب باب بودن برداشت و رسماً خود را «پیامبر» نامید و فرقه «بهائیت» را بنیان گذاشت که فوراً از جانب دولت روسیه به رسمیت شناخته شد. دولت استعماری روسیه پس از به رسمیت شناختن فرقه ضاله بهائیت به عنوان یک دین، همه گونه امکانات در اختیار آنها گذاشت. این دولت در نخستین اقدام مرزهای خود را به روی بهائیان گشود و اولین معبد این فرقه را به نام «مشرق الاذکار» در شهر عشق آباد ایجاد کرد. میرزا حسینعلی به فرستادن نامه (الواح ) برای سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان اقدام کرد و ادعاهای گوناگون خود را مطرح ساخت. پس از مدتی خود را «خدای خدایان»، «آفریدگار جهان» و «معبود حقیقی» نامید. سرانجام در هفتاد و پنج سالگی سال 1308 ق در حیفا از دنیا رفت و پیروانش با اعتقاد به خدایی او قبرش را قبله خویش گرفتند. پس از مرگ میرزا حسینعلی، عباس افندی ملقب به «عبد البهاء» پسر ارشد او که از زیرکی خاصی برخوردار بود در جدال مفتضحانه قدرت با رقیبان به مقام رهبری بهائیان می رسد و با مسافرت به اروپا و آمریکا در سال 1911 م. به جای روسیه با انگلستان و سپس آمریکا رابطه ویژه ای برقرار می کند. در جریان این سفرها او تعالیم باب و بهاء را در ظاهری مترقی و جدید متناسب با اندیشه های رایج قرن نوزدهم در غرب نظیر روشنگری، مدرنیسم و اومانیسم، تحت عنوان تعالیم و اصول دوازده گانه بهائیت به وجود آورد که چیزی جز گردآوری و التقاط تعالیم مذهبی «شرق» با اندیشه های عقلانی و مدرن «غرب» نیست. پس از عبدالبهاء، «شوقی افندی» ملقب به «شوقی ربانی» فرزند ارشد دختر عبد البهاء، که در دارالفنون بالیون لندن، دانشگاه آمریکایی بیروت و سپس در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده و مستقیماً تحت پرورش و تربیت انگلیسی ها رشد یافته بود به رهبری بهائیت برگزیده شد. او خود را «ولی امر الله» می خواند هرچند فساد عظیم و همه جانبه دستگاه رهبری بهائیت، انحرافات اخلاقی گسترده و انحطاط معنوی مبلغین بهائی و حرکت این دار و دسته سیاسی در راستای تامین منافع استعمارگران، موجبات روی گردانی چند تن از نزدیکان عبدالبهاء از فرقه ضاله بهائیت را فراهم می نماید. نقش اساسی شوقی افندی در تاریخ بهائیت ایجاد تشکیلاتی به نام «بیت العدل» واقع در شهر حیفا در فلسطین اشغالی است. پس از مرگ شوقی افندی کشمکش شدیدی بین بهائیان برسرجانشینی او در گرفت و بسیاری از آنان رهبری همسر آمریکایی او روحیه (ماری) ماکسول را پذیرفتند. درکنفرانس ویژه ای که با حضور سران مهم فرقه بهائیت در لندن تشکیل گردید 9 نفر به عنوان اعضای مجلس بیت العدل انتخاب شدند. ریاست این گروه که به بیت العدل حیفا شهرت دارد، با روحیه ماکسول همسرشوقی افندی بود. او نیز در سال 1378 شمسی از دنیا رفت. به موازات رهبری روحیه ماکسول، «چارلز میسن ریمی» فرزند یکی از روحانیون کلیسای ارتدوکسنیز ادعای جانشینی شوقی افندی را نمود و گروه «بهائیان ارتدکس» را پدید آورد که امروزه در آمریکا، هندوستان و استرالیا و چند کشور دیگر پراکنده اند. عده دیگری از بهائیان نیز پس از مرگ شوقی به رهبری جوانی از بهائیان خراسان، به نام «جمشید معانی» روی آوردند. این جوان خود را «سماء الله» نامید و طرفداران او در اندونزی، هند، پاکستان و آمریکا پراکنده اند.
عوامل و زمینه های پیدایش بهائیت
پیدایش و تداوم هر فرقه ای در بستر تاریخ، تحت تاثیر عوامل مختلفی است؛ در مورد چرایی شکل گیری، تداوم و گرایش برخی از افراد جامعه به فرقه بهائیت و استمرار این فرقه تا امروز نیز زمینه ها و عوامل متعدد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نقش داشته و تاثیر گذار است که آنها را در دو بخش عوامل داخلی و خارجی مورد بررسی قرار می دهیم:
الف. عوامل و زمینه های داخلی
از نظر فرهنگی، در دوره قاجار بیش از 90% مردم بی سواد بودند و یکسری اعتقادات خرافی و اوهامی که رنگ مذهبی به خود گرفته بود در میان مردم رسوخ داشت. به سبب جهل و فقر فرهنگی توده های مردم، فرقه بهائیت توانست گروهی را جذب نماید.
از نظر اقتصادی نیز کشور در وضعیت اسفباری به سر می برد؛ قحطی های فراگیر، بیماری های واگیردار نظیر وبا، طاعون و جنگ های داخلی و خارجی، هزاران نفر را از بین برده و روحیه بازماندگان را تضعیف می نمود، در نتیجه به اقتصاد کشور لطمه زیادی وارد شده بود. در چنین شرایطی و با شکسته شدن روحیه مردم به علت شکست در جنگ ها با روسیه و...، احتمال گرایش مردم به روزنه امیدی که منجی عالم بشریت باشد و جهان را پر از عدل و داد کرده و ریشه فقر را بخشکاند، افزایش می یافت.
به همین خاطر عده ای از مردم به امید گشایش در امور اعتقادی، سیاسی، اقتصادی به وعده های مدعیان بابیت امیدوار شدند و بعدها نیز با حمایت استعمار و تبلیغات گسترده و خرج کردن پول های فراوان عده ای به طرفداری از علی محمد باب و میرزا حسینعلی بهاء ادامه داده و در نهایت به عنوان بهائی از جرگه مسلمانان خارج می شدند.
همچنین از نظر اجتماعی پیدایش این جنبش در ایران زمانی بود که پس از جنگ های ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایی، نوگرایی افکار بسیاری از متفکران و نیز عوام را به خود مشغول کرده بود و در نتیجة مخالفت با سنت های غلطی نظیر استبداد شاهان، زمینه برای ظهور حرکت های اجتماعی فراهم شده بود. در چنین شرایطی جنبشهای اصلاحی چندی در ایران شکل گرفتند و در این فضا برخی به فکر تغییر فرهنگ ملی حاکم و ایجاد نوآوری های مذهبی افتادند. در نتیجه این طرز تفکر بود که فرقه هایی چون شیخیه و بهائیه در کنار مکاتب سکولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حرکت های احیاگر سنت های ملی دینی ایستادند و حرکت های سنت شکن را تأیید کردند.
علاوه بر شرایط فوق، شرایط سیاسی آن روزگار نیز عاملی بسیار مهم در ظهور وتداوم این فرقه محسوب می شود ؛ سنگینی فشارهای روز افزون و طاقت فرسای اقتصادی بر پیکر جامعه عصر قاجار تنش های شدید و غیر قابل تحملی در مردم پدید آورد. دستگاه حاکمه مردم را به بند کشیده و برده گونه تمام حقوقشان را پایمال می کرد. سران و زمامداران، مملکت را ملک شخصی خویش برشمرده و دست به تاراج می زدند. نابودی و حراج مملکت به بهای فقر و فلاکت ملت، تنگناهای شدید اجتماعی را به اوج رسانید. غفلت دولت مردان نسبت به تمام امور و بی بند و باری کاخ نشینان دیگر جائی برای تحمل و تداوم روند چپاول باقی نگذاشت. مردم ایران از ظلم و بی عدالتی به ستوه آمده بودند.
علاوه بر ظلم و بی کفایتی پادشاهان قاجار در اداره امور کشور، نفوذ بی چون و چرای بیگانگان در ایران و فرمانبری محض قاجار در برابر سلطه انگلیس و روسیه و باز گذاشتن دست بیگانگان در امور داخلی ایران و بالآخره شکست در جنگ های ایران و روس روحیه عمومی مردم ایران را به شدت تحت تاثیر قرار داده و شکاف عمیقی بین دولت و ملت به وجود آورده بود. در چنین وضعیتی دربار که از روی خوشگذرانی و زیاده طلبی نمی توانست از هزینه های خود کم کند، به فساد مالی از قبیل رشوه گیری و گرفتن مالیات مضاعف از مردم پرداخت و در کنار آن چنین وانمود و القا می شد که این پیش آمد باید اتفاق می افتاد و راهی جز تسلیم در برابر مقدرات نمی باشد و در نتیجه مردم را به بی تفاوتی و اندیشه های خیال پردازانه ای نظیر بابیه و بهائیت گرایش داده تا در مقابل اتفاقات مقاومتی از خود نشان ندهند.
از سوی دیگر جایگاه نهاد مذهبی در جامعه دوران قاجار و نحوه تعامل دستگاه سیاسی با آن، نقش مهمی در شکل گیری و تداوم فرقه بهائیت و ریشه های اعتقادی و اجتماعی آن یعنی شیخیه و بابیه داشت؛ مراجع تقلید به عنوان رهبران واقعی ملت، اداره امور اجتماعی و اقتصادی آنان و امر قانون گذاری و قضاوت و تمشیت امور بین آنان را بر عهده داشتند. نفوذ این سازمان مذهبی از بالاترین نقطه سلسله مراتب ساخت سیاسی کشور تا قلب تک تک آحاد شیعه گسترش داشت.آنان تنها پناهگاه مردم و حتی برخی صاحب منصبان حکومتی در مقابل دیکتاتوری و ظلم شاهان بودند. به گفته لمبتون پژوهشگر برجسته مسائل ایران «به این ترتیب نیروی طبقه روحانی تنها نیروی مقاوم در برابر رژیم مملکت بود.» از این رو علی رغم برخی همکاری های علمای برجسته شیعه با پادشاهان قاجار در جهت حفظ حقوق مردم و مصالح جامعه اسلامی، به دلیل ماهیت استبدادی و خودکامه نظام پادشاهی، اقتدار سیاسی حاکم به هیچ وجه نفوذ و اقتدار نهادهای اصیل مذهبی را برنتابیده و همواره در صدد تضعیف آن به عنوان مهمترین مانع در مقابل خودکامگی های خویش بود. و ایجاد بدعت در دین نیز می توانست با تضعیف نهاد مذهبی از نفوذ و اقتدار آن بکاهد؛ از این روست که فتحعلی شاه، علاقه و ارادت زیادی به شیخ احمد احسایی، موسس فرقه شیخیه نشان می دهد. و محمد شاه قاجار نیز به علت داشتن عقاید صوفیانه از علمای شیعه که رهبری فکری و اجتماعی داشتند، فاصله می گیرد. و به این گونه تا سال های آخر سلطنت ناصرالدین شاه به موازات افزایش فاصله میان ملت و دولت، به شدت از نقش و جایگاه علمای شیعه در حکومت کاسته شد. در چنین شرایطی باب با استفاده از کسوت روحانیت و اعتبار نیابت امام زمان (عج) و وضعیت اسفبار مردم و هدایت و حمایت عناصر بیگانه توانست عده ای را به خود جلب نموده و شورش هایی را در مقابل دولت رهبری کند. پس از باب نیز فرقه های مختلف بهائیت با هدایت دقیق و حمایت آشکار و پنهان استعمار رشد نموده و در مقابل هر دو اقتدار اصلی موجود در جامعه یعنی دولت و علمای شیعه می ایستد. گرچه این امر موجب طرد بهائیت و پیروان آن از ایران می شود و بهائیت در خارج از ایران رشد می یابد. به موازات آن، رشد بهائیت در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی که بهائیان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار و توسط استعمارگران حمایت می شدند، شدت می یابد.
ب. عوامل خارجی
دوره معاصر ایران محافلی چون انجمن های سری، لژهای فراماسونری و فرقه هایی چون بابیت و بهائیت، نمونه های بارزی است که با دخالت مستقیم استعمار تولد و گسترش یافته اند. نفوذ در ارکان قدرت از طریق نخبگان وابسته، سنت زدایی و عرفی سازی مناسبات و پیوندهای اجتماعی و فرهنگی، خنثی کردن عوامل و عناصر پایداری در برابر فرهنگ بیگانه، به دست دادن تعریف هایی تازه از دین داری و دین مداری، جانشین سازی برای نهادهای مذهبی و در نهایت سیطره اقتصادی و فرهنگی بر ایران از هدف های عمده استعمار در شکل دادن به این گروه ها بود.
در قرن نوزدهم میلادی استعمار انگلیس، روسیه و فرانسه با جهان اسلام درگیر و در مقابل خود با نوعی مقاومت در بین مردم مواجه اند. در ریشه یابی و موجبات این مقاومت ، آنها با مطالعاتی که در چند قرن اخیر در مورد متون دینی و اقتدار مذهبی و تاثیرگذاری آن بر جریان های مقاومت مردمی و ایستادگی در مقابل استعمار نظیر فتوای جهاد توسط علما در جنگ ایران و روس، نهضت تنگستان بر علیه انگلیس، لغو قرار داد رویتر، جنبش تنباکو و... داشتند به این نتیجه رسیدند که باورها و اعتقادات دینی اسلامی بین مسلمین موجب چنین مقاومت هائی در برابر نفوذ و تجاوز استعمارگران شده است. و حال آنکه این موضوع در نقاط غیرمسلمان نشین (مثل بخش مهمی از آفریقا و آمریکای لاتین) وجود ندارد. بر این اساس استعمارگران برای برداشتن این مانع اسلام و باورهای حیاتبخش آن به طور ریشه ای و بنیادین، اقدامات گوناگونی را در دستور کار خویش قرار می دهند؛ که یکی از مهمترین و خطرناکترین آنها ایجاد مسلک ها و مذاهب ساختگی و التقاطی با استفاده از فرهنگ و آموزه های اسلامی است. آنها با مطالعاتی که در مذهب شیعه داشتند، مسأله «مهدویت و موعود آخرالزمان» را بستری مناسب برای در هم شکستن سد استوار مذهب جعفری و تعقیب منافع شوم خویش دانسته و به همین جهت مسأله بابیت و به دنبال آن بهائیت را مطرح می کنند.
امام خمینی (ره) در این باره می فرماید: «اسلام ومذهب مقدس جعفری سدّی است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آنها، چه راستی و چه چپی و روحانیت که حافظ آن است سدی است که با وجود آن اجانب نمی توانند به نحوی که دلخواه آنهاست با کشورهای اسلامی و خصوص با کشور ایران رفتار کنند، لهذا قرن هاست که با نیرنگ های مختلف برای شکستن این سد نقشه می کشند، گاهی از راه مسلط کردن عمال خبیث خود بر کشورهای اسلامی و گاهی از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیت و بهائیت و وهابیت».
بر اساس اسناد معتبر تاریخی و شواهد متعدد روشن ترین ردپایی که از بیگانگان در امر پیدایش بهائیت به چشم می خورد، فعالیت های پرنس «کینیاز دالگورکی» مأمور اطلاعاتی و وزیرمختار دولت روسیه تزاری است. که به عنوان جاسوسی مرموز و با تظاهر به اسلام و پوشیدن لباس روحانی، در صدد شناسایی افرادِ دنیا پرست، جاه طلب، شهوتران و مستعد، در مجالس درس سیدکاظم رشتی شرکت و با سیدعلی محمد شیرازی (باب) آشنا می شود. دالگورکی در کتاب خاطرات ایام سفارت خود در ایران، اعتراف می کند که سیدعلی محمدباب معتاد به چرس و بنگ بود و من هم باتشویق وی به مصرف هرچه بیشتر این مواد سعی در تخریب مشاعر او داشتم و در این راه هم توفیق یافتم. تا جایی که ادعای تصرف در ماه و ستارگان را داشت و بعدها هم مدعی مهدویت شد. پس از آن که باب دستگیر و در شیراز محاکمه و زندانی می شود، حاکم اصفهان «منوچهر خان گرجی معتمدالدوله» در اثر گرایشات استعماری و سفارش دالگورکی، عوامل خود در شیراز را به آزاد کردن باب از زندان و فرستادن او به اصفهان فرمان می دهد.
افزون بر باب، میرزا حسینعلی نوری موسس فرقه بهائیت نیز ارتباط صمیمی با دالگورکی داشته و مورد حمایت جدی او بوده است. چنانکه طبق برخی شواهد و مستندات تاریخی در جریان شورش های بابیان در خلال سوء قصد علیه جان ناصرالدین، شاه دالگورکی برای نجات جان میرزا بهاء وساطت نمود و فرستاده خود را با وی همراه کرد تا به سلامت از ایران خارج شود. دالگورکی در این زمینه می نویسد: «میرزا حسینعلی و بعضی دیگر از محارم مرا هم گرفتند. من از آنها حمایت کردم با هزاران زحمت. همه کارکنان سفارت حتی خود من شهادت دادیم که اینها بابی نیستند، لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانشان کردیم. من به میرزا حسینعلی گفتم که تو میرزا یحیی را در پس پرده بگذار و او را «من یظهره الله» بخوان و نگذار با کسی طرف مکالمه شود، و مبلغ زیادی پول به آنها دادم که شاید بتوانم کاری صورت بدهم... چه باید کرد کاری را که با آن همه زحمت به جریان انداخته بودم نمی توانستم دست بردارم....» طبق نوشته منابع معتبر بهائی سفیر روسیه هنگام تحویل بهاء به مأموران ایران، در پیغام به صدراعظم، از بهاء به عنوان «امانت دولت روس» یاد کرده و شدیداً خواستار حفظ و حراست از جان وی می شود و اخطار می کند در صورت رسیدن هرگونه آسیبی به بهاء، شخص او مسئول سفارت خواهد بود! سخنانی که برخی از محققین، از آن، بوی «تحت الحمایگی» بهاء توسط سفارت روس و بهره گیری سفیر از مقررات کاپیتولاسیون (مفاد قرارداد ترکمانچای) برای دفاع از وی، فهمیده اند. علاوه بر اعترافات صریح دالگورکی، میرزاحسینعلی نوری «بهاء الله» نیز وابستگی به روسیه را پنهان نمی کرد؛ او به پاس این خدمات لوح ویژه ای به زبان عربی درباره امپراتور روسیه نیکلاویج الکساندر دوم صادر می کند که متن فارسی آن به این شرح است: «یکی از سفیران تو مرا هنگامی که در زندان تهران زیر غل و زنجیر بودم یاری و همراهی کرد و به این خاطر خداوند برای تو مقامی معین فرمود که جز خودش هیچکس رفعت آن را نمی داند.»
علاوه بر روسیه، مأموران دولت انگلستان نیز مدت ها پیش از آن که سیدعلی محمد شیرازی (باب) ادعای خویش رامطرح سازد او را زیر نظر داشتند و همواره گزارش فعالیت های وی و پیروانش را به لندن می فرستادند. برابر سند موجود در بایگانی وزارت امورخارجه انگلیس، به تاریخ 21 ژوین 1850 که یک مأمور ناشناس انگلیسی ازتهران به لندن ارسال داشته چنین آمده است:«جناب لرد پالمرستون برحسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخار دارد شرحی درباره مسلک جدید باب را ارسال دارم.... در یک جمله، این [درشمار] ساده ترین مذاهب است که اصول آن درماتریالیسم،کمونیسم ولاقیدی نسبت به خیر و شرکلیه اعمال بشر خلاصه می شود.» همچنین «ادوارد براون انگلیسی» که از طرف انگلستان مأمور زمینه سازی برای رشد و گسترش فرقه های استعماری بابی گری و بهائی گری در ایران بود در کتاب «یک سال در میان فارس ها» شرح می دهد که مدت های طولانی در شهرهای ایران با عبا، ردا و سجاده مسافرت می کرده و بیشتر با مردم عوام معاشرت داشته ومحور بحث او بابی گری بوده و از این طریق مذهب بابیه! را ترویج می کرده است. از سوی دیگر نیاز این کشور انگلیس به جاسوسانی در خاک عثمانی که بتوانند با نقشه های بریتانیا در آن دیار هماهنگی داشته و به خوبی نقش خود را ایفا نمایند سبب شد تا بابیان و بهائیت را به بازی گرفته و آنان را به خدمت سیاست دولت انگلستان درآورد.
پس از سقوط و اضمحلال روسیه تزاری بهائیت به طور کامل در قبضه قدرت و بهره برداری انگلیس در می آید. با انتقال قدرت به حسینعلی بهاء و تبعید وی به عکّا در فلسطین که تحت الحمایه انگلستان بود، انگلیس حامی جدید مسلک تازه تأسیس بهائیت گردید و حسینعلی با برخورداری از حمایت های این دولت توانست بابیان را از نو سازماندهی کرده آن را به شبکه جاسوسی که وظیفه اش ایجاد اختلاف در بین مسلمانان، جمع آوری اطلاعات برای کشورهای استعماری و تأمین منافع آنان بود تبدیل سازد.
این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقه بهائی گسترش می یابد. او در سال 1911 میلادی به اروپا مسافرت کرد و به جای روسیه با انگلستان و سپس آمریکا رابطه ویژه ای برقرار نمود. در نوامبر 1917، وزیر خارجه انگلیس اعلامیه خود مبنی بر تشکیل وطن ملی یهود را در فلسطین صادر و به فرمانده سپاه انگلیس در فلسطین دستور می دهد با تمام قوا از بهاءالله حمایت و محافظت کند. عبدالبهاء نیز در جریان جنگ جهانی اول با در اختیار گذاشتن شناسائی های لازم و امکانات مناطق مختلف سرزمین فلسطین، خدمات زیادی برای انگلستان انجام می دهد. و در مقابل پس از پایان جنگ به پاس این خدمات طی مراسمی لقب «سِر»و نشان «نایت هود» که بزرگترین نشان خدمتگزاری به انگلیس است، به وی اعطا گردید.
پس از مرگ عباس افندی نیز حمایت دولتمردان انگلیس به صورت علنی از این تشکیلات استعماری و رهبران آن ادامه می یابد و به این گونه بهائی گری به عنوان ستون پنجم و یکی از ابزار سیاست استعماری انگلیس مبدل گردیده و به فعالیت می پردازد.
سومین دولت استعماری که بهائیت در طول تاریخ پیوندی عمیق و استوار با آن داشته و هنوز هم بیشترین پیوند را با آن دارد ایالات متحده آمریکا است. از نظر بهائیان مهد نظم اداری امرالله و در واقع مرکز سازماندهی تشکیلات بهائیت در آمریکا قرار دارد. در سفری که عبدالبهاء در اواخر عمر خود به آمریکا داشت طی نطق های متعددی در میان جمعی از سوداگران آمریکایی عمدتاً ماسونی «نورِ انسانیت را در نهایت جلوه و ظهور در روی آنان مشاهده می کند.»! و می گوید: «قطعه آمریکا نزد حق میدان اشراق انوار است...»!
در زمان شوقی ربانی جانشین عبدالبهاء پای آمریکایی ها به عنوان استعمارگر جدید و تازه نفس بیش از پیش به عرصه حمایت از بهائیان باز شد. بهره برداری از او با حضور روحیه ماکسول همسر شوقی ربانی و یک کشیش آمریکایی که ظاهراً بهائی شده بود، دستیابی به این هدف را تسهیل می کرد. و «چارلز میسن ریمی» فرزند یکی از روحانیون کلیسای اسقفی و متولد آمریکا، از سوی شوقی ربانی به عنوان رئیس بیت العدل اعظم انتخاب می شود.
بر اساس شواهد متعدد تاریخی می توان از آمریکا به عنوان مهم ترین عامل حفظ و گسترش بهائیت نام برد. چنانکه در دوران نفوذ و سیطره خویش در ایران (در نیمه دوم سلطنت محمدرضا) برای پیشبرد اهداف (سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و...) خود، میدان را برای تکاپو و جولان بهائیان می گشاید به گونه ای که حدود 14 سال بسیاری از مقامات حکومت پهلوی از رئیس دولت (هویدا) گرفته تا جمع بسیاری از وزرا و مدیران بلند پایه کشوری و لشکری، دولتی و درباری، جزء افراد وابسته به این فرقه بودند. تعمق در اسناد تاریخی و اعترافات عناصر بهائی در دستگاه حاکمه پهلوی، به خوبی نشان می دهد که آمریکا از دوران حکومت پهلوی دوم به همان میزان که در سیستم و تشکیلات دولت شاه رخنه کرد و مهره های دست آموز خود را که ثمره کودتای 28 مرداد محسوب می شدند به پست های عالی رساند، عناصر بهائی را نیز برای تسلط و احاطه بیشتر بر رویدادهای درون رژیم پهلوی به خدمت گرفت و با رابطه و تعامل متقابلی که با بهائیت ایجاد نمود، سیطره جهنمی خویش را بر سرتاسر سرزمین ایران گسترش داد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا همچنان حمایت های آشکار و پنهانی خویش از بهائیت را گسترش می دهد و با کشورهایی نظیر فرانسه، با صدور قطعنامه و محکومیت های متعدد، کشورمان را تحت فشار قرار داده و خواستار به رسمیت شناختن این فرقه به عنوان دین الهی از سوی جمهوری اسلامی ایران است.
سوتیترها
دولت استعماری روسیه پس از به رسمیت شناختن فرقه ضاله بهائیت به عنوان یک دین، همه گونه امکانات در اختیار آنها گذاشت. این دولت در نخستین اقدام مرزهای خود را به روی بهائیان گشود و اولین معبد این فرقه را به نام «مشرق الاذکار» در شهر عشق آباد ایجاد کرد.
از نظر فرهنگی، در دوره قاجار بیش از 90% مردم بی سواد بودند و یکسری اعتقادات خرافی و اوهامی که رنگ مذهبی به خود گرفته بود در میان مردم رسوخ داشت. به سبب جهل و فقر فرهنگی توده های مردم، فرقه بهائیت توانست گروهی را جذب نماید.
استعمارگران برای برداشتن این مانع اسلام و باورهای حیاتبخش آن به طور ریشه ای و بنیادین، اقدامات گوناگونی را در دستور کار خویش قرار می دهند؛ که یکی از مهمترین و خطرناکترین آنها ایجاد مسلک ها و مذاهب ساختگی و التقاطی با استفاده از فرهنگ و آموزه های اسلامی است.
این کشور انگلیس به جاسوسانی در خاک عثمانی که بتوانند با نقشه های بریتانیا در آن دیار هماهنگی داشته و به خوبی نقش خود را ایفا نمایند سبب شد تا بابیان و بهائیت را به بازی گرفته و آنان را به خدمت سیاست دولت انگلستان درآورد.
در نوامبر 1917، وزیر خارجه انگلیس اعلامیه خود مبنی بر تشکیل وطن ملی یهود را در فلسطین صادر و به فرمانده سپاه انگلیس در فلسطین دستور می دهد با تمام قوا از بهاءالله حمایت و محافظت کند.
از نظر بهائیان مهد نظم اداری امرالله و در واقع مرکز سازماندهی تشکیلات بهائیت در آمریکا قرار دارد.
بر اساس شواهد متعدد تاریخی می توان از آمریکا به عنوان مهم ترین عامل حفظ و گسترش بهائیت نام برد. چنانکه در دوران نفوذ و سیطره خویش در ایران (در نیمه دوم سلطنت محمدرضا) برای پیشبرد اهداف (سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و...) خود، میدان را برای تکاپو و جولان بهائیان می گشاید.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا همچنان حمایت های آشکار و پنهانی خویش از بهائیت را گسترش می دهد و با کشورهایی نظیر فرانسه، با صدور قطعنامه و محکومیت های متعدد، کشورمان را تحت فشار قرار داده و خواستار به رسمیت شناختن این فرقه به عنوان دین الهی از سوی جمهوری اسلامی ایران است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com