به گزارش بولتن نیوز، به نقل از هنرآنلاین// همزمانی اردیبهشت تئاتر ایران با جشنهای هفته تئاتر بهترین بهانه برای سراغ گرفتن از هنرمندان و تئاتریهایی است که بنا به دلائلی مختلفی مدتی است که کمتر روی سن میروند و محمد شیری، بازیگر دوست داشتنی و شناخته شده تئاتر، سینما و تلویزیون نیز از جمله این هنرمندان محسوب میشود که در سالهای اخیر هنرنماییهایش بیشتر در قاب تصویر دیده شده تا در صحنه تئاتر.
در یک صبح بهاری در هنرآنلاین میزبان محمد شیری بودیم و با او درباره مسائل جاری تئاتر به گفتوگو نشستیم. آنچه در ادامه میخوانید ماحصل گفتگوی ما با این هنرمند ارزنده کشورمان است.
- شما از جمله بازیگرانی هستید که طی سالها فعالیتتان در سه مدیوم تئاتر، سینما و تلویزیون، توانستید از پس نقشهایی که برعهده گرفتید به نحو احسن بربیایید و در واقع در هر سه مدیوم نمره قبولی را گرفتید. با توجه به اینکه فرض محال، محال نیست، چنانچه در یک شرایط خاص سه پیشنهاد از تئاتر، سینما و تلویزیون به طور همزمان داشته باشید که اتفاقا هر سه تای آنها از همه نظر به ویژه از نظر کیفی جزو ایدهآلهای شما باشند اما مجبور باشید که فقط یکی را انتخاب کنید، دوست دارم بدانم انتخاب شما کدام پیشنهاد خواهد بود و چرا؟
- شیری: اجازه بدهید جواب این سوال شما را اینطور بدهم، اول اینکه باور کنید وقتی صحبت از بازی در تئاتر میشود معمولا من بغض میکنم چون واقعا دلم برای صحنه تنگ شده و این را از ته دلم میگویم که اگر حضور من در تئاتر از نظر اقتصادی زندگی من را تامین کند باور کنید شاید در سال یک بار جلوی دوربین بروم. نمیدانم این جواب کوتاه پاسخ سوال شما را داد یا نه اما امیدوارم متوجه حس من نسبت به تئاتر در مقابل کار تصویر شده باشید.
- اجازه بدهید برگردیم به گذشته و اینکه چگونه پا به این عرصه گذاشتید و علاقه شما به بازیگری از چه زمانی و به شکل جدی شد؟
- شیری: اول اینکه من شناسنامهام صادره از مشهد است ولی خودم در تهران به دنیا آمدم. پدرم اهل مشهد بود و در زمان تولد من در مشهد بودند و وقتی به او گفتند که من متولد شدهام در مشهد شناسنامه مرا گرفتند و به تهران آمدند. من خودم در خیابان لرزاده نزدیک به میدان خراسان بزرگ شدم و واقعا افتخار میکنم در جنوب شهر بزرگ شدم. در رابطه با علاقهام به تئاتر هم باید بگویم از زمان قبل از دیپلم این علاقه در من وجود داشت و یادم میآید با بچههای مدرسه بهزاد که در خیابان صفاری، لرزاده بود گروه درست میکردیم و کار تئاتر مدرسهای میکردیم.
- چطور شد که به صورت حرفهای به این عرصه پا گذاشتید؟
- شیری: راستش در همان زمانها یکی از دوستان که از البته اقوام ما هم بود و تا حدودی هم با تئاتر آشنا بود مرا تشویق کرد که در کلاسهای بازیگری شرکت کنم. در آن زمان مثل الان نبود در کل تهران فقط یکی کلاسهای مرحوم دکتر اسکویی (آناهیتا) بود و یکی هم کلاسهای آقای احمد کاشانی، که یادم میآید وقتی در کلاسهای مرحوم اسکویی ثبتنام کردم پول پرداخت شهریهام را نداشتم ولی چون همیشه موسیقی را در کنار بازیگری دوست داشتم و برای دلم پیگیر آن بودم مجبور میشدم برای تهیه شهریه کلاسهای بازیگریام در آن زمان کار موسیقی انجام بدهم. البته موسیقی را برای دل خودم انجام میدادم اما برای اینکه کلاسهای تئاتر را بگذرانم پولی را که از موسیقی درمیآوردم خرج تئاتر میکردم.
- چطور شد از کلاسهای آناهیتا به اداره تئاتر رفتید؟
- شیری: یک روز که سر کلاسهای آناهیتا بودیم و یادم نمیآید که اتود میزدیم یا قسمتی از یک پیس را کار میکردیم، گفتند چند میهمان از مرکز آمدهاند. که زندهیاد علیاصغر گرمسیری، علیاصغر سنجری و زندهیاد سروش خلیلی بودند. مرحوم گرمسیری بعد از پایان کار دست مرا که تقریبا 19 ساله بودم گرفت و گفت یک سری به ما در اداره تئاتر بزن. وقتی به آنجا رفتم مرحوم گرمسیری دست من را در دست زندهیاد هادی اسلامی گذاشتند و از همان لحظه بود که من احساس کردم بار سنگینی بر دوشم گذاشته شده است. این را هم باید بگویم که در آن زمان چون موسیقی تنها منبع درآمد من بود به همین دلیل من نمیتوانستم زیاد کار تئاتر انجام دهم و شاید در مجموع 4 یا 5 کار انجام دادم که یکی از آنها تلهتئاتر "تل" بود با زندهیادان جهانگیر صمیمیفر، هادی اسلامی، محمد ابهری و... در استودیوی 11 شبکه یک فیلمبرداری شد. در واقع اینگونه شد که من ما وارد عرصه بازیگری شدیم.
در زمان قبل از انقلاب دو سریال کار کردم یکی با آقای سنجری به نام "کیمیاگر" و یکی هم با نوذر آزادی به نام "ایتالیا ایتالیا" که اصلا قرار نبود من در "ایتالیا ایتالیا" بازی کنم. یک دفتری داشتم که در آنجا کار هماهنگی و انتخاب بازیگران را انجام میدادم و به نوعی پاتوقی بود برای کسانی که میخواستند کار بازیگری یکنند. یک روز نوذر آزادی که هر جا هست امیدوارم سلامت باشد، آمد و به من نقش کوتاه نقش همکار قاطبه را پیشنهاد داد و واقعا چون هیچ وقت برای من نقش کوتاه یا بلند اهمیت نداشته آن را پدیرفتم. آن موقع من ریش داشتم وقتی نقشم را بازی کردم نوذر به من گفت ریشات را بزن و نقش کاراگاه را هم بازی کن که به این شکل شد که من در آن سریال دو نقش بازی کردم. نکته جالب درباره آن سریال این بود که من دستمزدی که بابت بازیگری گرفتم خیلی کمتر از دستمزدی بود که بابت هماهنگ کردن و انتخاب دیگر بازیگران برای بازی در آن سریال دریافت کردم.
- فکر میکنم بعد از آن سریال فرصت دیگری برای بازیگری برایتان مهیا نشد؟
شیری: بله زمانیکه انقلاب شد تقریبا وضعیت بازیگری بلاتکلیف بود و تعداد خیلی کمی به اداره تئاتر میآمدند اما من هنوز به اداره تئاتر میرفتم و بعضی وقتها هم به تئاتر شهر سر میزدم. تا اینکه در سال 58 آقای قاضی تهرانی ساخت یک برنامهای را برای تلویزیون به نام "تفریح، سرگرمی، ریاضیات" را شروع کردند که به اتفاق چند تن از دوستان به شبکه دو رفتیم و کار را انجام دادیم و بعد از آن هم با خسرو شجاعزاده برنامه "سینما تئاتر 60" را کار کردیم.
- چون نمیخواهم از مقوله تئاتر دور بشویم و از طرفی میدانم که کارگردانی تئاتر هم در کارنامه هنری شما هست، میخواهم بپرسم که در درون خودتان محمد شیری بازیگر را بیشتر دوست دارید یا محمد شیری کارگردان را؟
- شیری: من همیشه اعتقاد داشتم که باید تجربه بکنم اما نباید در کار از این شاخه به آن شاخه بپرم. مثلا بعد از انقلاب من تقریبا کار موسیقی را کنار گذاشتم (که الان هم نمیخواهم دلائل آن را برایتان بگویم) ولی این را بگویم که برای من حتی موسیقی هم در خدمت تئاتر بود، که نمونهاش هم تئاتر "سوگ سیاوش" بود. رو راست من دوست دارم همان محمد شیری بازیگر باشم به شرط آنکه بتوانم تماشاچی را راضی نگه دارم.
- مسائل اقتصادی در انتخاب بازیگر و سمتوسویی که یک بازیگر در حرفه خود میگیرد خیلی تعیین کننده است. شما هم صراحتا گفتید که اگر تئاتر شرایط اقتصادی شما را تامین کند شاید سالی یکبار در مقابل دوربین قرار بروید. به دلایل مختلف تئاتر متاسفانه برخلاف پتانسیلی که دارد همیشه در جامعه ما مظلوم بوده و به نوعی مهجور واقع شده و همین مسئله باعث شد که هنرمندانی همچون شما نتوانید با کار در تئاتر بر قطر این کارنامه درخشان خود اضافه کنید. اما نهایتا وقتی به همین کارنامه تئاتری شما نگاه میکنیم یک نوع وسواس و دقت در انتخاب دیده میشود که میخواهم بدانم از کجا ناشی میشود؟ به عبارتی دیگر آیا حضور در نمایش کارگردانهایی که امروز همهشان از بهترینهای کشور هستند، مثل هادی مرزبان، منیژه محامدی، قطبالدین صادقی، زندهیاد رضا کرمرضایی، صادق هاتفی، مرحوم هادی اسلامی و... بر اساس چه متر و معیاری بوده و بر چه اساسی به بازی در این کارها جواب مثبت میدادید در حالی که احساس میشود که بیتعارف درباره انتخاب پیشنهادهای تصویریتان این سختگیری وجود ندارد؟
- شیری: راستش قبل از اینکه به سوال شما پاسخ بدهم چون نام صادق هاتفی را آوردید اجازه بدهید که از چکونگی همکاریام با صادق بگویم. بعد از انقلاب اولین نفری که در حوزه تئاتر با او آشنا شدم صادق هاتفی بود. در اداره تئاتر (قسمت اطلاعات در ورودی) آقایی بودند به نام مرحوم احمد اباذری که با ما به خاطر سالها رفت و آمد در آنجا دوست شده بودند یک روز که من اتفاقی آنجا ایستاده بودم آقای هاتفی آمدند و از او پرسیدند آیا بازیگری را میشناسی که موسیقی و ریتم را هم خوب بشناسد که آقای اباذری همان لحظه به من که در همان نزدیکی ایستاده بودم اشاره کرد. آقای هاتفی اول فکر کرده بود که دارد با او شوخی میکند اما بعد که با هم صحبت کردیم گفت که میخواهد یک نمایش خیابانی را اجرا کند و من هم پذیرفتم. اجرای این نمایش خیابانی مصادف شده بود با درگیریهای 13 آبان و جریان تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجوها و خلاصه خیلی شرایط عادی نبود که سر بازی در آن نمایش خیابانی من یک کتک مفصل هم خوردم.
- چطور؟ یعنی هنگام اجرای نمایش خیابانی کتک خوردید؟
- شیری: داستان از این قرار بود که ما در این نمایش قرار بود پشت صحنه را نشان بدهیم و نقش من اول این بود که باید یک ردایی خاص و بلند در حالی که یک طبل بزرگ هم به گردن انداختم بروم روی یک کیوسک تو خیابان طالقانی و ضمن اینکه با یک ریتم خاصی طبل میزنم، جار میزدم که بشتابید تا چند لحظه دیگر نمایش ما شروع میشود که ناگهان دیدم چند نفر دارند میآیند به سمت کیوسک و با فریاد رو به من که فلان فلان شده بیا پایین داری چه کار میکنی که من دیدم اصلا نمیتوانم برای آنها توضیح بدهم که جریان از چه قرار است. خلاصه با آن لباس و طبل به آن بزرگی پریدم پایین و فرار و خلاصه ریختند و من هم یک کتک مفصل خوردم و خلاصه نمایش به هم خورد و واقعا شانس آوردم که توانستم خودم را به یک کوچه خلوت برسانم. از این جریان حدود یک سال گذشت تا اینکه دوباره صادق هاتفی با من تماس گرفت و گفت که کاری نوشتم به نام "خیمه شب بازی" که قرار است در سالن اصلی اجرا کنیم که در آنجا به اتفاق دوست عزیزم آقای منوچهر لاریجانی که سال گذشته فوت کردند، بازی کردیم.
- شما در دهه 60 هم خیلی فعال بودید؟
- شیری: راستش بعد از "خیمهشب بازی" صادق هر کاری که انجام میداد من هم بودم تا جائی که در زمان موشک باران تنها نمایشی که اجرا میشد کار ما بود با نام "استقبال از بورزینه جامالدوله در شهر هردمبیل" که بخاطر امن بودن مکان و اینکه حالت پناهگاه داشت در زیرزمین برج آزادی اجرا میکردیم.
- حتی در کارنامه شما اجرای تئاتر در جبههها هم دیده میشود و جال اینکه ظاهرا نمایش "بازرس" گوگول را اجرا کردید. دوست دارم درباره چگونگی رفتن گروه نمایشی به جبهه بدانم و اینکه واکنش رزمندهها و سربازها نسبت به نمایش چگونه بود؟
- شیری: در زمان آقای علی منتظری که رئیس مرکز هنرهای نمایشی بودند و واقعا برای تئاتر زحمتهای بسیار زیادی کشیدند، ایشان اعلام کردند که میخواهند دو گروه تئاتر برای اجرا به جبهه بفرستند و هر کس تمایل دارد اعلام آمادگی کند. من هم به دلیل اینکه بسیار دوست داشتم که جبهه را از نزدیک ببینم و آن را حس کنم که رزمندگان در آنجا چه کار میکنند خیلی سریع اعلام آمادگی کردم. از طرفی خسرو شجاعزاده، مجید مظفری، زندهیاد رضا کرمرضایی، زندهیاد فریدون نوری، زندهیاد ناصر شاگردی، محمد یگانه، منوچهر علیپور، آتش تقیپور و چند نفر دیگر هم برای این کار اعلام آمادگی کردند . نهایتا با یک مینیبوس نمایش "بازرس" را که رضا کرم رضایی آن را دراماتورژی کرده بود با کارگردانی شجاعزاده برای اجرا به مناطق جنگی بردیم.
- دقیقا کدام منطقه؟
- شیری: ما دو گروه بودیم که اول به کرمانشاه رفتیم و از آنجا تقسیم شدیم و گروه ما به گیلانغرب رفت و وقتی رسیدیم آتش بارانی بود که اصلا نمیتوانم آن را وصف کنم. اما نهایتا خدمتتان بگویم که ما 21 اجرا "بازرس" گوگول را در جبههها اجرا کردیم. اما درباره واکنش رزمندهها باید بگویم که بینظیر و خیلی جالب بود. من میدیدم که با دیدن نمایش ما سربازها خستگیشان در میرفت و دیدم سربازی را که هنوز خون دوستش که مجروح یا شهید شده بود روی لباسش بود و میآمد نمایش ما را میدید و به سنگر برمیگشت. ضمن اینکه این را هم بگویم که یکی از افتخارات من در زندگی هنریام بازی در نمایش، آن هم در جبههها برای رزمندهها است و بهترین لذتی که من از تئاتر بردم در جبهه بود. به جان بچههایم قسم میخوردم که همه بچهها با عشق داشتیم میرفتیم و همه ما وصیتنامههای خودمان را نوشته بودیم و جالب است بدانید کسی که به ما روحیه میداد زندهیاد رضا کرم رضایی بود. خدا شاهد است که در اتوبوس که داشتیم به سمت جبههها میرفتیم کرمرضایی برای 5،6 دقیقه حالش بد شد و باور کنید از دنیا رفت و ما مانده بودیم که چه باید بکنیم که خوشبختانه ناگهان بلند شد و گفت من تا این نمایش را در جبههها اجرا نکنم نمیمیرم نگران نباشید باید این کار را برای رزمندهها اجرا کنیم.
- برگردیم به مسئله انتخاب نمایشها و وسواسی که در انتخاب کارهایتان داشتید.
- شیری: البته بخش عمده این مسئله به لطف عزیرانی برمیگردد که من را برای بازی انتخاب کردند اما از طرف خودم معتقد بودم که حالا که قرار است تئاتر کاری کنم با کسی کار کنم که مطرح باشد و حداقل چیزی از او یاد بگیرم و بیتعارف از همه این کارگردانهایی که نام بردید من چیزهای زیادی یاد گرفتم. به هر حال هم انتخاب بوده و هم لطف دوستان.
- هر بازیگری بالاخره بعد از 4
دهه سابقه بازیگری، طبیعی است که خاطرات بسیاری را در ذهن خود دارد. فارغ
از اینکه بعضی از آنها شما را بسیار آزرده خاطر کرده یا برعکس بسیار شاد
کرده باشد، اتفاقی هست که بیان آن همیشه همان حس را برای شما تداعی کند؟
- شیری: یک خاطره دیگری که از تئاتر دارم و هیچ وقت فراموش
نمیشود برمیگردد به تئاتر "سووشون" با کارگردانی منیژه محامدی که قصه به
این شکل شروع میشودکه عروسی دختر خان است و من یک گیلاس دستم است و از
خواستگاران قدیم دختر خان هستم (که افسانه بایگان بازی میکرد)، مثلا داریم
تانگو میرقصیم و مثلا هر از گاهی من به دختر خان یک متلکی هم میاندازم.
البته همه اینها در سکوت بود و همه فرم نمایشی داشت. اتفاقا من آن شب چند
مهمان داشتم که دو سه نفر آنها از خارج از کشور آمده بودند. بعد از اتمام
نمایش من سریع یک پنبه الکل برداشتم و سریع سعی کردم تا حدی گریمام را پاک
کنم و بیایم پیش مهمانانم. همین که داشتم با مهمانانم سلام و علیک میکردم
ناگهان یک نفر محکم زد روی شانهام و گفت بیا اینطرف کارت دارم. من گفتم
به روی چشم الان میآیم و فکر کردم که مثلا یکی از تماشاگران است که
میخواهد امضاء بگیرد یا یک چنین چیزی اما دیدم نه دوباره محکمتر زد روی
شانهام و بلند گفت به تو میگویم بیا اینطرف و من برگشتم ببینم که این
بنده خدا کیه که این طوری رفتار میکند که همان جا بلند برگشت به من گفت
خجالت نمیکشی مست میکنی!! حالا من ماندم که جلوی میهمانانم باید چه
رفتاری نشان بدهم خلاصه حراست آمد و من هم عصبانی گفتم بگویید حسین پاکدل
(رئیس وقت تئاتر شهر) بیاید اینجا و گفتم حسین من دیگر پایم را اینجا
نمیگذارم تا تکلیف این جریان روشن شود. بعد متوجه شدم که این بنده خدا یکی
از تماشاگران کار بوده و مدام میگفت من خودم دیدم یک ساعت پیش این گیلاس
دستش هست و دارد مشروب میخورد و مزاحم دختر خان شده بود. و این برای من
خیلی ناراحت کننده بود که جلوی مهمانان خارجیام (نه اینکه چون خارجی
بودند) باید چنین رفتاری میدیدم.
- به عنوان یکی از اعضاء قدیمی خانه تئاتر آیا از کارهایی که این مجموعه صنفی برای شما و اهالی تئاتر انجام داده راضی هستید؟
- شیری: راستش انسان که هیچ وقت به طور ایدهآل راضی نمیشود اما واقعیت این است که من چون ایرج راد را به خوبی میشناسم و میدانم که چه زحمتهایی برای خانه تئاتر تا امروز کشیده، فکر میکنم اگر بیشتر از این از او و کسانی که در خانه تئاتر کار میکنند بخواهم کمی بیانصافی کردیم. واقعا اگر کسی در روز انتخابات گزارش ایرج را شنیده باشد که چه کارها تا امروز کرده حتما به او دست مریزاد میگوید.
- به عنوان آخرین سوال، آیا این امکان هست که شما را امسال مجددا روی صحنه تئاتر ببینیم؟
- شیری: راستش را بخواهید من الان مثل باطری هستم که شارژش کم شده و تئاتر برای من مثل شارژ مجدد میماند و امیدوارم که این شرایط برایم به وجود بیاید. ضمن اینکه آرزو میکنم که اگر کسی امروز یک هنرمند فعال است و مشغول کار است چنانچه زمانی به هر دلیلی کم کار شد با یک پاک کن اسمش را از ذهنها پاک نکنیم و او را از یادها نبریم.
- با سپاس از شما که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.
انتهای پیام/32/
حسین سینجلی
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com