کد خبر: ۲۰۰۱۱۴
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار:
در گفت وگوی روزنامه جوان با داریوش سجادی روزنامه نگار ایرانی مقیم آمریکا مطرح شد؛

سیر تحول اصلاح طلبی در ایران/ اصلاح‌طلبي امروز «سكولاريسم نقابدار» است

معتقدم جريان اصلاح طلبي كه با دوم خرداد 76 شروع شد و متعهد به اهداف و آرمانهاي نظام، انقلاب و اسلام بود، ديگر مرده است! آنچه در حال حاضر طلايه داران اصلاح طلبي مدعي رهبري آن هستند، چيز ديگري است و هر چه هست ديگر اصلاح طلبي كه مباني آن متكي به نظام، اسلام و انقلاب بود، نيست..
گروه سیاسی- روزنامه اصولگرای جوان، گزارش ها و گفت وگوهای جالبٰ،‌با کیفیت و خواندنی را در ماه های اخیر در زمینه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی منتشر کرده است. یکی از این گفت وگوهای جالب، گفت وشنود با داریوش سجادی روزنامه نگاری است که سابقا اصلاح طلب و حالا منتقد اصلاح طلبان شده است و البته خودش معتقد است که اصلاح طلب واقعی است.
به گزارش بولتن نیوز در این گفت وگو که در روزنامه جوان منتشر شده نکات قابل توجهی در مورد سیر تحول اصلاح طلبی و تغییر دیدگاه آنها آمده است:
 براي جواناني كه امروز نامي از » اصلاح طلبي« مي شنوند، شناخت پيشينه و سير تطور آن، يك فريضه است. آنان بايد بدانند كه نوع اصلي و بدلي اين كلام كدام است و عاملان و عرضه كنندگان اوليه و بعدي آن چه كساني هستند.




به گزارش بولتن نیوز،  در گفت وشنود پيش رو، داريوش سجادي از روزنامه نگاران ايراني مقيم امريكا كه در آغاز پيدايش جريان اصلاحات، با آن همدلي و همگامي داشت اما پس از سپري شدن مدتي از آن فاصله گرفت، از تاريخچه و منحني تحول اين جريان مي گويد؛ نكاتي كه اطلاع همگان، به ويژه جوانان از آنها مفيد و عبرت آموز تواند بود. اميد آنكه مقبول افتد. 

شما مثل برخي ديگر از جوانان پرشور كه اندكي هم افکار چپ داشتند، در دوم خرداد76 به اردوگاه آقاي خاتمي پيوستيد و به عنوان يك فعال مطبوعاتي با نشاط، در عرصه حاضر بوديد، با اين همه و به نسبت سايرين، خيلي زود نوعي  سوءظن و بدبيني نسبت به صحنه گردانان جريان اصلاحات پيدا كرديد و نهايتا كار به جايي رسيد كه از منتقدان جدي اين جريان شديد. داستان از چه قرار بود؟ چه ديديد كه ديگران نديدند؟

بسم الله الرحمن الرحيم. 
ابتدا نكته اي كلي را عرض ميكنم و بعد به سؤال شما پاسخ مي دهم. در واقع پرسش شما را بايد به اين شكل اصلاح كنم كه من از اصلاح طلبي فاصله نگرفتم. 
در ابتداي شكل گيري جنبش اصلاحات، من و امثال بنده پذيرفتيم كه در ذيل اصولي چون اسلام، انقلاب و نظام، تمام اهتمام خود را صرف اصلاح آفاتي كنيم كه متوجه انقلاب شده است و هنوز هم بر آن ايده هستيم. به نظر من پرسش اصلي بايد ناظر بر فاصله گرفتن و انحراف برخي از اميران جنبش اصلاحات از اين هدف مطرح شود كه قرار بود اين اميران ضمن دلبسته بودن به مباني و محكمات اسلام، انقلاب و نظام، به  اصلاح طلبي اهتمام كنند، يعني اين مدعيان اميري اصلاحات  هستند كه از جنبش اصيل اصلاح طلبي فاصله گرفتند. اينكه ريشه هاي چنين اتفاقي چه بوده است، آن را چيزي ميدانم كه از آن، به عنوان »تله آرا در فرداي دوم خرداد« اسم برده ام  و ميبرم. 
درست يا غلط، در دوم خرداد 76 بخش اكثريتي آرا، با اين تلقي كه آقاي ناطق نوري تداوم وضع موجود را نمايندگي مي كند، به آقاي خاتمي كه در نقطه مقابل اين برداشت قرار داشت، رأي سلبي دادند.
 ماهيت سلبي بودن آراي آقاي خاتمي، مؤيد آن  بود كه نميشود براي آراي متخذه ايشان، همگوني طبقاتي قائل شد چراكه در سبد آراي آقاي خاتمي، نوعي عدم تجانس ساختاري وجود داشت. 
نتايج انتخابات دوم خرداد، شيريني مزه رأي اكثريتي بدون توجه به خاستگاه رأي را در كام امراي اصلاح طلب نشاند و از آن  به بعد بود كه به جاي اينكه اميران اصلاح طلب بكوشند با تقيد و تعهد به اصول و محكمات اسلام و انقلاب مخاطبان خود را رهبري كنند، همه اهتمام آنها معطوف به اين شد تا براي جذب و اقبال مردم و ماندگاري در قدرت و داشتن آراي اكثريتي آنها،  تن به پيروي از بخش هاي خاصي از جامعه بدهند، ولو اينكه در تضاد اين متابعت، خودشان را با سليقه و آراي متكثر و بعضا بدنه جامعه همراه كنند! 
شما را به »اباحه گري «و چنين رويكردي قهرا تجديدنظرطلبي« و چيزي كه از آن به »خرامش بر اساس  خوشايند مخاطب ياد مي كنم، مي كشاند كه كشاند و نهايتا ديديم جنبشي كه قرار بود در خدمت اصلاح ساختار نظام باشد، به تدريج خود را در جايگاهي قرار داد كه از منتهااليه  اصلاح طلبي و ساختارشكني و ه هرهری مسلكي تا انقلابيگري  و آرمانگرايي را توأمان نمايندگي كرد! چيزي كه در عمل امكان آن وجود ندارد. اين درست مثل رانندگي قطاري با مختلف المقصد است؛ قطاري كه مسافران كثيرالمقصد و بعضا بديهي ترين فرجام آن، توقف يا سر درآوردن از مقصدي نامعلوم است كه همين اتفاق متأسفانه افتاد. 

نخستين علائمی  كه در محيط پيراموني خود ديديد كه شما را به فرآيند اصلاح طلبي مشكوك كرد، كدامند؟

سؤال خوبي است. من در سال 78 ايران را به نيت اقامت در امريكا به دلایلی كه الآن وارد آنها نمي شوم، ترك كردم اما درست سه يا چهار ماه بعد از اقامتم در امريكا با گزارشي كه خانم كريستين امان پور از وضع ايران بعد از خرداد 76 روي آنتن فرستاد مواجه شدم. 
خانم امان پور در آن فيلم متأسفانه تمام اهداف اصلاح طلبي ذيل نظام را به آزاد شدن پارتي ها و مجالس عيش و نوش در شمال تهران مصادره كرد، از جمله پارتي دخترعمه خودش را هم نشان داد! و گفت ايران بعد از دوم خرداد چنين وضعي  دارد كه من بلافاصله مقاله تند و مفصلي  خطاب به خانم امان پور نوشتم كه شما جنبش اصلاح طلبي  را كه مقيد و متعهد به آرمانهاي اسلام، انقلاب و نظام است 
 و هدف اكثريت طرفداران اصلاح طلبي را كه اصلاح برخي از  كژي ها و ناراستي هاي موجود است، به نفع يك عده اقليت  عياش و هرهري مذهب مصادره كرده ايد اين مقاله هنوز هم در سايتم هست اين مقاله را روزنامه اي به نام» پيام آزادي« در تهران چاپ كرد و حداقل توقعم اين بود كه الباقي دوستان  مطبوعاتي ام كه وابسته به جنبش اصلاح طلبي بودند با چنين  رويكردي همدلي كنند. 
در آنجا بود كه به قول امريكايي ها براي اولين بار سرم را خاراندم! چون برخلاف توقعم مشاهده كردم آن دوستان مطبوعاتي، به نوعي روي گزارش خانم امان پور، مهر تأييد زدند. 
اين اولين ضربه اي بود كه سبب شد درباره آرا و افكار سران جنبش اصلاحات تجديدنظر كنم. اين برداشت من، به تدريج قوام و قوت بيشتري گرفت و مسائل هم بسيار گسترده تر و آشكارتر شدند و من هم بر حسب موضوعات  مختلف موضع گيري كردم. 




 عده اي موضع گيري شما، به عنوان يك روزنامه نگار  صاحب سبك عليه اصلاحات را ناشي از دلخوري ها و مسائل شخصي قلمداد مي كنند. در برابر اين اتهام چه دفاعي داريد؟

 اين را باز هم بگويم از جنبش اصلاحات جدا نشده ام بلكه بدنه رهبري اصلاحات با مواضع ناصوابي كه اتخاذ كرد، خود را از  ما جدا كرد. كماكان خود را اصلاح طلب ذيل اصول تعريف  كرده ام و مي كنم، ولو اينكه هر كسي، هر قضاوتي كه مي خواهد داشته باشد. گذشته از اين، از لحظه نخست فعاليت سياسي در  عرصه مطبوعات، هيچ نسبتي با مناصب حكومت نداشته ام كه بخواهم با كم يا بيش شدن مزايا، قلم خود را به نفع منافع گروه يا دسته اي بچرخانم. 
در اينجا  هم كه هستم، به هر حال زندگي ام شكل گرفته و  گمان نمي كنم بتوانم برگردم كه بخواهم پست يا سمتي بگيرم. 

در آن موقعي هم كه در ايران بودم هيچگاه به فكر نيفتادم كه چنين كاري بكنم. 
در آنجا هم از چرب و شيرين سيستم بهره اي نگرفتم كه حال به خاطر از دست دادنشان نگران باشم و بخواهم به خاطر به دست آوردن عنوان و جايگاه خوش رقصي كنم. به هر حال بنده به اصولي قائلم و بر همان اساس موضع مي گرفتم و مي گيرم.
 يك روزنامه نگار تعهد اخلاقی دارد كه بر اساس خوشايند يا بدآيند مخاطب حركت نكند و ننويسد، بلكه اصول حرفه اي خود را كه مسقط الرأس كارش هست در نظر بگيرد. 

اشاره كرديد كه رهبران اصلاحات، توانايي، درايت يا قدرت مديريت لازم را براي هدايت جريان اصلاحات  نداشتند. آيا واقعا اين را ناتواني  مي بينيد يا غرض ورزي؟ اينكه مي خواستند با معلق نگه داشتن  هويت دوگانه شان، يك پا در خود  نظام و ارزش هاي آن و يك پا هم در بيرون از نظام و استفاده از ظرفيت هاي اندك بيرون از نظام داشته باشند را مي توان ناتواني لقب داد؟ يا يك رويكرد منفعت طلبانه  است كه نميخواهند با صراحت حرف خودشان را بزنند؟

در واقع تلفيقي از همه اينهاست. يك بخشي از اميران جنبش اصلاح طلب، بچه هاي نظام و انقلاب بودند، منتها در بلندمدت و به هر دليلي، توانايي و كشش خود براي ماندن در ركاب انقلاب را از دست دادند. به قول دكتر شريعتي: پيروزي قبل از خودآگاهي فاجعه است! به هر حال يك عده تحت تأثير احساسات و هيجانات اوليه انقلاب، به اين حركت پيوستند، منتها در فرآيند عمل، وقتي نتوانستند با مباني انقلاب خود را  همراهی کنند كنار كشيدند، نهايتا دچار انحلال طلبي يا تجديدنظرطلبي شدند اما واقعيت اين است كه بخشي هم قدرت طلب بودند و هستند و براي كسب مصادر قدرت تلاش و بازي سياسي كردند كه من درباره اين پديده،  در مقاله »تله آرا« سخن گفتم. اينها صرفا برای ماندگاري در مصدر قدرت، پذيرفتند كه تن به آراي ماكسيممي بدهند، ولو اينكه نتوانند آراي متناقض را رهبري كنند. 

 در اين نكته آخر شما، مقداري توقف داشته باشيم. آسيبي كه در جريان اصلاحات مشاهده مي شود، نوعي قدرت طلبي و رقابت در رانت خواري است. جريان موسوم به چپ در آغازحضور سياسي خود و به طور مشخص روزنامه »سلام« و مجله »بيان« مسئولان نظام را متهم  مي كردند كه به مرور زمان، ارزش هاي انقلاب را فداي سازش كاري،  دنياطلبي، مصرف گرايي و ليبراليسم  فرهنگي كرده اند و ما وظيفه داريم تا فضاي معنوي اول انقلاب را كه افراد در آن بدون چشم داشت و صرفا به خاطر اعتلاي كشور، انقلاب و نظام كار مي كردند، احيا كنيم. الآن سالها از خرداد 76 سپري شده و خود »اصلاحات« به يك رانت تبديل شده كه عناصر و جريانات مختلفي از آن ارتزاق و با اين واژه بازي مي كنند. به نظر شما در حال حاضر فرا اصلاحات  ما، چه بايد يا ميتواند باشد؟ با توجه به اينكه جريان اصلاح طلبي به مفهوم اصلي اش، دچار نوعي مرگ يا دست كم پيري شده است، زايش جديد و بايسته اين جريان چگونه بايد باشد؟ 

 معتقدم جريان اصلاح طلبي اي كه با دوم خرداد 76 شروع شد و متعهد به اهداف  و آرمانهاي نظام، انقلاب و اسلام بود، ديگر  مرده است! آنچه در حال حاضر طلايه داران اصلاح طلبي مدعي رهبري آن هستند، چيز ديگري است و هر چه هست ديگر  اصلاح طلبي كه مباني آن متكي به نظام، اسلام و انقلاب بود، نيست... 

ماهيت اين جريان نوظهور چيست؟ مي توانيد توضيحي در باره اش بدهيد؟

جنبش اصلاح طلبي مورد نظر من و امثال من، من از دغدغه اي كه در حال حاضر مدعيان رهبري جنبش اصلاح طلبي به دنبال آن هستند، به عنوان »سكولاريسم نقابدار«  ياد كرده ام؛ رويكردي كه بيرون از مباني و آرمانهاي انقلاب و بيشتر اسير فرم است تا محتوا؛ جنبشي  كه اسلام خواهي شان نوعي اسلام  سانتيمانتال است، يعني اسلامي كه  ميخواهد بنا بر استانداردهاي جهان غرب به شكل شيك معرفي، فهم، معنا و شناخته شود. 
نوعي قرائت از اسلام كه در برخوردش با جهان غرب، دچار نوعي خود كم بيني و ضعف در مقابل مدرنيته و به شدت مأخوذ به حياست!


توسط رهبران اين جنبش به آن داده شد و به اقشار و طبقاتي پيوست كه دغدغه شان چيز ديگري بود،  کاملا متفاوت  است. من از دغدغه اي كه در حال حاضر مدعيان رهبري جنبش اصلاح طلبي به دنبال آن هستند، به عنوان »سكولاريسم نقابدار«  ياد كرده ام؛ رويكردي كه بيرون از مباني و آرمان هاي انقلاب و بيشتر اسير فرم است تا محتوا؛ جنبشي كه اسلام واهيشان نوعي  اسلام سانتيمانتال است، يعني اسلامي كه مي خواهد بنابر استانداردهاي جهان غرب به شكل شيك معرفي، فهم، معنا و شناخته شود. 
نوعي قرائت از اسلام كه در برخوردش با جهان  غرب، دچار نوعي خود كم بيني و ضعف در مقابل مدرنيته و به شدت مأخوذ به حياست! اسلامي كه قبل از آنكه دغدغه مقيدات خودش را داشته باشد، نگران داوري بيروني است، و در عمل ابتر و مفتون يعني اسلامي كه نوعا تجملات و norm ها و ارزش هاي جهان مدرن است؛ اسلامي كه از ناحيه فقر اعتماد به نفس، مبتلا به دغدغه آبروداري نزد دول و ملل در غرب شده است، لذا بنده معتقدم ديگر نمي شود قطب بندي سياسي در ايران را حول  دوقطبي اصولگرا و اصلاح طلب معنا كرد. به نظر من اين دوگانه كارايي خود را از دست داده است و جايگزين آن را دوقطبي مذهبي  و سكولار معنا ميكنم كه البته هر دو در بطن  خودشان زائده هاي افراطي هم دارند، ولي آنچه مسجل است، الآن وضعيت فرهنگي و سياسي  فعلي ايران، ذيل اين دوقطبي مذهبي و سکولار تعريف شده است. با اين توضيح كه مذهبي ها قائل به محوريت دين در امر ملك داري و  نقش آفريني دين در مناسبات فردي و اجتماعي هستند و در مقابل آنها، سکولارها با نقابي از دين »خودباشي«برمحور»خوش باشي« هستند، يعني يك قرائت كاريكاتوري از  ليبرال دموكراسي كه سالهاست در غرب مسلط شده است.... 
در واقع يك نوع فريب؟  در واقع اول خودفريبي است، بعد عوامفريبي. 
يعني اول بايد آن را خودتان باور و بعد آن را منتقل كنيد. فرآيند فعلي هم دارد با يك نوع خودفريبي، جامعه را به عوام فريبي مبتلا  ميكند. يكي ديگر از آسيب هاي جريان  اصلاح طلبي اين است كه اينها اكنون، با جماعتي پيوند خورده اند كه از ابتدا نسبت با آنها اصطكاك داشتند. 
مروري بر نشريات »سلام«، »بيان« و رويكردهاي »مجمع روحانيون« نشان دهنده اين است كه سران جريان موسوم به اصلاحات، با آقاي هاشمي و طيف تكنوكرات نظام، در  يك چالش ذاتي بودند و ميگفتند 
كه تكنوكراسي جاخوش كرده دردولت، دارد ارزش هاي نظام را مستهلك مي كند. 
در حال حاضر منبع تغذيه مادي ومعنوي همه اينها، شخص آقاي هاشمي و جريان كارگزاران شده است، با اين فريب كه كارگزاران براساس راهبرد قديمي خود، اصلاح طلب ها را جلو انداخته اند! 

الآن وضعيت فرهنگي و سياسي فعلي ايران، ذيل اين دو قطبي مذهبي و سکولار تعريف شده است. با اين توضيح كه مذهبي ها قائل  به محوريت دين در امر ملك داري و  نقش آفريني دين در مناسبات فردي و اجتماعي هستند و در مقابل آنها، سکولارها با نقابي از دين، به دنبال استعالي روي اين كلمه تأكيد دارم »خودباشي«برمحور»خوشباشي« هستند

روي اين نوع اصلاح طلبي چه اسمي ميشود گذاشت؟ يعني اتكا به مافياي قدرت و ثروتي كه چپ ها از آغاز درحال چالش باآن بودند  و الآن دارند به شدت از آن تغذيه ميكنند و بدون آن چيزي نيستند؟


ديدم آقاي ابراهيم يزدي مصاحبه و در آن تأكيد  كرده كه اين اصلاح طلب ها بودند كه به قضيه خودي و  غيرخودي دامن مي زدند، البته ايشان در ادامه هم گفته:  اصلاح طلب ها حال پشيمان شده و فهميده اند نبايد جامعه را خودي و غيرخودي ديد! يادم است حزب مشاركت درآستانه مجلس ششم، شعار »ايران براي ايرانيان« را مطرح كرد كه يكي از شعارهاي مناقشه برانگيز بود. 
شعار زيبايي است، اماوقتي يك حزب، اين شعار را ميدهد، پيامدهايي دارد. حزب، خودش را نماينده بخشي از جامعه معرفي كرده و وقتي شما خود را نماينده بخشي از جامعه معرفي كرديد، يعني  موظف هستيد براي نيل به مطالبات آن بخش تعريف شده از جامعه تان، تلاش كنيد. به همين معناست كه يك نامزد حزبي وقتي خودش را براي انتخابات معرفي ميكند... 
ديگر نمي تواند جامع و نماينده تمام بخش هاي جامعه باشد...احسنت! و موظف است خود را بر اساس اصول مورد قبول حزبش به مخاطبش معرفي كند، نه آنكه كليت جامعه را  بر اساس اعتقادات، علائق و سليقه هاي متنوع نمايندگي كند. حال ببينيم جامعه خودي و غيرخودي اصالت دارد بحث خودي و غيرخودي يا ندارد؟ به اعتقاد من، اتفاقا از طرف نظام به جامعه ديكته نشد، بلكه بيشتر از طرف همان جامعه غيرخودي به سيستم تحميل شد. جامعه  بسامان، جامعه اي است كه در آن حكومت مسلط و حاكم  با شهروندانش بر اساس برادري و برابري برخورد ميكند و براي اينكه بتواند چنين برخوردي داشته باشد، موظف به رعايت يك استاندارد و معيار ثابت است. 
واقعيت اين است كه پس از انقلاب، نظامي با آراي اكثريت و از طريق رفراندوم، حاكميت پيدا كرد و بر اساس همان مشروعيت مردمي، استانداردي به نام نظام اسلامي را حاكم كرده است. شهروند خوب، يعني شهروندي كه به صورت ارادي، به قوانين مصوب مملكت خود تن مي دهد. حال نظام اسلامي است، اما يكسري مي آيند و ادعا مي كنند به رغم اينكه استاندارد هروند خوب بودن در همه دنيا ثابت است، ولي مطالبه برخورد  خودي و غيرخودي داريم! مثالي ميآورم. اگر نظام  حكومتي اسلامي ميگويد: حجاب را به اعتبار لزوم ديني و حتي گذشته از آن، به اعتبار قانون ديكته مي كنم و شهروند خوب آن را مي پذيرد، اما حال گروهي آمده و در ذيل همين نظام مي گويد: شما موظفيد مرا به عنوان غيرخودي بپذيريد درحالي كه من نمي خواهم به اين قانون شما، تن بدهم!
مي خواهم بگويم اين بحث خودي و غيرخودي هم، بحث بي معنايي بود كه از طرف خود اين طيفي كه خود را غيرخودي مي دانند و به عنوان غيرخودي به رسميت مي شناسند، به سيستم تحميل شد و متأسفانه جنبش  اصلاح طلبي به اين بازي تن داد. 

به نظر شما، برون داد و معدل جنبش اصلاح طلبي در تلفيق با مافياي قدرت و ثروت يعني كارگزاران چيست؟ اين تلفيق يعني جريان اصلاح طلب از توده اي گرفته تا حتي بهايي و همجنس باز و تمام نحله هاي زيرزميني و احزاب پنج نفره با آقاي هاشمي  و كارگزاران چه خروجي خواهند داشت؟
 
مافياي قدرتي كه شما مطرح ميكنيد بيشتر معطوف به حزب كارگزاران است، منتها بايد يك مقدار كلان تر به مافيايي كه متكي بر قدرت و ثروت است نگاه كنيد. 
يك مافياي جهاني است و فرقي نميكند در مالزي باشد يا امريكا ياايران. به دليل اينكه مناسبات قدرتشان ولو اينكه از مخرج مشترك هاي ناصوابي هم  ريشه بگيرد، چاره اي جز اين ندارند كه با همديگر همدلي و همراهي كنند. بنابراين آقايان اصلاح طلب چه بخواهند و چه نخواهند،  ذيل مافياي قدرت جهاني بازي داده ميشوند و لذا كمال ساده انديشي است كه اصلاح طلب ها تصور كنند  ميتوانند از پلي به نام آقاي هاشمي يا كارگزاران استفاده كنند تا به قدرت برسند، چون نه تنها چنين اتفاقي روي نميدهد، بلكه اينها قرباني سيستمي مي شوند كه از آن مشغول تغذيه هستند. در تحليل نهايي، همان كارگزاران  هم، خواه ناخواه دارند در زميني بازي ميكنند كه به مافياي قدرت و ثروت جهاني وصل است. مگر در زمان آقاي هاشمي رفسنجاني، وضعيت اقتصاد ما غير از آن  بود كه تمام قواعد ارائه شده از طرف صندوق جهاني را پذيرفته بودند؟ چيز عجيب و غريبي هم نيست، چون اگر قرار است در زمين آنها بازي كنيد، بايد به قوانين بازي هم متعهد باشيد. 

در پايان اين گفت وگو، چند سؤال شخصي هم از شما داشته باشيم. براي خيلي ها در  داخل كه نگاه مثبتي به شبكه هاي ماهواره اي خارجي ندارند، همكاري شما با شبكه »هما«  سؤال برانگيز بود. اين همكاري به چه دلایلی  توجيه ميشود؟ 

شبكه »هما« تنها شبكه اي است كه از روز اول تاسيس، خود را در چارچوب قوانين مصوب جمهوري اسلامي تعريف كرد و تمام توليدات برنامه اي را در چارچوب قوانين و عرف موجود نظام پخش كرديم و به همين دليل هم بود كه در ظرف شش ماه، توانستيم نمايندگان تمام  طيف هاي سياسي داخل كشور را جلوي دوربين خودمان   بياوريم. يعني توانستيم مثال آقاي محسن غرويان را به عنوان مدافع انديشه هاي 
آيت الله مصباح يزدي از  يكسو يا آقاي موسوي خوئيني  ها را كه در طول انقلاب اسلامي حتي يك مصاحبه هم با خارج كشور نكرده بود، يا آقايان كروبي، كرباسچي، بهزاد نبوي، ابراهيم يزدي و...را به تريبون اين شبكه بياوريم. 
اين به اعتبار آن بود كه توانستيم شبكه هما را به عنوان يك شبكه مستقل حرفه اي و در ذيل اعتقادات و باورهاي مردمي انقلاب اسلامي ايران تعريف كنيم و خوشبختانه كارنامه ما هم كارنامه خوبي بود، به همين دليل هم عملا ما را له كردند! 
به قدري هم از اين طرف و هم از داخل ايران به ما فشار آوردند كه نتوانستيم ادامه بدهيم.  

در اينجا بوديد صدايتان بهتر و بيشتر شنيده  ميشد.

اين را قبول دارم، منتها با يك توضيح. يك موقع است 
من نوعي به عنوان يك پزشك يا مهندس متخصص،  كشورم را ترك مي كنم كه اسمش را ميگذارم خيانت ملي، چرا؟ چون تخصص خود را با امكانات داخل كشورم كسب كرده ام كه وقتي ميوه من رسيد بتوانم در كشورم خدمات رساني كنم، بنابراين وقتي متخصص كشور را ترك مي كند، اگر نخواهم تند حرف بزنم، حداقل اين است كه كار ملي نكرده است و خدمات خود را به مردمي غير از مردم خود ارائه مي دهد، اما روزنامه نگاري كه در خارج از كشور مي تواند مسائل را خيلي بهتر و دقيق تر رصد كند، نمي گويم حضور فيزيكي در كشور لازم نيست، چون در آنجا كافي است تاكسي سوار شوم تا فضا و جو جامعه را درك كنم و نظرات مسافرها برايم  خيلي مهم تر از بعضي از تحليل هاي رسانه اي است... 




شما خيلي به روز و دقيق و حتي به ساعت  هم وقايع ايران را تحليل ميكنيد، اما بحث بر سر اين است كه در مورد اظهار نظرهاي  خارج نشين ها، يك ذهنيت قديمي و تاريخي درايران وجود دارد و در نتيجه سخنان آنها با شبهه و شك شنيده مي شود، اما اگر اينجا باشيد، طبيعتا خيلي بهتر شنيده ميشويد.

بله، ولي بگذاريد يك نفر هم بيايد و لگدي به اين تابو بزند كه: والله همه خارج نشين ها هم خائن نيستند!. 
روزي كه من به امريكا آمدم اصلا نيت ماندن نداشتم. يك بورسيه 9 ماهه دانشگاه هاروارد داشتم و قرار بود تمام كه شد، برگردم. منتها حضورم در امريكا مقارن با اتفاقاتي شد، از جمله همان سخنراني معروف خانم آلبرايت كه از رفتار امريكا نسبت به ايران ابراز تأسف كرد. من در آن جلسه حضور داشتم و از آنجا با ايراني ديگري به نام آقاي يوسفي آشنا شدم كه بنيانگذار همين شبكه »هما« بود. ايشان وقتي مطلع شدكه من روزنامه نگار هستم، خيلي اصرار كرد، بيا كمك كن تلويزيون را راه بيندازيم. ماندن من به معناي كمك كردن به ايشان و راه انداختن تلويزيون بود، ولي وقتي سرمان را بلند كرديم  و ديديم چند سال از اين قضيه گذشته و خانه خريده ايم و بچه هايمان بزرگ شده اند و يكي شان به مدرسه رفته است و خلاصه زمين گير شديم. هنوز كه هنوز است 
 كوچه پس كوچه هاي شهرم را با تمام مان هاتان نيويورك عوض نمي كنم، ولي اين مناسبات يك مقدار دست و  پاي آدم را ميبندد. البد خاكش نمك دارد! اين را جايي ننوشته ام، اما روزي مي نويسم كه متأسفانه  بچه هاي من ايراني نيستند ومن اين را صادقانه پذيرفته ام.
 شما براي ايراني بودن بايد در آن جامعه زندگي كنيد و دهه محرم، تكيه ها، سينه زني ها، روزه داري ها و عيد نوروزها را لمس كنيد تا بتوانيد هويت ايراني بودن را  كسب و جذب كنيد. الآن بچه ام نه زبان فارسي را درست  بلد است، نه ميداند ايران يعني چه؟ اينها از نظر مليت  ايراني، از دست رفته اند. 
هميشه اين را گفته ام امريكا فقط و فقط، بهترين جا  براي زندگي كردن حزب اللهي هاست! به چه معنا؟ چون حزب اللهي اي كه آن صيانت نفس را پيدا كرده است كه بتواند خود را از آفات امريكا مصون نگه دارد، خيلي سريع مي تواند امكانات اوليه زندگي را كسب كند و از رفاه نسبي برخوردار شود، بدون اينكه آلوده آفات شود. اگر مجرد باشي و صيانت نفس هم داشته باشي، خيلي خوب  است، ولي وقتي بچه دار ميشوي، هر قدر هم تلاش كني،  بچه ات را اين رسانه ها و محيط كثيف ميبلعد و نابود مي كند. به نظر من نشدني است كه بخواهي بچه ات را در آنجا با هويت ايراني و اسلامي بزرگ كني. 

با تشكر از جنابعالي كه ساعتي با ما به  گفت وگو نشستيد

 موفق باشيد.
منبع:روزنامه جوان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
اصلاحات بدلی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۳۱
2
3
قبل از هر چیز امیدوارم بولتن این پیام را منتشر کند تا آقای سجادی به سوالاتم جواب دهند؛ هر چه باشد روزنامه نگار هستند و م توانند از خودشان دفاع کنند.

آقای سجادی به صرف همکاری با آقای کروبی ما شما را اصلاح طلب نمی دانیم؛
شما چه اصلاح طلبی هستید که همواره با رسانه های اصولگرای بولتن و کیهان و جوان و مشرق و ... مصاحبه دارید و هیچ رسانه اصلاح طلبی از شما نقل ندارد؟!
در ثانی این چه اصلاحاتی است که همه تئوری های اصلاحتی را براحتی زیر سوال می برید؟
در آخر اینکه اگر اینقد به فکر مملکت هستید تشریف بیاورید و آبادش کنید نه اینکه در آن سر دنیا و به احتمال زیاد (استغفرالله) ... برگردید و به میهنتان خدمت کنید نه اینکه در آن سر دنیا خوش باشید و امر به معروف و نهی از منکر مجازی کنید و بنام اصلاحات به آنان بتازید.
دوستدار
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۳۱
1
1
................. با پیروزی سریع انقلاب وغالب شدن دیدگاههای رادیکالی وکم تجربگی برخی مدیران انقلابی آنها را وادار به تصمیماتی کرد که کم کم بعضی از همراه کنندگان انقلاب از آن فاصله گرفتند در میان اصلاح طلبان که از شیفتگان اصلی انقلاب سال 57 بودند با پختگی وتجربه ای که از سالهای بعد از انقلاب به دست آورده بودند به دنبال اصلاح روشها ونگاهی نو به جامعه وسیاست شدند واشتباهات گذشته را ناشی از کم تجربگی مدیران میدانستند اما در مقابل سنت گرایان که از ابتدا چندان همراه با انقلاب هم نبودند وتا حدودی انقلاب اسلامی را حتی یک نوع غرب گرائی به حساب میآوردند با حاکم شدن جو مذهبی در ایران ودانش دینی که داشتند حاکم بر جو جامعه شدند و روز به روز با انقلابیان شیفته سال 57 به مقابله برخاستند .............................................................................................
مدیر پایگاه مطالب طولانی مناسب اینجا نیستند و در واقع پیام نیستند ، یادداشتند که باید جداگانه کار شوند و ما اینجا ناگزیر از کوتاه کردن آنه هستیم .
هموطن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۱/۳۱
1
0
سلام.از دیشب توی تلوزیون و الان توی سایت شما مطالبی رو شنیدیم و خوندیم که منتسب به ضد انقلابه و همیشه گفته بودن که حرف اینا سند نداره ولی جالب اینه که هم شما و هم صدا و سیما به حرف اینا استناد میکنید و با اب و تاب حرفاشون رو منتشر میکنید.من کاری نداری حرف درباره کی گفتن ولی فکر کنم این کار شما و صدا سیما درست نباشه
پاسخ ها
فرهاد
| Iran, Islamic Republic of |
۰۷:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۱/۳۱
اره دوست عزیز هر زمان که بازی به نفع شما نباشه یه برچسبی میزنید بهش و ژست انقلابی به خودتون میگیرید....بیشترین ضربه ای که متوجه انقلاب و نظام بوده همیشه از جانب آقایون اصلاح طلب بوده و هست و خواهد بود
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین