گروه سیاسی - سایت BBC فارسی گفتگویی با ابراهیم اصغرزاده داشته است و داریوش سجادی فعال سیاسی و روزنامه نگار طی یادداشتی به تحلیل پاسخ های اصغرزاده پرداخته است.
به گزارش
بولتن نیوز، یادداشت داریوش سجادی در ادامه می آید:
سایت تلویزیون فارسی BBC
مصاحبه ای از ابراهیم اصغرزاده یکی از دانشجویان شاخص اشغال کننده سفارت آمریکا منتشر کرده که علی رغم شناخت شخصی ام از ایشان و شهادت بر حذق سیاسی وی اما اصغرزاده برخلاف توقع در این مصاحبه بغایت ضعیف وارد شده!
مصاحبه کننده (امید معماریان) در بخشی از مصاحبه پرسیده:
خانم
آلبرایت در دوره آقای خاتمی، از واقعه کودتای سال ۱۳۳۲ اظهارتاسف کردند.
این درست که ۳۴ سال از حادثه گروگان گیری گذشته است. اما در ذهن مردم و
رسانههای امریکا این مساله خیلی زنده و تازه است ... این موضوع برای مردم و
رسانه های آمریکا، یک تجربه تلخ تاریخی است. چرا مانند آنچه خانم آلبرایت
مطرح کرد، اراده ای در ایران نبود که از گروگان ها و خانواده هایشان دلجویی
شود؟
آقای اصغرزاده نیز پاسخ داده اند:
« من این را درک می کنم.
اینکه در ناخودآگاه آمریکاییان مساله اشغال سفارت مساله سنگینی بوده است و
به راحتی قابل حل نیست. یعنی یک کابوس است»
برخلاف القای مصاحبه کننده و
برخلاف افتادن مصاحبه شونده در تله مصاحبه کننده واقعیت آنست که علی رغم
باور عمومی و القائاتی از این دست، اساسا در ایالات متحده و نزد شهروندان
آمریکائی چیزی بنام «غیرت ملی» وجود خارجی ندارد. در این مملکت یک چیز حرف
اصلی را می زند و آن «پول» است و این رسانه ها هستند که در آمریکا و در یک
همسوئی آرمانی با حکومت برای بازی سرمایه و چگونگی تامین پول و سرمایه
بیشتر در نظام سرمایه سالارنه شان به فراست می توانند یک شبه دیوی را فرشته
کنند و فرشته ای را دیو! و به اقتضاء «غیرتی ملی» را بیآفرینند و به
التهاب بجوشانند و عندالاقتضاء همان غیرت را به طرفة العینی بخوابانند!
مردم
و افکار عمومی نزد دولتمردان آمریکائی محلی از اعراب نداشته و این تنها
رسانه هایند که مخاطبان خود را در جامعه مُبدل به خمیرهائی انعطاف پذیر
کرده که هر آئینه می توانند «غیظ و نفرت» و «شیدائی و الفت» ایشان را
مدیریت و مهندسی کنند.
در غیر این صورت خوبست مدعیان جریحه دار شدن افکار عمومی در آمریکا بابت اشغال سفارت شان در سال 58 به این پرسش پاسخ دهند:
«
این چگونه جراحتی است که در کمتر از 6 سال بعد مانع از آن نشد تا
دولتمردان آمریکائی بر خلاف ادعای آزردگی روحی بابت اشغال سفارت بدون اخذ
پوزش و دلجوئی از طرف ایرانی به منظور معامله تسلیحاتی و اخذ مساعدت از
ایران جهت آزادی گروگان های آمریکائی در لبنان «دزدانه» و در بالاترین سطح
متوقع «رابرت مک فارلین» عضو شورای امنیت ملی دولت رونالد ریگان را عازم
ایران کنند!؟
برای دولتمردان آمریکائی «تالمات و تاثرات روحی و روانی» بابت اشغال سفارت لطیفه ای بیش نیست.
دولتمرد
در ساختار سیاست و قدرت در آمریکا جملگی در قامت تاجر فعالیت می کند و
معنا می شوند و بالتبع بجای احساس و عاطفه برخوردار از شم تجاری اند. همین
شم به ایشان امکان آن را می دهد تا بموقع با دشمن شان «دوستی» و با دوست
شان «دشمنی» کنند!
آقای اصغرزاده هم مطمئن باشند چنانچه روزی ملاحظات
اقتصادی واشنگتن بنا به هر دلیلی معطوف به بهبود رابطه با ایران شود همین
دولت بظاهر دل چرکین از ایران در کمترین زمان ممکن و با اتکای بر رسانه های
گروهی اش از جمهوری اسلامی «دیو القاء شده» در افکار عمومی «فرشته ای
فریبا و لازم الرابطه» خلق خواهند کرد!
آقای اصغرزاده در ادامه افزوده اند:
«ما
یادمان است که بعد از دوم خرداد ۷۶ که ایران یک انتخابات جدید را تجربه
کرد و یک دوره اصلاح طلبی شروع شد، با درایت رئیس جمهور خاتمی، شرایطی پیش
آمد که بعد از مصاحبه ایشان با کریستین امانپور از شبکه سیانان خانم
مادلین آلبرایت، وزیر امورخارجه دولت بیل کلینتون اعلام کرد که آمریکا در
قضیه کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دچار اشتباه شده است. این پیام خیلی مهم
بود. ولی در ایران، توسط تندروها ورادیکال ها این پیام پوشانده شد»
برخلاف
برآورد آقای اصغرزاده و به اعتبار حضور شخصی ام در سخنرانی خانم آلبرایت
از نزدیک در جریان بودم که چگونه لابی اسرائیل در آخرین لحظه پاراگراف
اعتراض به انتصابی و انتخابی بودن مصادر امور در ایران را به نطق خانم
آلبرایت اضافه کرد!
پاراگراف جسورانه و مداخله جویانه ای که برخلاف
فرمایش جناب اصغرزاده قبل از آنکه اظهارات آلبرایت را مواجه با واکنش
تندروها کند این شخص آیت الله خامنه ای بودند که در فردای آن سخنرانی، نکته
سنجانه و واقع بینانه خطاب به آلبرایت گفتند:
«خوب که چی؟ این اظهار
تاسف به چه درد ملت ایران می خورد؟ در این مملکت کودتا کردید و بعد از
سالها و بدون آنکه موجبات جبران خسارت تان به منافع ملی ایران را فراهم
کنید توقع دارید با یک اظهار تاسف ملت ایران شما را ببخشد!؟» (نقل به
مضمون)
آقای اصغرزاده در ادامه افزوده اند:
«آقای خاتمی و دولت اصلاح
طلب تلاش کردند بعد از حمله القاعده به برج های دوقلو با ابراز تاسف از
این قضیه این پیام را به مردم آمریکا برسانند که مردم ایران صلح طلب و صلح
دوست هستند و از کار بنیادگراهایی مانند القاعده متنفرند، اما تندروهای
داخل آمریکا و به خصوص جمهوری خواهان تندرو سعی کردند ابتدا نشانه اتهام را
به سمت ایران بگیرند و ایران را درترتیبات امنیتی دولت آمریکا به عنوان
محور شرارت معرفی کنند. همیشه این داستان در ایران و آمریکا تکرار شده که
در این دو کشور نیروهایی به قدرت رسیدند که خواهان بهبود روابط بوده اند
اما نیروهای رادیکال و تندرو و بنیادگرا - بنیادگراهایی که در ایران و
آمریکا بودند- در آن روند اخلال ایجاد کرده اند»
باز هم و برخلاف فرمایش جناب اصغرزاده:
در
فردای عملیات تروریستی 11 سپتامبر این جورج بوش بود که در سخنرانی خود در
کنگره با اعلام آغاز جنگ جهانی اش با تروریسم در کمال گستاخی خطاب به نظام
بین الملل گفت:
تصمیم خود را بگیرید. در این جنگ یا با مائید یا با تروریست ها!؟
که
بلافاصله این تنها رهبری ایران بود که در موقعیتی که نظام بین الملل زیر
عتاب سنگین بوش مبتلا به لکنت زبان و قولنج مغزی شده بودند با صراحت به
ایشان گوشزد کرد:
«خیر ما نه با شمائیم و نه با تروریست ها!»
صراحتی که بمثابه «لگدی بموقع» فضای وحشت و رعب آوری را که بوش با الدورم و بالدورم کردنش در جهان ساخته بود، شکست.
من حیث المجموع کلیت مصاحبه و اظهارات آقای اصغرزاده چیزی نیست که از ایشان و در قامت یک تحلیلگر خوش قریحه و زیرک انتظار می رفت.
فردی
که زمانی خود بانی اشغال سفارت بود و طی 34 سال گذشته نیز نشان داده درک
خوبی از تحولات سیاسی دارد اما اکنون و خواسته یا ناخواسته با چنین اظهارات
و چنین مصاحبه هائی خود را در جایگاهی قرار داده و می دهد که می تواند
تداعی گر مخاطب «علی نصیریان» در آن بخش از دیالوگش نسبت به «عزت الله
انتظامی» در اثر ارزشمند «شیر سنگی» ساخته جعفری جوزانی باشد که در افق به
نظاره یار دیرین و اسب سوار و تفنگ حمایلش نشسته بود و مطعونانه گفت:
اسب همو اسبه!
تـِـفنگ همو تـِـفنگه!
اما سـِـوار او سـِـوار نیست!