دکتر محمدصادق کوشکی عضو هیات علمی دانشگاه تهران است که در تابلوی دفتر کارش نوشته است: استادیار مطالعات منطقه ای
ه گزارش
بولتن نیوز به نقل از خیبرآنلاین
، از او به عنوان کارشناس مسایل سیاسی و اجتماعی نیز یاد می شود و همینک در دانشکده حقوق دانشگاه تهران مشغول به فعالیت است.
نظرات
وی در عرصه سیاسی مخالفان و موافقانی دارد و در هر دو طیف، از مجموعه های
مختلف سیاسی حضور دارند. او طی سال های گذشته در مقابل خاتمی، رفسنجانی،
احمدی نژاد و روحانی به عنوان یک منتقد تمام عیار ظاهر شده و به جهت همان
نقدهای تند و تیزش، موجب نوازش های کلامی و سیاسی هواداران افراد فوق قرار
گرفته است.
وقتی قرار مصاحبه با محمدصادق کوشکی تنظیم شد، در این
فکر بودیم که آیا ماحصل گفتگوی پیش بینی شده برای مخاطبان موثر خواهد بود
یا خیر، اما اینک، در این اندیشه ایم که در نحوه انتشار برخی مطالب وی، از
کدام تدبیر استفاده کنیم!
خودش معتقد است که به جهت حقوقدان بودن،
در بیان نظراتش رعایت همه جوانب را کرده اما هرچه باشد، در دولت اعتدال به
سر می بریم و برخی حضرات، حوصله تحملشان به مراتب کمتر از گذشتگان است.
اصرار
دارد که در معرفی این مجموعه جدید از عبارت "بیم و امید" به جای "تدبیر و
امید" استفاده کنیم و معنا می کند که بیم آن برای منتقدان و دلسوزان است و
امیدش برای دیگران!
کوشکی البته قبل از هر سخنی، نقدی بر فضای رسانه
ای کشور نیز مطرح می کند و بیان می دارد که فضای سایت های اینترنتی، اعم
از خبری و... چیپس و پفکی است. او معتقد است سایت ها برای گرفتن کلیک بیشتر
از مخاطبانشان به تیترهای زرد و مطالب کم خاصیت اما پرکلیک روی آورده اند و
به همین جهت، مضرات آنها از فوایدشان بیشتر است.
او به کلمه رسانه
مستقل نیز حساس است و اعتقاد دارد که رسانه مستقل وجود خارجی ندارد به جهت
اینکه اگر رسانه ای واقعا مستقل باشد، هزینه هایش از کجا تامین خواهد شد؟
عضو
هیات علمی دانشگاه تهران به سوالات خبرنگاران ما پاسخ های صریح و شفافی
داد و البته در اثنای آن تکرار می کرد که شاید روسای شما(؟!) نگذارند که
آنها را منتشر نمایید. ما البته به او قول دادیم که با گرفتن زهر شکایت از
برخی مطالب، در انتشار بی کم و کاست همه گفته هایش همت کنیم.
این
کارشناس مسایل سیاسی معتقد است که چیزی به اسم جریان اصولگرایی وجود ندارد؛
گفتمان اصولگرایی هست اما جریانی به این نام، اصلا وجود خارجی ندارد.
مطالب فوق را اگر بتوان به عنوان مقدمه به حساب آورد، در ادامه، مشروح قسمت اول مصاحبه اختصاصی
"خیبرآنلاین"
با دکتر محمدصادق کوشکی جهت مطالعه مخاطبان گرانقدر منتشر می شود، با این
توضیح که پاسخ های وی، شامل نظرات شخص آقای کوشکی می شود و به مثابه تایید
همه آنها توسط
"خیبرآنلاین"
نیست؛ ضمنا باتوجه جنس سخنانی که مطرح شده است، فضا جهت انتشار پاسخگویی
برای افراد مختلف با دیدگاه های متفاوت نسبت به ایشان در این پایگاه خبری
فراهم است:
"خیبرآنلاین": نظر شما راجع وضعیت این روزهای رسانه های کشور، به ویژه سایت های اینترنتی چیست؟کوشکی:
بنده البته از اینترنت بدم می آید به جهت اینکه گشت زدن در فضای اینترنت
باعث پوچی می شود. درواقع فضای اینترنت مانند چیپس و پفک است، راحت الحلقوم
است اما انسان را سبک مغز می کند چون عمقی ندارد و مثل پف است و سیری کاذب
با خود می آورد. آدم را ظاهرا از اطلاعات اشباع می کند اما نیازهای واقعی
را برطرف نمی کند. کتاب اما مانند غذای مادر است که برخی نوجوانان و جوانان
آن را کمتر دوست دارند (مثل آبگوشت) اما یک غذای سالم است که نیازهای
واقعی بدن را تامین می کند. سایت های خبری که وضعیتش از این هم بدتر است.
الآن بچه های مذهبی هم اسیر این سبک مغزی ها و زرد نویسی ها شده اند و برای
اینکه کلیک خور مطالبشان بالا برود و روی طرف مقابل را کم کند، از تیتر
زرد استفاده می کند. البته بخشی از آن اقتضاء کار است و بخشی دیگر، سرخوردن
به فضای زردنویس ها.
بنده چند وقت پیش با یک فردی مناظره داشتم،
این فرد رسما از اسراییل حمایت می کرد و می گفت که اسراییل حقیقتی است که
باید پذیرفته شود، 180 کشور دنیا او را پذیرفتند و ما نمی توانیم با این
همه کشور بجنگیم. من دیدم که صحبت های این فرد میان دانشجویان تاثیر بدی می
گذارد. دیدم با این آدم در مقام جدلی که دارد باید مثل خودش برخورد کرد.
بنابراین گفتم که اشکالی ندارد، من آدرس منزل این آقا را بلد هستم و می
دانم که الحمدالله همه چیز هم دارد. امشب با این جمع به منزل او می رویم و
تمام وسایلش را غارت می کنیم و فرزندانش را اسیر می کنیم و بعد یک گوشه
حیاط را به آنها می دهیم تا در آنجا زندگی کنند؛ تا این حرف را زدم، حاضرین
متوجه منظورم شدند شروع کردن به کف زدن. خوب، این شیوه برای آن لحظه لازم
بود اما این مدل حرف زدن جدلی است و استدلالی نیست. حالا در فضای سایت ها
هم می بینیم که بچه های خوب، به کلیک خوردن افتاده اند.
"خیبرآنلاین":
با توجه به قرابت فکری شما به دولت سابق و جریان معروف شده به نام سوم تیر، علت اصلی دگردیسی محمود احمدی نژاد را چه می دانید؟کوشکی:
من این حرف شما را قبول ندارم؛ هیچ وقت بنده با آقای احمدی نژاد قرابت
نداشتم و برای من میان عملکرد آقای احمدی نژاد و آقای روحانی یک تفاوت وجود
دارد و آن اینکه لطماتی که احمدی نژاد زد و فرصت هایی که گرفت، مخفی بود و
کسی جلوی او سد نشد. نه اینکه نیت او بد بود بلکه علت اصلی، غرور و (...)
لجبازی و برخی خلاف قانون ها بود. بچه های مذهبی حتی بعد از 8 سال باور این
مساله برایشان سخت بود ولی در مورد دولت روحانی و خاتمی، بچه های مذهبی از
همان اول حواسشان جمع بوده و هست و به همین جهت لطمات آنها کمتر خواهد
بود. اگر کسی شب در خیابان بخوابد، کسی مراقب او نمی شود اما اگر کسی لب
مرز بخوابد، در حقیقت با چشم باز خواهد خوابید چون مراقبت می کند که اشرار
به او حمله نکنند. مذهبی ها در دولت امثال روحانی و خاتمی با چشم باز می
خوابند وهوشیارتر هستند اما در دولت احمدی نژاد خیالشان راحت بود که یکی از
خودشان آمده، درحالی که اینگونه نبود و به همین جهت، خسارات و لطمات زیادی
وارد شد.
من
از زمانی که او شهردار تهران بود نیت خیرش را قبول داشتم و در ریاست
جمهوری نیز همینطور اما این نیت خیر در این دو مقام کافی نیست. به همین جهت
از همان ابتدا نیز نقد او را شروع کردم و در مسایل مختلف اقتصادی، سیاسی،
سیاست خارجی بالای 400 نقد راجع به وی نوشته ام و البته آنها هم هیچوقت من
را خودی فرض نکردند و البته این از افتخارات من هست. از زمان شهرداری احمدی
نژاد تا انتهای دولت، هیچوقت مورد خوشایند آنها قرار نگرفتم. اگر مورد
خوشایند آنها قرار می گرفتم احتمالا فکرم دارای اعوجاجاتی بود.
نکته
بعدی اینکه من هرگز معتقد به دگردیسی احمدی نژاد نبودم. او اتفاقا منافق
نبود و از همان اول روی رو بازی کرد اما "حب الشیء یعمی و یصم" دوست داشتن
هرکسی باعث می شود که نسبت به عیب های او کور و کر شوید. برخی ها می گویند
که او اولش خوب بود اما بلایی سرش آوردند یا امان از دور و بری هایش. در
حالی که من معتقدم برخی انحرافات از همان اول وجود داشت منتها به چشم نمی
آمد و چشم دوستان کم کم بیدار شد. البته الآن طی این 7، 8 ماه، توهین به
احمدی نژاد مد شده است و حتی کارهای خوب او را نیز نمی بینند، به همین خاطر
بنده طی این مدت راجع به ایشان هیچ صحبت خاصی نکردم. حتی یکی دو سال آخر
دولتش هم همینطور چون این صحبت ها را دیگر مفید نمی دانستم.
بگذارید
یک مثال ساده بزنم. زمانی که ایشان شهردار بود، رهبری در همدان بحثی را
مطرح کردند که مصرف کالاهای ایرانی توسط مردم موجب اشتغال جوانان و افزایش
سرمایه های ایرانی می شود و بر این موضوع بسیار تاکید نمودند. آن زمان
دولت، دولت خاتمی بود و ما از این دولت امیدی نداشتیم. در آن برهه، احمدی
نژاد با پز حزب اللهی و مذهبی آمده بود و البته برخی کارهایش هم خوب بود و
اعتمادها را به خود جلب کرده بود. در این فضا از ایشان به شیوه های مختلف
خواستیم که شما به منویات رهبری را عمل کنید تا این حرف شنوی یک الگویی
بشود برای دیگران. به او گفتیم شهرداری تهران مقدار زیادی بیلبوردهای
تبلیغاتی دارد که در حال تبلیغ کالاهای مختلف خارجی است، شما بگویید که در
لبیک به فرمایشات رهبری، از این به بعد به جای تبلیغ کالاهای خارجی، اقلام
تولیدی ایرانی را با افتخار تبلیغ می کنیم. پاسخ آقای احمدی نژاد این بود
که ما با این شرکت های قرارداد داریم. دوستان جا خوردند که این یعنی چی؟ به
ایشان گفتند که خوب عیبی ندارد، خسارت بدهید و از آنها عذرخواهی کنید.
ایشان به عناوین مختلف از این موضوع طفره رفتند. در ادامه، یکی از دوستان
از شهید آوینی کد آورد که کالاهای خارجی نباید تبلیغ شود، ایشان در جواب
گفت که شهید آوینی نظر کارشناسی خود را گفته، کارشناسان دیگر نظرات مختلف
خود را در این زمینه دارند. اینکه ایشان حاضر نشد نمایشی هم که شده بحث
رهبری را در مورد کالاهای خارجی و تبلیغ آنها در شهرداری جدی بگیرد، نشان
می دهد که از همان ابتدا، این مسایل در وی وجود داشته است.
نمونه
دیگر، ترویج یکی از اعضای شاخص تفکر حجتیه بود. در زمانی که آقای احمدی
نژاد شهردار تهران بود و مشایی رئیس سازمان فرهنگی هنری بود، کتاب های
"سیدحسن . الف" را در بسیاری از فرهنگسراهای تهران با تخفیف ویژه توزیع می
کردند. تفکر حجتیه ای در این سازمان بارز بود و چهره های شاخص آنها زیر نظر
این فرد به معاونت های بالا رسیدند؛ اینها همه زنگ خطر بود.
از
دیگر اقدامات، رفتارهای خلاف قانون آقای احمدی نژاد در شهرداری تهران بود.
مانند دادن وام ازدواج که خارج از وظیاف شهرداری بود. به فتوای امام(ره) و
رهبری تخلف از قوانین جمهوری اسلامی حرام است. کسی حق ندارد بودجه شهرداری
را خرج ازدواج کند و شهرداری در این زمینه وظیفه ای ندارد. توزیع برنج و
روغن در هیات ها تخلف بود. بودجه شهرداری از محل عوارض تامین می شد آیا
مردم تهران راضی بودند پول عوارض آنها خرج هیات ها شود؟ باید حلال ترین پول
ها خرج این هیات های مذهبی شود اما این پول شبهه ناک را به هیات ها دادند و
رای بسیاری افراد را به خود جلب کردند.
همان
موقع حجت به ما تمام شد که نیت خیر ایشان به جای خود اما او خود را در همه
چیز مجتهد می بیند و به همین خاطر از آنجا قطعی شد که او نه تعریفش ار
ولایت فقیه تعریف درستی است و نه نیت خیرش کافی است. بلکه لجاجت هایی که او
دارد و اجتهادش در همه چیز، که کم کم مشخص شد و در جبهه گیری اش در برابر
مراجع، از همان زمان نقدهای من پیرامون وی به صورت جدی آغاز شد.
من
البته یک معلم معمولی هستم اما احمدی نژاد و دوستانش هرگز بنده را خودی نمی
دانستند و بحمدالله، یکی از افتخارات من این است که حامیان ایشان یکی از
عادی ترین چیزهایی که راجع به من گفتند این بود که من ضدولایت فقیه هستم.
وقتی آنها من را ضدولایت می دانستند برایم افتخار بود چون فهمیدم که نگاهم
به ولایت فقیه همان تفکر حضرت امام(ره) است چون آنها دیدگاه آن حضرت را
قبول نداشتند. آنها می گفتند که رابطه بین مردم و ولی فقیه رابطه پدر و
فرزندی است اما امام(ره) به عنوان احیاگر این تفکر در دنیای جدید معتقد به
رابطه امام و ماموم بودند. وقتی آنها با آن نگاه من را ضدولایت دانستند،
فهمیدم که نگاهم درست است. به همین خاطر از دولت ایشان چیزی گیر ما نیامد و
مسئولیت و پولی نصیب ما نشد بلکه در زمان ایشان دو سال هم از محیط دانشگاه
معلق بودیم.
"خیبرآنلاین":
اگر
اجازه بدهیم قدری جلوتر بیاییم و به انتخابات ریاست جمهوری سال 92
بپردازیم. بسیاری از افراد مقصر شکست اصولگرایان در انتخابات را جبهه
پایداری می دانستند و بسیاری دیگر بر نقش حزب موتلفه و علی اکبر ولایتی و
ناطق نوری در این زمینه تاکید می کنند. نظر شما در این رابطه چیست؟کوشکی:
بنده با این تقصیر افکنی ها مخالفم و آن را قبول ندارم. اینکه پایداری یا
موتلفه یا ولایتی و قالیباف وحدت را به هم زدند اشتباه است چون اصلا وحدتی
نبود. حتی یک جبهه به نام جبهه اصولگرایی در عرصه سیاسی هرگز وجود خارجی
نداشت. یک زمانی تا سال 76 یک جناحی داشتیم به نام راست (که البته من این
عنوان را قبول ندارم اما مصطلح بود) آنها جبهه ای عمل می کردند و حساب و
کتابشان مشخص بود و در انتخابات ها متشکل عمل می کردند و کاندیدای آنها در
سال 76 آقای ناطق نوری بود اما اینها، همه ی وفاداران به نظام و انقلاب
نبودند. چرا؟ چون برخی افراد دیگر هم بودند که اصلاح طلب هم نبودند اما
اصولگراها هم نبودند و مثلا در آن موقع گرد آقای ری شهری جمع شده بودند و
سلیقه جناح راست را قول نداشتند. یعنی برای آن موقع هم نمی توانیم بگوییم
که همه طرفداران انقلاب و نظام یک کاسه بودند.
بعد از اتمام دولت
خاتمی و از سال 84 آن تشتت واقعی میان جریانی خود را اصولگرا می نامید
آشکار شد. بگذارید یک پرانتز باز کنم. ببینید تفکر اصولگرایی یعنی اعتقاد
به اسلام، نظام، امام و رهبری. این مشخصات و تفکر از قبل از انقلاب هم وجود
داشت و می خواست که ارزش های دینی حاکم بشود و زمینه سازی برای ظهور بشود.
امام و شهدا و مردم این تفکر را قبول داشتند و دارند و الآن هم هرجا که
نظام برای هر کاری اعلام نیاز کند، همین مردم به عنوان یک تکلیف پای کار می
آیند. مردم که این تفکر را دارند، امام و رهبری هم همچنین؛ تفکر اصولگرایی
همان تفکری است که حزب الله لبنان و مقاومت فلسطین آن را قبول دارند و به
آن عمل می کنند و در گوشه گوشه جهان، از آمریکای لاتین گرفته و حتی تا چین
در حال گسترش است. این تفکر همان تفکر انقلاب اسلامی است. اما خلا آن
کجاست؟ ما سیاستمدارانی که به صورت دقیق ذوب در این تفکر باشند در عرصه
سیاسی کشور نداریم. یعنی سیاستمدارانی که خود را به این دیدگاه منتسب می
کنند، متاسفانه ناخالصی هایی دارند. به همین جهت، ما این سیاستمداران را
کسانی می دانیم که نظام و انقلاب را قبول دارند اما نمی توانند مصداق یک
سیاستمدار اصولگرا باشند. چرا؟ اگر سیاستمدار اصولگرا باشند، وقتی دین،
رهبری و مردم از آنها وحدت می خواهند، دست به خودزنی نمی زنند. همین خودزنی
که اشداء علی الکفار و رحماء بینهم را بلد نیستند، یعنی تفکرشان تفکر خالص
انقلاب اسلامی نیست. پس ما چیز پیچیده ای نمی گوییم. به همین خاطر، این
جریانی که به اسم جریان اصولگرایی معروف شده است، نماد و نمایش و ویترین و
موجودی تفکر انقلاب اسلامی نیست، البته آدم های بسیار خوب و بزرگواری هستند
اما با عرض شرمندگی نمی توانیم آنها را نمادهای سیاستمداران انقلاب اسلامی
بدانیم.
نه
مهندس باهنر و جامعه مهندسین، نه جمعیت ایثارگران نه پایداری و نه
قالیباف، اینها هیچکدام نماد سیاستمدار انقلاب اسلامی نیستند. البته همه
اینها بچه های انقلاب هستند مانند برخی اصلاح طلبان که به اسلام و انقلاب
وفادارند اما دیدگاه های خاص خود را دارند.
مثلا ما می گوییم که در
عرصه سیاست خارجی، حزب الله لبنان یک نمونه خالص است با خلوص بالای 95
درصد؛ در حوزه داخلی بچه هایی که دارند برای اعتلای کشور تلاش می کنند اعم
از دانشمندان، مهندسین، کارگران و در کارخانجات مختلف، اینها دقیقا خطشان
خط انقلاب اسلامی است؛ چه احمدی روشن باشند چه آن بچه های گمنامی که در
دورترین نقطه این کشور، بهترین زیردریایی کشور را با استاندارهای جهانی می
سازند. اینها هم با خلوص بالای 95 درصد تفکر انقلاب اسلامی را دارند. این
مردمی که در جنگ بودند، جوانانشان را دادند، موشکباران ها را تحمل کردند و
انواع سختی ها را کشیدند اما حاضر نیستند توهین به دینشان بشود، همان خلوص
بالا را دارند. امام و شهدا و رهبری هم همینطور.
اما سیاستمدارانی
که در این تراز یا حتی 70 درصد هم باشند نداریم. پس ناچاریم سیاستمداران
50، 60 درصدی را به ارزش ها و اصولگرایی بچسبانیم و اینها از پس آن برنمی
آیند و در نتیجه آبروریزی آن برای آن ارزش ها می ماند.
"خیبرآنلاین":
امام خامنه ای در دیدار اخیرشان فرمودند که حماسه اقتصادی به تاخیر افتاده است. به نظر علل این تاخیر چه بوده است؟کوشکی:
باور نداشتن به تفکر اقتصادی انقلاب اسلامی. تفکری که اقتصاد را جهادی
ببینیم، اقتصاد را نه برای سودآوری بلکه برای اعتلای کلمه الله بدانیم، ابن
تفکر نه شناخته شده و نه مسئولین آن را قبول دارند. به همین خاطر در عمل
هیچ اتفاقی در این زمینه نیفتاده است. مصداقش چیست؟ ما در این مملکت تعدادی
تولید کننده باکیفیت و مسئول داریم که وجدان دارند و احساس مسئولیت می
کنند و به نان حلال اعتقاد دارند و اینها هروقت کالایی را تولید کردند با
بهترین های دنیا رقابت کردند. اینها دارند زیر دست و پا له می شوند. وظیفه
مسئولین چیست؟ اینکه دست اینها را بگیرند، همین. اما متاسفانه این اتفاق
نمی افتد.
ما در این ممکلت سالی متوسط 30 هزار ثبت و اختراع داریم.
اگر از این تعداد فقط 20 تای آن به تولید انبوه برسد، ما دنیا را می
توانیم بگیریم که به تولید نمی رسد. بالاخره از این 30 هزار اختراع، 20 یا
30 تای آن قابلیت تولید دارد، ما می بینیم که بچه های مخترع می گویند ما می
توانیم این اختراع را در خارج از کشور به راحتی بفروشیم اما دلمان می
خواهد در داخل سرمایه گذاری شود و اسم ایران در دنیا سر زبان بیفتد اما این
اتفاق نمی افتد. این می شود تاخیر در حماسه اقتصادی.
نکته بعدی
الگوی مصرف ماست. این الگوی مصرف در تراز یک کشور انقلابی نیست. چه کسی
باور می کند که در یک کشور انقلابی، این همه واردات خودروهای اشرافی داشته
باشیم. مجوز این واردات را کسانی دادند که به اقتصاد مقاومتی اعتقاد نداشته
و ندارند. ما رتبه هفتم مصرف مواد آرایشی را در دنیا داریم، چه کسی باعث
این اتفاق شده است و این الگوی مصرف مال کجاست؟ در مملکتی که همه می گویند
نداریم و البته افراد فقیر نیز وجود دارد، رتبه هفتم در مصرف مواد آرایشی
یعنی چه؟ اینکه ایران سومین کشور دنیا در واردات طلای زینتی است را به که
بگوییم؟ درحالی که در ایران صدها استادکار داریم که می توانند شمش را به
طلای زینتی تبدیل کنند. ایران به درصد جمعیت کشورش، جزو نخستین کشورهای
اعزام کننده توریست به جهان است. هر توریستی که به بیرون می رود حداقل بین
500 تا 1000 دلار پول خرج می کند. ما از کشورهایی ثروتمند دنیا بیشتر
توریست به خارج می فرستیم؛ آن هم به کجا؟ به مراکز تحقیقاتی، علمی و پژوهشی
دوبی امارات، پاتایای تایلند، سواحل آنتالیا، وارنای بلغارستان و ...!!!
اگر
حماسه اقتصادی بخواهد محقق شود اینگونه نباید باشد. ما کشور فقیری نیستیم
اما پول هایمان را به جوی آب می ریزیم و هدر می دهیم. با نصف همین پول هایی
که صرف واردات لوازم آرایشی، طلای زینتی و اعزام توریست به مناطق علمی(!)
فوق می شود، می توانیم در پارس جنوبی سرمایه گذاری کنیم تا دیگر قطر نتواند
گازی که متعلق به ما هست را ببرد. او الآن می برد چون ما پولش را نداریم
که استخراج کنیم. در حوزه نفتی فروزان با عربستان مشترک هستیم و همه هم می
دانیم که عربستان چگونه پول هایش را صرف دشمنی با اسلام و اهل بیت(ع) می
کند. در این حوزه نفتی، عربستان 10 برابر بیشتر از ما نفت می برد. چرا ما
نمی توانیم از این ثروت خدادادی برای استفاده مومنین بهره ببریم؟ چون پول
استخراج و سرمایه گذاری اش را نداریم. پول هایمان را چه می کنیم؟ صرف وارد
کردن پورشه و لوازم و سفرهای فوق می کنیم و البته بخشی از آن را نیز
مسئولان عزیزمان زحمت می کشند و هزینه می کنند! صرف دکوراسیون اتاق ها و
سمی"ناهار"ها(!) - نه سمینارها - و حق ماموریت ها و برخی سفرهای بیخود می
کتند. با این حساب طبیعی است که در مدرسه ها برای خرید دستگیره در و بخاری
پول نداریم تا حادثه شین آباد اتفاق بیفتد. یا مجبوریم دانشگاه ها را پولکی
کنیم و به هر بهانه ای از هر کس که دستمان می رسد پول بگیریم و به او مدرک
بفروشیم. در بیمارستان ها پول برای استخدام پرستار به تعداد کافی نداریم.
در همین تهران، چندین بیمارستان ما در حال فروریختن هستند که با یک زلزله
کوچک ویران می شوند و پول نداریم آنها را بازسازی کنیم. آنوقت در تلویزیون
باید دست گدایی به سمت مردم دراز کنیم که فلان بیمار سرطانی در حال مرگ
است، به او کمک کنید، فلان مادر بچه سرطانی به خاطر درمان مادرش چک بی محل
می کشد و حالا در زندان است و از مردم تقاضای کمک بکنیم. در حالی که ما
کشور فقیری نیستیم، اما چون پول هایمان را هدر می دهیم این همه مشکل داریم.
ما
هم قابلیت داریم و هم خداوند توانایی اش را به ما داده است اما اینکه چرا
حماسه اقتصادی محقق نمی شود چند علت دارد: اعتقاد نداریم، تنبل هستیم، علمش
و همتش را نداریم، فلسفه اش را نمی دانیم.
البته در دوره مدیریت متقی از این موارد بسیار داشته ایم