«آوای باران» مجموعه ای درام با یک معضل اجتماعی که توانست با قصه ای جذاب ببینندگان زیادی را که نیمی از آنان زنان جامعه بودند به خود حذب و احساساتی دردآلود را در بینندگان ایجاد کند و هرچند این نمایش پایان یافت، اما جریان واقعی آن هنوز ادامه دارد.
به گزارش بولتن نیوز، بعد از مدتها صدا و سیمای جمهوری اسلامی توانست با تولید
مجموعه داستانی 40 قسمتی، جذب مخاطب کند و با روایت زندگی طاها که به نام
آوای باران نام گرفته بود زندگی کودکان کار را به روی آنتن بیاورد.
هرچند
این سریال 45 دقیقه ای که از شنبه تا چهارشنبه از شبکه سه سیما پخش می شد،
زندگی طاها و باران را که با کودکان کار پیوند می خورد، روایت می کرد اما
در لایه پنهانی سریال، نقش زنان در زندگی قابل تامل بود.
باران
دختر طاها، زیور زن نادر، مرضیه نامزد طاها و بیتا دختر نادر، آفرین زن
شکیب و گلپری خواهر کیانوش و زن مراد هر کدام کم و بیش در تقابل خود با
داستان پیامهایی برای مردم جامعه داشتند.
مشکلات طاها با مرگ زهرا
آغاز شد و پس از آن این دسیسه های زیور بود که داستان را پیش می برد. شاید
اگر زیوربه جای اینکه شخصیتی فریب کار و سرخورده باشد یک زن درست کار و
مهربان بود زندگی طاها و باران هم به این شکل رقم نمی خورد.
اما از
نقش زیور با آن نقشه ها و القائات خود به نادر به عنوان یک سیاست باز نه
سیاست مدار می توان یاد کرد. زنی که با راهنمایی ها و حمایتهای اشتباه خود ،
کمک کرد تا همسرش زودتر به ورطه نابودی برسد.
مرضیه دومین زنی است که نقش کلیدی در سریال آوای باران داشت زنی که هرچند حضور فیزیکی کمتری داشت، اما باعث دلگرمی طاها شده بود.
آفرین همسر شکیب زنی که در چارچوب ذهن بسته خود قرار داشت و از تحولات پیرامون زندگی خود نمی خواست که باخبر باشد.
زنی
که هرچند مهربانی هایی در او می توان سراغ داشت، اما بواسطه ناآگاهی از
هیچ چیز و هیچ کس تنها خواسته های خود از شوهرش را مد نظر داشت. شوهری که
برای او مهم نبود گدا باشد، شریف باشد یا نباشد.
گلپری دختری که
صبوری او در وهله اول توجه بیننده را به خود جلب می کرد. زنی با سادگی
زیاد اما صبور در مقابل مشکلات. مشکلاتی که خود او خوب می دانست شاید هیچ
گاه باز نشود، اما در نهایت این گلپری بود که به مراد رسید.
بیتا
همان باران جعلی، دختری که بین خوبها و بدها گم شده بود. بیتایی با عشق
واهی که این فراز و نشیب زندگی بود که در نهایت به او فهماند نمی توان به
هرکسی دل بست.
واما باران، بارانی با کوه مشکلات ریز و درشت و با
آسمانی از غم غصه. همان سیندرلایی که زندگی دیگری دارد، مال یک جای دیگری
است، کودکی اش چیز دیگری است و الان همه شرایطش عوض شده است.
نام
سیندرلا یک نوستالوژی برای باران دارد. دورانی که زیور برای او از سیندرلا و
ماجراهای نامادری اش می گوید و تا وقتی که در آن خرابه به او می گویند
سیندرلا. و تا آخر هم سیندرلا می ماند.
سیندرلای قصه آوای باران اما
از زندگی سیندرلای واقعی غم انگیزتر است. دختری که زمانه با او یار نیست و
او ناخواسته پدر و مادرش را از دست می دهد و در شرایطی بزرگ می شود که
شاید هر دختری نتواند دوام بیاورد.
باران گدایی نمی کند، دزدی نمی
کند اما در بین آنان بزرگ می شود. جایی که دختران زیادی نه از جنس سیندرلا
زندگی می کنند، اما آنها هم حق حیات و زندگی دارند.حقی که از آنها گرفته
شده است.
باران در این شرایط می ماند. تحمل می کند به امید روزی که
پدر او برگردد و شرایطش تغییر کند. در حقیقت او ایمان دارد که پدرش روزی
باز خواهد گشت و مانند شاهزاده سیندرلا ناجی او خواهد بود.
باران
امید به رهایی دارد، اما شاید دختران دیگرکار امید به رهایی از بند مشکلات
زمانه نداشته باشند. دختران و زنانی که در سر چهارراهها برای ما غربیه
نیستند و اگر سریال آوای باران تمام شد اما زندگی واقعی آنها هنوز ادامه
دارد.
آوای باران مجموعه ای 45 دقیقه ای که در لایه های میانی خود
به رنجها و نقشهای زنان را روایت می کرد قابل تامل بود و فارغ ازنقاط
ضعفهای آن می توان گفت ین مجموعه سخنی برای گفتن به جامعه داشت.
آوای
باران با کارگردانی حسین سهیلی زاده، دیالوگهای تازه و بازی الهام
چرخنده، آزاده زارعی و... باعث شد که شخصیت ها باورپذیر شوند و بیینده را
خود همراه کند.
فیلمی از زندگی مردی به نام طاها ریاحی تاجر دارو که
حمیدرضا پگاه نقش آن را بر عهده داشت ثریا قاسمی (مادربزرگ)، ،سام درخشانی
(نادر و خواهرزاده طاها)، الهام چرخنده (زیور)، مهران احمدی (شکیب)، سپیده
خداوردی (مرضیه خواهر مرتضی)، امیر دژاکام (مرتضی)، سیاوش خیرابی (فرید)،
مبیناسادات آتشی (کودکی باران) و مهران رنجبر (کیانوش) در ان خوب بازی
کردند و توانستند بیننده را با دردها خود شریک کنند ./4
سمیه بصیرت