به گزارش
بولتن نیوز به نقل از
رادیو دیروز،
رادیوفردا با سوءاستفاده از حادثه ای که برای بستگان یک زندانی در تبعید
اتفاق افتاده و منجر به مرگ آنها شده، نظام را مقصر اصلی قلمداد کرده و
ادعا می کند خانواده زندانیان در تبعید با مشکلاتی مواجهند. بنابر این باید
به محلهای مناسبتری منتقل شوند و مدت محکومیت خود را در شرایط بهتری به سر
ببرند!
وکیلی که کارشناس مهمان یکی از برنامه های رادیو فرداست و دو نفر از خانواده موکلش در حادثه تصادف کشته شده اند می گوید:
"اتهام
موکل من محاربه بود و ناشی از مکاتبات و تماسهایی که با انجمن پادشاهی
داشت. از طریق ایمیل. بر اساس رهنمودهایی که به او داده بودند به اتفاق
مرحوم رحمانی که پسر دایی اش بود و متاسفانه در این پرونده اعدام شد،
اقداماتی کرده بودند که هیچ کدام به ثمر ننشسته بود".
حکم
اعدام این متهم با رأفت و لطف اسلامی به زندان تخفیف یافته است. اما از
آنجاکه خواسته های زیاده خواهان "حدِ یقِف" ندارد زندان مسجد سلیمان را در
شأن خود ندانسته و مدعیان حقوق بشر در حمایت از این مجرم امنیتی، به پا
خواسته و مرگ خانواده او را که ناشی از بی احتیاطی در رانندگی بوده، به
دوری محل ملاقات و نظام ربط داده و خواستار تغییر قوانین شده اند!(گویی در
داخل شهر ممکن نیست تصادف رخ دهد).
کارشناسِِ(!) مهمان دیگر این برنامه
رادیو فردا زندانی متهم به تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی که در
زندان رجایی شهر کرج زندانی بوده است، در جواب این سوال که آیا خانواده شما
برای ملاقات با مشکل مواجه نبودند می گوید:
"قطعا با مشکلات
مواجه بودند به دلیل این که راه دورتر میشد و باید به شکلی میآمدند که شب
را اینجا میماندند(!). و یا باید به این شکل میآمدند که برادرم از تهران تا کرج رانندگی میکرد که این خیلی خطرناک بود(!) و خودم راضی نبودم و خانوادهام راضی نبود".
آقای
کارشناس طوری از دوری راه کرج سخن گفته که یاد جاده ابریشم و کاروانسراهای
شاه عباسی در ذهن زنده می شود. اگر مرحوم شاه عباس زنده بود و اگر کسی از
او می خواست برای استراحتِ در راه ماندگان زندان رجایی شهر، در این مسیر
کاروانسرا بسازد، حتماً در سردر همان کاروانسرا به دارآویخته می شد. در قرن
بیست و یکم که طی مسافتهای چند ده روزه به چند ساعت تقلیل یافته و از این
سر دنیا تا آن سر دنیا را در کمتر از ۱۲ ساعت می توان پیمود، آیا رفتن مسیر
تهران تا کرج چقدر خطرناک و سخت است که این مجرم امنیتی اینچنین جزع و فزع
می کند و از سختی آن می گوید و خود را نمونه مثال زدنی از آسیب این معضل
معرفی می کند؟ در ادامه کارشناس می گوید:
"آثار بسیار بسیار مصیبت بار ممکن است داشته باشد. شما حساب کنید یک زن جوان پا شود از تهران بخواهد یک مسیر بسیار طولانی برود(!)"
آقایانی
که همیشه دم از تساوی زن و مرد زده و زن را یک پا مرد می دانند که می
تواند همه وظایف یک مرد را بدوش گرفته و نباید بین او و مرد فرقی گذاشته
شود، چه شده که به یکباره به ضعف او پرداخته و می گویند که حتما باید برای
یک مسافرت طولانی توسط بادیگارد حمایت شود. آیا جز این است که نظر و ایده
شان با تغییر جهت باد متفاوت می شود و با توجه به منافعشان عقیده خود را
ابراز می کنند و نه واقعیت؟ جدا از این، در شرایطی که دختران دانشجو از
سرتاسر ایران در دانشگاههای مختلف تحصیل می کنند و برای هر بار مسافرت خانه
و خانواده شان را هم کول نمی کنند و مشکل خاصی هم برایشان پیش نمی آید،
آیا می توان وجود این آثار بسیار بسیار مصیبت بار را پذیرفت؟
اگر
کارشناس نماها لحظه ای درنگ می فرمودند و به فلسفه زندان و تبعید می
اندیشیدند، می فهمیدند که محصور کردن مجرم و اجبار او به تحمل شرایط سخت
زندان و تبعید برای تنبیه و تحذیر اوست تا شاید متنبه شده و از راه انحراف
برگردد. حال تصور کنید اگر زندانها در لواسانات یا پیست اسکی دیزین برپا می
شد آیا می شد جلو مجرمان و متخلفان را گرفت؟ مگر در سراسر دنیا تبعیدگاهها
در شمال نیویورک و لندن و تلاویو است که کارشناسهای سوپر محلل به چنین
مسائل سفیهانه ای نام تحلیل را اختصاص می دهند؟