گروه فرهنگ و هنر-سیّدعلیرضا کیانپور:
نمایش «عروسکهای سکوت» به
کارگردانی سمانه زندینژاد از ابتدای هفتۀ تئاتری پیش(یعنی از روز یکشنبه)
در تالار«سایه» مجموعۀ تئاترشهر با پشت سر گذاشتن اجرای عکاسان و
خبرنگارانش در این روز، به روی صحنه رفت.
به گزارش بولتن نیوز، «عروسک های سکوت» که توسط بازیگر جوان تئاتر کشورمان، فرزانه سهیلی بر اساس اتفاقی واقعی به رشتۀ تحریر درآمده و اولین تجربۀ جدی نمایشنامه نویسی این بازیگر است، روایتگر زندگی دو خواهر است که مادرشان را در آتش سوزی از دست دادهاند و پدرشان را مقصّر این اتفاق می دانند که در طول نمایش با جریانات دیگری نیز مواجه شده و همراه با تماشاچی نمایش از حقایقی باخبر می شوند.
سمانه زندینژاد با این که در اظهارنظرهایش چگونگی
روایت«عروسک های سکوت» را غیرخطی و پازل گونه توصیف کرده، به روایت اصل
قصّه که براساس
واقعیت شکل گرفته، پایبند است. به این تفسیر که باوجود فضای رویایی(سورئال) و
گاه حتی انتزاعی نمایش، واقعیت زندگی دو خواهر را محور اصلی روایت، آن هم از نوع پرسوز و
گدازش قرار داده است.
باتوجه به مخاطب اندک تئاتر و گسترۀ محدود رسانه ای یک اتفاق تئاتری، شاید برجسته ترین نکتۀ قابل بحث درخصوص نمایش«عروسک های سکوت»(لااقل به لحاظ رسانه ای اش) را باید در ممنوعیت تماشای آن برای افراد زیر 15سال جستجو کرد. نکتۀ برون متنی که از سوی گروه اجرایی بارها هشدار داده شده و این درحالی است که معمولاً گروه های نمایشی با توجه به تماشاچی محدود تئاتر در کشورمان، به بهانه ها و شیوه های مختلف، از توزیع بلیت نیم بها تا ابراز بیانات تهییج آمیز درخصوص نمایش شان، سعی در ترغیب تماشاچیان می کنند.
با این همه، سوال این جاست که آیا واقعاً این توضیح و نکتۀ برون-متنی را باید جدی گرفت یا این که این جمله نیز تنها جمله ایست تبلیغاتی که ازسوی گروه نحیف اجرایی این نمایش برای ترغیب و تهییج تماشاچیان برای دیدن نمایش بیان گردیده است. گروهی که این طور که پیداست با سرمایۀکاملاً شخصی(همچون قریب به اتفاق گروه های ریز و درشت تئاترکشورمان) تئاترشان را آمادۀ اجرا کرده اند و با آن که از اجرا در«تالارسایه» اظهار نارضایتی می کنند، می دانند که اجرا در هرکدام از سالن های «تئاترشهر» به چه معناست!
«عروسک های سکوت» اصلاً نمایش بدی نیست. اما این به این معنا نیست که حتماً نمایش خوبی است! نمایش از روی تخت خواب مشترک دوخواهر آغاز می شود و در همان ابتدا این دو شخصیت اصلی و به خصوص رابطه شان، معرفی می شوند. بعد نوبت به آقامسعود(پدر) می رسد. تصویری که تا نیمۀ نمایش از او می بینیم برخلاف دو دخترش، بسیار گیج و گنگ است. واقعیت این است که تا اواسط کار تماشاچی نمی تواند مطمئن باشد، داریوش موفق مردی میانسال را بازی می کند، معتادی خیابانگرد را بازی می کند یا پیرمردی فرهیخته و دلزده از روزمرگی!
شخصیت
گیج و نامشخص آقامسعود که البته عامدانه و به این شکل طراحی شده، از نیمۀ
دوم نمایش روشن می شود. یعنی هم مشخص می شود، کیست و هم مشخص می شود چرا در
نیمۀ اول این قدر گیج و گنگ بود. آقامسعود، بیماری روانیست. یک بیمار
شیزوفرن که توی صحنه تاب می خورد و بهتر است بگوییم یک شیزوفرن فلک زده که
زندی نژاد او را در صحنه تاب می دهد تا بگوید که داستان ها و وقایع نمایش
در ذهن او تاب می خورند. بماند که کاملاً هم این طور نیست و روای داستان را نمی شود، در شخصیت مرد میانسال«عروسکهای سکوت» جای داد.
«عروسک های سکوت» به روشنی متن و نمایشی است، دو پاره! در نیمۀ اول فضاهایی کیج و گنگ ساخته می شود و برای تماشاچی سوالاتی بی جواب می سازد و در نیمۀ دوم، پس از یک شوک اساسی، کم کم فضا روشن شده و به سوالات(لااقل به برخی از این سوالات) پاسخ هایی داده می شود.
با این حساب می توانیم«عروسک های سکوت» را نمایشی معمایی بدانیم که به جای آن که کاراگاهی در مرکز آن به دنبال حقیقت باشد، تماشاچی باید خود با تماشای سکوت این عروسک ها، رازشان را کشف کند. شوک مهمی که در نیمۀ نمایش به تماشاچی داده می شود نیز دلیلی است بر این مدعا که «عروسک های سکوت» یک معماست.
بماند که حتی عنوان اثر نیز موید همین نکته است: عروسک ها معمولاً حرف نمی زنند. بعضی شان البته آهنگ می خوانند یا کلمه ای را طوطی وار تکرار می کنند، اما حقیقتی از لبشان جاری نیست و درعوض رازی در دلشان، مسکوت، چرا!
فارغ
از زیبایی شناسی ضعیف و تقلیدی ترکیب عبارت«عروسک های سکوت»، اشاره و ارجاعی که
سکوت این عروسک ها به وجود"رازی پنهان" دارد، نکتۀ مرکزی نمایشنامۀ سهیلی
است. راز مرگ مادر که این طور که نمایش در ابتدا به ما می گوید، به دست پدر دیوانه رقم خورده و در نیمۀ دوم نمایش کم کم روشن می شود که ماجرا به این سادگی ها هم نیست و آن چه شاید بیشتر اهمیت دارد این است که این مرگ مادر است که جان
پدر را به لب رسانده و هر روز دیوانه ترش کرده و می کند.
با
این تفاسیر می توانیم صفت"روانکاوانه" را به صفت"معمایی" که برای دسته
بندی ژانری«عروسک های سکوت» به کار بردیم، اضافه کنیم. به راستی نکته ای که در متن،
ایده های کارگردانی و حتی در جنس بازی های این کار به روشنی دیده می شود،
فضایی خواب زده و معلق میان رویا و بیداریست.
استفاده از یک آینه بزرگ در انتهای صحنه که موجب تکرار تصویر بازیگران و تمام صحنه شده و در میزانس های کار عامدانه به کار گرفته شده، علاوه بر این نوع استفاده های زیبایی شناسانه، کارکرد دیگری هم درجهت فضاسازی و نزدیک شدن فضای کار به فضای رویا و گاه کابوس دارد.
با این همه ایراد اساسی«عروسک های سکوت» رویکرد و نگاه سطحی است. این رویکرد سطحی علاوه بر آن که در اساس ایدۀ پرداخت روایتِ «عروسک های سکوت» که روایتی است با پیچیدگی ساختگی، قابل مشاهده است، در بسیاری از ایده های کارگردانی، طراحی صحنه، بازی ها و تکنیک های بازیگری و بازیگردانی نیز دیده می شود.
پیچیدگی ای که در روایت«عروسک های سکوت» دیده می شود، به روشنی در چندین مرحله به متن تحمیل شده است. نویسنده با پنهان کردن برخی نکات کلیدی در نیمۀ اول داستان، وقتی در نیمۀ دوم آن ها را خرج می کند که بعضاً دانستن شان برای مخاطب دیگر چندان ضرورتی ندارد اما چون نویسنده این نکات را به عمد پنهان کرده، حالا فکر می کند باید حتماً به مخاطب بگویدشان...
دلیل
دیگر این پیچیدگی ساختگی روایت«عروسک های سکوت» را شاید بتوان در نمایش
قبلی زندی نژاد یعنی نمایش«یه مراسم مرگ داداش خوش آمدید» جستجو کرد. نمایشی که پس از اجرا در
جشنواره تئاتر فجر، در اردیبهشت و خرداد۱۳۹۱ در تئاترشهر برای عموم به صحنه
رفت و شباهت داستانی این دو کار به لحاظ تم و حتی موضوع انگیزه ای شده برای اعمال تغییراتی در کار دوم برای دور کردنش از کار اول و پوشاندن شباهت های دو اثر!
گویا
زندی نژاد برای فرار از چنگ تکرار، رو به تغییراتی در شیوۀ روایتِ متن جدید
آورده و با آن که توانسته به مدد این تغییرات، فضای نمایش جدیدش را از قبلی متفاوت کند، «عروسکهای سکوت» به تئاتری تصنعی تبدیل شده است.
بازی های بازیگران نیز بازی هایی پیچیده و بسیار احساسی اند. اما گاه و بی گاه حقیقت ساختگی و اذیت کننده شان را بروز داده و موجب بروز نوعی احساس شرمندگی تماشاچی از حضورش در سالن می شوند. توضیح این نکته ضروری است که منظور از "خجالت"، احساس خاصیست که گاهی در اجراهای زنده برای تماشاگران پیش می آید و بعضاً خود هنرمندان، درکی از این احساس ندارند: خجالتی که برای نمونه، وقتی انرژی زیادی از سوی اجراگر بی هدف در فضا رها شود و منجر به واکنشی از بازیگر روبرویی نگردد، معمولاً به سراغ تماشاگر می آید. یا آن هنگام که احساسِ شعاریِ پنهان در لحن، میمیک یا حتی حرکات و رفتارِ بدنی بازیگر، بر روی صحنه و رودروی تماشاگر آشکار شود.