کد خبر: ۱۷۷۰۳۷
تاریخ انتشار:
شب هفتم ویژه نامه بولتن درماه محرم با مدد امام مجتبی (ع)

صوت: وقتی رهبر انقلاب براي دلگرمي فلسطينيان از علي اصغر مي‌گويد/شعر حافظ براي حضرت رقيه/روضه جانسوز شيرخواره و بيان ماجراي گریستن زن ارمني توسط‌ آيت‌ الله مجتهدي/ ذکر مصیبت علی اصغر در کلام مرحوم تهرانی/ برشی از مقتلی که شهید آوینی روایت کرد/پوستر/ مداحی کریمی شب هفتم محرم 92، ارضی، خلج، قربانی...

روز هفتم ماه محرم الحرام است. از امروز روضه ی عطش می خوانند، برای طفل شش ماهه ای که مولایمان به قصد سیراب کردن روبروی لشر کفر نگه اش داشت اما به جای آب با خون سیراب شد. کوفیانی که بعد از دعای باران سیدالشهدا همان طور که گفته بودند جبران کردند! «بَینَما هُوَ یُخاطِبُهُم» ، یعنی هنوز کلام حسین"ع" تمام نشده بود، «اِذ رَماهُ حَرمَلةُ بن کاهِل الاسدی بِسَهمٍ لَهُ ثلاث شُعَب»، حرمله تیر سه شعبه‌ای زد؛ « فَذُبِحَ الطَّفلُ مِنَ الاُذُنِ الی الاُذُن»، یعنی این تیر، کار شمشیر را کرد... اینجا بود که خدا جواب استنصار حسین"ع" را داد؛ یک وقت دید ندا به گوشش می‌رسد: « یا حسین! دَعهُ»، بچه‌ات را به ما بده.« دَعهُ یا حسین، فَاِنَّ لَهُ مُرضِعَةً فی الجَنَة»؛ حسین جان! فرزندت را به ما بده تا در بهشت سیرابش کنیم...
بولتن نیوز/ گروه معارف - روز هفتم ماه محرم الحرام است. از امروز روضه ی عطش می خوانند، برای طفل شش ماهه ای که مولایمان به قصد سیراب کردن روبروی لشر کفر نگه اش داشت اما به جای آب با خون سیراب شد. کوفیانی که بعد از دعای باران سیدالشهدا همان طور که گفته بودند جبران کردند! «بَینَما هُوَ یُخاطِبُهُم» ، یعنی هنوز کلام حسین"ع" تمام نشده بود، «اِذ رَماهُ حَرمَلةُ بن کاهِل الاسدی بِسَهمٍ لَهُ ثلاث شُعَب»، حرمله تیر سه شعبه‌ای زد؛ « فَذُبِحَ الطَّفلُ مِنَ الاُذُنِ الی الاُذُن»، یعنی این تیر، کار شمشیر را کرد... اینجا بود که خدا جواب استنصار حسین"ع" را داد؛ یک وقت دید ندا به گوشش می‌رسد: « یا حسین! دَعهُ»، بچه‌ات را به ما بده.« دَعهُ یا حسین، فَاِنَّ لَهُ مُرضِعَةً فی الجَنَة»؛ حسین جان! فرزندت را به ما بده تا در بهشت سیرابش کنیم...


سرباز شش ماهه

هنگامى كه همه ياران و اصحاب امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند، نداى غريبانه امام بلند شد:

«هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله ... هل من مغيث‏يرجوا الله باغثتنا».

:«آيا حمايت كننده‏اى هست تا از حرم رسولخدا صلى الله عليه و اله و سلم حمايت كند؟ آيا فريادرسى است كه براى اميد ثواب ما را يارى كند؟».

وقتى كه اين ندا به گوش بانوان حرم رسيد، صداى گريه و شيون آنها بلند شد، امام كنار خيمه آمد و به زينب عليهاالسلام فرمود: فرزند كوچكم را به من بده تا با او وداع كنم، كودك را گرفت، همين كه خواست ببوسد حرمله تيرى به سوى گلوى نازك او رها كرد، آن تير به گلوى او اصابت نمود، و سرش را ذبح كرد.

كه در اين باره سيد حيد حلى گويد:

و منعطفا اهوى لتقبيل طفله فقبل منه قبله السهم منحرا

يعنى: «امام حسين عليه السلام براى بوسيدن كودك شيرخوار خود خم شد، اما تير قبل از امام بر گلوگاه او بوسه دار».

امام آن كودك را به زينب عليها السلام داد فرمود: او را نگهدار، و دستش را زير گلوى كودك گرفت، پر از خون شد، آن خون را به طرف آسمان پاشيد و گفت:

«هون ما نزل بى انه بعين الله تعالى‏».

يعنى: « چون خداوند اين منظره را مى‏بيند، آنچه از اين مصيبت بر من وارد شد برايم آسان است‏».

و در احتجاج آمده: «امام حسين عليه السلام از اسب پياده شد و (در كنار خيمه يا پشت‏خيمه) با غلاف شمشيرش قبرى كند، و كودكش را به خونش رنگين نموده و دفن كرد».

مشهور است كه على اصغر، شش ماهه بود، مادرش حضرت رباب دختر امرء القيس است، و على اصغر با سكينه از جانب مادر نيز برادر و خواهر بودند.

در مورد نام اين طفل، علامه مجلسى در جلاء العيون مى‏گويد: «بعضى او را على اصغر مى‏نامند».

در كتاب منتخب التواريخ نقل شده: در يكى از زيارات عاشورا آمده:

«و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به‏».

: «و سلام بر فرزند تو على اصغر كه در مورد او مصيبت‏سختى بر تو وارد شد».

امام حسين عليه السلام نزد خواهرش ام كلثوم (زينب صغرى) آمد و به او فرمود: اى خواهر! ترا در مورد نگهدارى كودك شيرخوارم، سفارش مى‏كنم، زيرا او كودك شش ماهه است و مراقبت نياز دارد.

ام‏كلثوم عرض كرد: برادرم، اين كودك سه روز است كه آب نياشاميده از قوم براى او شربت آبى بگير.

امام حسين عليه السلام على اصغرش را در آغوش گرفت و به سوى قوم رفت، خطاب به قوم فرمود، «شما برادر و فرزندان و يارانم را كشتيد، و از آنها جز اين كودك باقى نمانده كه از شدت تشنگى مثل مرغ، دهان باز مى‏كند و مى‏بندد اين كودك كه گناه ندارد، نزد شما آورده‏ام تا به او آب بدهيد».

«يا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل ا ما ترونه كيف يتلظى عطشا».

: «اى قوم اگر به من رحم نمى‏كنيد به اين كودك رحم كنيد، آيا او را نمى‏بينيد كه چگونه از شدت و حرارت تشنگى، دهان را باز و بسته مى‏كند؟».

هنوز سخن امام تمام نشده بود، به اشاره عمر سعد، حرمله بن كاهل اسدى گلوى نازك او را هدف تير سه شعبه‏اش قرار داد كه تير به گلو اصابت كرد«فذبح الطفل من الوريد، او من الاذن الى الاذن‏».

«از شريان چپ تا شريان راست على اصغر بريده شد، و يا از گوش تا گوش او ذبح گرديد».

فاتى به نحو اللئام مناديا يا قوم هل قلب لهذا يخشع فرماه حرمله بسهم فى الحشا بيد الحتوف و القى من لا يجزع

يعنى: «پس آن كودك را به سوى قوم پست آورد، در حالى كه صدا مى‏زد: اى قوم، آيا دلى هست كه از خدا بترسد و بر اين كودك توجه نمايد؟، بجاى جواب، حرمله تيرى بر كمان نهاد و آن كودكى را كه از شدت ضعف و عطش قدرت بى تابى نداشت هدف تير قرار داد».

مصيبت جگر سوز على اصغر به قدرى بر امام حسين عليه السلام سخت بود كه آنحضرت در حالى كه گريه مى‏كرد، به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدايا خودت بين ما و اين قوم، داورى كن، آنها ما را دعوت كردند تا ما را يارى كنند، ولى به كشتن ما اقدام مى‏كنند».

از جانب آسمان ندائى شنيد:

«يا حسين دعه فان له مرضعا فى الجنه‏».

«اى حسين عليه السلام در فكر اصغر نباش، هم اكنون دايه‏اى در بهشت براى شير دادن به او آماده است‏».

اين ندا، نداى دلدارى به حسين عليه السلام بود، تا بتواند فاجعه غمبار مصيبت اصغر را تحمل كند.

و دليل ديگر بر شدت سختى اين مصيبت اينكه: امام حسين عليه السلام هنگامى كه به شهادت رسيد: در روز يازدهم محرم، سكينه كنار پيكرهاى شهداء آمد و گريه كرد تا بيهوش شد، امام حسين عليه السلام در عالم بى هوشى به سكينه اشعارى آموخت براى شيعيان بخواند، دو شعر از آن اشعار اين است:

ليتكم فى يوم عاشورا جمعا تنظرونى كيف استسقى لطفلى فابوا ان يرحمونى و سقوه سهم بغى عوض الماء المعين يا لرزء و مصاب هد اركان الحجون

«اى كاش در روز عاشورا همه شما بوديد و مى‏ديديد كه چگونه براى كودكم طلب آب كردم، قوم به من رحم نكرد، و بجاى آب گوارا، كودكم را با تير (خون) ظلم سيراب كردند، اين حادثه آنچنان جانسوز و سخت و طاقت فرسا است كه پايه‏هاى كوههاى مكه را خراب كرد».

راهنماى تبليغ 6 ويژه امر به معروف و نهى از منكر صفحه 144

ذکر مصیبت حضرت علی ‏اصغر توسط آيت الله مجتبي تهراني

استنصارهای حسین"ع" در روز عاشورا متعدد است و یکی از آن جاهایی که استنصار کرد اینجاست. واقعاً آن شرایط هر وقت به ذهنم می‌آید دلم آتش می‌گیرد که نوشته‌اند از سی هزار تا صد هزار نفر در مقابلش ایستاده‌اند و او تک و تنهاست و می‌گوید: « هَل مِن مُوَحّدٍ یَخافُ الله فینا؟ هَل مِن مُغیثٍ یَرجوا الله فی اغاثَتِنا؟».

بعضی جاها نقل کرده‌اند که این استنصار حسین"ع" یک خصوصیتی داشته است و آن اینکه وقتی زین العابدین"ع" صدای پدر را شنید، از بستر بلند شد و عمه‌اش را صدا کرد و گفت یک عصایی، چوب دستیی، چیزی برای من بیاور که من بروم. بعضی هم نوشته‌اند - شاید این زبان حال باشد - که اینجا بود که صدای علی اصغر هم از گاهواره بلند شد...

می‌نویسند «فَتَقَدَّمَ الی بابِ الخیمة»؛ بعد از این استنصارهایی که کرد، آمد درب خیام حرم. « وَ نادی یا زینب ! ناوِلینی وَلَدیَ الصَغیر».در جای دیگر آمده است: « یا أُختاه! ناوِلینی وَلَدی الرَّضیع». یعنی بچه شیرخواره‌ام را بیاور. زینب"ع" علی اصغر را آورد و به حسین"ع" داد. در این روایتی که مجلسی نقل می‌کند، این طور دارد که حسین"ع" خودش را از لباس حرب تخلیه کرد؛ یعنی لباس عادی بر تن کرد. حتی در بعضی از مقاتل دارد که عمامۀ پیغمبر را بر سر بست، قرآن آورد و خلاصه، چهره‌اش چهره‌ای نبود که بخواهد بجنگد.

این بچه را آورد در مقابل لشکر و روی دست بلند کرد، به طوری که زیر بغلهایش پیدا بود. بلند گفت: «اِن لَم تَرحَمونی، فَارحَموا هذا الرضیع». اگر به من رحم نمی‌کنید، به این بچه شیرخواره رحم کنید. « اَلا تَرونَهُ کَیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً؟». آیا نمی‌بینید که چگونه بی‌تابی می‌کند؟

نوشته‌اند: «بَینَما هُوَ یُخاطِبُهُم» ، یعنی هنوز کلام حسین"ع" تمام نشده بود، «اِذ رَماهُ حَرمَلةُ بن کاهِل الاسدی بِسَهمٍ لَهُ ثلاث شُعَب»، حرمله تیر سه شعبه‌ای زد؛ « فَذُبِحَ الطَّفلُ مِنَ الاُذُنِ الی الاُذُن»، یعنی این تیر، کار شمشیر را کرد... اینجا بود که خدا جواب استنصار حسین"ع" را داد؛ یک وقت دید ندا به گوشش می‌رسد: « یا حسین! دَعهُ»، بچه‌ات را به ما بده.« دَعهُ یا حسین، فَاِنَّ لَهُ مُرضِعَةً فی الجَنَة»؛ حسین جان! فرزندت را به ما بده تا در بهشت سیرابش کنیم...


وقتي رهبر انقلاب براي دلگرمي مردم فلسطين از علي اصغر مي‌گويد





هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ.
آنچه بر من وارد آمد برايم آسان است، چون در محضر خدا است.
-------------------------------------
امت بزرگ اسلامى نمى‌تواند همچون غربِ مزوّر در برابر ظلمى كه بر شما مى‌رود، بى‌تفاوت و ساكت بماند و با دشمن شما دست دوستى بدهد. هر كه چنين كند، با شما دشمنى كرده است و مطمئناً ملت‌هاى مسلمان از اين گناه بزرگ مبرّايند. امت اسلامى موظف است به هر گونه‌ى ممكن به شما يارى برساند و شما را در ادامه‌ى اين راه مبارك كمك كند. به وعده‌ى الهى اعتماد كنيد؛ رنج‌ها و دردهاى جانكاه خود را كه خون‌هاى بناحق ريخته و سختى‌هاى هر روزه بر شما وارد مى‌سازد، به حساب خدا بنويسيد و همچون سرور شهيدان عالم، حسين‌بن‌على(عليهماالسلام) در لحظه‌اى كه كودك شيرخوارش را در آغوشش با تير زهرآلود شهيد كردند، بگوييد: «انما يهون الخطب علىّ انه بعين اللَّهـ«. و بدانيد كه خداوند پيروزى نهايى مؤمنان و مجاهدان صابر را تضمين كرده است. «و تمّت كلمة ربّك صدقاً و عدلاً، لامبدّل لكلماته و هو السّميع العليم».


شعر

شعر حافظ براي حضرت رقيه سلام الله عليها

اين غزل در نسخه‌هاي قديمي ديوان حافظ بود اما در نسخه‌هاي جديد حذف شده است.


تعالی الله چه دولـت دارم امـشـب *** كه آمد ناگهان دلدارم امشب

چو دیدم روی خوبش سجده كردم *** بحمدالله نكو كردارم امشب

نهال صبرم از وصـلـش بر آورد *** ز بخت خویش برخوردارم امشب

بــرات لـیـلـة الـقــدری بــدســتـم *** رسید از طالع بیدارم امشب

بر آن عزمم كه گر خود میرود سر *** كه سر پوش از طبق بردارم امشب

كشد نقش انالحق بر زمین خون *** چو منصور ار كشی بر دارم امشب

تو صاحب نعمتی من مستـحـقـم *** زكات حسن ده، خوش دارم امشب

همی ترسم كه حافظ محو گردد *** از این شوری كه در سر دارم امشب


روز شمار کربلا....سه شنبه هفتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند.

عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره ای آب به امام(ع) نرسد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه ی فرات مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد: ای حسین!... به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! حضرت فرمود:« خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حمید بن مسلم می گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام(ع) عملی گشت.

امام حسین(ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد:بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور و آن غلام ثقفی(حجاج بن یوسف) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند. زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند( به توسط آن غلام) انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد.

منبر/ روضه/ مداحی/ سینه زنی

فیلم: روضه علي اصغر و بيان ماجراي  گریستن زن ارمني برای حضرت علی اصغر (علیه السلام) توسط آيت الله مجتهدي همراه با مداحی حاج محمود کریمی


روضه حاج منصور ارضي شب هفتم محرم سال 85 مسجد ارك


روضه و سينه زني حاج محمود كريمي شب هفتم محرم سال 85 مسجد ارك


حاج عبدالرضا هلالي/ شور شب هفتم محرم 92



چهار ضرب حاج محمود کریمی شب هفتم محرم 92



شور سینه زنی حاج محمود کریمی محرم 92




فتح خون/ برشی از مقتلی که شهید آوینی روایت کرد

قلب تو نمی تپد، حسین، حسین می کند

خون حسین و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می‌نمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. کِرم لجن زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او تن می‌پرورد، چیست؟ زمین و آسمان او‌‌ همان است و اگر او را از آن لجن زار بیرون کشند، می‌میرد. امت محمد را آن روز جز حسین ملجاً و پناهی نبود. چه خود بدانند و چه ندانند، چه شکر نعمت بگزارند و چه نگزارند. واقعه عاشورا دروازه‌ای از نور است که آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون می‌شود... اگر نبود خون حسین، خورشید سرد می‌شد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمی‌ماند... حسین چشمه خورشید است.

یاران! این قافله، قافله عشق است و این راه که به سرزمین طف در کرانه فرات می‌رسد، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می‌رسد که: ‌الرحیل، الرحیل. از رحمت خدا دور است که این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد.‌ای دعوت فیضانی است که علی الدوام، زمینیان را به سوی آسمان می‌کشد و... بدان که سینه تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی که در آن، چشمه خورشید می‌جوشد و گوش کن که چه خوش ترنمی دارد در تپیدن؛ حسین، حسین، حسین، ‌حسین. نمی‌تپد، حسین حسین می‌کند. یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن، که گذرگاه است... گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیده‌ای که کسی در گذرگاه، رحل اقامت بیفکند؟... و مرگ نیز در اینجا‌‌ همان همه با تو نزدیک است که در کربلا، و کدام انیسی از مرگ شایسته‌تر؟ که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسین که از من و تو شایسته‌تر است. الرحیل، الرحیل! یاران شتاب کنید.

فصل هفتم از كتاب فتح خون نوشته شهيد آويني

سلوك عاشورايي 

 "بينش و نگرش؛ بصيرت ديني" در كتاب سلوك عاشورايي آيت الله مجتبي تهراني منزل نهم(بخش هفتم)

امام حسین(ع)؛ انسان ضدّ غرور(7)
  
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين

"الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا”.[1]
 
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیه‏السلام) بود. عرض شد که این حرکت صحیفه‏ای از درس‏های گوناگون در ابعاد معرفتیِ معنوی، فضیلتی انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی بود. بالأخره عرض کردم که امام حسین(علیه‏السلام) مصلحی غیور و انسانی ضدّ غرور بود و در این قیام و حرکت به هدفی که داشت، رسید و آن هدف هم بقای اسلام بود. سرانجام حرکت را هم از همان اوّل می‏دانست که چیست و به کجا مُنتهی می‏شود، همه چیز را می‏دانست؛ هم سرانجام کار خودش را و هم سرانجام کسانی که با او مقابله می‏کنند را می‏دانست.

من در جلسه گذشته دو مورد را نقل کردم که امام حسین(علیه‏السلام) نسبت به سرانجام کسانی که با او مقابله می‏کردند، تذکّر داد. برای تأیید این مطلب نمونه‌های دیگری را می‌گویم که بدانید فقط در این چند مورد نبوده و در چند جای دیگر هم حضرت به عاقبت و سرانجام کار اشاره داشتند. حضرت در همان مسیری که می‏آمد، در چند مورد هم راجع به خودش و هم راجع به آنها، متذکّر عاقبت کار شدند. امام حسین دو عین و دو چشم داشت؛ یکی برای نگاه به خود و یکی برای نگاه به مقابلین خود؛ یعنی حضرت هر دو طرف را نگاه می‏کرد.

اشاره حضرت به شهادت خود
در تاریخ آمده که وقتی حضرت به بطن عقبه رسید، به اصحابش گفت: «مَا أَرَانِي إِلَّا مَقْتُولًا‏»؛ این تعبیر یعنی من درباره خودم هیچ چیزی پیش‏بینی نمی‏کنم جز اینکه کشته می‏شوم و شهید می‏شوم. بعد فرمود: «رَأَيْتُهَا فِي الْمَنَامِ رَأَيْتُ كِلَاباً تَنْهَشُنِي أَشَدُّهَا عَلَيَّ كَلْبٌ أَبْقَع».[2] من در خواب دیدم که سگ‏هایی به من حمله کرده و سخت‏ترینشان یک سگ سیاه و سفید بود. در اینجا دارد که پیرمردی بنام عَمرو از قبیله اَکرمه، که در همان بطن عقبه با امام حسین برخورد کرده بود، به حضرت خطاب می‏کند که شما کجا داری می‏روی؟ امام می‏فرماید به طرف کوفه می‏روم. او امام حسین را  قسم می‏دهد و می‏گوید شما را به خدا سوگند می‌دهم که از همین‏جا برگردید! زیرا من فکر می‏کنم در این سفر جز با نیزه و شمشیر، با چیز دیگری مواجه نخواهید شد. او گفت این کار خطرناک است و من می‏دانم که قضیه به کجا منتهی خواهد شد، شما هم که خودت داری آخرش را پیش‏بینی می‏کنی. لذا من به هیچ وجه رفتنِ شما را صلاح نمی‏دانم.

اشاره به سرانجام کار دشمنان
امام حسین به او گفت: «یَا عَبدَ الله»؛ ای بنده خدا! «لَيْسَ يَخْفَى عَلَيَّ الرَّأْيُ»؛ خیال نکنی که این مطالبی را که تو فهمیدی من نمی‏فهمم! مسأله برای من واضح و روشن است؛ «وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يُغْلَبُ عَلَى أَمْرِهِ. ثُمَّ قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَدَعُونَنِي حَتَّى يَسْتَخْرِجُوا هَذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوْفِي»؛ اصلاً اینها من را دعوت کرده‌اند که مرا بکشند و خونم را بریزند. ببینید امام چگونه دارد صحبت می‏کند. « فَإِذَا فَعَلُوا سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلُّهُمْ‏»؛ وقتی آنها این کار را کردند، خداوند کسی را بر اینها مسلّط می‏کند که خوارشان کند. «حَتَّى يَكُونُوا أَذَلَّ فِرَقِ الْأُمَم».[3] تا جایی که خوارترین امّت‏ها خواهند شد.

پیش‌بینی ذلّت و خواری برای دشمنان
من اینها را عرض می‏کنم که بگویم صحبت دو سه مورد نیست و خبر دادن حضرت نسبت به سرنوشت و سرانجام کار، متعدّد بوده است. در یکی دیگر از منازل، مردی از اهالی کوفه بنام ابوهرم،[4]يَابنَ‌النَّبِي! مَا الَّذِي أخرَجَكَ مِنَ المَدِينَةِ‏»؛ ای فرزند پیغمبر! چه چیز موجب شده که از حرم جدّت جدا شوی و به اینجا بیایی؟ چه انگیزه‏ای داری؟ امام به او فرمود: «وَيحَكَ يَاأبَاهِرَمِ! شَتَمُوا عِرضِي فَصَبَرتُ وَ طَلَبُوا مَالِي فَصَبَرتُ»؛ حضرت شروع کرد یکی‏یکی ظلم‌هایی که بنی‏امیّه به او روا داشتند را بیان کرد و بعد این جملات را فرمود که غرضم همین بخش از فرمایش حضرت است: «وَ طَلَبُوا دَمِي فَهَرَبتُ وَ أيْمُ اللهَ لَيَقتُلُنَّنِي»؛ الآن هم دنبال خون من هستند و به خدا قسم که اینها من را می‏کشند. «ثُمَّ لَيُلبِسَنَّهُمُ اللهُ ذُلّاً شَامِلاً وَ سَيفاً قَاطِعاً وَ لَيُسَلِّطَنَّ عَلَيهِم مَن يَذُلُّهُم حَتَّی یَکُونَ أذَلَّ مِن قَومِ سَبَاءٍ».[5] و خدا لباس ذلّت فراگیر و شمشیر برنده را بر آنها پوشانده و کسی را بر آنها مسلّط خواهد نمود که از قوم سباء هم پست‌تر شوند.[6] خدمت امام حسین(علیه‏السلام) آمد و عرض کرد: ««امام» نمی‌دانست چه خواهد شد؟!

من در جلسه گذشته گفتم و تذکّر دادم که یک‏وقت خیال نکنید حضرت پایان کار را نمی‌دانست و فریب خورده بود. ایشان هم سرانجام کار خود را می‌دانست و هم عاقبت کار آنها را. هم سرانجام خودش را می‏گفت و هم سرانجام آنها را. یک چنین آدمی را می‏شود گفت که ـ‏نعوذ بالله‏ـ فریب خورده بود؟! آیا امام آیااااآحسین مغرور بود؟! من هنوز مطلب اساسی‏ام را نگفته‌ام و بعداً خواهم گفت.

اوّلین برخورد با کوفیان
شما به اوّلین برخوردی که حضرت با آنها داشت نگاه کنید؛ اوّلین برخورد همان موقعی است که با سپاه حُرّ روبرو شدند. گروه آنها، هزار نفر از کوفی‏ها بودند که آمده بودند جلوی حضرت را بگیرند. حضرت در آنجا خطبه‏ای خواند. خطاب به آنها فرمود: «أیُّهَا النَّاسُ فَقَد عَلِمتُم أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلّی اللهُ علَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیهِ بِفِعٍْل وَ لَا قَوْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ اینها جملاتی است که شما زیاد شنیده‌اید و بالای منبرها زیاد می‏خوانند. حضرت می‌گوید شما می‌دانید که پیغمبر فرموده است که اگر کسی ببنید حاکم جائری، حرام الهی را حلال می‏کند، عهد الهی می‏شکند و در میان مردم به سنّت الهی عمل نمی‏کند، با این حال نه عملاً نه قولاً در مقابل او نایستد، این یک قانون الهی است که خداوند او را به همان جایگاهی وارد می‌کند که آن حاکم را وارد کرده است.

روشن‌گری جنایات امویان
امام حسین اوّل این روایت را از پیغمبر نقل کرد و بعد خودش فرمود: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْ‏ءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ». یعنی شما می‌دانید که این گروهی که بر سرِ کار هستند، با اطاعت شیطان همراه شده‌اند و از بندگی خدای رحمان گردن‌کشی می‌کنند. فساد و تباهی را آشکار ساخته و حدود را تعطیل کرده‌اند. فَیء را که برای مسلمین است، میان خویش تقسیم می‌کنند و حلال را حرام و حرام را حلال کرده‌اند و حال آن‌که من به خاطر نزدیکی‌ام به رسول خدا، به این امر سزاوارترم.

هشدار نسبت به انهدام فروع دین
اینجا حضرت کاملاً روشن و واضح، به لشکریانی که از کوفه آمده‌اند خطاب می‌کند و می‏گوید شماها می‏گویید ما مسلمانیم؟! مسلمان کیست؟ مسلمان کسی است که دین اسلام را قبول کرده است. دین اسلام چیست؟ مجموعه‌ای از اعتقادیات و دستوراتی است که اصول و فروع نامیده می‌شود. دین اسلام این مجموعه است. حالا ببینیم آن چیزهایی که جزء فروع احکام الهی است، چیست؟ همه اینها دارد در جامعه اسلامی وارونه می‏شود. همه فروع دین دارد تغییر می‌کند. این را که دیگر دارید به چشمتان می‏بینید. احکام دارد وارونه می‏شود. معنای این اتفاق این است که باید فاتحه اسلام را خواند. «وَ عَلَی الإسلَامِ السَّلَامُ». حضرت بسیار ساده و روشن مطلب را به آنها تفهیم کردند.

هدم دین به وسیله تغییر فروع دین
این را هم تذکّر بدهم که این‌طور نبود که حکومت یزید به صورت علنی با اعتقادات اسلامی مخالفت کند، بلکه در سطح جامعه احکام را تغییر داده بود و داشت دین را از بین می‌برد. البته بحث «شخص یزید» جدا است؛ یزید خودش خیلی رُک و بی‌پرده بود؛ نه در امور اعتقادی‏اش و نه در مسائل عملی‏اش و اصلاً پنهان‏کاری نمی‏کرد. یزید، غیرِ پدرش معاویه بود. چون معاویه حیله‏گرد بود؛ ولی او خیلی بی‌پرده بود. مثل عمرو عاص هم نبود که اهل دوز و کلک باشد. لذا یزید در امور اعتقادی گفت: «لَعِبَت هَاشِمُ بِالمُلکِ فَلَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحیٌ نَزَلَ».[7] او با این جمله، اصلاً مبنای نبوّت و وحی را رد کرد. در مسائل عملی و فروع دین هم علناً شُرب خمر می‏کرد و چه فسادهایی که مرتکب نمی‌شد!

همه از فساد یزید آگاه بودند
بنابراین، هم از نظر اعتقادی و هم از نظر عملی، شباهت به مسلمان نداشت. لذا این که امام حسین می‏گفت حکومت فعلی فاسد است و حلال و حرام را تغییر می‌دهد، برای هیچ کس یک امر پنهانی نبود و حتّی سران حکومت یزید هم این مسائل را می‏دانستند. حتّی در بین خودشان هم وقتی سرانشان می‌نشستند، خودشان به یزید بد می‏گفتند. بروید و در تاریخ ببینید که وقتی عبیدالله با عمر سعد صحبت می‏کرد، یکی به دیگری می‌گفت تو که می‏دانی یزید چه‏کاره است! دیگری هم قبول می‌کرد! چون این مسأله، امری نبود که اینها بتوانند پنهان‏کاری کنند و دیگران از آن خبر نداشته باشند.

لذا امام حسین (علیه السلام) وقتی این مطالب را مطرح می‏فرمود، هیچ کس ناراحت و عصبی نمی‌شد که آقا چرا کفر می‏گویی؟! یا مثلاً چرا به مقدسات توهین می‌کنی؟! همه می‌دانستند و از فساد اینها با خبر بودند و اصلاً برایشان تازه‏گی نداشت که بخواهند ناراحت شوند. من اینها را که می‏گویم برای این است که مطلب را یک مقدار باز کنم تا نقطه ابهامی نماند.

اشاره حضرت به فضائل و حقّانیّت خود
کلام حضرت به اینجا رسید که: «وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ فَأنَا حُسَینُ‌بنُ‌عَلِیٍ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ بِنتِ رَسُولِ اللهِ وَ نَفْسِي مَعَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَهْلِي وَ وُلْدِي مَعَ أَهَالِيكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ فَلَكُمْ بِي أُسْوَةٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عُهُودَكُمْ وَ خَلَعْتُمْ بَيْعَتَكُمْ فَلَعَمْرِي مَا هِيَ مِنْكُمْ بِنُكْرٍ»؛ حضرت نام و نشان خودش را گفت و بعد فرمود خودم در میان شما هستم، خانواده‌ام میان خانواده‌های شما است و فرزندانم در بین فرزندان شمایند. پس به من که الگوی شما هستم اقتدا کنید و البته اگر پیمانتان را بشکنید و بیعتتان را بگسلید، هیچ از شما به دور نخواهد بود. به جان خودم سوگند این از شما بعید نیست که چنین پیمان بشکنید؛ چون شما آدم‏های پیمان‏شکنی هستید و این کارهایتان سابقه دارد.

علم حضرت به بیعت‌شکنی کوفیان
بعد حضرت می‏فرماید: «لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِي»؛ شما کوفی‏ها پیش از این با پدرم چنین کردید. «لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِي وَ أَخِي وَ ابْنِ عَمِّي»؛ من شما را می‏شناسم که چگونه آدم‏هایی هستید. می‌دانم که شما با پدرم چگونه رفتار کردید، با برادرم چگونه و با فرستاده‏ام مسلم چه‌طور رفتار کردید. «وَ الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ».[8] آدم فریب خورده کسی است که فریب شما را بخورد. یعنی حضرت در همان اوّلین برخورد با آنها، این را گفت. معنایش این است که من فریب شما را نمی‏خورم. حسین(علیه‏السلام) مغرور نبود. إن‏شاءالله دیگر جای ابهامی باقی نمانده است. این خطبه را همه تواریخ نقل کرده‏اند. می‏خواستم بگویم که امام حسین اصلاً و ابداً در این راه جهل نداشت که فریب بخورد. اصل مطلب این است که حسین(علیه‏السلام) در این حرکت نه فریب‌خورده بود و نه کسی را فریب داد.

انواع دشمنان حضرت نسبت به عذاب الهی

1. سران و حاکمان
امّا مطلبی که می‏خواستم در این جلسه عرض کنم، راجع به سرنوشت مقابلینِ حضرت است. حضرت درباره کسانی که در مقابلش بودند، گفت همه‌تان به ذلّت و مرگ دچار خواهید شد. تعبیرهای حضرت همگانی است. یعنی خدا با همه شما این معامله را می‏کند. حالا می‏خواهم یک اشکال طلبگی کنم؛ چرا همه‏شان؟! حال این‌که مردم سه دسته بودند؛ یک دسته سران و بزرگانی بودند که امام حسین را خوب می‏شناختند و می‏دانستند که حق هم با او است. عاقبت اینها در دنیا و آخرت پستی و ذلّت است و در این هم هیچ تأمل و اشکالی نداریم.

2.تهدیدی‌ها و تطمیعی‌ها
دسته دوم گروهی بودند که مغرور به دنیا بودند و به اینها وعده ریاست یا پول داده شده بود؛ که این گروه با پول و ریاست یا تهدید به مرگ و این چیزها فریب خورده بودند. مثل گروهی از سران قبائل و عشایر، که عبیدالله اینها را خواست و تطمیع و تهدیدشان کرد که اگر با حسین همراهی کنید، چنین و چنان می‏کنم. اینها هم مستحق هستند که عذاب دنیا و آخرت را بچشند. ما شبهه‏ای در این قِسم هم نداریم. اینها هم حقّشان است؛ چون در مقابل وعده دنیا یا برای ترس از تهدیدها، در برابر حکم خدا ایستاده‌اند. لذا همان‌طور که امام حسین هم می‏فرماید، سرنوشت اینها چنین و چنان می‏شود و سرانجام، خداوند اینها را به خواری می‌کشاند و همه‌شان را از بین می‌برد.

3. تحمیقی‌ها
امّا دسته سوّم می‏ماند که دسته تحمیقی‏ها است. این دسته کسانی هستند که سران حکومت شیطانی، از باورهای دینی‌شان سوءاستفاده کردند و این شعارها را مطرح کردند که حسین بر علیه امیرالمؤنین خروج کرده و او یک طاغی و یاغی است و به این شکل اینها را فریب دادند. فریب اینها نه به خاطر تطمیع به پول و مقام بود و نه تهدید جان و آسایش بود. هیچ کدام نبود.

چرا باید همه عذاب شوند؟
حال سؤال اینجا است که چرا اینها باید خوار شوند؟ اینهایی که تحمیق شدند چه گناهی داشتند؟ اینها که به‌خاطر سادگی و جهالت دچار این اشتباه شدند و ابزار دست حاکمان فاسد خود شدند، چرا باید عذاب ببینند و در دنیا و آخرت ذلّت و خواری را تحمل کنند؟ اینها چرا داخل در این سرنوشت هستند؟ چون حضرت به طور کلّی فرمود که همه شما سرنوشتتان این خواهد بود، حال آن‌که عدّه‏ای به قصد قُربت آمده بودند و بر روی حسین شمشیر می‌کشیدند و این کارها را می‏کردند.[9]

اوّلاً؛ امام مدام روشنگری می‌کرد
حالا من می‏خواهم به این مطلب جواب دهم. اوّل اینکه امام حسین از همان ابتدا، در مدینه که با استاندار مدینه و مروان بن‌حکم برخورد کرد و حرکتش را شروع کرد تا روز عاشورا، دقیقاً به این نکته توجه داشت و تا آخرین لحظات، طرفین این درگیری را معرفی می‏کند تا جای تاریکی برای اینها نماند. در اوّلین خطبه‏ای که در مقابل کوفی‏ها خواند، دیدید که چقدر زیبا بحث را روشن کرد و برای تحمیق‌شده‌ها هم حجّت را تمام کرد. حضرت گفت یزید را که می‏شناسید، من را هم که می‏شناسید. دیگر چه می‏خواهید تا متوجه شوید؟ چرا باز هم احمق هستید؟
آیا صِرف شعار دادن کافی است؟!

کسی که تحمیق شده است وقتی جهالتش برطرف شود باید بیدار شود؛ چون بر اساس جهلش، فریبِ شعارها و حرف‌ها را خورده بود. آیا صِرف این‌که کسانی شعار دینی دهند شما دنبالشان می‏دوید؟! مگر عقل و شعور ندارید؟! امام حسین هیچ کوتاهی نکرد و مُدام روشن‌گری می‌فرمود تا کسی در تاریکی جهالت باقی نماند و بهانه نداشته باشد. لذا در اوّلین برخورد و مواجهه‏اش، کاملاً قضیه را توضیح داد. هم احوال آن طرف را شرح کرد و هم خصوصیات این طرف را.

ثانیاً؛ کوفی‌ها اهل بیت را خوب می‌شناختند
کوفی‏ها هم کسانی بودند که اهل بیت را خوب می‏شناختند. این خودش نکته مهمی است که می‏گویم. ممکن است کسانی در دیگر بلاد اسلامی اهل بیت را نشناسند؛ ولی مردم کوفه نسبت به اهل بیت شناخت کامل داشتند. چون مقرّ حکومت علی(علیه‏السلام) کوفه بود. اگر اینها را کنار هم بگذاریم این حرف‏ها را نمی‏توانیم بگوییم که کوفیان امام حسین را نمی‏شناختند، امّا با حرف‌هایش و خطبه‌هایش باز هم جهلشان برطرف نشد. نخیر! پدرش را می‏شناختند، خودش را می‏شناختند، برادراش را می‏شناختند، خواهرش را می‏شناختند، همه‏شان را می‏شناختند. اینها همه مدتی را در کوفه بودند.

جای ابهامی نبود که کسی احمق بماند!
می‏خواهم بگویم این اشکال مثل سنگ انداختن در تاریکی است. خوب حضرت را می‏شناختند و با خطبه‌های امام جای هیچ ابهامی باقی نماند. امام واقعاً حجّت را بر کوفیان تمام کرد. واقعاً این‏طور بود. چون لشکر دشمن همه از کوفه بودند و کوفه هم مقرّ حکومت علی(علیه‏السلام) بود. یک وقت می‏گویی مردم یمن بودند که امام را نمی‌شناختند، حرفت جای تأمّل دارد؛ ولی اینها آگاهی کامل داشتند و چنین تصویری در مورد اینها نمی‏توان فرض کرد.

علی(علیه‏السلام) حجّت بالغه خداوند
لذا علی(علیه‏السلام) حجّت بالغه حق روی زمین است. چون وجود او حجّت را بر مردم تمام کرد و همه را با حق آشنا کرد. ای کوفیان! مگر شعور نداشتید، که دنبال شعار اینها به راه افتادید، حال آن‌که می‌دیدید اینها دارند خلافِ دین عمل می‌کنند؟! شعورتان کجا رفته بود؟! صِرف اینکه من آمدم و به تو گفتم که اینها خارجی هستند، شما باید باور کنید؟!

حسینبن‌علی «خارجی» شده است!!!
داستان مسلم جسّاس را در هنگام ورود اهل بیت به کوفه شنیده‌اید. مسلم گچ‏کار بود و داشت دارالعماره را گچ‏کاری می‏کرد. می‌گوید دیدم سر و صدا شده و بساطی به راه افتاده که متعجّب شدم. از یکی از خدمه‌ها پرسیدم چه خبر شده است؟ این سر و صداها برای چیست؟ گفت مگر نمی‏دانی؟! یک خارجی علیه یزید خروج کرده، او را شکست داده‌ و حالا خاندانش را به اسارت گرفته‌اند. گفتم اسم این خارجی چیست؟ گفت حسین بن‌علی. مسلم می‏گوید چیزی نگفتم و صبر کردم تا او برود؛ چون او از مزدوران دارالعماره بود. وقتی رفت، چنان سیلی به صورت خودم زدم که وامصیبتاه! حسین بن‏علی شد خارجی؟ ببین دنیا به کجا کشیده که به فرزند رسول خدا می‌گویند خارجی. چرا این‌قدر احمق هستید؟ شعورتان کجا رفته است؟ چه شده که حسین بن‌علی را خارجی می‌نامید؟

حجّت‌های ظاهری و باطنی خداوند
من یک روایت می‏خوانم، خوب گوش کنید! در ذیل این آیه شریفه: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ»، روایتی از امام هفتم (علیه السلام) است که فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ» خدا بر مردم دو حجّت دارد، «حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَیهِمُ السَّلامُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ».[10] یک حجّت ظاهری که پیامبران و امامان هستند و یکی هم حجّت درونی که عقل است. فهمت کجا رفت؟ شعورت کجا رفت؟ خوب برو تحقیق کن! این را هم به شما بگویم؛ کارهای خدا حساب‏شده و دقیق است. اینکه امام حسین گفت شما به خواری کشیده خواهید شد، منظور هم خواری دنیا است و هم خواری اُخروی. هر دو مورد هست. تنها ذلّت اینجا مطرح نیست، بلکه سرانجام عمل اینها، اثر وضعی‌اش این است.

مخاصمه خدا با گنا‌ه‏کاران، در روز قیامت
حالا می‏رویم سراغ آخرت؛ در ذیل همین آیه شریفه یک روایت از امام صادق(علیه‏السلام) است که فرمود: «قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَيَخْصِمُهُ» سؤال کردند که آقا! می‏شود بفرمایید این آیه یعنی چه؟ «فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ لِلْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَ كُنْتَ عَالِماً»؛ حضرت فرمود روز قیامت که می‏شود، خداوند بنده‏اش را می‏آورد و می‏گوید، می‏دانستی یا نه؟ « فَإِنْ قَالَ نَعَمْ»، اگر بگوید می‏دانستم، می‌گویند می‏دانستی که این کار بد است؟! می‏دانستی این کار گناه است؟! می‏دانستی این حرام است؟! اگر می‏دانستی چرا آن را ترک نکردی؟ «قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ كُنْتُ جَاهِلًا»؛ اگر بگوید نمی‏دانستم، مگر خدا رهایش می‏کند؟ «قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ»؛ چرا نرفتی یاد بگیری تا عمل کنی؟ «وَ ذَلِكَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ».[11]این حجّت بالغه خدا است.

ندانستن تکلیف را ساقط نمی‌کند
صِرف اینکه من نمی‏دانستم انسان را بریء‌الذّمه نمی‌کند. وظیفه است که بروی و یاد بگیری. خدا به تو عقل و شعور داده، معیار داده، همه چیز داده است تا راه را بیابی و به بیراهه نروی. قیامت هم به خاطر همین که عقل داری تو را مواخذه می‌کنند. اثر وضعی فریب خوردن، در دنیا خواری و در قیامت هم مواخذه الهی است. خدا رهایت نمی‏کند. پس بنابراین نگویید: همه‏شان مستحقّ نبودند. این‌که می‌بینیم نفرین‏هایی از امام حسین(علیه السلام) صادر شده است و نسبت به همه است برای این است که همه مستحق عذاب و نفرین بودند.
خدایا تک‏تک اینها را بکش!

در کامل می‏نویسد. «إشتَدَّ عَطَشُ الحُسَينِ فَدَنَا مِنَ الفُرَاتِ لِيَشرِبَ »؛ عطش امام حسین زیاد شد و رفت به سمت فرات تا آب تهیه کند. «فَرَمَاهُ حُصَينُ بنُ نُمَيرٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فِي فَمِهِ»؛ این خبیث آمد و تیری به سوی حضرت انداخت که به دهان حضرت اصابت کرد... « فَجَعَلَ يَتَلَقَّى الدَّمَ بِيَدِهِ وَ رَمَى بِهِ إلَى السَّمَاءِ»؛ خون‏ها را با دست گرفت و به آسمان پاشید.. «ثُمَّ حَمِدَ اللهَ وَ أُثنِىَ عَلَيهِ»؛ حضرت ابتدا حمد و ثنای خدا را گفت؛ بعد هم فرمود: «اللَّهُمَّ إنِّي أشكُو إلَيكَ مَا يَصنَعُ بِابنِ بِنتِ نَبِيِّكَ»؛ خدایا من شکایت به تو می‏کنم از این رفتاری که اینها با پسر دختر پیغمبرت دارند. بعد گفت: «اللَّهُمَّ أحصِهِم عَدَداً»؛ خدایا، یکایک آنها را بشمار تا کسی از حساب نیفتد؛ «وَ اقتُلهُم بَدَداً»؛ یکایکشان را بکش؛ «وَ لَا تَبقِ مِنهُم أحَداً».[12] اَحدی از اینها را باقی مگذار.

امام هیچ نقطه تاریکی باقی نگذاشت
بر اساس آنچه هشام در تذکره ‏اش می‏نویسد، حضرت دیگر اصلاً جایی باقی نگذاشت که اینها بتوانند در اسلام حسین(علیه‏السلام) شُبهه کنند. می‏گوید وقتی دید که اینها اصرار دارند امام حسین را بکشند، «أخَذَ المُصحَفَ وَ نَشَرَهُ وَ جَعَلَهُ عَلَی رَأسِه»؛ قرآن را گرفت، باز کرد و به آنها نشان داد و روی سرش گذاشت. «وَ نَادَی بَینِی وَ بَینَکُم کِتَابُ اللهِ وَ جَدّی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ»؛ گفت بیایید، این قرآن و جدّم پیغمبر حاکم بین من و شما باشند. یعنی امام حسین اصلاً نقطه تاریکی نگذاشت برای اینها که بعد کسی این حرف را بزند که چرا این‏طوری نفرین می‏کند. بعد فرمود: «یَا قَومُ بِمَ تَستَحِلُّونَ دَمِی»؛ آخر چه شده که خون من را حلال می‏ دانید؟ 

بعد می ‏نویسد: «فإذَا بِطِفلٍ یَبکِی عَطَشاً»؛ یک وقت حسین‏(علیه‏السلام) دید صدای بچه می‏آید که از شدت تشنگی دارد گریه می‏کند. دیگران این‏طور می‏نویسند که امام حسین به اطرافش نگاه کرد؛ دید تمام این بنی‏هاشم شهید شده ‏اند؛ اصحاب هم همه شهید شده ‏اند. دیگرهیچ کس باقی نمانده و حضرت تک و تنها است. صدایش را بلند کرد: «فَنَادَی هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ اللهِ هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرُنا هَل مِن مُغِیثٍ یُغِیثُنا»... بعد آمد کنار درب خیمه؛ «فَتَقَدَّمَ إلَی بَابِ الخِیمَةِ وَ قَالَ یَا أُختَاه نَاوِلِینِی بِوَلَدِیَ الرَّضیع»؛ آمد درب خیمه به خواهر گفت آن بچه شیرخواره مرا بیاور... علی‏اصغر باب الحوائج است. شما در دعاها شنیده‏اید که می‏گویند: «إلهی بِدَمِ المَظلُوم»؛ این «دم المظلوم» خون گلوی اصغر است...

در یک نقل می‏ نویسند حضرت، علی اصغر را آورد در پیش لشکر و روی دست بلند کرد و گفت: «إن لَم تَرحَمُونِی فَارحَمُوا هَذَا الرَّضیع»؛ یعنی اگر به من رحم نمی‏کنید، به این طفل شیرخواره رحم کنید. «أمَا تَرَونَهُ کَیفَ یَتَلَذَّی عَطَشاً»؛ مگر نمی‏بینید چگونه از تشنگی دارد بی‏تابی می‏ کند؟... مجلسی می‏نویسد: «فَبَینَمَا هُوَ یُخَاطِبُهُم»؛ یعنی نگذاشتند حرف این پدر تمام شود؛ «إذ رَماهُ حَرمَلَةُ بنُ کَاهِلِ الأسَدِیّ بِسَهمٍ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الأُذُنِ إلَی الأُذُنِ»...

------------------------------------------------------------------------
[1]. سوره مبارکه اعراف، آیه 51
[2]. بحارالأنوار، ج 45، ص 87
[3]. بحارالأنوار، ج 44، ص 374
[4]. البته این قضیه را مورّخین به چندگونه نقل کرده‌اند.
[5]. أمالي‏صدوق، ص 153
[6]. قوم سباء قومی بودند که یک زن بر آنها حکومت می‌کرد.
[7]. احتجاج، ج 2، ص 307
[8]. بحارالأنوار، ج 44، ص 381
[9]. البته کارشان قربة إلی الشیطان بود و به‌خاطر فریب سرانشان خیال می‌کردند قربة إلی الله است.
[10]. اصول کافی، ج 1، ص 15
[11]. بحارالأنوار، ج 1، ص 177
[12]. الكامل، ج‏4، ص76


التماس دعا

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین