سلوك عاشورايي
"بينش و نگرش؛ بصيرت ديني" در كتاب سلوك عاشورايي آيت الله مجتبي تهراني منزل نهم(بخش هفتم)
امام حسین(ع)؛ انسان ضدّ غرور(7)
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين
"الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا”.[1]
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیهالسلام) بود. عرض شد که این حرکت صحیفهای از درسهای گوناگون در ابعاد معرفتیِ معنوی، فضیلتی انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی بود. بالأخره عرض کردم که امام حسین(علیهالسلام) مصلحی غیور و انسانی ضدّ غرور بود و در این قیام و حرکت به هدفی که داشت، رسید و آن هدف هم بقای اسلام بود. سرانجام حرکت را هم از همان اوّل میدانست که چیست و به کجا مُنتهی میشود، همه چیز را میدانست؛ هم سرانجام کار خودش را و هم سرانجام کسانی که با او مقابله میکنند را میدانست.
من در جلسه گذشته دو مورد را نقل کردم که امام حسین(علیهالسلام) نسبت به سرانجام کسانی که با او مقابله میکردند، تذکّر داد. برای تأیید این مطلب نمونههای دیگری را میگویم که بدانید فقط در این چند مورد نبوده و در چند جای دیگر هم حضرت به عاقبت و سرانجام کار اشاره داشتند. حضرت در همان مسیری که میآمد، در چند مورد هم راجع به خودش و هم راجع به آنها، متذکّر عاقبت کار شدند. امام حسین دو عین و دو چشم داشت؛ یکی برای نگاه به خود و یکی برای نگاه به مقابلین خود؛ یعنی حضرت هر دو طرف را نگاه میکرد.
اشاره حضرت به شهادت خود
در تاریخ آمده که وقتی حضرت به بطن عقبه رسید، به اصحابش گفت: «مَا أَرَانِي إِلَّا مَقْتُولًا»؛ این تعبیر یعنی من درباره خودم هیچ چیزی پیشبینی نمیکنم جز اینکه کشته میشوم و شهید میشوم. بعد فرمود: «رَأَيْتُهَا فِي الْمَنَامِ رَأَيْتُ كِلَاباً تَنْهَشُنِي أَشَدُّهَا عَلَيَّ كَلْبٌ أَبْقَع».[2] من در خواب دیدم که سگهایی به من حمله کرده و سختترینشان یک سگ سیاه و سفید بود. در اینجا دارد که پیرمردی بنام عَمرو از قبیله اَکرمه، که در همان بطن عقبه با امام حسین برخورد کرده بود، به حضرت خطاب میکند که شما کجا داری میروی؟ امام میفرماید به طرف کوفه میروم. او امام حسین را قسم میدهد و میگوید شما را به خدا سوگند میدهم که از همینجا برگردید! زیرا من فکر میکنم در این سفر جز با نیزه و شمشیر، با چیز دیگری مواجه نخواهید شد. او گفت این کار خطرناک است و من میدانم که قضیه به کجا منتهی خواهد شد، شما هم که خودت داری آخرش را پیشبینی میکنی. لذا من به هیچ وجه رفتنِ شما را صلاح نمیدانم.
اشاره به سرانجام کار دشمنان
امام حسین به او گفت: «یَا عَبدَ الله»؛ ای بنده خدا! «لَيْسَ يَخْفَى عَلَيَّ الرَّأْيُ»؛ خیال نکنی که این مطالبی را که تو فهمیدی من نمیفهمم! مسأله برای من واضح و روشن است؛ «وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يُغْلَبُ عَلَى أَمْرِهِ. ثُمَّ قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَدَعُونَنِي حَتَّى يَسْتَخْرِجُوا هَذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوْفِي»؛ اصلاً اینها من را دعوت کردهاند که مرا بکشند و خونم را بریزند. ببینید امام چگونه دارد صحبت میکند. « فَإِذَا فَعَلُوا سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلُّهُمْ»؛ وقتی آنها این کار را کردند، خداوند کسی را بر اینها مسلّط میکند که خوارشان کند. «حَتَّى يَكُونُوا أَذَلَّ فِرَقِ الْأُمَم».[3] تا جایی که خوارترین امّتها خواهند شد.
پیشبینی ذلّت و خواری برای دشمنان
من اینها را عرض میکنم که بگویم صحبت دو سه مورد نیست و خبر دادن حضرت نسبت به سرنوشت و سرانجام کار، متعدّد بوده است. در یکی دیگر از منازل، مردی از اهالی کوفه بنام ابوهرم،[4]يَابنَالنَّبِي! مَا الَّذِي أخرَجَكَ مِنَ المَدِينَةِ»؛ ای فرزند پیغمبر! چه چیز موجب شده که از حرم جدّت جدا شوی و به اینجا بیایی؟ چه انگیزهای داری؟ امام به او فرمود: «وَيحَكَ يَاأبَاهِرَمِ! شَتَمُوا عِرضِي فَصَبَرتُ وَ طَلَبُوا مَالِي فَصَبَرتُ»؛ حضرت شروع کرد یکییکی ظلمهایی که بنیامیّه به او روا داشتند را بیان کرد و بعد این جملات را فرمود که غرضم همین بخش از فرمایش حضرت است: «وَ طَلَبُوا دَمِي فَهَرَبتُ وَ أيْمُ اللهَ لَيَقتُلُنَّنِي»؛ الآن هم دنبال خون من هستند و به خدا قسم که اینها من را میکشند. «ثُمَّ لَيُلبِسَنَّهُمُ اللهُ ذُلّاً شَامِلاً وَ سَيفاً قَاطِعاً وَ لَيُسَلِّطَنَّ عَلَيهِم مَن يَذُلُّهُم حَتَّی یَکُونَ أذَلَّ مِن قَومِ سَبَاءٍ».[5] و خدا لباس ذلّت فراگیر و شمشیر برنده را بر آنها پوشانده و کسی را بر آنها مسلّط خواهد نمود که از قوم سباء هم پستتر شوند.[6] خدمت امام حسین(علیهالسلام) آمد و عرض کرد: ««امام» نمیدانست چه خواهد شد؟!
من در جلسه گذشته گفتم و تذکّر دادم که یکوقت خیال نکنید حضرت پایان کار را نمیدانست و فریب خورده بود. ایشان هم سرانجام کار خود را میدانست و هم عاقبت کار آنها را. هم سرانجام خودش را میگفت و هم سرانجام آنها را. یک چنین آدمی را میشود گفت که ـنعوذ باللهـ فریب خورده بود؟! آیا امام آیااااآحسین مغرور بود؟! من هنوز مطلب اساسیام را نگفتهام و بعداً خواهم گفت.
اوّلین برخورد با کوفیان
شما به اوّلین برخوردی که حضرت با آنها داشت نگاه کنید؛ اوّلین برخورد همان موقعی است که با سپاه حُرّ روبرو شدند. گروه آنها، هزار نفر از کوفیها بودند که آمده بودند جلوی حضرت را بگیرند. حضرت در آنجا خطبهای خواند. خطاب به آنها فرمود: «أیُّهَا النَّاسُ فَقَد عَلِمتُم أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلّی اللهُ علَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیهِ بِفِعٍْل وَ لَا قَوْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ اینها جملاتی است که شما زیاد شنیدهاید و بالای منبرها زیاد میخوانند. حضرت میگوید شما میدانید که پیغمبر فرموده است که اگر کسی ببنید حاکم جائری، حرام الهی را حلال میکند، عهد الهی میشکند و در میان مردم به سنّت الهی عمل نمیکند، با این حال نه عملاً نه قولاً در مقابل او نایستد، این یک قانون الهی است که خداوند او را به همان جایگاهی وارد میکند که آن حاکم را وارد کرده است.
روشنگری جنایات امویان
امام حسین اوّل این روایت را از پیغمبر نقل کرد و بعد خودش فرمود: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ». یعنی شما میدانید که این گروهی که بر سرِ کار هستند، با اطاعت شیطان همراه شدهاند و از بندگی خدای رحمان گردنکشی میکنند. فساد و تباهی را آشکار ساخته و حدود را تعطیل کردهاند. فَیء را که برای مسلمین است، میان خویش تقسیم میکنند و حلال را حرام و حرام را حلال کردهاند و حال آنکه من به خاطر نزدیکیام به رسول خدا، به این امر سزاوارترم.
هشدار نسبت به انهدام فروع دین
اینجا حضرت کاملاً روشن و واضح، به لشکریانی که از کوفه آمدهاند خطاب میکند و میگوید شماها میگویید ما مسلمانیم؟! مسلمان کیست؟ مسلمان کسی است که دین اسلام را قبول کرده است. دین اسلام چیست؟ مجموعهای از اعتقادیات و دستوراتی است که اصول و فروع نامیده میشود. دین اسلام این مجموعه است. حالا ببینیم آن چیزهایی که جزء فروع احکام الهی است، چیست؟ همه اینها دارد در جامعه اسلامی وارونه میشود. همه فروع دین دارد تغییر میکند. این را که دیگر دارید به چشمتان میبینید. احکام دارد وارونه میشود. معنای این اتفاق این است که باید فاتحه اسلام را خواند. «وَ عَلَی الإسلَامِ السَّلَامُ». حضرت بسیار ساده و روشن مطلب را به آنها تفهیم کردند.
هدم دین به وسیله تغییر فروع دین
این را هم تذکّر بدهم که اینطور نبود که حکومت یزید به صورت علنی با اعتقادات اسلامی مخالفت کند، بلکه در سطح جامعه احکام را تغییر داده بود و داشت دین را از بین میبرد. البته بحث «شخص یزید» جدا است؛ یزید خودش خیلی رُک و بیپرده بود؛ نه در امور اعتقادیاش و نه در مسائل عملیاش و اصلاً پنهانکاری نمیکرد. یزید، غیرِ پدرش معاویه بود. چون معاویه حیلهگرد بود؛ ولی او خیلی بیپرده بود. مثل عمرو عاص هم نبود که اهل دوز و کلک باشد. لذا یزید در امور اعتقادی گفت: «لَعِبَت هَاشِمُ بِالمُلکِ فَلَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحیٌ نَزَلَ».[7] او با این جمله، اصلاً مبنای نبوّت و وحی را رد کرد. در مسائل عملی و فروع دین هم علناً شُرب خمر میکرد و چه فسادهایی که مرتکب نمیشد!
همه از فساد یزید آگاه بودند
بنابراین، هم از نظر اعتقادی و هم از نظر عملی، شباهت به مسلمان نداشت. لذا این که امام حسین میگفت حکومت فعلی فاسد است و حلال و حرام را تغییر میدهد، برای هیچ کس یک امر پنهانی نبود و حتّی سران حکومت یزید هم این مسائل را میدانستند. حتّی در بین خودشان هم وقتی سرانشان مینشستند، خودشان به یزید بد میگفتند. بروید و در تاریخ ببینید که وقتی عبیدالله با عمر سعد صحبت میکرد، یکی به دیگری میگفت تو که میدانی یزید چهکاره است! دیگری هم قبول میکرد! چون این مسأله، امری نبود که اینها بتوانند پنهانکاری کنند و دیگران از آن خبر نداشته باشند.
لذا امام حسین (علیه السلام) وقتی این مطالب را مطرح میفرمود، هیچ کس ناراحت و عصبی نمیشد که آقا چرا کفر میگویی؟! یا مثلاً چرا به مقدسات توهین میکنی؟! همه میدانستند و از فساد اینها با خبر بودند و اصلاً برایشان تازهگی نداشت که بخواهند ناراحت شوند. من اینها را که میگویم برای این است که مطلب را یک مقدار باز کنم تا نقطه ابهامی نماند.
اشاره حضرت به فضائل و حقّانیّت خود
کلام حضرت به اینجا رسید که: «وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ فَأنَا حُسَینُبنُعَلِیٍ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ بِنتِ رَسُولِ اللهِ وَ نَفْسِي مَعَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَهْلِي وَ وُلْدِي مَعَ أَهَالِيكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ فَلَكُمْ بِي أُسْوَةٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عُهُودَكُمْ وَ خَلَعْتُمْ بَيْعَتَكُمْ فَلَعَمْرِي مَا هِيَ مِنْكُمْ بِنُكْرٍ»؛ حضرت نام و نشان خودش را گفت و بعد فرمود خودم در میان شما هستم، خانوادهام میان خانوادههای شما است و فرزندانم در بین فرزندان شمایند. پس به من که الگوی شما هستم اقتدا کنید و البته اگر پیمانتان را بشکنید و بیعتتان را بگسلید، هیچ از شما به دور نخواهد بود. به جان خودم سوگند این از شما بعید نیست که چنین پیمان بشکنید؛ چون شما آدمهای پیمانشکنی هستید و این کارهایتان سابقه دارد.
علم حضرت به بیعتشکنی کوفیان
بعد حضرت میفرماید: «لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِي»؛ شما کوفیها پیش از این با پدرم چنین کردید. «لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِي وَ أَخِي وَ ابْنِ عَمِّي»؛ من شما را میشناسم که چگونه آدمهایی هستید. میدانم که شما با پدرم چگونه رفتار کردید، با برادرم چگونه و با فرستادهام مسلم چهطور رفتار کردید. «وَ الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ».[8] آدم فریب خورده کسی است که فریب شما را بخورد. یعنی حضرت در همان اوّلین برخورد با آنها، این را گفت. معنایش این است که من فریب شما را نمیخورم. حسین(علیهالسلام) مغرور نبود. إنشاءالله دیگر جای ابهامی باقی نمانده است. این خطبه را همه تواریخ نقل کردهاند. میخواستم بگویم که امام حسین اصلاً و ابداً در این راه جهل نداشت که فریب بخورد. اصل مطلب این است که حسین(علیهالسلام) در این حرکت نه فریبخورده بود و نه کسی را فریب داد.
انواع دشمنان حضرت نسبت به عذاب الهی
1. سران و حاکمان
امّا مطلبی که میخواستم در این جلسه عرض کنم، راجع به سرنوشت مقابلینِ حضرت است. حضرت درباره کسانی که در مقابلش بودند، گفت همهتان به ذلّت و مرگ دچار خواهید شد. تعبیرهای حضرت همگانی است. یعنی خدا با همه شما این معامله را میکند. حالا میخواهم یک اشکال طلبگی کنم؛ چرا همهشان؟! حال اینکه مردم سه دسته بودند؛ یک دسته سران و بزرگانی بودند که امام حسین را خوب میشناختند و میدانستند که حق هم با او است. عاقبت اینها در دنیا و آخرت پستی و ذلّت است و در این هم هیچ تأمل و اشکالی نداریم.
2.تهدیدیها و تطمیعیها
دسته دوم گروهی بودند که مغرور به دنیا بودند و به اینها وعده ریاست یا پول داده شده بود؛ که این گروه با پول و ریاست یا تهدید به مرگ و این چیزها فریب خورده بودند. مثل گروهی از سران قبائل و عشایر، که عبیدالله اینها را خواست و تطمیع و تهدیدشان کرد که اگر با حسین همراهی کنید، چنین و چنان میکنم. اینها هم مستحق هستند که عذاب دنیا و آخرت را بچشند. ما شبههای در این قِسم هم نداریم. اینها هم حقّشان است؛ چون در مقابل وعده دنیا یا برای ترس از تهدیدها، در برابر حکم خدا ایستادهاند. لذا همانطور که امام حسین هم میفرماید، سرنوشت اینها چنین و چنان میشود و سرانجام، خداوند اینها را به خواری میکشاند و همهشان را از بین میبرد.
3. تحمیقیها
امّا دسته سوّم میماند که دسته تحمیقیها است. این دسته کسانی هستند که سران حکومت شیطانی، از باورهای دینیشان سوءاستفاده کردند و این شعارها را مطرح کردند که حسین بر علیه امیرالمؤنین خروج کرده و او یک طاغی و یاغی است و به این شکل اینها را فریب دادند. فریب اینها نه به خاطر تطمیع به پول و مقام بود و نه تهدید جان و آسایش بود. هیچ کدام نبود.
چرا باید همه عذاب شوند؟
حال سؤال اینجا است که چرا اینها باید خوار شوند؟ اینهایی که تحمیق شدند چه گناهی داشتند؟ اینها که بهخاطر سادگی و جهالت دچار این اشتباه شدند و ابزار دست حاکمان فاسد خود شدند، چرا باید عذاب ببینند و در دنیا و آخرت ذلّت و خواری را تحمل کنند؟ اینها چرا داخل در این سرنوشت هستند؟ چون حضرت به طور کلّی فرمود که همه شما سرنوشتتان این خواهد بود، حال آنکه عدّهای به قصد قُربت آمده بودند و بر روی حسین شمشیر میکشیدند و این کارها را میکردند.[9]
اوّلاً؛ امام مدام روشنگری میکرد
حالا من میخواهم به این مطلب جواب دهم. اوّل اینکه امام حسین از همان ابتدا، در مدینه که با استاندار مدینه و مروان بنحکم برخورد کرد و حرکتش را شروع کرد تا روز عاشورا، دقیقاً به این نکته توجه داشت و تا آخرین لحظات، طرفین این درگیری را معرفی میکند تا جای تاریکی برای اینها نماند. در اوّلین خطبهای که در مقابل کوفیها خواند، دیدید که چقدر زیبا بحث را روشن کرد و برای تحمیقشدهها هم حجّت را تمام کرد. حضرت گفت یزید را که میشناسید، من را هم که میشناسید. دیگر چه میخواهید تا متوجه شوید؟ چرا باز هم احمق هستید؟
آیا صِرف شعار دادن کافی است؟!
کسی که تحمیق شده است وقتی جهالتش برطرف شود باید بیدار شود؛ چون بر اساس جهلش، فریبِ شعارها و حرفها را خورده بود. آیا صِرف اینکه کسانی شعار دینی دهند شما دنبالشان میدوید؟! مگر عقل و شعور ندارید؟! امام حسین هیچ کوتاهی نکرد و مُدام روشنگری میفرمود تا کسی در تاریکی جهالت باقی نماند و بهانه نداشته باشد. لذا در اوّلین برخورد و مواجههاش، کاملاً قضیه را توضیح داد. هم احوال آن طرف را شرح کرد و هم خصوصیات این طرف را.
ثانیاً؛ کوفیها اهل بیت را خوب میشناختند
کوفیها هم کسانی بودند که اهل بیت را خوب میشناختند. این خودش نکته مهمی است که میگویم. ممکن است کسانی در دیگر بلاد اسلامی اهل بیت را نشناسند؛ ولی مردم کوفه نسبت به اهل بیت شناخت کامل داشتند. چون مقرّ حکومت علی(علیهالسلام) کوفه بود. اگر اینها را کنار هم بگذاریم این حرفها را نمیتوانیم بگوییم که کوفیان امام حسین را نمیشناختند، امّا با حرفهایش و خطبههایش باز هم جهلشان برطرف نشد. نخیر! پدرش را میشناختند، خودش را میشناختند، برادراش را میشناختند، خواهرش را میشناختند، همهشان را میشناختند. اینها همه مدتی را در کوفه بودند.
جای ابهامی نبود که کسی احمق بماند!
میخواهم بگویم این اشکال مثل سنگ انداختن در تاریکی است. خوب حضرت را میشناختند و با خطبههای امام جای هیچ ابهامی باقی نماند. امام واقعاً حجّت را بر کوفیان تمام کرد. واقعاً اینطور بود. چون لشکر دشمن همه از کوفه بودند و کوفه هم مقرّ حکومت علی(علیهالسلام) بود. یک وقت میگویی مردم یمن بودند که امام را نمیشناختند، حرفت جای تأمّل دارد؛ ولی اینها آگاهی کامل داشتند و چنین تصویری در مورد اینها نمیتوان فرض کرد.
علی(علیهالسلام) حجّت بالغه خداوند
لذا علی(علیهالسلام) حجّت بالغه حق روی زمین است. چون وجود او حجّت را بر مردم تمام کرد و همه را با حق آشنا کرد. ای کوفیان! مگر شعور نداشتید، که دنبال شعار اینها به راه افتادید، حال آنکه میدیدید اینها دارند خلافِ دین عمل میکنند؟! شعورتان کجا رفته بود؟! صِرف اینکه من آمدم و به تو گفتم که اینها خارجی هستند، شما باید باور کنید؟!
حسینبنعلی «خارجی» شده است!!!
داستان مسلم جسّاس را در هنگام ورود اهل بیت به کوفه شنیدهاید. مسلم گچکار بود و داشت دارالعماره را گچکاری میکرد. میگوید دیدم سر و صدا شده و بساطی به راه افتاده که متعجّب شدم. از یکی از خدمهها پرسیدم چه خبر شده است؟ این سر و صداها برای چیست؟ گفت مگر نمیدانی؟! یک خارجی علیه یزید خروج کرده، او را شکست داده و حالا خاندانش را به اسارت گرفتهاند. گفتم اسم این خارجی چیست؟ گفت حسین بنعلی. مسلم میگوید چیزی نگفتم و صبر کردم تا او برود؛ چون او از مزدوران دارالعماره بود. وقتی رفت، چنان سیلی به صورت خودم زدم که وامصیبتاه! حسین بنعلی شد خارجی؟ ببین دنیا به کجا کشیده که به فرزند رسول خدا میگویند خارجی. چرا اینقدر احمق هستید؟ شعورتان کجا رفته است؟ چه شده که حسین بنعلی را خارجی مینامید؟
حجّتهای ظاهری و باطنی خداوند
من یک روایت میخوانم، خوب گوش کنید! در ذیل این آیه شریفه: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ»، روایتی از امام هفتم (علیه السلام) است که فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ» خدا بر مردم دو حجّت دارد، «حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَیهِمُ السَّلامُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ».[10] یک حجّت ظاهری که پیامبران و امامان هستند و یکی هم حجّت درونی که عقل است. فهمت کجا رفت؟ شعورت کجا رفت؟ خوب برو تحقیق کن! این را هم به شما بگویم؛ کارهای خدا حسابشده و دقیق است. اینکه امام حسین گفت شما به خواری کشیده خواهید شد، منظور هم خواری دنیا است و هم خواری اُخروی. هر دو مورد هست. تنها ذلّت اینجا مطرح نیست، بلکه سرانجام عمل اینها، اثر وضعیاش این است.
مخاصمه خدا با گناهکاران، در روز قیامت
حالا میرویم سراغ آخرت؛ در ذیل همین آیه شریفه یک روایت از امام صادق(علیهالسلام) است که فرمود: «قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَيَخْصِمُهُ» سؤال کردند که آقا! میشود بفرمایید این آیه یعنی چه؟ «فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ لِلْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَ كُنْتَ عَالِماً»؛ حضرت فرمود روز قیامت که میشود، خداوند بندهاش را میآورد و میگوید، میدانستی یا نه؟ « فَإِنْ قَالَ نَعَمْ»، اگر بگوید میدانستم، میگویند میدانستی که این کار بد است؟! میدانستی این کار گناه است؟! میدانستی این حرام است؟! اگر میدانستی چرا آن را ترک نکردی؟ «قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ كُنْتُ جَاهِلًا»؛ اگر بگوید نمیدانستم، مگر خدا رهایش میکند؟ «قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ»؛ چرا نرفتی یاد بگیری تا عمل کنی؟ «وَ ذَلِكَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ».[11]این حجّت بالغه خدا است.
ندانستن تکلیف را ساقط نمیکند
صِرف اینکه من نمیدانستم انسان را بریءالذّمه نمیکند. وظیفه است که بروی و یاد بگیری. خدا به تو عقل و شعور داده، معیار داده، همه چیز داده است تا راه را بیابی و به بیراهه نروی. قیامت هم به خاطر همین که عقل داری تو را مواخذه میکنند. اثر وضعی فریب خوردن، در دنیا خواری و در قیامت هم مواخذه الهی است. خدا رهایت نمیکند. پس بنابراین نگویید: همهشان مستحقّ نبودند. اینکه میبینیم نفرینهایی از امام حسین(علیه السلام) صادر شده است و نسبت به همه است برای این است که همه مستحق عذاب و نفرین بودند.
خدایا تکتک اینها را بکش!
در کامل مینویسد. «إشتَدَّ عَطَشُ الحُسَينِ فَدَنَا مِنَ الفُرَاتِ لِيَشرِبَ »؛ عطش امام حسین زیاد شد و رفت به سمت فرات تا آب تهیه کند. «فَرَمَاهُ حُصَينُ بنُ نُمَيرٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فِي فَمِهِ»؛ این خبیث آمد و تیری به سوی حضرت انداخت که به دهان حضرت اصابت کرد... « فَجَعَلَ يَتَلَقَّى الدَّمَ بِيَدِهِ وَ رَمَى بِهِ إلَى السَّمَاءِ»؛ خونها را با دست گرفت و به آسمان پاشید.. «ثُمَّ حَمِدَ اللهَ وَ أُثنِىَ عَلَيهِ»؛ حضرت ابتدا حمد و ثنای خدا را گفت؛ بعد هم فرمود: «اللَّهُمَّ إنِّي أشكُو إلَيكَ مَا يَصنَعُ بِابنِ بِنتِ نَبِيِّكَ»؛ خدایا من شکایت به تو میکنم از این رفتاری که اینها با پسر دختر پیغمبرت دارند. بعد گفت: «اللَّهُمَّ أحصِهِم عَدَداً»؛ خدایا، یکایک آنها را بشمار تا کسی از حساب نیفتد؛ «وَ اقتُلهُم بَدَداً»؛ یکایکشان را بکش؛ «وَ لَا تَبقِ مِنهُم أحَداً».[12] اَحدی از اینها را باقی مگذار.
امام هیچ نقطه تاریکی باقی نگذاشت
بر اساس آنچه هشام در تذکره اش مینویسد، حضرت دیگر اصلاً جایی باقی نگذاشت که اینها بتوانند در اسلام حسین(علیهالسلام) شُبهه کنند. میگوید وقتی دید که اینها اصرار دارند امام حسین را بکشند، «أخَذَ المُصحَفَ وَ نَشَرَهُ وَ جَعَلَهُ عَلَی رَأسِه»؛ قرآن را گرفت، باز کرد و به آنها نشان داد و روی سرش گذاشت. «وَ نَادَی بَینِی وَ بَینَکُم کِتَابُ اللهِ وَ جَدّی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ»؛ گفت بیایید، این قرآن و جدّم پیغمبر حاکم بین من و شما باشند. یعنی امام حسین اصلاً نقطه تاریکی نگذاشت برای اینها که بعد کسی این حرف را بزند که چرا اینطوری نفرین میکند. بعد فرمود: «یَا قَومُ بِمَ تَستَحِلُّونَ دَمِی»؛ آخر چه شده که خون من را حلال می دانید؟
بعد می نویسد: «فإذَا بِطِفلٍ یَبکِی عَطَشاً»؛ یک وقت حسین(علیهالسلام) دید صدای بچه میآید که از شدت تشنگی دارد گریه میکند. دیگران اینطور مینویسند که امام حسین به اطرافش نگاه کرد؛ دید تمام این بنیهاشم شهید شده اند؛ اصحاب هم همه شهید شده اند. دیگرهیچ کس باقی نمانده و حضرت تک و تنها است. صدایش را بلند کرد: «فَنَادَی هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ اللهِ هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرُنا هَل مِن مُغِیثٍ یُغِیثُنا»... بعد آمد کنار درب خیمه؛ «فَتَقَدَّمَ إلَی بَابِ الخِیمَةِ وَ قَالَ یَا أُختَاه نَاوِلِینِی بِوَلَدِیَ الرَّضیع»؛ آمد درب خیمه به خواهر گفت آن بچه شیرخواره مرا بیاور... علیاصغر باب الحوائج است. شما در دعاها شنیدهاید که میگویند: «إلهی بِدَمِ المَظلُوم»؛ این «دم المظلوم» خون گلوی اصغر است...
در یک نقل می نویسند حضرت، علی اصغر را آورد در پیش لشکر و روی دست بلند کرد و گفت: «إن لَم تَرحَمُونِی فَارحَمُوا هَذَا الرَّضیع»؛ یعنی اگر به من رحم نمیکنید، به این طفل شیرخواره رحم کنید. «أمَا تَرَونَهُ کَیفَ یَتَلَذَّی عَطَشاً»؛ مگر نمیبینید چگونه از تشنگی دارد بیتابی می کند؟... مجلسی مینویسد: «فَبَینَمَا هُوَ یُخَاطِبُهُم»؛ یعنی نگذاشتند حرف این پدر تمام شود؛ «إذ رَماهُ حَرمَلَةُ بنُ کَاهِلِ الأسَدِیّ بِسَهمٍ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الأُذُنِ إلَی الأُذُنِ»...
------------------------------------------------------------------------
[1]. سوره مبارکه اعراف، آیه 51
[2]. بحارالأنوار، ج 45، ص 87
[3]. بحارالأنوار، ج 44، ص 374
[4]. البته این قضیه را مورّخین به چندگونه نقل کردهاند.
[5]. أماليصدوق، ص 153
[6]. قوم سباء قومی بودند که یک زن بر آنها حکومت میکرد.
[7]. احتجاج، ج 2، ص 307
[8]. بحارالأنوار، ج 44، ص 381
[9]. البته کارشان قربة إلی الشیطان بود و بهخاطر فریب سرانشان خیال میکردند قربة إلی الله است.
[10]. اصول کافی، ج 1، ص 15
[11]. بحارالأنوار، ج 1، ص 177
[12]. الكامل، ج4، ص76