دلم برای سادگی ام میسوزد دلم برای تمام این عمر 30 ساله ام می سوزد دلم برای لحظات آخر عمر با برکت پدر شهیدم می سوزد دلم برای جشن فارغ التحصیلی برادرم حسین می سوزد دلم برای تمامی همسران شاهد می سوزد.
ولی اتفاقات چند وقت اخیر دلم را سوزاند و آتش سوخت وبه جای افسوس گفتن، آتش گرفتم. این بار به جای اینکه دلم بسوزد اتفاقی افتاد که دلم را سوزاند وقتی به پشت سرم نگاه میکنم کارنامه ام درخشان نیست ولی تیره وتار هم نیست تا جایی که توانستم و از دستم بر آمده کمک کردم در صنف خودم یعنی عکاسی خبری تا جایی که توانستم طوری کار کردم تا نقاط قوت بیشتر به نظر بیاید این به آن معنی نیست که بی خیال کم کاری ها شده باشم نه اصلا و ابدا به این صورت فکر نکنید چون بنا به رویه خود اختراعی خودم عکسی که از طرف مقابل گرفتم را چاپ و فایل مورد نظر را پاک کرده و امانتی را به صاحبش یعنی کسی که درون کادرم بوده می دهم و هیچ نمیگویم.
این روش جواب داده بود چون خیلی وقت ها فرد مورد نظر در سریع ترین زمان ممکنه عیوب منتسبه را رفع و در دیدار بعدی با لبخندی که بر لبش جاری می شد مرا از خوبی عملم آگاه می ساخت این لبخندهای بدون کلام را خیلی دوست دارم چون رابطه معنوی زیبایی بین من عکاس و آن مقام مسئول و..... برقرار می کند که هیچ دو بهم زنی توان بهم زدنش را ندارد. شاید برایتان جای سوال باشد که حقیر نگارنده به عنوان عکاس خبری چرا دست به کیبورد شدم و مشغول تایپ مطلبی هستم که ظاهرا شخصی است ولی بدانید باطنا هدفی کلی دارم دوستان و مخاطبان رسانه من شاید جزء کوچکی از دنیای پر هیاهوی رسانه هم حساب نشوم ولی اعتبارم را در رسانه های نوشتاری و دنیای مجازی بسیار دوست دارم یعنی راستش را بخواهید برای خودم اهمیت خاصی دارد.
اکثر رسانه های داخلی معتدل میانه رو و بعضی مواقع بسیار تند رو هم آثارم را به اسم خودم کار می کنند و اخباری را که من می دهم بدون تحقیق و زنگ زدن به این و آن منتشر می کنند شاید برای مخاطب عزیزی که کارش رسانه نیست (از کلمه عوام خوشم نمی آید) زیاد خواص و سخت به نظر نیاید ولی عکاس و خبر نگار جماعت میداند رفت و آمد به رسانه های مختلف آنهم داخل تحریریه و سرک کشیدن به همه جا نه تنها سخت است بلکه خیلی باید شناختشان نسبت به طرف مقابل زیاد باشد که اجازه دهند در اوج آماده سازی صفحات روزنامه ای که فردایش قرار است روانه بازار شود یک عکاس دوربین به دست در کنار جلسه انتخاب تیتر روزنامه نشسته و در حال ادیت عکس هایش باشد.
خدای احد و واحد شاهد است که بارها شده حرف و حدیثی پیش آمده که شاید بمب خبر رسانه دیگری بوده ولی اخلاق رسانه ای و وجدان کاریم و صد البته ترس از آتش جهنم باعث شده به خاطر چند کلیک بیشتر و چند شماره فروش بالاتر این خیانت را در امانت صنفی خودم انجام ندهم و اجازه به حقی به رسانه ای که به حقیر اطمینان کرده بدهم تا سر موقع مطلب کشف کرده اش را منتشر و سود مالی اش نثار نگارنده اش گرداند.
خلاصه کنم امروز صبح وقتی سر شهرک مشغول تماشای عکس های روی جلد روزنامه ها و مجلات دکه مطبوعاتی بودم دوباره شوکی که چند وقت پیش و با دیدن عکس مجری هتاک وطن فروش به من دست داد، تکرار شد و بر روی نشریه ای که نامش را هم زرد انتخاب کرده و با سواستفاده از حس بینای مخاطب می خواهد خود را در صف پر فروشان جا دهد چیزی دیدم که ناراحتم کرد.
جالب است که این مجله جرات نوشتن اسم صاحب امتیاز و مدیر مسئول و سردبیرش را ندارد و به جمله (زیر نظر شورای سیاست گذاری ) بسنده کرده و اسم چند جوان تازه به عرصه وارد شده را با اسم حروفچین حرفه ای و قابل احترامش در گوشه سمت چپ بالای صفحه آخر گذاشته و می خواهد طوری جا بیندازد که یعنی اسم ما حفاظتی و وصل به سیستم اطلاعاتی هستیم و نمیتوانیم اسم خودمان را بزنیم که کی هستیم خط و مشی مان چیست و هدفمان از چاپ نشریه افسار گسیخته مان چیست .
چاپ عکس نماینده ولی فقیه در سمت راست بالای صفحه اول انهم طوری نامناسب دارد نسبت به عکس بازیگر زن جوانی که همسر یکی از دوستان هنری بنده است نگاه می کند...
. نپرسیدم که آیا مجوز گرفته و این کار را کرده یا بدون اجازه و با سو استفاده از موقعیت نامعلومشان احتمالا اداری شان این کار را کرده اند و بازیگر خوب کشورمان نیز شاید از ترس باز عرض میکنم نامعلوم صاحب امتیاز نشریه حاشیه اجازه شکایت به خود نداده است.
اما یقین دارم روند رو به پیش این عزیزان مشکل ساز است، اگر از دوستان و فامیل های رئیس جمهور عزیز حاج حسن روحانی نباشند و اگر دوست وزیر اطلاعات، نباشند یا یکی از اعضائ همین شورای سیاست گذاریشان در چهار راهی احوال پرسی نکرده باشد با روسا،
چند وقت دیگر خبر تعطیلی شان به خاطر خسته گی از حاشیه نگاری زیاد اعلام میشود و یا اینکه پاتکشان به اطلاعات فلان سازمان رو میشود یا ارتباطشان وزیری را از کار برکنار میکند که دیگر آب رفته را نمیتوان به درون لیوان برگرداند و اگر خیلی سعی کنند آب گل آلود نصیبشان میگردد .
که این اصلا خوب نیست . مطلب دیگر اینکه اگر دوستان همینطوری آمدند که بعد از مشاغل مختلف و پستهای ریز و درشت و یا دوران بازنشستگیشان را با راه اندازی رسانه ای که هنوز مهر مجوزش خشک نشده اینگونه بی محابا میتازد تستی زده و غریزه کنجکاوی موجود در درونشان را که از دوران جوانی و به خاطر توهم درونشان جا مانده را میخواهند به این طریق میخواهند ارضا کنند بدانید سخت در اشتباهید که بنا به تجربه های گذشته این رفتار و عمل خوب هست که میماند نه اینکه انتقاد را دشمنی ببینی و با فتوشاپ عکسی را از کسی دست کاری کنید که امین رهبر معظم انقلاب است .
بگذریم به خون ریخته پدرم نه شما را میشناسم نه دوست دارم آشنا باشم نه دوست دارم زمین بخورید بلکه انتظار دارم احترام بزرگتر و پیشکسوت را نگه داشته و با احترام و ادب خودتان را معرفی کنید تا شما را بشناسیم و با هم کار کنیم نه اینکه به خاطر یک وطن فروشی که صبح تا شب در جلوی دوربین های غربی بالا و پایین می پرد و به خاطر بالا رفتن تعداد چاپتان هر گونه بی حرمتی انجام دهید و به خیالتان مخاطب فهیم را کم شعور در تفکیک مطالب فرض کنید که اینطور نیست. در قسمتی از مطلبتان به لحنی نوشته اید که تمسخر را از جای جایش به مشامم رساندید چون با مخاطب قرار دادن یک شخص طوری قلم زدید که اگر میتوانید بیایید و شکایت کنید تا قدرت ما را ببینید پس شک ندارم که یا یکی از عضوهای شورایتان مسئولیتی در دستگاه امنیتی یا فرهنگی یا قضایی دریافت کرده اید و به پشتوانه ان اینگونه از خود راضی مینگارید و انقلابی بودن طرف مقابل را به تمسخر عنوان میفرمایید .
ولی بدانید که تاریخ مجوزتان و انتشارتان حساس است و نباید اجازه دهید که دیگران فکر کنند که شما عمریست در حسرت مجوز بودید وحال که بدست اوردید از حول حسینی به دیگ ارزش سوزی می افتید چون اگر پشتتان به بستگان گرم است باید معروض دارم که دنیا محل گذر است و همان طوری که پهلوانانی مثل پدران ما رفتند من و شما نیز باید تشریفمان را برای رفتن آماده کنیم پس چه بهتر که اخلاق و ادب به بزرگتر را سرلوحه خود کنیم
طبق قانون مطبوعات و مقررات وزارت ارشاد، هر نشریه ای باید شناسنامه داشته باشد و نام صاحب امتیاز و مدیر مسوول را در شناسنامه خود درج کند و امکان دسترسی نهادهای نظارتی و منتقدان را فراهم کند و حتی آدرس نشریه را برای دسترسی بهتر سازمان های دولتی و مردم درج کند.
پس در پایان تقاضا داریم که بهتر فکر کنیم و خود را اصلاح کنیم و هر بزرگ و کوچکی را وسیله قرار ندهیم و با احترام نسبت به مردم و مسوولان عمل کنیم....