گروه سیاسی: اگرچه موضوع مذاکره ایران و امریکا یکی از موضوعات نسبتا داغ در طول دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی محسوب می شود اما این روزها رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است.
به گزارش بولتن، ماجرای مکالمه تلفنی رئیس جمهور ایران و امریکا بهانه ای شد تا دور تازه ای از تحلیل ها و تبیین ها پیرامون روابط این دو کشور در محافل داخلی و خارجی آغاز شود.
بر همین اساس، صفحات زیادی از حجم روزنامه ها و نشریات و فضای مجازی، اختصاص به این موضوع یافته و هر یک از نویسندگان و تحلیلگران از دریچه نگاه خود به این مسأله پرداخته اند. عده ای از آن حمایت کرده اند و عده ای دیگر نیز در مخالفت با آن مطالبی را منتشر ساخته اند.
اما شاید یکی از مشکلات اینگونه تحلیل ها، از سویی "عدم جامع نگری"، و از سویی دیگر "عدم غرض ورزی" بوده است که موجب شده نتوان به این تحلیل ها، توجه چندانی نمود. اما چند روز پیش نویسنده وبلاگ «مردی از جنس یخ» تحلیلی در این زمینه ارائه داد که اگرچه همراه با کاستی ها و نواقصی است اما حاوی نکات مهمی است و می توان از آن استفاده لازم را برد. در بخش هایی از این مطلب چنین آمده است:
این روزها تحولات اخیر در رابطه ایران و آمریکا خبرساز شده است. احتمال بالا اثر این تحولات در آینده بیشتر خواهد شد. چند نکته به ذهنم می رسد:
1. خیلی تعجب می کنم چرا برخی ایرانیان این قدر از اتفاق رخ داده خوشحال هستند؟ واقعا چند سخنرانی دو سویه با لحن ملایم و یک تماس تلفنی این قدر خوشحالی دارد؟ با توجه به این که مردم آمریکا خیلی بی تفاوت تر به این موضوع نگاه می کنند و به عینه می بینم که خبر خاصی در سطح جامعه نیست، وقتی کاخ سفید این خوشحالی ها و اشتیاق مردم ایران به برقراری رابطه را بینید، احساس خواهد کرد در موضع قدرت است. فکر می کنند که مردم ایران له له می زنند برای رابطه با آمریکا. حالا شاید هم برخی این طور باشند ولی اگر جای آنها بودم حداقل حفظ ظاهر می کردم. برخی طوری رفتار می کنند که گویا اثری از غرور ملی یا عزت نفس در آنها نیست! منظورم این نیست که واجب است که همواره با غرب دشمنی داشت ولی در هر مذاکره ای باید در نظر داشت که از موضع قدرت و عزت سخن گفت. نه این که طوری رفتار کرد که طرف مقابل احساس کند که ملتمسانه از آنها تقاضای خاصی داریم. این گونه رفتار کردن به نظرم زیر پا گذاشتن عزت خود شخص در ابتدا و بعد غرور ملی است. مشابه برخی که برای پناهنده شدن به کشورهای غربی حاضرند دست به هر کاری بزنند و هر تحقیری را تحمل کنند. فراموش نمی کنم که میت رامنی در انتخابات ریاست جمهوری در اسرائیل گفته بود فقر فلسطینی ها به خاطر مشکلات فرهنگی آنهاست! بعید است دید فردی مانند او در مورد ایرانیان خیلی متفاوت باشد. علاوه بر این آیا فراموش کرده ایم که همین آقای کری و قبل از او خانم کلینتون با محمد مرسی دیدار داشتند که هر دو طرف لبخند بر صورت داشتند ولی دولت آمریکا براحتی با کودتاچیان مصر ساخت و پاخت کرد و با بی تفاوتی از کشتار بیش از هزار نفر در دو روز عبور کرد؟ البته انتظاری نیست که آمریکا در هر امری دخالت کند ولی دیگر نباید ادعای حمایت از دموکراسی و حقوق بشر و مردم کشورهای دیگر را داشته باشد بلکه باید با صداقت بگوید ما تا آنجایی طرفدار حقوق بشر و دموکراسی هستیم که منافع قدرتمندان آمریکا به خطر نیفتد! منظور این است که تا تغییر عملی مشاهده نشود، صرف تغییر لحن خیلی مهم نیست.
2. طرز صحبت رییس جمهور آمریکا تازه نبود. آقای اوباما در سال 2009 و قبل از انتخابات سال 88 سخنرانی مشابهی در قاهره داشت و در یک بازه 6 ماهه چندین نامه متعدد به رهبر انقلاب نوشت که لحن آنها مشابه لحن سخنرانی اخیر او بود. طبق مواردی که درز کرده بود، حتی تقاضای کمک کرده بود که ایران و آمریکا در منطقه همکاری کنند (آن زمان اوج بحران اقتصادی آمریکا و ناکامی نظامی آمریکا در عراق و افغانستان بود). در یک مصاحبه جمله ای گفت بود با این مضمون که اگر ایرانی ها مشت های خود را باز کنند، دست دوستی از سوی ما به آنها دراز خواهد شد. همان زمان بود که رهبری بحث دست کش مخملی رو دست چدنی را مطرح کردند. بنابراین این لحن آمریکا، ذوق زدگی ندارد. احتمالا اگر آن زمان رهبری ایران اجازه می داد، آقای احمدی نژاد هم می توانست با رییس جمهور آمریکا صحبت داشته باشد و احتمال بالا موضع ایران خیلی قوی تر از اکنون بود. منظورم این است که دولت فعلی قدم خاصی برنداشته است و بیشتر به خاطر سیاست دولت فعلی آمریکا است. فراموش نکنیم که این رییس جمهور آمریکا یوده است که بدون مقدمه به رییس جمهور ایران نامه تبریک نوشته است.
3. باید دقت کرد رابطه دیپلماتیک با آمریکا اگر موارد دیگری به دنبال نداشته باشد خیلی اثر خاصی ندارد. غیر از این که برای عده معدودی از جمله بنده و برخی خارج نشینان، ویزا گرفتن راحت تر و از داخل ایران انجام خواهد شد و رفت-آمد ساده تر خواهد بود. ولی اکثریت 99% مردم ایران بهره ای از این موارد نخواهند برد. شاید تعجب کنید ولی همین حالا آمریکا در دمشق سفارت دارد و طبق سایت آن هنوز فردی سفیر آمریکا است که در سال 2011 منصوب شده است!!! اما مشخص است که این سفارت خانه فایده خاصی برای مردم سوریه ندارد. مگر از وقتی که سفارت بریتانیا در ایران بسته شده است، اتفاق عجیبی افتاده است؟ غیر از این که یک سری آقازاده که در انگلستان مشغول تحصیل هستند، به مشکلاتی در رفت و آمد برخورده اند. البته منظور این نیست که نبود سفارت ها بهتر است، اما اگر قرار است تنها به خاطر باز شدن یک سفارت غرور ملی زیر پا گذاشته شود، به نظر بنده ارزش ندارد. وجود سفارت و رابطه دیپلماتیک وقتی خوب است که اثرات خوب در زندگی قشر قابل توجهی از مردم داشته باشد که عمده اش بهبود روابط تجاری و اقتصادی بین دو کشور است. نباید به خاطر منافع قشر محدودی (شامل خودم)، از منافع ملی چشم پوشی کرد. اگر هم دقت کنیم، اتفاقا همین قشر محدود هستند که خیلی خوشحال شده اند.
4. اینها را گفتم که نتیجه شود تا حالا اتفاق خاصی نیفتاده است. مهم این است که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد و چه ثمره ای حاصل خواهد شد. نمی گویم حتما نتیجه نخواهیم گرفت، اما کمی دور از ذهن می دانم کلیت مشکل ایران و آمریکا حل شود و به آمریکایی ها خوش بین نیستم. ابتدا دو مقدمه:
الف. قبل از هر چیز باید بدانیم مشکل حکومت ایران و آمریکا چیست؟ آیا مذاکره می تواند آن را حل کند؟ می توان یک بحث انتزاعی در مورد لیبرالیسم و ولایت فقیه و تضاد آنها، تضاد اسلام و کفر یا تضاد اسلام محمدی و اسلام آمریکایی انجام داد ولی بحث مصداقی و عملی بهتر است. ظاهر قضیه این است که مشکل غرب و ایران در سه محور عمده است: برنامه هسته ای ایران، حمایت ایران از برخی گروه ها نظیر حماس و حزب الله لبنان، و مساله حقوق بشر. بنظرم مساله حقوق بشر واقعی نیست و اصلا آمریکا در صورت به خاطر افتادن منافعش دغدغه آن را ندارد. شاهد آن رابطه حسنه آمریکا با شیوخ خلیج و در راس آنها سعودی است. با معیارهای کاملا غربی هم در نظر بگیریم، رعایت حقوق بشر در ایران خیلی بهتر از عربستان است. رفتار عربستان با کارگران خارجی، زنان و شیعیان نقض آشکار حقوق بشر طبق تعاریف سازمان ملل است. اما آیا تا کنون کسی دیده است آمریکا یا سازمان های بین المللی خود را با عربستان درگیر کنند؟ کسی دیده است برای عربستان گزارشگر ویژه تعیین شود؟ بر عکس در ایران وقتی عده ای تروریست اعدام می شوند، وکیل مدافع های آنها فورا سر و صدا می کنند و رسانه های غربی پوشش می دهند. آیا تا کنون در رسانه های غربی از شیخ نمر النمر یادی شده است؟ از کشته های اعتراضات عربستان در مناطق شیعه نشین یاد شده است؟ آیا دولت آمریکا در قبال کودتای مصر موضعی گرفت؟ در وقایع بعد از انتخابات ایران کمتر از صد نفر کشته شدند ولی در وقایع مصر بیش از هزار نفر! آنهم با خشونت بسیار شدیدتر. اما تفاوت رفتار آمریکا در قبال دو اتفاق بسیار چشم گیر است. دولت آمریکا حتی از شناسایی آن به عنوان کودتا خودداری کرد تا کمک های خود به ارتش مصر را ادامه دهد (طبق قانون داخلی آمریکا کمک به دولت های برخواسته از کودتا ممنوع است). بنابراین درگیری آمریکا در مساله حقوق بشر واقعی نیست و تنها به خاطر فشار آوردن به ایران است. برای همین اگر جای گروه های فعال حقوق بشری ایرانی یا اپوزیسیون جمهوری اسلامی بودم، هیچ گاه به غرب اعتماد نمی کردم. کافی است که حکومت ایران با غرب ساخت و پاختی کند تا این افراد از نان خوردن بیفتند. اگر جای آنها بودم، سعی می کردم خود را به مردم ایران وصل کنم و سعی در گسترش طرز فکرم بین آنها کنم. اما برویم سر مساله هسته ای و حمایت از حزب الله و حماس. این ها در ظاهر دو مساله متفاوت هستند ولی در واقع به یک دلیل مشکل ساز هستند: به خطر افتادن امنیت اسرائیل! بنابراین ریشه مشکلات ما و آمریکا، مساله فلسطین است. شاید فکر کنید این دید سطحی است و مساله اصلی در تضاد لیبرالیسم و اسلام است. ممکن است بگوییم که مساله فلسطین ریشه در آنجا دارد ولی مشکل عملی همین موضوع است. اگر روزی مساله فلسطین حل شود، می توان امید داشت که رابطه ما با آمریکا مشابه رابطه ما به روسیه یا ژاپن شود. تا وقتی که آن مساله حل نشود، مشکل وجود دارد. ممکن است در مقاطعی مثل اکنون لحن ها بهتر شود یا حتی رابطه اقتصادی بهتر شود ولی همواره پتانسیل مشکل وجود دارد. بنابراین تا وقتی مساله را آنجا حل نکردیم، خیلی نباید انتظاری داشت. (راستی اگر غرب خیلی نگران حقوق بشر بود، کمی به اسرائیل فشار می آورد تا حقوق فلسطینی ها را رعایت کند. رفتار رژیم اسرائیل یک آپارتاید تمام عیار است. احتمالا در مورد راشل کوری شنیده اید. او شهروند آمریکا بود و وقتی یک بولدزر می خواست خانه یک فلسطینی را خراب کند (یک لحظه خود را جای آن فلسطینی بگذاریم. اگر همین فردا با بولدزر بخواهند خانه مسکونی را روی سرمان خراب کنند چه احساسی خواهیم داشت؟)، جلوی بولدزر ایستاد و بولدزر هم او را له کرد!!! اما این قدر دولت آمریکا بی تفاوت بود که از شهروند خود دفاع نکرد. مثال هایی از این دست باز هم وجود دارد. اما آمریکا نه تنها به اسرائیل فشار نمی آورد، بلکه تمام قطع نامه های علیه اسرائیل سازمان ملل را وتو می کند.)
ب. اما چرا مساله اسرائیل این قدر دردسر ساز شده است. با مطالعات و برخوردهایی که با آمریکایی ها و یهودیان داشته ام، ریشه مشکل در نفوذ خیلی بالای صهیونیست ها (اصطلاح یهودی اصلا واژه صحیحی در اینجا نیست. بسیاری از یهود از اعمال صهیونیست ها تبری می جویند و هنگام حضور نخست وزیر اسرائیل در آمریکا علیه اسرائیل تجمع اعتراضی برگزار می کنند. یا در روز قدس به تظاهرات مسلمانان می پیوندند.) در ساختار سیاسی آمریکا است. این مساله این قدر روشن است که چاک هیگل، وزیر دفاع آمریکا صراحتا به آن اشاره کرده است (جالب است که همین اشاره هنگام گرفتن رای اعتماد از سنا برایش دردسرساز شده بود) و کتاب های متعدد در آمریکا در این موضوع نوشته شده است. طبق قوانین آمریکا، لابی کردن در کنگره آمریکا قانونی است و روند مشخصی دارد. خیلی ها هم توانسته اند از لابی کردن نتیجه بگیرند. همین اواخر فرقه رجوی هم برای لابی کردن بصورت رسمی ثبت نام کرد و احتمال بالا خروج اسم آنها از لیست گروهک های سیاسی نتیجه لابی غیر رسمی بوده است. اسرائیل (صهیونیست ها) از گذشته لابی قوی در کنگره آمریکا تشکیل داده است و در صورت اراده می تواند اثر چشمگیری در قوانین تصویبی آمریکا بگذارد. بسیاری از نمایندگان کنگره در مبارزات انتخاباتی متکی به کمک های مالی صهیونیست ها هستند و نظر آنها در رای این نمایندگان خیلی اثرگذار است. یک مثال بیاورم:
جیمی کارتر در دوران پس از ریاست جمهوری، کتابی در باب مساله فلسطین و اسرائیل نوشت و در کتاب شرح داد که اسرائیلی ها مقصرند و در برهه هایی می شد مساله رو حل کرد (طبق طرح آمریکا از جمله پیمان اسلو)، اسرائیل کارشکنی کرد. بعد در مصاحبه ای از او پرسیدند که تو که می گویی تقصیر اسرائیلی ها بود، چرا فشار نیاوردی؟ دولت آمریکا سالانه 7 ملیارد دلار به اسرائیل کمک می کند. به دولت اسرائیل فشار می آوردی که اگر همکاری نکنند، کمک های مالی را قطع می کنیم! کارتر هم پاسخ را ساده توضیح داد: هیچ کس در کنگره آمریکا موقع تنظیم بودجه به قطع کمک های ما به اسرائیل رای نخواهد داد!
یعنی حتی اگر رئیس جمهور آمریکا، بخواهد هم خیلی کارها را خلاف منافع صهیونیست ها نمی تواند انجام دهد. همانطور که می دانید، نخست وزیر اسرائیل عازم آمریکا است و دوشنبه با اوباما دیدار خواهد کرد و روز سه شنبه در سازمان ملل سخنرانی خواهد کرد. نانیاهو در مدت حضور خود، دستورات لازم را به لابی اسرائیل خواهد داد. برخی سناتورها از هر دو حزب از اکنون مخالف رابطه بهتر با ایران بدون تغییر عملکرد ایران هستند. در مجلس نمایندگان آمریکا هم اکثریت با جمهوری خواهان است که یک پارچه از اسرائیل حمایت می کنند. در سنای آمریکا هم با این که دموکرات ها اکثریت شکننده 52 از 100 دارند ولی در بین 52 نماینده دموکرات، 10 نماینده یهودی است!!! بنابراین هر دو مجلس اکنون تحت تاثیر شدید لابی صهیونیسم (بیش از حد متوسط و معمول) هستند که اهمیت آن را توضیح می دهم.
5. هدف از مذاکرات فعلی مشخص است. بنظرم این مذاکرات در وهله اول جهت تعلیق تحریم ها است.در بین تحریم ها هم، سنگین ترین تحریم، تحریم خرید نفت ایران یا عدم صادرات برخی تکنولوژی ها نیست. مهم ترین تحریم، تحریم مالی بانک های ایرانی و نظام مالی کشور توسط آمریکا است که اثرات بحران ساز بر اقتصاد کشور گذاشته است. تحریم های کمرشکن هم در اثر برنامه هسته ای ایران اعمال شده است. قبل از ادامه دو نکته:
الف. برخی ایرانیان این تحریم ها را بر سر دولت قبلی می کوبند و از سرزنش رییس جمهور قبلی فروگذاری نمی کنند. صد البته تیم قبلی هم تقصیراتی داشت ولی نباید فراموش کرد که این تحریم ها در نهایت کار دولت های غربی است. مردم ما باید متوجه باشند که در رتبه اول باید از دست غربی ها منزجر و شاکی باشند. حتی اگر جمهوری اسلامی از دید غربی ها یک حکومت یاغی باشد، این اوج رفتار غیر انسانی است که زندگی مردم یک کشور 75 ملیون نفری را به خاطر خطر افتادن احتمالی زندگی 7 ملیون شهروند اسرائیل گروگان بگیرند. تحریم های ایران از نظر تاریخی بی سابقه است و باید تعجب کرد که جمهوری اسلامی چطور این همه مدت دوام آورده است. جک لو، وزیر دارایی آمریکا اخیرا بیان کرد که تحریم های ایران سنگین ترین تحریم هایی است که در تاریخ علیه یک کشور اعمال شده است. این تحریم ها کاملا غیر انسانی، غیر منطقی و غیر قانونی (حتی همان طور که می دانید چندین مورد، دادگاههای کشور غربی هم به نفع برخی سازمان ها و شرکت های ایرانی رای داده اند. یعنی حتی طبق قانون داخلی آنها هم بخشی غیر قانونی است) است و اوج قساوت غربی ها را می رساند. البته این موضوع جدیدی نیست. هیچ گاه نباید سخن مادلین آلبرایت، وزیر خارجه سابق آمریکا، را فراموش کرد. در یک مصاحبه از او پرسید شد:
تحریم های عراق موجب مرگ 500 هزار کودک عراقی در اثر نبود خدمات بهداشتی-درمانی شده است. این رقم حتی بیش از کودکان کشته شده در حمله به هیروشیما است. آیا تحریم عراق ارزش آن را داشت؟ آلبرایت با خونسردی در پاسخ گفت: ما فکر می کنیم انتخاب سختی بود ولی ارزشش را داشت!
تازه تحریم های ایران از تحریم های عراق هم شدیدتر است. بنابراین نباید متهم اصلی را ول کنیم. مردم ما باید ماهیت این رژیم ها را بدانند که از سویی از حقوق بشر دم می زنند و از سویی در حق دست رسی به ابتدایی ترین حقوق یک انسان مانند تغذیه مناسب و دارو اخلال ایجاد می کنند.
ب. چرا آمریکا موفق شد این تحریم ها را اعمال کند؟ پاسخ در اجماع کشورهای صنعتی بلوک غرب و نفتی منطقه است. یعنی بدون موافقت ژاپن، کره جنوبی، اروپا و شیوخ خلیج این تحریم امکان پذیر نبود. اما چرا این اجماع بوجود آمد. به نظر بنده اگر برهه های زمانی را بررسی کنیم این اتفاق یک از پیامدهای انتخابات 88 بود. بعد از آن انتخابات نظام ایران از داخل تحت فشار قرار گرفته بود و مقبولیت بین المللی آن خدشه دار شده بود. در نتیجه آمریکایی ها به این نتیجه رسیدند که بهترین وقت برای فشار آوردن و امتیاز گرفتن است. شیوخ خلیج هم به عنوان متخاصم و همراه ظاهر شدند. البته اوج هنرمندی تیموتی گارتنر، وزیرا دارایی قبلی آمریکا، بود که توانست دنیا را علیه ما متحد کند. این کد اشتباه است که این تحریم ها را تنها گردن دولت قبل بیندازیم. در چهار سال اول دولت آقای احمدی نژاد هم چنین رویکردی وجود داشت ولی نتیجه فعالیت های غرب صدور سه قطع نامه در شورای امنیت سازمان ملل بود که اگر متن آنها را بخوانید، چندان تحریم های اثرگذاری نبودند. غرب در ایجاد تحریم جهانی علیه ایران بازمانده بود و حتی قطع نامه آخر بدون اجماع تصویب شد. اکنون هم از سه قطع نامه، دو قطع نامه منقضی شده است (چون به صورت مدت دار تصویب شده بود). یعنی دولت آقای احمدی نژاد توانسته بود برخی کشورها را رو در روی آمریکا قرار دهد. تنها بعد از انتخابات ایران بود که زمینه تحریم ایجاد شد. بنابراین ضمن این که رفتار دولت قبل هم قابل نقد است، اما نقش وقایع انتخابات 88 غیر قابل انکار است. موجب تاسف است که کمتر به این نتیجه رفتار آقایان موسوی و کروبی پرداخته می شود. طوری رفتار می شود که گویا این دو نفر مظلوم هستند و هیچ تقصیری نداشته اند. انگار نه انگار که این آقایان بستر را برای خارجی ها فراهم تر کردند. رفتار این آقایان تنها در صورت وقوع یک تقلب وسیع توجیه دارد. اما دلائل ایراد شده از سوی اصلاح طلبان و حامیان این دو نفر مبنی بر تقلب گسترده از دید بنده محکمه پسند نبودند (جالب است برخی استدلال های دفعه قبل مانند بالای 100% بودن مشارکت برخی حوزه ها یا خطی بودن نسبت آرا هنگام اعلام نتایج این دوره هم وجود داشت ولی اکثر آن افراد مدعی رخداد تقلب نشدند.). شرکت مردم در انتخابات بعدی از جمله انتخابات مجلس قبل از ریاست جمهوری نشان می دهد که اکثریت جامعه هم دلائل آنها را نپذیرفتند. البته اتفاقات رخ داده را نمی شود کاری کرد ولی باید هشیار بود که دوباره پیش نیاید و در آینده کسی اشتباهات آقایان موسوی و کروبی را تکرار نکند. فکر می کنم حتی اکثریت رای دهندگان به آقای موسوی هم اکنون به این نتیجه رسیده اند که کارهای او حتی در صورت تحقق تقلب عاقلانه نبود و اگر او همانند آقای هاشمی در جریان رد صلاحیت عمل کرده بود، اکنون رییس جمهور بود و جایگاه ایران خیلی بالاتر بود.
گفته شد هدف مذاکرات برداشتن تحریم ها است که آنهم با حل مساله هسته ای ایران ممکن است. تحریم های اعمال شده ماهیت متفاوت دارند. تحریم های اتحادیه اروپا توسط دولت ها اعمال شده و دولت های اتحادیه اروپا توانایی رفع آنها را دارند. اما تحریم های آمریکا توسط کنگره آن اعمال شده است و دولت آمریکا به تنهایی نمی تواند آنها را لغو کند. اشاره هم شد که مهم ترین تحریم، تحریم وضع شده از سوی کنگره آمریکا است. یعنی اگر اتحادیه اروپا همه تحریم ها را لغو کند، باز هم تا وقتی که سیستم مالی کشور نتواند فعالیت کند، اوضاع مشابه خرید و فروش نفت به هند و چین خواهد بود. یعنی اروپایی ها هم شبیه هند می توانند با ما معامله کنند ولی مشخص است که عمده مشکل وجود خواهد داشت. جالب است بدانید تحریم های عراق که اشاره شد، ده سال بعد از سقوط صدام در سال 2013 کاملا از سوی کنگره آمریکا لغو شد که نشان می دهد به این سادگی ها نیست. شرح داده شد که کنگره فعلا تحت تسلط رقبای آقای اوباما است و تحت نفوذ شدید لابی صهیونیست ها است. این روزها هم اختلاف اوباما و اکثریت جمهوری خواه کنگره، در اوج است و اوباما بعد از پنج سال هنوز هم نتوانسته است طرح بیمه درمانی خود را تصویب کند و ممکن است 2-3 روز دیگر دولت آمریکا تعطیل شود! بنابراین حل مساله هسته ای فعلا در گرو احساس رضایت دولت اسرائیل است. خواسته آنها هم کاملا واضح است: تعلیق کامل غنی سازی مشابه عملکرد آقای روحانی در دور قبل. حتی اگر این اتفاق هم رخ ندهد، باید امنیت اسرائیل تضمین شود و اسرائیل از فعالیت های هسته ای ایران دغدغه نداشته باشد. بنابراین حل مساله در گرو این است که یا ایران غنی سازی را متوقف کند یا به نوعی اعتماد غرب و اسرائیل جلب شود که با حفظ توانایی هسته ای فعلی، ایران به سوی فعالیت هسته ای نظامی نخواهد رفت. حالت اول تنها در صورتی قابل تصور است که رهبری ایران قبول کند که به غرب امتیاز بدهیم. اما حتی با قبول آن باز معلوم نیست دولت اسرائیل راضی شود. فراموش نکنیم همین تیم فعلی یعنی آقایان روحانی و ظریف با غرب مذاکره کردند و با وجود قبول تعلیق نامحدود و بعد قرارداد پاریس، جناح محافظه کار به رهبری جان بولتون اجازه ندادند همان قرارداد اجرا شود. یعنی آمریکایی ها قبلا در پاریس و بعد بیانیه سه جانبه ایران-ترکیه-برزیل نشان داده اند که قابل اعتماد نیستند. حالت دوم هم بدون رخ داد حالت اول دور از ذهن است! برای همین است که می گویم خیلی به مذاکرات خوشبین نیستم مگر این که دولت ایران خواسته های غرب را قبول کند که این دیگر هنری نیست و هر دولتی می تواند امتیاز بدهد! کاملا واضح است که مشکل مذاکرات هسته ای کجاست. غرب به صورت قلدرمآبانه می خواهد که ایران از حقوق عادی هر کشور عضو ان پی تی تنها به دلیل احتمال انحراف برنامه هسته اش چشم پوشی کند. حتی اگر در مرحله هسته ای هم موفقیت هایی حاصل شود، عادی سازی ابطه با آمریکا بدون حل مساله فلسطین ممکن نیست. برای همین تا وقتی که ما مشکل خود را با اسرائیل حل نکرده باشیم، نمی توان امید رابطه عادی با آمریکا داشت. اما ممکن است واقعا تیم آقای روحانی این قدر زرنگ و حرفه ای باشد که به نتیجه مطلوبی در قضیه هسته ای برسد که تا چند ماه آینده می توان قضاوت کرد (البته اشاره شد که همین تیم قبلا دو سال فرصت داشت و ظاهرا کاری از پیش نبرد). از سوی دیگر باید در نظر داشت، چرا باید آمریکا انگیزه داشته باشد که تحریم ها را معلق کند؟ وقتی این تحریم ها جواب داده است چرا باید آمریکا منصرف شود؟ نظامی که براحتی کشته شدن 500 هزار کودک را جائز می داند، چرا باید به دلخواه خود رفتار متفاوت داشته باشد؟ تنها انگیزه آمریکایی ها برنامه هسته ای ایران است که فعلا کفه قدرت به نفع آنهاست. یعنی کافی است در ازای امتیازاتی، برنامه هسته ای ایران معلق شود تا آمریکا دیگر امتیازی ندهد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
"گسترش ارزشها و نهادهای مطلوب این کشوروتسلیم نسبی حکومتها وملتها به اهداف مشرکانه خود با شعار زیبای دمکراسی وآزادی وحقوق بشر ".
در رابطه با کشورهای دشمن آمریکا به تمامی ابزارهای فشار از قبیل تحریم و در صورت لزوم تهاجم نظامی متوسل میشود تا به سیاست و هدف مذکور توفیق حاصل کند.
پس نیاز طبیعی و خواست غایی آمریکا کاملا محرز و مشخص است. آمریکاییان در رابطه با کشورهای دوست و دشمن البته شیوهها و ابزارهای متفاوت را استفاده میکنند اما در نهایت درصدد حذف نهادهای مستقر و ارزشهایی که فاقد سنخیت با معیارهای مورد نظر آمریکا هستند. در رابطه با کشورهای دوست این سیاست در بلندمدت و به طور مسالمتآمیز انجام میشود و در رابطه با کشورهای دشمن از طریق فشار و در صورت نیاز با توسل به خشونت انجام میشود.پس عملکرد دولت دکتر احمدینژآد(علیرغم خطاهای رفتاری و کلامی با دوستان ولایت) عامل اصلی وکلیدی تحریمهای آمریکا نمیباشد.بلکه تضاد "ذات وماهیت (باطل و پیچیده)پشت پرده لیبرالیسم آمریکایی صهیونیستی" با "ذات و ماهیت(حق وشفاف) آشکار اسلام ولایی حاکم در ایران" است...
اول ما باید بدانیم که امریکا کجاست ودارای چه ملیتی است وچگونه شکل وقدرت گرفت که باید بصورت خلاصه عرض کنم قاره امریکا توسط ناپلئون کشف شد وپس از آن مهاجرت به ان جا شکل گرفتدر نتیجه بخاطر موقیت جغرافیایی که داشت گروه زیادی به دلایل مختلف در آنجا پناهنده شدند وملیت امریکایی را از ان خود کردند در نتیجه کم کم قدرت گرفته وتقریبا پس از حمله به هیروشیما شروع به مداخله در تمامی زمینه ها کرده متاسفانه این خود کشور های اسیا و خاورمیانه بودند که از این کشور غول بی شاخ و دم ساختند که خودالان تحت سلطه قرار گرفته اند در نتیجه امریکا نیز در تمامی امورکشور ها حق مداخله را به خود داده وبی کفایتی سیاستمداران هر کشورباعث گردیده که اقتصاد وعلوم مختلف کشور شان بازیچه دست انان شود بحث خود کفایی هم مبحث پیچیده ای میباشد که با حرف وشعا رنمیتوان به آن دست پیدا کرد
با تشکر