به گزارش بولتن نیوز، حضرت آیت الله سیّدمحمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان 1434 هـ.ق ( 10/05/1392 هـ.ش) سخنرانی کردند که در بخشی از این سخنرانی به طور غیر مستقیم به اظهارات اخیر آقای هاشمی رفسنجانی پاسخ داده اند.
در فضای فرهنگ مذهبی ـ سیاسی کشور، واژهای جدید حدّاقل دوبار از طرف برخی به کار گرفته شده است و آن واژهی تحمیل در مسألهی امامت معصومین علیهم السلام و به ویژه در رابطه با امامت و خلافت امیرمؤمنان و امام موحّدان علی بن ابیطالب علیه الصلاة و السلام میباشد. دفعهی اوّل که چنین تعبیری به کار رفت نقد گستردهای انجام شد و امید میرفت که دیگر چنین واژهی تهی در مورد امامت معصومین علیهم السلام به کار گرفته نشود، امّا متأسّفانه اخیراً دوباره چنین تعبیر تهی و غلط، دربارهی خلافت و ولایت مولای متّقیان علیه السلام به کار گرفته شده است که به ناچار برای رفع این اشتباه عقیدتی، عملی و بنیادی وظیفه است مطالبی کوتاه را بیان کنم و اگر نبود انتشار این سخنان در رسانهها و احتمال جدّیِ تکرار آن، در اینزمینه وارد نمیشدم. خداوند متعال همه را از لغزشها مصون بدارد.
پرسش من این است که اساساً در امامت معصوم علیه السلام تحمیل معنا دارد!؟ تحمیل درفضاي فرهنگ دینی و حقوقییعنی کسی را بر خلاف اختیار تکوینی و تشریعی خود، به چیزی الزام کردن، پس باید فردْ هم از لحاظ تکوینی و هم از نظر تشریع و قانون دستکم در برابر دو گزینه باشدتا تحمیل صدق کند، امّا اگر کسی نسبت به چیزی دارای اختیار نبود و گزینههای متعدّد نداشت نمیتوان گفت آن چیز بر او تحمیل شده است؛ مثلاً انسان برای زنده ماندن نیاز به نفس کشیدن دارد، در اینحال نمیتوانیم بگوییم نفس کشیدن بر او تحمیل شده است. همچنین یک شخص برای اینکه با معیارهای عقلانی و اخلاقی عمل کند باید راستگو باشد در این صورت نمیتوانیم بگوییم راستگویی بر او تحمیل شده است. در مسألهی خطیر امامت و خلافت از آنجا که طبق آیات قرآنکریم روایات قطعی معصومین علیهم السلام هیچ حقّ انتخابی به مردم داده نشده است و صرفاً وصیّ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از جانب خداوند متعال تعیین میشود و به تعبیر روایت امام رضا علیه السلام:
... إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ ...؛ (1)
«همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عالیتر و مكانش منيعتر و عمقش ژرفتر از آن است كه مردم با عقل خود به آن برسند يا به آرایشان آن را دريابند و يا به انتخاب خود امامى منصوب كنند...»
بالطبع، امامت و خلافت و ولایتْ حکم خداوند متعال و سپس پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله خواهد بود و صریح قرآنکریم میفرماید:
(وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً)؛ (2)
«و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستادهاش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختيارى باشد و هركس خدا و فرستادهاش را نافرمانى كند قطعاً دچار گمراهىِ آشكارى گرديده است.»
و همانطور که مفسّرین گفتهاند این آیهی شریفه، سلب حقّ اختیار و انتخاب از مؤمنین میکند در هرجا که خدا و رسول صلّی الله علیه و آله حکم کرده باشند و بیان مینماید هیچیک از مردان و زنان مؤمن، حقّ ندارند در جاییکه خدا و رسول در کارهای ایشان دخالت میکنند خود ایشان باز خود را صاحب اختیار بدانند و چنین بپندارند که آخر کار مال ماست و مربوط به زندگی ما، چرا اختیار نداشته باشیم؟ و چیزی را انتخاب کنند که مخالف اختیار خدا و رسول او باشد بلکه بر همه واجب است پیرو خواست خدا و رسول صلّی الله علیه و آله باشند و از خواست خود صرف نظر کنند و گزینهی دیگری نیست.
بنابراین معلوم میشود در مسألهی خلافت و ولایت، در برابر افرادْ گزینههای متعدّد نیست بلکه فقط یک گزینهی الهی وجود دارد و همه باید از آن گزینه پیروی کنند. امیرالمؤمنین علیه السلام در هر شرایطی اگر دعوت به خود کرد و بر حقّ خود پافشاری نمود به هیچوجه، تحمیلْ صدق نمیکند؛ زیرا امامت و خلافت حضرت، تنها گزینهی الهی است و اگر فرضاً همهی مردم هم رویگردان از این گزینه شوند باز امیرالمؤمنین صاحب مقام امامت و ولایت و خلافت است و اگر توانست زمام امور را به دست گیرد باز او بر حقّ است و همهی کسانیکه رویگردان شدهاند برغیر حقّ میباشند؛ زیرا گزینهی دیگری از جانب خداوند متعال پذیرفته نشده است و وقتی در مقام تشریع خداوند متعال حقّ انتخاب را از مردم گرفته است و فقط یک راه را ارائه داده است در اینجا دیگر تحمیل معنا ندارد؛ زیرا تحمیل آنجا معنا پیدا میکند که تکویناً و تشریعاً بیش از یک گزینه وجود داشته باشد؛ بلی حضرت به اندازهی ضرورت و حفظ مصالح اسلام و جلوگیری از ضعف مسلمین، در بسیاری از موارد ْ سکوت کرده یا همراهی نموده است. ولی این غیر از آن تعبیر تهی است که بگوییم حضرت، خود را تحمیل نکرد بلکه در روایات دقیقاً عکس «نظریّهی تحمیل» به حضرت دستور داده شد که اگر یارانی پیدا کردی با جهاد و نبرد، خلافت و ولایت را به مسیر حقّ بازگردان؛ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
... فَإِنْ وَجَدْتَ عَلَيْهِمْ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُم ...؛ (3)
«اگر يارانى علیه آنان يافتى با آنها جهاد كن.»
و جالب آنکه حتّی در روایات اهل تسنّن از قول پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آمده است که امامت امامان اثنا عشر ثابت است حتّی اگر مردم آنان را فروگذارند و عدم اقبال مردم، ضرری به حقّ ثابت آنان نمیزند. طبرانی از بزرگان حدیث نزد اهل تسنّن از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله نقل میکند:
یَکُونُ لِهذه الأمّةِ إثْنا عَشَرَ قَیِّماً لایَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ؛ (4)
«برای این امّت دوازده سرپرست و امام میباشد كه هركس آنها را واگذارد به ایشان زیانی نمیرساند.»
و نیز:
إثْنا عَشَرَ قَیِّماً مِنْ قُرَیشَ لایَضُرُّهُمْ عَداوَةَ مَنْ عاداهُمْ؛ (5)
«دوازده نفر سرپرست و امام از قریش هستند که دشمنی دشمنانشان به ایشان زیانی نمیرساند.»
این روایات شبیه روایاتی است که در کتب روایی شیعه نقل شده است از جمله:
إِنَّ لِمُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله مِنَ الْخُلَفَاءِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً عَدْلًا لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ وَ لَا يَسْتَوْحِشُونَ لِخِلَافِ مَنْ خَالَفَهُمْ؛ (6)
«همانا براى محمّد صلّی الله علیه و آله از خلفاء، دوازده امام عادل است كه هركس آنان را واگذارد به آنان ضررى وارد نمیشود و از مخالفت مخالفان وحشتى ندارند.»
و در روایت دیگر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دربارهی اوصیای بعد از خود میفرماید:
كُلُّهُمْ هَادٍ مُهْتَدٍ لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُم؛ (7)
«همهی آنان هدایتکننده و هدایتشده هستند هركس آنان را واگذارد به ایشان زيانی نرسد آنها با قرآنند و قرآن با آنهاست.»
با توجّه به این روایات و دهها روایت متقن و معتبر دیگر، کاملاً آشکار است که اصلاً تحمیل در مسألهی خلافت و امامت معنا ندارد و اگر کسانی رویگردان از حکم الهی ِ خلافت شدند همه باید آنها را از این عملِ خلاف بازدارند و حتّی خود امیرالمؤمنین علیه السلام چنین وظیفهای دارند که بر طبق آن عمل کردند؛ زیرا مصداق واضحی از امر به معروف و نهی از منکر است که حضرت بیش و پیش از همه به آن عمل میفرمود.
شایسته نیست در این زمان که بدخواهان و دشمنان اسلام و ولایت با تمام توان سعی دارند هرچه بیشتر اختلافات را شعلهور سازند، دوستان هم با شبههای تهی و بیریشه اختلافی دیگر پدید آورند. امیدوارم این مقدار تذکّر برای رفع اشتباه کافی باشد «(وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنين)؛(8) و پند ده، كه مؤمنان را پند سود بخشد.» و اگر کسی تحقیق بیشتری را خواستار باشد میتواند به آنچه قبلاً در اینزمینه منتشر شده است مراجعه نماید.
و السلام
------------------------------------
پینوشت
1. الكافی (ط - الإسلامية)، ج1، ص199.
2. الاحزاب : 36.
3. كمال الدين و تمام النعمة (شیخ صدوق رحمه الله)، ج1، ص264.
4. المعجم الکبیر، ج2، ص196.
5. همان، ص256.
6. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج36، ص378.
7. همان، ص256.
8. الذاریات : 55.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
شیخ محمد حسن نجفی مولّف جواهر الکلام که مبسوط ترین فقه شیعه محسوب می شود و پیش از بیست سال برای تألیف این مجموعه پرارج تلاش کرده اختیارات حاکم اسلامی را در ابواب مختلف فقه بیان کرده است.
از جمله در کتاب (الامر بالمعروف) در بحث جواز اقامه حدود به دست فقیه می نویسد:
... از آنچه آوردیم و موارد دیگر با اندک دقّتی در روایات و احوالات شیعیان بویژه عالمان شیعه در زمان غیبت و توقیع شریفی که از سوی امام زمان(ع) در تعریف و تمجید از شیخ مفید آمده است [ولایت مطلقه فقیه استفاده می شود] زیرا اگر به عموم ولایت فقیه معتقد نباشیم بسیاری از امور مربوط به شیعیان معطل می ماند. باعث شگفتی است که برخی از مردم در این باره وسوسه می کنند. گو این که طعم فقه را نچشیده اند و تعابیر و معانی و رمز کلمات ائمه معصومین(ع) را نفهمیده اند. اینان در عناوین ذیل: حاکم قاضی حجت خلیفه و غیر اینها که در کلمات ائمه(ع) درباره فقهاء آمده است دقت نکرده اند. طرح این عناوین و مشابه آنها از سوی ائمه(ع) دلالت دارد که آن بزرگواران در زمان غیبت نظم و سامان یافتن امور شیعیان را خواستار بوده اند ...
هم چنین امام خمینی (ره) فرموده اند:
... از آنچه گذشت به این نتیجه می رسیم که: برای فقهاء ولایت ثابت است از سوی معصومین(ع) در همه آنچه که برای آنان ولایت در آن ثابت بوده است. از آن جهت که آنان سلطان بر امّت بوده اند. و اگر موردی را بخواهیم از این قاعده کلّی خارج کنیم احتیاج به دلیلی داریم که بر اختصاص آن به امام معصوم(ع) دلالت کند. اگر در اخبار آمد که فلان کار مربوط به امام است یا امام به فلان کار امر می کند و امثال این موارد مانند این اختیارات برای فقهای عادل به دلائل پیشین ثابت می شود...
اما سعی بر اجرای حتی الامکان روند مردمسالارانه در انتخاب ولی فقیه ( مثل آنچه در کشور ما اتفاق میفته ) ضمن لحاظ کردن ضوابط شرعی انتخاب ولی فقیه ( مانند عدالت و فقاهت او که توسط هر کسی قابل تشخیص نیست ) به خاطر تضمین مقبولیت حکومت میتونه به حفظ نظام و پایداری بیشتر حکومت اسلام کمک کنه. کما اینکه در مراتب پایین تر مثل ریاست جمهوری اگر چه تا حاکم توسط ولی فقیه منصوب نشه، حکومتش مشروعیت نداره ولی برای همسویی هر چه بیشتر قاطبه مردم با حکومت در مرحله انتخاب، این امر به مردم واگذار میشه و سپس ولی فقیه رای مردم را تنفیذ میکند و حاکم را منصوب. در واقع یک نوع مشورت گرفتن و احترام به آرای اکثریت. مشابه آن در زمان رسول اکرم (ص) هم رخ میداده و کسانی را هر چند از نظر خودشان اصلح نبوده اند ولی با توجه به گرایش مردم به آنها و لحاظ کردن شرایط و جوانب مختلف، به سمت هایی منصوب میکردند مثل واگذاری فرماندهی برخی جنگ ها به عمرو عاص.
در مرتبه بالاتر هم اگر مشاهده میشه که امام علی (ع) در آن زمان برای گرفتن حقشون قیام نکردند تا وقتی که مردم ازشون خواستند دلایلی داشته از جمله همین روایتی که در این خبر اشاره شد که در صورت وجود یاران و اعوانی شرایط قیام فراهم میشد حال آنکه اکثریت مردم جهالت کرده و از دستور رسول خدا (ص) سر تافتند و نیز اینکه مصالح مهمتری چون حفظ اسلام وجود داشته ( چون تهدیدات برون مرزی مثل تهدید روم وجود داشته و هرگونه جنگ داخلی میتونسته حکومت اسلامی را در معرض نابودی قرار بده ). ( مطالعه بیشتر: کتاب سیره پیشوایان - مهدی پیشوایی )
به هر حال در حوزه ولایت فقیه، مشروعیت و مقبولیت دو مقوله کاملا جدا هستند.
لینک زیر اطلاعات بیشتر و مفیدی داره و بهتون توصیه میکنم:
http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/4518/5449/51247
سرو مجنون
http://mostazafin.tv/latest-video/video/484_seddiqi