به گزارش وبلاگستان بولتن نیوز، وبلاگ آقا نوشت:
مهربانی و رحم و عطوفت و کرامت، همه و همه از سجایای انسان های پاک و آزاده است. انسان هایی که روح بلندشان در کالبد این جسم خاکی اسیر است و هر لحظه و ساعت، بلکه هر ثانیه این روح های بزرگ قصد خروج از قفس تن را دارند. نمونه بارز این انسان ها را می توان در این داستان یافت و دید که چطور رحم و محبت در حق مخلوقات خدا نزد خدای متعال ماجور و ماندگار است.
ابن كثير از علماى اهل سنت در البداية و النهاية روايت كرده كه امام (ع) غلام سياهى را ديد كه گرده نانى پيش خود نهاده و خودش لقمهاى از آن مىخورد و لقمه ديگرى را به سگى كه آنجا بود مىدهد.
امام (ع) كه آن منظره را ديد بدو فرمود: انگيزه تو در اين كار چيست؟
پاسخ داد:
«انى استحيى منه ان آكل و لا اطعمه»
(من از او شرم دارم كه خود بخورم و به او نخورانم!)
امام (ع) بدو فرمود: از جاى خود برنخيز تا من بيايم! سپس به نزد مولاى آن غلام رفت و او را با آن باغى كه در آن زندگى مىكرد از وى خريدارى كرد، آنگاه آن غلام را آزاد كرده و آن باغ را نيز به او بخشيد!(البداية و النهاية، (چاپ مصر)، ج 8، ص .38)
این داستان، داستان امام حسن مجتبی (ع) است که معروف به کریم اهل بیت(ع) است. در این ماجرا آن غلام با رحم و محبت در حق مخلوق خدا، ان هم یک حیوان و در بین حیوانات سگ، اینگونه مورد جود و کرم امام حسن(ع) قرار گرفت و پاداش احسان و جود خود را از دست امام حسن(ع) اینگونه گرفت.
امید است که ما نیز این داستان ها را فقط به عنوان قصه نخوانیم بلکه از این داستان ها پند و عبرت بگیریم و این منش و این سلوک را چراغ راه خود قرار دهیم و بر طبق آن در مسیر زندگی خود به پیش برویم، وبر دیگران رحم کنیم ان شاء الله مورد رحم و محبت الهی هم در این سرا و هم در سرای دیگر که همه محتاج نگاه و بخشش اویند قرار بگیریم. پس بیاید به هم رحم کنیم تا ان شاء الله مورد رحم قرار بگیریم.