سرویس عکس: یک پیراهن خریدم و راه افتادم مقصدم بهشت زهرا بود ولی نه برای تعزیه و عزاداری بلکه مهمان ویژه جشن تولدی بودم که در عین سادگی چنان حالم را دگرگون کرد که از مستی شراب نابش سر به بیابان گذاشتم توان و تابم را از دست رفته میدیدم ولی واقعیت چیزه دیگری بود ...
{فلش بک: 24 ساعت قبل همانجا مراسم حاج احمد متوسلیان در حال دویدن به سمت مراسم رونمایی از تندیس حاج احمد متوسلیان بودم که یک آن نحوه نشستن پدر و مادر شهید فراهانی بر سر مزار این شهید بزرگوار چنان چنگی به دلم زد که ناخود آگاه ایستادم تا و به رسم ادای دین به این پدر و مادر غیرتمند حتی اگر شده به مراسم نرسم. با اجازه گرفتن از حاجیه خانم دو فریم از انها گرفتم تا در ارشیو داشته باشم چند قدم اونور تر نرفته بودم که صدای مادر شهید به گوشم رسید ،این نجوا گوی بهشتی چنین میگفتم امروز میگیری که چی شه؟ فردا جشن تولدش هست ...}
تجزیه این دعوت در مغز ناقصم با زوره خون ریزی و فشار زیاد تبدیل شد به تصمیم جدی برای حضوردر صحنه ثبت این رویداد ؛ و این شما و این پایکوبی از نوع حلالش
به نظرم این کار درست نیست
هم رسم شدن این کار خوب نیست و یک نوع بدعت است و هم اینکه چه بسا خانواده هایی توان مالی این کار نداشته و دلگیر شوند.
اینها بماند برای ما دنیایی ها
آنها عند ملیک مقتدر روزی دارند که همه شیرینی ها و لذتهای دنیای ما به گردش هم نمی رسد