اینها روایتی از یک شهید زنده است، جانبازی سرافراز که شامگاه پنجشنبه در یادواره سرداران شهید نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و هشتمین یادواره شهدای گمنام مرکز عالی تربیت جهادی و تکاوری سیدالشهدا (ع) رشت برای مشتاقان زیادی که بیصبرانه و در سکوت محض و در دل تاریکی شب پای خاطرهگویی «محمود رفیعی» نشسته بودند، عنوان شد.
رفیعی، شاید بارها و بارها خاطره جنگ و جبهه را برای مردم در نقاط مختلف کشور تعریف کرده اما مهمترین افتخار او این است که در نزد رهبر معظم انقلاب خاطرههای هشت سال دفاع مقدس را روایت کرد، روایتی که اگر لحظهای به آنها بیندیشیم میبینیم که چقدر از غافله شهدا عقبتر هستیم.
این جانباز سرافراز دفاع مقدس، نحوه مجروح شدن خود و شهادتش دوستانش را روایت کرد و در تاریکی شب شانههای جمعیت زیادی که در پای مزار شهدای گمنام نشسته بودند میلرزیدند و اشکها مانند مروارید غلتان روی چهرههای خانوادههای معظم شهدا نقش بسته و سرازیر میشدند.
*دروازه شهادت به سختی باز میشود
روایت شهادت فرزندان این مرز و بوم مانند یک افسانه است اما افسانهای که به واقعیت تبدیل شده و امروز باید حسرت بخوریم که چرا قدر شهدا را ندانستهایم.
راوی هشت سال دفاع مقدس از سال 62 که در جبهه بود آغاز کرد و گفت: با خدای خود راز و نیاز میکردم که نکند جنگ به پایان برسد و دروازه شهادت بسته شود و من این ور دروازه بمانم که اکنون همه ما این ور دروازه هستیم.
وی ادامه داد: در جبهه دفاع مقدس این دروازه، باز بود و همگی وارد بهشت میشدند و بالاتر از آن به همسایگی امام حسین (ع) میرسیدند.
رفیعی در ادامه روایت خود ذکر کرد: پس از یک سال دعای شهادت خواندن، شبی در خواب یکی از دوستان شهیدم که در عملیات بیتالمقدس شهید شده بود را دیدم که به من گفت وسایلت را جمع کن و کارهایت را انجام بده و وصیتنامه خود را بنویس یک هفته دیگر شهید میشی، گفتم آقا سعید از کجا میدانی، کی گفته، دوستم گفت به من گفتند که بهت بگم دعایت مستجاب شده و یک هفته دیگر شهید میشی.
وی اضافه کرد: از خواب بیدار شدم و نماز خواندم و گفتم خدایا گفتم منو شهید کن اما نه همین الان، جبههها به رزمنده نیاز دارد و اگر من شهید بشم و سنگر خالی شود دشمن کشور را میگیرد، خدایا پس چرا وقتی گفتم زیارت کربلا و زیارت امام زمان را نصیبم کن آن را قسمت نکردی، و انگشت روی کشته شدن ما گذاشتی.
یادگار هشت سال دفاع مقدس گفت: به خدا گفتم خدایا حالا اگر میخواهی شهیدم کنی باشد، اما شهید نکنی بهتر است.
*شهادت تصادفی نیست/بند پوتین رزمندگان را آقا امام زمان (عج) میبست
وی در ادامه با بیان اینکه آنهایی که شهید شدند تصادفی شهید نشدند، افزود: شهدا انتخاب شده بودند و شهادت تصادفی نیست.
رفیعی روایت کرد: شهدا به مقام ولایت رسیده بودند و بند پوتین آنها را آقا امام زمان (عج) میبست و همان جوانی که آقا بند پوتین او را بسته بود از شهادتش خبر داد و بعد فردای همانروز شهید شد.
وی اضافه کرد: من ابتدا گفتم خدایا شهیدم کن و بعد گفتم نکن، بعد از یکهفته دوباره همان دوستم را در خواب دیدم گفت آقا محمود تو میآیی پیش ما اما تو را بر میگردانند ولی دست و پایت را قبول میکنند.
این راوی جنگ تحمیلی درباره شهادت خود و دوباره برگشتنش، اذعان کرد: در 13 تیر سال 62 یک هفته بعد که دوستم به من خبر شهادتم را داده بود در بیمارستان بستری بودم.
*سرهای شهدایی که بر زمین افتاد تا کشور امروز در دنیا سربلند شود
وی روایت کرد: در منطقه آذربایجان غربی درگیری ایجاد شد و به همراه حدود 12 نفر به این منطقه رفتیم و در راه به ما کمین زدند و از زمین و آسمان بر ما گلوله بارید به قدری بود که دو سه نفر از همراهانم شهید و بیسر شدند و بدنشان دست و پا میزد، این سرها جدا شد تا امروز سر ما در دنیا بلند شود و اگر این سرها روی زمین نمیافتاد امروز سرهای ما پایین بود اما ایران امروز سربلندتر است.
رفیعی ادامه داد: از ماشین پایین افتادم و طرف راست ما صخره بزرگی بود و پشت آن پرتگاه بود و دستهگلهای ما یکی پس از دیگری بر زمین میافتادند و پرپر میشدند و امام زمان را صدا میزدیم.
این راوی دفاع مقدس افزود: گلولهها از بالای سر ما رد میشد و یکی از رزمندگان ما از ناحیه گلو تیر خورد و در چند قدمی ما افتاد و با هر نفس از رگهای بریده او خون بیرون میزد و به من اشاره کرد آب به او آب برسانم، دوست دیگر ما که رفت به او آب دهد به رگبار بسته شد و من گریهکنان قمقمه آب را برداشتم به بالای سر دوستم رفتم و خم شدم به او آب دهم که گلولهای به دستم اصابت کرد و قمقمه افتاد و بعد گلولهها به دست دیگر و پهلو و پاهایم خورد و افتادم، مدتی به همان حال ماندم که دشمن خود را به آن منطقه رساند و کسانی که زنده بودند را تیر خلاص میزدند و بالای سرم که رسیدند گفتند این یکی زنده است خلاصش کنید، سرباز دشمن با پوتینهایش روی چهرهام کوبید و بینی و دهانم پاره شد و گلولهای دیگر به من زدند و از پشت سر نیز چند گلوله خوردم و ترکش بر بدنم نشست.
*روحم به عرش رفت و بازگشت
وی گفت: قدرت تکلم نداشتم ما را زیر کامیونی انداختند تا از روی بدن ما رد شوند تنها یک لحظه توانستم خود را قدری کنار بکشم، یک دفعه سبکبار شدم و از بالا جسم خودم را دیدم و همچنین روح دوستان شهیدم که یکی از پس از دیگری از کنارم میگذشتند و به عرش میرفتند به قدری احساس خوبی داشتم که دلم نمیخواست آن احساس را از دست دهم، دنبال شهدا رفتم که ندایی به من گفت تو باید برگردی، من گفتم اجازه دهید بیایم دیگر نمیخواهم برگردم، گفت تو خودت خواستی شهید نشوی، برگرد تا وقتت برسد، یک دفعه دیدم روی جسم خودم افتادم و سنگینی و درد شدیدی را احساس کردم.
*جسمم به سردخانه منتقل شد
این شهید زنده اضافه کرد: مدتی بعد محاصره شکسته شد و نیروهای خودی میآمدند و اجساد شهدا را میبردند به بالای سر من که رسیدند فکر کردند شهید شدم زیرا قدرت حرکت نداشتم و تنها صداها را میشنیدم، مرا همراه با اجساد شهدا داخل خودرویی گذاشتند و به سردخانه منتقل کردند، نمیتوانستم بگویم که هنوز زنده هستم، چند بار دعای امام زمان (عج) را خواندم و از سردخانه که بیرون آورده شدم اطرافم شلوغ بود و برای یک لحظه با کمک امام زمان توانستم چشم خود را باز کنم، وقتی اطرافیان متوجه من شدند فریاد زدند که این شهید زنده شده و همه به طرفم آمدند و لباسهای مرا به عنوان تبرک پاره کردند و بعد به بیمارستان منتقل شدم و تحت جراحی قرار گرفتم.
*18 گلوله به بدنم اصابت کرد/یکی از گلولهها در کنار قلبم است
رفیعی در ادامه افزود: 18 گلوله خورده بودم و علاوه بر آن ترکشهایی بر بدن داشتم و اکنون یکی از گلولهها در نزدیکی قلبم نشسته است و دکترها گفتند دیگر کاری از دست ما ساخته نیست، نمیدانم تا کی زنده هستم اما میدانم که شهدا به لیاقت شهادت دست یافته بودند و رفتند.
یادگار هشت سال دفاع مقدس با بیان اینکه بعضی از افراد با نامردی بدون اینکه به جبههها رفته باشند در مراسمها چفیه به گردن خود میاندازند، بیان کرد: عدهای برای اینکه به پست و مقام برسند رزمندگان را پس میزنند.
*سر شهدای دفاع مقدس روی دامن مهدی فاطمه (س) بود
وی با تأکید براینکه شهدا در دوران دفاع مقدس با امام زمان خود آزمایش شدند، تصریح کرد: سر شهدای دفاع مقدس هنگام شهادت روی دامن مهدی فاطمه (س) بود.
رفیعی دعای ائمه (ع) را درس توحید عنوان کرد و افزود: تکامل انسانها در گرو شناخت امام زمان (عج) است و افراد به وسیله امام زمان خود آزمایش میشوند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
خانه گويي به سرم ريخت چو اين قصه شنودم
آن كه ميخواست به رويم در دولت بگشايد
با كه گويم كه در خانه به رويش نگشودم؟؟؟
﴿شاعر: ناشناس﴾
http://www.aparat.com/v/wu6Ni