دوم. طيف «اصلاح طلبان سكولار» كه جريان افراطي و تندروي اصلاحات را تشكيل مي دهد و شامل احزابي از قبيل «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» و «جبهه مشاركت ايران اسلامي» و همچنين بسياري از روشنفكران اصلاح طلب حلقه كيان مي شود.
اگرچه هر دو طیف در دهه اول انقلاب (دهه شصت)، داراي تفكرات چپ گرايانه تند و تيزي بوده اند، اما پس از خانه تكاني در انديشه ها و افكار خود در سال هاي پاياني اين دهه، رويكردهاي كاملاً متفاوتي را برگزيدند؛ به ويژه، طيف دوم كه «راديكال هاي تجديدنظرطلب»، «ساختارشكنان»، «ليبرال هاي تندرو» و... نيز خوانده شده اند، دامنه و عمق تجديدنظرطلبي خود را در اصول و ارزشهاي انقلاب اسلامي بسيار گسترش دادند و تقريباً در نقطه مقابل تفكرات خود در دهه شصت قرار گرفتند. در اين بخش و بخشهاي بعدي پژوهش پيش رو، اين مدعا به اثبات خواهد رسيد.
با وجود اين كه محمد خاتمي، عضو «مجمع روحانيون مبارز» بود و در هفتمين انتخابات رياست جمهوري، از حمايتهاي گروهي و حزبي آنها برخوردار شد، به نظر می رسد تعلق خاطر بيشتري به طيف سكولاريستها داشت. او در طول دوران اصلاحات، همواره از فعاليت روزنامه هاي زنجيره اي (كه اغلب وابسته به اين طيف بودند) پشتيباني كرد و در نهمين انتخابات رياست جمهوري، از كانديداي آنها (مصطفي معين) دفاع كرد، نه از كانديداي طيف سنّتي (مهدي كروبي).
طيف سكولاريست ها پس از دوم خرداد، به سرعت توانستند اين تحول را به نفع خود مصادره كنند و ادعاي نمايندگي كلّيت آن را مطرح سازند، به صورتي كه طيف سنّتي به حاشيه رانده شد. بدين سبب، منطقی به نظر می رسد که باید از زاويه نگاه طيف دوم (طيف اصلاح طلبان سكولاريست) اصلاحات را شناخت.
با اين كه اصلاح طلبان طي هشت سال (٨٤-١٣٧٦) در حاكميّت سياسي حضور داشتند و بخش هاي مهمي از آن (دولت و مجلس) را به تصرّف خود در آوردند، اما آنها هيچگاه به صورت دقيق، مشخص و جمعی نكردند كه مراد آنها از «اصلاحات» چيست. حتي پس از سپري شدن اين دوره نيز معناي «اصلاحات» در هاله اي از ابهام باقي ماند و نظر واحدی درباره آن ابراز نشد:
«طراحان این آرمان و شعار، برای توضیح و تبیین منظور خود و روشن کردن ابعاد مختلف آن، تلاش چندانی نکرده اند.»(شجاعی زند، 1381: 167)
«هنوز هيچ تعريف مشخص و مشتركي از اصلاح طلبي در ميان نيروها و كنشگران مدّعي آن، وجود ندارد. اين نقيصه بزرگ، آنگاه بيشتر خودنمايي مي كند كه به ياد بياوريم بيش از ده سال (يك دهه) از دوم خرداد به عنوان آغاز جنبش اصلاح طلبي مدرن ايران مي گذرد، اما در تمام اين مدت، هيچ فرد، مقام، دولتمرد، نماينده مجلس، روشنفكر و حزبي، كمترين تلاشي براي ارائه يك تعريف روشن از اين واژه و رايزني براي جلب توافق تمام يا لااقل بخشي از آنهايي كه خود را اصلاح طلب مي خوانند، بر سر آن انجام نداده و به نظر هم نمي آيد چنين اراده اي در درون اين جريان وجود داشته باشد.»(يزدان پناه، ١٣٨٧: ٨).
سوال این است که اهداف اصلاح طلبان چه بوده است؟ آيا آنها تنها به دنبال جايگزيني مسؤولان و تعويض اشخاص بودند يا درصدد تغيير سیاست ها و حتی فراتر از این، ساختارشکنی نيز بودند؟ اهداف اصلاح طلبي چه روشهايي را بر مي تابيد؟ سؤالاتي از اين دست، داراي پاسخ هاي متنوّع و متعارضي ست؛ چرا كه اصلاح طلبان حتي درباره معناي اصلاح طلبي و اصلاحات، با يكديگر توافق نداشتند و ندارند. محمد خاتمی در اغلب نوشته ها و گفته های خویش و از جمله در «نامه ای برای فردا»، بیش از هر چیزی بر مفهوم «دموکراسی» و «مردم سالاری» و مفاهیم معارض با آن، از قبیل «استبداد» و «خودکامگی» تآکید می کند و می نویسد:
«گذشته ما، گذشته ای استبدادزده است و استبدادزدگی، درد مزمن و مشترک جامعه ما است. عدم تأمل در این درد بزرگ تاریخی، همه ما را به بی راهه خواهد برد.»(خاتمی، 1383: 10).
«درد جانکاه ملت ما، خودکامگی و استبداد بوده است.»(همان: 35).
در تناسب با نظر یاد شده، وی غایت پروژه اصلاحات را این چنین ترسیم می کند:
«دوم خرداد از دل انقلاب اسلامی و با وفاداری به آرمان های اصیل آن و به ویژه، با تکیه بر جنبه مردم سالارانه نظام و تأکید بر تن دادن به لوازم آن و نگاه داشت حق و حرمت مردم و راهگشا به سوی آزادی های اساسی و اصلاحات در همه عرصه ها و ساختارهای اقتصادی، علمی، اجتماعی و روابط خارجی برآمد.»(همان: 22).
در تلقی و تفسیر خاتمی، «دین» از کانون و متن گفتمان انقلاب اسلامی به حاشیه و زمینه رانده شده است؛ در حالی که مردم ایران در جریان نهضت اسلامی خویش، اولاً و اصالتاً خواهان برقراری حاکمیت اسلام و ارزش های اسلامی بودند و سایر خواسته ها و آرمان های شان را در امتداد و در طول این خواسته، معنا می کردند. از آنجا که روح حاکم بر انقلاب اسلامی، اسلام بوده و به همین دلیل، این انقلاب، «انقلاب اسلامی» نام گرفت. در واقع، هدف عمده و کلیدی انقلاب ایران، برقراری «جامعه توحیدی» بوده است، نه «جامعه دموکراتیک». از این جهت، تردیدی وجود ندارد که خاتمی گفتمان انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن را به واسطه تغییر دال مرکزی، تحریف کرده است. البته باید اضافه کنم که در گفتمان خاتمی، نه تنها «اسلام»، دال مرکزی نیست، بلکه حتی گاه، دال حاشیه ای نیز نیست؛ چراکه در کنار مفاهیم دال گونه ای همچون آزادی، مردم سالاری، قانون مداری، حقوق، جامعه مدنی، نقد قدرت و... ، اثری از آن به چشم نمی خورد. در این نامه، خاتمی به دین ارجاع می دهد، ولی تحلیل سایر گفتارهای او نشان می دهد که او، تلقی و تفسیر حداقلی از دین را در نظر دارد. به بیان دیگر، پیش فرض او این است که دین واجد قرائت های متعدّدی است و او تنها از قرائت دموکراتیک از دین دفاع می کند. بنابراین، ما نباید با این توجیه که او از دین سخن می گوید و یا از دین دفاع می کند، خود را بفریبیم.
ادامه دارد...
منابع:
كچوئيان، حسين. (١٣٨٣). كندوكاو در ماهيت معمايي ايران: جهاني سازي، دموكراسي سازي و جامعه شناسي سياسي ايران. قم: مؤسسه بوستان كتاب.
شجاعی زند، علیرضا. (1381). «اصلاحات: ایدئولوژی یا راهبرد؟» در: مشروعیت اصلاحات و آینده آن؛ مجموعه گفتگوهای راهبردی. به کوشش امین کریم الدینی. تهران: همشهری.
يزدان پناه، محمدرضا. (١٣٨٧). «لزوم تعريف اصلاح طلبي ايراني». روزنامه كارگزاران. سال سوم. شماره ١٥٧. ٧ مرداد. ص٨ .
خاتمی، محمد. نامه ای برای فردا. تهران: مؤسسه خانه فرهنگ خاتمی. چاپ هشتم.
________ . (1372). بیم موج. تهران: مؤسسه سیمای جوان. چاپ اول.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
دين اينكه چونه سينه بزنيم ونفت را به امثال "بز" بدهيم تا هپو كنند ودرصدي هم به ما برسد
بيشتر بگم؟