به گزارش وبلاگستان بولتن نیوز؛ نویسنده وبلاگ عقیق نوشت: يکي از ارزشهاي اخلاقي در اسلام زهد و بيرغبتي به دنياست اين ارزش اخلاقي معمولاً در زندگي اولياء خدا از جايگاه خاصي برخوردار ميباشد. از طرفي گروه زيادي از کساني که به مکاتب الهي ميگرويدهاند از پابرهنگان و محرومين جوامع انساني بودهاند.
با وجود اين دو مسئله يکي از بهانههاي تحقير و بياعتبار جلوه دادن زندگي مؤمنين براي منافقين و مخالفين هميشه فراهم بوده است.
در آيات قرآن در چند موضع از ديدگاه منافقين و کفار نسبت به مؤمنين پرده برميدارد.
بطور مثال در سوره بقره آيه 13 به نقل از مخالفين پيامبر بهانه عدم ايمان آنها را چنين بيان ميکند:
وَ اِذا قِيلَ لَهُمْ امِنُوا کَما امَنَ الناسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ کَما امن السُفَهاءُ اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُفَهاءُ وَلکِنْ لايَعْلَمُونَ،(هر گاه گفته شود بديشان ايمان آريد چنان که ايمان آوردند مردم گويند آيا ايمان آريم چنانچه ايمان آوردند بيخردان؟ همانا اينانند بيخردان وليکن نميدانند.)
دقت در اين آيه نشان ميدهد که وضع ظاهر همچون لباس، مسکن، خوراک، رنگ پوست بدن، ثروت، يکي از ملاکهاي مهم براي ارزيابي شخصيت انسانها در ديدگاه منافقين و کفار است در حاليکه اسلام ضمن توصيههاي اخلاقي و رعايت آداب ظاهري اصالت را به نوع تفکر و رفتار انسانها ميدهد. اينکه منافقين، مؤمنين را بهعنوان، سفهاء ياد ميکنند به اين خاطر است که از نظر ظاهري زندگي آنها را نميپسندند در حاليکه دل آنان به نور ايمان به خدا و قيامت روشن بوده و همينان از بهترين مدافعين اصول و ارزشهاي اسلامي و انساني بودهاند.
خداوند حکيم در جواب به اين طرز تفکر، سفاهت را به خود آنها نسبت ميدهد و ميفرمايد قضاوت ظاهري فقط داشتن نوعي سفاهت و کمخردي است.
در صدر اسلام در مکه و حتي در مدينه از نظر اقتصادي و ظاهري زندگي همه مسلمانان و حتي زندگي پيامبر و خاندان او دچار مشکلات و کسر و کمبودهايي بود و همين بهانهاي در دست يهوديان مدينه شده بود تا درصدد شکستن شخصيت آنان برآيند امّا خداي متعال (او که هميشه ناصر و ولّي مؤمنين است) در هر حال امدادهاي خود را بر آنان فرود ميفرستد.
در اينجا به ماجرايي تاريخي اشاره ميکنيم که زنان يهودي مدينه درصدد بودند با دعوت دختر رسول خدا(ص) در يک بزم عروسي به ظاهر پرشکوه حضرت زهرا(س) را تحقير نموده و ترور شخصيت کنند و ببينيم ياري خدا را که چگونه بنده مؤمن خود را ياري ميدهد.
يهوديان مدينه ميخواستند فاطمه(س) دختر رسول(ص) را تحقير کرده و خوارش سازند.به همين سبب در يک مجلس عروسي زنان خود را به بهترين زيورها آراستند و بر آنها فاخرترين لباسها را پوشاندند. آنگاه به نزد رسول(ص) آمده و با شيطنت از او اجازه خواستند تا دخترش فاطمه(س) به مجلس آنان درآيد. رسول(ص) فرمود: اجازه او با علي است. انّها زوجة عليّبن ابيطالب و هي بحکمه از او خواستند تا در نزد علي «عليه السلام» شفاعت کند، رسول(ص) هم شفاعت کرد و بنا شد زهرا(س) به مجلس درآيد.
جبرئيل در دم فرود آمد و با خود لباس و عطر و زيورهاي بهشتي آورد که هيچکس نظيرش را نديده بود. زهرا(س) به مجلس درآمد، و ماه از شرم پنهان شد. همه زنان مجلسي از بهت انگشت بر دهان گرفتند و به وي خيره شدند، زيرلب ميگفتند: گويا بدر اين بار در خانه ما به چلّه نشسته. آنگاه در دم همچون سحره فرعون از پا افتادند و در سجده بر زمين بوسه زدند.
جمع زيادي در آن جشن عروسي به برکت حضرت زهرا(س) جشن تشرف به اسلام گرفتند.(1)
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
عشق من پاییز آمد مثل پار
باز هم ما بازماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس در هر جا نوید آشتیست
یاس دامان سپید آشتیست
در شبان ما كه شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما كه میخندید؟ یاس
یاس یك شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یك سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاك نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو كردهاند
یاس را پیغمبران بو كردهاند
یاس بوی حوض كوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشكش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچكانید اشك حیدر را به راه
عشق معصوم علی یاس است و بس
چشم او یك چشمه الماس است و بس
اشك میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا گل یاس كبود
گریه آری گریه چون ابر چمن
بر كبود یاس و سرخ نسترن
گریه كن حیدر كه مقصد مشكل است
این جدایی از محمد مشكل است
گریه كن زیرا كه دخت آفتاب
بیخبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمهشب دزدانه باید در مغاك
ریخت بر روی گل خورشید خاك
یاس خوشبوی محمد داغ دید
صد فدك زخم از گل این باغ دید
مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز دو كس از قبر او آگاه نیست
گریه بر فرق عدالت كن كه فاق
میشود از زهر شمشیر نفاق
گریه بر طشت حسن كن تا سحر
كه پر است از لخته خون جگر
گریه كن چون ابر بارانی به چاه
بر حسین تشنهلب در قتلگاه
خاندانت را به غارت میبرند
دخترانت را اسارت میبرند
گریه بر بیدستی احساس كن
گریه بر طفلان بیعباس كن
باز كن حیدر تو شط اشك را
تا نگیرد با خجالت مشك را
گریه كن بر آن یتیمانی كه شام
با تو میخوردند در اشك مدام
گریه كن چون گریه ابر بهار
گریه كن بر روی گلهای مزار
مثل نوزادان كه مادرمردهاند
مثل طفلانی كه آتش خوردهاند
گریه كن در زیر تابوت روان
گریه كن بر نسترنهای جوان
گریه كن زیرا كه گلها دیدهاند
یاسهای مهربان كوچیدهاند
گریه كن زیرا كه شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری میبریم
ما جوانی را به پیری میبریم
زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل در تن من چاك شد
آن بهار مرده در من خاك شد
ای بهار گریه بار نا امید
ای گل مأیوس من یاس سپید
صحن بقیع خلوتت بیت الحرام انبیاء
تنها نه مام احمدی مام تمام انبیاء
از کوثر احسان تو لبریز جام انبیاء...