نوروز اگرچه با بعضي آداب و رسوم باطل و خرافهها همراه گرديد لكن اصل آن از منظر توحيدي با اين منظرهاي كوتهبينانه به شدت بيگانه است. همانطور كه در نوروز حقيقي و آخرين قرارگاه هستي يعني روز قيامت هر آنچه در قلوب و زوايا و در بطون اين عالم بوده آشكار ميشود، در بهار هم جزء نازلي از آن آشكار ميشود و طبيعت زنده ميشود. اين اتفاق براي اهل ايمان يك دگرگوني ساده نيست. آنها با نگاه به طبيعت متذكر وظايف الهي خويش ميشوند كه قيامت نزديك است. اين بصيرت از آن كساني است كه جوشش طبيعت، حوادث، تحولات و انقلاب هاي تاريخ، وسعت و تنگناها همهاش برايشان يادآور بهاريترين روز عالم يعني روز قيامت است. آري نوروز عيد توحيد است، عيد كامل شدن است، روز مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است، روز شكوفا شدن قابليتهاي عالم و آدم است.
اين عالم سفرها پشت سر گذاشته است؛ آدم ابوالبشر آمده است، پيامبران آمدهاند، غدير آمده است، حسين عليه السلام آمده است، ائمه عليهمالسلام آمدهاند و بالاخره انقلابي شده است، انقلابي به وسعت غدير، به وسعت حسين و به وسعت همهي پاكيهاي تاريخ. سفر آنگاه واقع ميشود كه پاي كمالطلبي در ميان است. اگر عالم در تب وتاب است آرامگاه خويش را ميطلبد. از آنجا كه همهي انسانها فطرتا كمال طلباند همه طالب سفرند لكن سفر انسان موحد با سفر انسان مدرن تفاوت ذاتي دارد.
انسان مدرن پديد آورندهي پديدهي توريسم بود. او در ظاهر سفر ميكند تا سفر كند، البته در باطن خويش سفر ميكند تا كمال يابد. اما پس از سفر آرام نميگيرد. هر آنچه از دشت و كوه و آثار باستاني و آداب ملل مختلف ميبيند سيرابش نميكند . باز دوباره راه سفر ديگري در پيش ميگيرد و باز خستهتر از گذشته باز ميگردد. با آن كه هر بار منازل نويي تجربه ميكند اما همهشان در منظرش كهنه به نظر ميآيند. باز سفر ميكند و اين حكايت ادامه دارد تا جايي كه هر چه دنيا ديده تر مي شود احمقتر شده است. اين دمدمي مزاجي، اين از ماده به ماده سفركردن اقلش كسل كننده است اما در حقيقت نفس اماره به سياهي راضي نميشود و ظلمت بيشتري را طلب ميكند.
امروز بشر از خانه و مسكن و شهر خويش و به عبارت بهتر از خودش ميگريزد حتي عبادتش نميتواند او را به خدا برساند. وقتي امورش بر اساس غير حق سامان يافته است چگونه ميتواند بر سر سجادهاش دل به معبود عالم بسپارد لذا راه سفر در پيش مي گيرد. انسان مدرن ميرود كه از چنبرهي ماشين و زندگياي كه با دست خويش به جهنم تبديل كرده است خلاصي يابد اما اين سفر خستهكنندهتر از كارش ميشود كه از آن ميگريخته است. اين سفرها شايد اندك زماني به خاطر تنوعش توجه انسان را جلب كند اما خيلي زود عادي شده و موجب افسردگيها و غمهاي جانكاه ميشود.
همهي تلخيها و شيرينيها در نسبت انسان با حضرت"الله"معنا دارد. واقعيت آن است كهدلتنگيهاي بشر ريشه در دل بستن به تعلقات زودگذر و جذاب دنياي مدرن دارد. اين عقدهها با سفري از جنس شيطان برطرف نميشود. بلكه خلأهاي انسان را بيشتر ميكند و واي به حال آنها كه نهتنها سفرهاي كوچك بلكه مقصد همهي سفرهاي خويش را در اين عالم همساز با شيطان قرار دادهاند و در آخرين بهار هستي ديگر هيچ ابزاري براي گريختن از اين همه پوچي نمييابند.
خدايي كه از رگ گردن به انسان نزديكتر است در ظلمت دنياي امروز آنچنان دور شده است كه كه انسان به جاي آنكه همهيعالم را پلي براي رسيدن به حق كند آرام خويش را در تفريحهاي خود ساز و بيپايه ميجويد. سفر به ناكجاآبادها آدمي را شادمان نخواهد كرد سفر به حقيقت انسان است كه او را به قلهي انسانيت ميرساند و اين يك حقيقت بزرگ است؛ ما نميرويم كه برويم، ما ميرويم تا سرمنزل توحيد، ما ميرويم تا سياهي از قلبمان بزدايم، ما ميرويم تا حضرت حق را در اسمايش نظارهگر باشيم، ما ميرويم تا وراي اين شهر فرنگ، وراي اين برجها حضرت الله راببينيم . اين آدم همه قلب است اگر دلش نوراني شود آرام مييابد.
وقتي عازم زيارت ميشويم ، وقتي در سفر آنچنان مراقبه وجود دارد كه طبيعت حجاب حق نميشود سرور و شادي دلمان را فراميگيرد. سفرهاي ظاهري اگر با سفر باطني همراه نباشند سفر حقيقي نيستند. حقيقيترين سفرها آن است كه انسان ابراهيموار اسماعيل خويش را قرباني كند، يوسفوار زحمت سالها دوري را به جان بخرد، موسيوار با يقين دل به دريا بزند وروحالله وار گرفتار تبعيد و دوري از وطن شود وبالاخره همانند شهدا هويت زمان را بربايد،كربلا باشد يا شلمچه، جنگ سخت باشد يا جنگ نرم باقي و ابدي گردد تا در بهاريترين روزعالم بعد از سفري طولاني قرار يابد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com