آقای حداد عادل را من آوردم به موسسه فرانکلین. احمد فردید ایشان را پیشنهاد کرد. گفت که جوان خیلی خوبی است و ...
نجف دریابندری چهره شناخته شدهای است که نیازی به معرفی ندارد؛ مترجم
صاحبنامی که آثار ترجمه شده وی گویای آوازه و شهرت وی هستند. بیشک سال
1391 یکی از سختترین سالهای زندگی وی بود زیرا دریابندری همسرش، فهیمه
راستکار، را از دست داد.
مجله «اندیشه پویا» در آخرین شماره
خود مصاحبهای با این مترجم انجام داده است و به مرور خاطرات این مترجم
صاحب سبک پرداخته است. وی در بخشی از خاطرات خود با اشاره به فعالیت خود در
موسسه فرانکلین در ایران عنوان کرده است که وی برای اولین بار آقای
غلامعلی حداد عادل را به این موسسه آورده است. دریابندری همچنین نظر خود
درباره برخی از مترجمان را نیز عنوان کرده است که در ادامه میخوانید:
آقای حداد عادل را من به فرانکلین آوردم در
دوره همکاری من با آقای کریم امامی در موسسه فرانکلین نشریه ای با عنوان
«کتاب امروز» منتشر میشد. سردبیرش آقای امامی بود و مدیرش هم بنده بودم.
دو سه تا از طرحهای جلدش را هم من کشیدم. افراد مختلفی در این مجله
مینوشتند از جمله آقای حداد عادل، که آن زمان در فرانکلین کار میکرد و
ادیتور بود. آقای حداد عادل را من آوردم به موسسه فرانکلین. احمد فردید
ایشان را پیشنهاد کرد. گفت که جوان خیلی خوبی است و بیکار است. دانشجوی
دانشگاه شیراز بود به گمانم.
گفتم خیلی خب بیایید ببینیم
چطور است. آمد و دیدیم جوان بسیار پاکیزه و آراسته ای است و تیپی بود که به
درد فرانکلین می خورد. من آوردم گذاشتمش در موسسه فرانکلین و شاید یکسال و
نیم آنجا بود. همان اول شرط کرده بودم که ما به یک شرط به شما کار میدهیم
که یک کار دیگرپیدا نکنید و از اینجا بروید، اینجا باید کار دائمی شما
باشد. اما یکسال و نیم بعد یک روز آمد و به من و کریم امامی گفت من
میخواهم بروم چون یک کار دیگر پیدا کردهام.
به آذین آدم سختی بود راستش
من ترجمههایش را خیلی کم خواندم. به آذین آدم سختی بود و بالاخره این
سختی کار دستش داد. وقتی مجله صدف را منتشر میکرد پیغام فرستاد برای من که
چیزی به او بدم و من داستانی از «جان گریس ورفی» نویسنده معروف انگلیسی
برایش ترجمه کردم؛ اگر اشتباه نکنم اسمش «برادران گسلر» بود. من این داستان
را فرستادم برای به آذین، به آذین چاپ نکرد و گفت که داستان مترقی
میخواهم.
جلال آل احمد روشنفکر بدی است آل
احمد به نظر من یک روشنفکر بد است، یعنی روشنفکری که حرفهایی میزند که
اساس درستی ندارد. صادق هدایت اما روشنفکر است و اهمیت روشنفکریاش بیشتر
از آل احمد است. اگر چه من با بوف کورش موافق نیستم و به نظرم کار ضعیفی
است. یادم نمیرود که هدایت در مجله سخن مقالههایی نوشت درباره جمع آوری
فولکور. این نشان میدهد که صاحب نظریاتی بود خیلی جدیتر و بهتر از آل
احمد.
کریم امامی فارسیاش ضعیف بود اما مدیر خوبی بود امامی
آدم جالبی بود. انگلیسی را در تهرلن یاد گرفته بود و بعد دو سه سالی هم
آمریکا بود و زبانش را تکمیل کرده و برگشته بود. امامی به زبان انگلیسی
خیلی خوب مینوشت ولی فارسی را وارد نبود. در واقع فارسی او ضعیف بود.
ترجمهاش خوب نبود. دو سه تا ترجمه کرده بود که اشکال داشت...
«گتسبی
بزرگ» را میدادم که ترجمه کند. یادم نیست که من قبل از چاپ خواندم یا
بعد. دیدم اشکال در ترجمه دارد و شدیدا بوی ترجمه میدهد. این خودش عیب
بزرگی است. به هر حال ویراستاران و ادیتورهایی در موسسه فرانکلین استخدام
شده بودند که بعضیهایشان از لحاظ فارسینویسی خیلی بالاتر از کریم امامی
بودند. مثلا احمد سمیعی گیلانی و ابوالحسن نجفی که در واقع کارمند کریم
امامی بودند. امامی مدیر قسمت ادیتورال بود و به نظر من خیلی خوب هم اداره
میکرد ادیتورهایی را که از لحاظ سواد و کار از خودش بالاتر هم بودند.