گروه اقتصادي ـ چندين ماه پيش در مطلبي با عنوان «اتحاديهي اروپا را تحريم كنيد» به نظريهي «اقتصاد منابع تمام شدني» (The economy of exhoustible resources) اشاره كرده و مطالبي را بيان كرديم.
به گزارش بولتن نیوز، چنانچه گفته شد نظريهي «اقتصاد منابع تمام شدني» براي اولين بار در سال 1931 ميلادي، توسط جواني آمريكايي به نام Harold Hotelling ارائه شد و طي مقالهاي به موضوع پايانپذير بودن منابع اقتصادي پرداخت.
هاتلينگ با اشاره به تمام شدن منابع مادي اقتصادي به اين نتيجه ميرسد كه بنابراين اقتصادهايي كه مبتني بر چنين منابعي هستند (بهطور خاص دولتهاي رانتير و نفتي) نيز لاجرم روزي به پايان خواهند رسيد زيرا اين رابطه، يك رابطهي دائمي و هميشگي نيست. او تأكيد ميكند اگر استخراج بيرويه يا توليد بيش از اندازه از منابع اقتصادي امكانپذير است پس استخراج يا توليد بسيار كم هم از اين منابع ميسر خواهد بود. اين يعني اينكه ميتوان آن منابع را «كنترل» و «مديريت» كرد. هاتلينگ بر اين مسأله توجه زيادي دارد كه بايد منابع را به شكلي كنترل كرد كه با «بهترين شيوهي توليد» و با توجه به «مناسبترين قيمت» و در يك دورهي زماني «بلند مدت» آن را به مصرف رساند.
شيوع بيماري هلندي در كشورهاي رانتير
از سويي ديگر طبق نظريات موجود در علم اقتصاد، اتكاء بيش از حد به درآمدهاي نفتي و فروش منابع طبيعي، به مرور موجب پديد آمدن پديدهي ديگري به نام «بیماری هلندی» (Dutch disease) خواهد شد. بيماري هلندي یک مفهوم اقتصادی است که نشان ميدهد چگونه استفاده از درآمد منابع طبيعي (مثل درآمدهای نفتی ايران) به مرور باعث افول در «توليد» ميشود.
این نامگذاری به این دلیل انجام شده است که اولین بار در کشور هلند رخ داد. در سال 1977 نشریه «اکونومیست»، در توصیف و تشریح این پدیده ظاهراً عجیب، برای نخستین بار اصطلاح بیماری هلندی را بکار برد که در دهه 70 میلادی تعدادی از کشورهای دیگر، از جمله انگلستان را مبتلا ساخته بود.
در ويكيپديا در مورد اين بيماري اينگونه بيان شده است: این عارضه زمانی رخ می دهد که درآمد یک کشور بر اثر عوامل فصلی به صورت ناگهانی افزایش می یابد و متولیان اقتصاد کلان (دولت) هم با تصور دائمی بودن این درآمد آن را در جامعه تزریق می کنند. تا اینجای کار اتفاق خاصی نیافتاده است. درآمد کشور زیاد شده و پول هم به جامعه منتقل شده است. اما با افزایش درآمد، تقاضا هم افزایش پیدا می کند. اگر این افزایش تقاضا به صورت ناگهانی انجام شود، عرضه جوابگوی تقاضا نخواهد بود و تعادل عرضه و تقاضا بر هم می خورد. در نتیجه قیمت ها افزایش می یابد. در یک روند طبیعی قیمت ها تا سقفی بالا می روند و با یک تاخیر زمانی تولید افزایش پیدا می کند و در نهایت پس از مدتی عرضه و تقاضا به تعادل قبل بر می گردند.
اما بیماری هلندی از زمانی رخ می دهد که دولت به عنوان متولی اقتصاد کلان وارد کارزار می شود و سعی می کند به طور مصنوعی و از طریقی غیر از افزایش تولید قیمتها را پایین نگه دارد. دولت متوصل به واردات کالاهای مصرفی ارزان می شود (همین کاری که دولت در حال انجام آن است) تا قیمتها را مهار کند در حالی که صنایع داخلی مجبورند با عوامل تولید گران کالای گران را تولید و به قیمت ارزان بفروشند.
بلايي كه بيماري هلندي بر سر اقتصاد ميآورد
نکته اینجاست که این سیاست نمیتواند جلوی تورم را بگیرد. بلکه آن را به بخش های دیگر اقتصادی منتقل می کند. به عنوان مثال می توان با واردات کالاهایی نظیر سیب، پرتقال، مرغ، تیرآهن و... قیمت این کالا ها را پایین نگه داشت ولی برخی کالاها مانند زمین و مسکن قابل وارد کردن نیستند و افزایش قیمت این کالاها نمی شود با واردات مهار کرد. در نتیجه قیمت این قبیل کالاها به رشد خود ادامه می دهند.
از طرفی سرمایه گذاری جدید در آن بخشهای صنعتی که با واردات قیمت شان مهار شده انجام نمی شود و سرمایه ها به سمت کالاهایی مثل زمین و مسکن هدایت می شود. در نتیجه این امر تقاضای کاذبی برای این کالا ایجاد شده و قیمت آن ها با سرعت بیشتر و به صورت غیر طبیعی و باور نکردنی رشد می کنند. عوارض این مشکل به همینجا ختم نمی شود. به محض اینکه فصل افزایش درآمد خاتمه پیدا کند و دولت پولی نداشته باشد که با آن واردات ارزان را انجام دهد افزایش قیمت در بخش هایی که تا آن زمان به صورت مصنوعی قیمت پایینی داشتند با سرعتی فزاینده رخ خواهد داد.
از آنجا که صنایع داخلی هم در اثر همان سیاستهای گذشته فلج شده اند قادر به پاسخگویی به تقاضاهای جدید نيست و اقتصاد را در ابتدا ناکارآمد و سپس فلج میکند. البته هلند این شانس را داشت در زمانی که به این مشکل گرفتار شد، سایه کمونیست شرق اروپا را فراگرفته بود و کشورهای غربی برای اینکه مبادا هلند هم در دامن کمونیستها بیافتد کمکهای بیدریغی به این کشور کردند با این وجود چند سالی طول کشید تا اقتصاد این کشور بتواند کمر راست کند.
راهحل پيشگيري از بيماري هلندي
البته بيماري هلندي راهكارهايي براي پيشگيري هم دارد. مثلا نروژیها از بلایی که بر سر هلندیها آمد، درس گرفتند و با تاسیس «صندوق ذخیره ارزی» به جای اینکه درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام را در بودجههای سالانه ریخته و بودجه را آلوده کنند، آن را به این صندوق فروختند و به بیماری هلندی دچار نشدند. صندوق یاد شده چند کاربرد عمده داشت:
اول اینکه درآمد حاصل از ثروت ملی یک کشور را از نظر زمانی و توزیع بین نسلی، به شکلی مناسب مدیریت میکند تا نسلهای بعد، احساس زیان نکنند. دوم اینکه این صندوق در تثبیت نرخ ارز و جلوگیری از شوکهای ناشی از نوسان نرخ ارز و یا میزان ارز در یک کشور تاثیر بسیار کارآمدی دارند. سوم، با ایجاد موانع شدید قانونی، دست دولت از این ثروت بادآورده کوتاه شده و دولت صرفا به کارایی اقتصادی بخش خصوصی و مالیاتی که از این بخش دریافت میدارد، بسنده کرده و علاوه بر اینکه به دولتی پاسخگو و کوچک و با تمرکز حداقلی تبدیل میشود، تمام تلاش خود را برای ایجاد زمینههای موفقیت بخش خصوصی ایجاد کرده و خود را بعنوان رقیب بخش خصوصی در نظر نمیگیرد. و در آخر اینکه این صندوق سبب کسب اعتبار جهانی برای کشور مورد نظر شده و مسبب ورود سرمایه گذاران خارجی به آن کشور میشود.
البته تاسیس این صندوق پیشنیازهایی دارد، که اگر مهیا نشوند، این صندوق نمیتواند به وظایف اصلی خود عمل نماید. از جمله اینکه لازم است تا ساختار سیاسی کشور به گونهای نهادینه شده و سیستماتیک، دستش از این صندوق برای مصرف آن در داخل، کوتاه باشد و نیز لازم است، شفافیت کامل از نظر دخل و خرج در مدیریت صندوق وجود داشته باشد به گونهای که هماکنون مدیریت این صندوق در نروژ با شفافیت کامل عمل میکند. به طوری که هر شهروند نروژی میتواند هر لحظه از جریان فعالیتهای این صندوق آگاه شود.
قطع وابستگي از درآمد نفتي در دولت يازدهم
تا اينجا مشخص شد كه اقتصاد نفتي چه بلايي بر سر ساختارهاي گوناگون دولت اعم از اقتصاد، سياست و فرهنگ ميآورد. بدون ترديد در كنار عواملي چون تحريمها، سوءمديريتهاي اقتصادي دولت، بخش اعظم ديگري از مسائل نيز به اتكاء دولتها در ايران به درآمد نفتي برميگردد.
بنابراين تا زماني كه ما نتوانيم اقتصاد، سياست و فرهنگ بدون درآمد نفتي را بهوجود بياوريم، بسياري از بيماريهاي اقتصادي- سياسي موجود در كشور نيز حل نخواهد شد. به همين علت مهمترين اولويت دولت يازدهم، بايد سياستگذاري و برنامهريزي بر مبناي اقتصاد غير نفتي باشد. چنين مطالبهاي از دولت پيشرو بايد تبديل به يك گفتمان عمومي شده و افكار عمومي در مواجههي با كانديداهاي رياستجمهوري آن را به جد بخواهند.
از سويي ديگر، اقتصاد نفتي حتي موجب از بين رفتن «خلاقيت» و «پرورش استعداد»هاي نوجوانان و جوانان اين كشور نيز به مرور خواهد شد. شايد اين نكته تعجب برانگيز باشد اما «توماس فریدمن»، يكي از ژورناليستهاي مطرح امريكايي در اينباره نكات مهم و در عين حال عجيبي را بيان كرده و كه حاكي از ارتباط بين «اقتصاد نفتي» و «عدم اخلاقيت» است. وي در مطلبي كه «نيويورك تايمز» آن را منتشر كرده، چنين ميگويد:
گاه و بيگاه از من ميپرسند: «به جز كشور خودت به كدام كشور ديگر علاقه داري؟» هميشه يك جواب داشتهام: «تايوان»! و مردم ميپرسند: «تايوان؟ چرا تايوان؟» جواب خيلي ساده است. چون تايوان صخرهاي لميزرع در دريايي پر از امواج توفاني و بدون منابع طبيعي براي زندگي كردن است. حتي براي ساخت و ساز بايد از چين، شن و ريگ وارد كند و با وجود همه اينها چهارمين ذخاير كلان مالي دنيا را در اختيار دارد. زيرا به جاي كندن زمين و استخراج هر آنچه كه بالا ميآيد، تايوان ذهن و افكار 23 ميليون تايواني را ميكاود، استعدادشان را، انرژيشان را و هوش و ذكاوت شان را. چه زن و چه مرد. هميشه به دوستانم در تايوان ميگويم: «شما خوشبختترين مردم دنيا هستيد، چطور اينقدر خوشبخت شدهايد؟ نه نفت داريد، نه سنگآهن، نه جنگل، نه الماس، نه طلا، فقط مقدار كمي ذخاير ذغال سنگ و گاز طبيعي و به خاطر همين هم است كه فرهنگ تقويت مهارتهايتان را توسعه دادهايد»؛ كاري كه امروزه ثابت شده با ارزش ترين و تنها منبع تجديدپذير واقعي در جهان است. حداقل اين برداشت شهودي من بود. اما ما در اينجا دلايلي نیز داريم كه اين موضوع را ثابت ميكند.
تيمي از سوي «سازمان همكاري اقتصادي و توسعه» اخيرا مطالعهاي كوچك اما جالب انجام داده و رابطه بين عملكرد افراد در تستهايي به نام «برنامه بينالمللي ارزيابي دانشآموزان» يا PISA (كه هر دو سال مهارتهاي رياضي، علوم و درك خواندن افراد 15 سال را در 65 كشور امتحان ميكند) و درآمد كلي منابع طبيعي به عنوان G.D.P يا توليد ناخالص داخلي را براي هر كشور شركت كننده مورد بررسي قرار داده است. اگر بخواهيم خيلي كوتاه توضيح دهيم اينگونه ميشود كه رياضي دانش آموزان دبيرستاني شما در مقايسه با مقدار نفت يا مقدار الماسي كه استخراج ميكنيد چقدر خوب است؟
آندرياس شليچر كسي كه از طرف O.E.C.D بر تستهاي PISA نظارت ميكند ميگويد: نتايج نشان داد كه رابطهاي فوقالعاده منفي بين پولي كه كشورها از منابع طبيعي خود به دست ميآورند و دانش و مهارتهايي كه جمعيت دبيرستانيشان دارند، وجود دارد. «اين يك الگوي جهاني است كه در همه 65 كشوري كه در آخرين تستهاي ارزيابي PISA شركت كردهاند وجود دارد» چيزي به اسم نفت و PISA با هم و در كنار هم وجود ندارد.
تأثيرات منفي اقتصاد نفتي بر خلاقيت
به گفته شليچر، در آخرين نتايج PISA معلوم شد كه دانشآموزان كشورهاي سنگاپور، فنلاند،كره جنوبي، هنگ كنگ و ژاپن با وجود بهره اندك از منابع طبيعي، نمرات PISA بالايي دارند. در حالي كه با دارا بودن بيشترين مقدار درآمد نفتي، دانش آموزان قطر و قزاقستان كمترين نمرات PISA را به دست آوردند. (عربستان سعودي، كويت، عمان، الجزيره، بحرين و سوريه نمرات مشابه سال 2007 را در تستهاي بينالمللي رياضيات و مطالعات علمي به دست آوردند، اين در حالي است كه دانش آموزان لبنان، اردن و تركيه- كه باز هم جزء كشورهاي خاورميانه هستند، اما با منابع طبيعي كمتر- نمرات بهتري را به دست آوردند.)
دانشآموزان كشورهاي آمريكاي لاتين كه جزو كشورهاي غني و داراي منابع طبيعي زياد محسوب ميشوند، مثل برزيل، مكزيك و آرژانتين در آخرين تست PISA نمرات ضعيفي به دست آوردند. در مورد آفريقا بايد بگوييم كه اصلا در اين تستها شركت نداشت.
كانادا، استراليا و نروژ، كشورهايي كه باز هم داراي منابع طبيعي زيادي هستند، نمرات خوبي در PISA كسب كردند؛كه به گفته شليچر بخش اعظم آن مربوط به اين است كه هر سه كشور سياستهاي برنامهريزي شده و سنجيدهاي را در قبال ذخيره كردن و سرمايهگذاري درآمدهاي حاصل از منابع طبيعيشان اتخاذ كردهاند.
همه اين بررسيها و نتايج به ما ميگويد كه اگر واقعا ميخواهيد بدانيد كه يك كشور در قرن 21 چگونه عمل خواهد كرد، منابع و معدنهاي طلاي آن را به حساب نياوريد، بلكه بايد معلمهای تاثيرگذارش را، والدين آگاه و دانشآموزان متعهدش را مد نظر قرار دهيد. شليچر ميگويد: نتايج يادگيري در مدارس امروز، شاخصي از ثروت و فوايد اجتماعي ديگري است كه كشورها در درازمدت حاصل خواهند كرد.
اقتصاددانان خيلي وقت است كه در مورد «بيماري هلندي» صحبت ميكنند. اين امر زماني به وقوع ميپيوندد كه كشوري آنقدر متكي به صادرات منابع طبيعي خود باشد كه ارزش پول رايج آن به شدت بالا رفته و در نتيجه توليد داخلي آن به دليل وجود سيلي از واردات تحت تاثير قرار گرفته و نابود ميشود و در اين حالت قيمت كالاهاي صادراتي پيوسته بالا ميرود. چيزي كه تيم PISA نشان ميدهد يك بيماري مرتبط با آن است: جامعههايي كه به منابع طبيعي خود بيش از حد وابسته شدهاند،مستعد پرورش والدين و جواناني هستند كه بخشي از غرايز، عادات و محركهايشان را براي انجام دادن تكاليف و تقويت مهارتهايشان از دست دادهاند.
در مقايسه به گفته شليچر: «در كشورهايي با منابع طبيعي اندك – فنلاند، سنگاپور يا ژاپن- تحصيلات، نتايج و شان و مقام بالاتري دارد؛ حداقل تا حدی. زيرا در كل عموم مردم فهميدهاند كه كشور بايد با دانش و مهارت مردمش به پيش رود و اين موضوع با كيفيت تحصيلات و سيستم آموزشي مرتبط است. والدين و فرزندان در اين كشورها ميدانند كه اين مهارتها و تواناييهاي بچهها هستند كه شانسهاي آنها را رقم ميزنند و هيچ چيز ديگري نميتواند آنها را نجات دهد. بنابراين فرهنگ و سيستم آموزش كاملي را بنا مينهند». يا همانطور كه دوست هندي- آمريكايي من كي. آر. سريدهار، موسس شركت سوخت باتري بلوم انرژي ميگويد: «وقتي منابع نداريد، مبتكر ميشويد.» به خاطر همين است كه كشورهاي خارجي با بيشترين تعداد كمپاني در فهرست، نزديک به چين، هنگ كنگ، تايوان، هند، كره جنوبي و سنگاپور هستند. هيچ كدام از اين كشورها از منابع طبيعي براي پيشبرد اهداف خود بهره نميبرند.
اما اين مطالعات پيام مهمي هم براي جهان صنعتي در بر دارد. مطمئنا در يك ركود اقتصادي ديرگذر، براي «انگيزه» جايگاهي وجود دارد. اما، شليچر ميگويد «تنها راه معقول اين است كه مسير خود را از طريق فراهم نمودن دانش و مهارت براي افراد بيشتري، به منظور رقابت، همكاري و ارتباط برقرار كردن در راستاي پيشرفت كشور، هموار نماييم.» به گفته شليچر، به طور خلاصه در اقتصادهاي قرن بيست و يكم دانش و مهارت تبديل به پول رايج جهاني شده است، اما هيچ بانك مركزي كه اين پول را چاپ كند وجود ندارد. هر كس مجبور است كه خود تصميم بگيرد چقدر پول چاپ خواهد كرد. مسلما داشتن نفت، گاز و الماس خيلي خوب است. با وجود آنها فرصتهاي شغلي زيادي به وجود ميآيد، اما در دراز مدت جامعه را ضعيف خواهند كرد؛ مگر اينكه براي ساختن مدارس و ايجاد فرهنگ يادگيري هميشگي استفاده شود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com