بزرگترين رويداد سينمايي جهان هم چندي پيش تمام شد وهمانطور كه
انتظارش مي رفت ! آرگو ، سياسي ترين فيلم سال توانست سياسي ترين جايزه سال
را هم به نام خود ثبت كند. طي روزهاي اخير هم هركسي از هردري در باب اين
فيلم سخني گفت ويا نوشت . چه آنها كه نقادانه فيلم را ديده بودند وچه آنها
كه اساسا فيلم را نديده بودند اما خود را همرنگ جماعت كردند و از قضا از
همه بيشتر انتقاد كردند ونظرات آتشين تري هم ابراز داشتند . اما اكنون كه
آبها مثل هميشه خيلي زود از آسياب افتاد شايد زمان خوبي باشد تا يكبار ديگر
با هم اين فيلم مهم را ببينيم ودر باره آن بيانديشيم . من اين فيلم را چند
بار ديدم وهر بارنكته اي در ذهنم ريشه دواند . به گمانم بد نيست يكبار با
هم اين نكات را مرور كنيم .بگذريم از آن سرگرمي كودكانه به دنبال گاف هاي
كارگردان گشتن ويا بد وبي راه گفتن هاي سطحي وبي عمق به اين وآن كه معمولا
به جايي هم نمي رسد ويا طرح مداوم اين نكته كه آيا اسكار مهم است يا خير؟
بله ! البته كه مهم است .خود اسكار از جايزه اسكار هم مهمتر است . اسكار،
ولو كاملا سياسي وصد در صد صهيونيستي هم كه باشد باز هم مهم است . امروز
اسكار به بزرگترين ويترين سينما دردنيا تبديل شده است .ويتريني پر از زرق
وبرق كه ناگهان ميليونها چشم و ذهن را به خود مشغول مي كند وبي شك حضور در
اين نمايشگاه مي تواند فرصتي مهم باشد براي بيان انديشه ها در قالب فيلم .
ما نبايد اسكاررا نفي كنيم بلكه بايد از اين امكان براي بيان آرا وانديشه
هايمان در قالب سينما استفاده نماييم .اگرچه بسيار دشوار است وبه اين راحتي
ها ما را به بازي خود راه نمي دهند اما بي شك شدني است . واما آرگو....
• اسطوره همزاد هميشگي هاليوود:
غرب وسينماي غرب عجيب به اسطوره هاي خود وفادار است .شايد يكي از
تفاوتهاي بارز ما با غرب وسينماي ما با سينماي غرب در همين باشد .به همان
اندازه كه ما تلاش مي كنيم تا تاريخ مان را لباسي اسطوره اي برتن كنيم آنها
تلاش مي كنند تا اسطوره هاي خود را هويتي تاريخي ببخشند . آرگو هم از اين
مهم غافل نبود.شايد كمتر كسي باشد كه از خود پرسيده باشد : چرا آرگو؟! وبي
شك متر كسي است كه مي داند آرگو نام بزرگترین کشتی جنگی يونانيان يا پدران
فلسفي غرب بود که به کمک الهه آتنا برای جیسون وجمعي از پهلوانان اسطوره
اي از جمله هرکول وديگراني كه از سرتاسر یونان جمع شده بودند ساخته می شود
تا به كمك آن جیسون بتواند به قعر درياي سياه برود و پشم زرین یا پوست
طلایی اسطوره اي ، با خواص معجزه آسا را با خود بياوردتا نمادي باشد براي
قدرت و باروری کشورش ! جالب اينكه چندي پيش نيز شبكه (من وتو ) مستند
داستاني زيبايي از آن پخش كرده بود اما بي شك كمتر بيننده اي در ايران به
اين نكته ظريف كه از قضا براي بيننده غربي بسيار آشنا وغرور آفرين است توجه
كرده است .حال اين را مقايسه كنيد با آثار داخلي خودمان كه كوچكترين توجهي
نه تنها به اسطوره هاي ملي وميهني مان ندارند بلكه قهرمانان وبزرگان
تاريخي مان را آنچنان در هاله اي از دوردستي قرار مي دهند كه ازكمترين اثر
ذهني برمخاطب نيز بي بهره مي شوند .
• تحريف ظريف واقعيت در كنار بيان حقيقت:
غربي ها وبخصوص اهالي هاليوود تكنيك هاي اثر گذاري پيام در رسانه را
به خوبي مي شناسند . شايد كمتر كسي متوجه علت اصلي تاكيد كارگردان بر صحنه
هاي مربوط به خرد كردن اسناد موجود در سفارت ويا شكستن بي سيم و... توسط
كاركنان سفارت آمريكا وحتي كانادا شده باشد .آنها هم كه متوجه شدند فورا در
دلشان گفتند : ديديد ما كه مي گفتيم اينجا لانه جاسوسي بود نه سفارتخانه !
اگر اينطور نبود پس اينها با اين عجله چرا سعي دارشتند تا اسناد را نابود
كنند؟!
درست زماني كه بيننده ساده انديش ، خوشحال از اثبات لانه جاسوسي بودن
سفارت آمريكا بود كارگردان تيز هوش تلاش مي كرد تا با اين ترفند ساده وجلب
اعتماد مخاطب ، صحنه هاي خشونت واعدام وبي منطقي انقلابيون در سكانس هاي
مختلف فيلم را براي مخاطبين جهاني خود باور پذير نمايد . حال آنكه حقيقت
وماهيت انقلاب ما چيزي جز اين بود .
• تضعيف منطق انقلاب :
بي شك بسياري از مردم جهان هنوز هم نمي دانند علت واقعي دشمني ايران
آمريكا در چيست ! اين بي شك مي تواند سوال اساسي بسياري از بينندگاني باشد
كه به تماشاي اين فيلم مي نشينند . بينندگاني كه متاسفانه در ضعف دستگاه
ديپلماسي ما ومهمتر از همه ضعف زبان هنري ما هنوز ما را با بنيادگرا هاي
تند رو يكسان مي پندارند . اينجاست كه اگر دولت آمريكا در مقام قدر شناسي
به تلاش كارگردان براي پاسخ به اين سوال مخاطب حتي تمام آدمكهاي طلايي
اسكار را به وي مي داد باز هم كم بود! . در صحنه بازار ، كارگردان آرگو به
راحتي نشان داد كه تمام غيض ايران از آمريكا اينست كه ( پسرم با گلوله
آمريكايي كشته شده !!!) همين ! اين تنها منطق پيرمرد عصبي وانقلابي بازار
است كه با خشم به گروه فيلم ساز حمله كرده است . حال آنكه هر عقل سليمي به
راحتي ميپذيرد كه گلوله آمريكا محصول كارخانجات اسلحه سازي آن كشور است ومي
تواند در هر گوشه اي از جهان باشد! ولابد آمريكا جز اين نقشي در استعمار
واستثمار نوين جهان ندارد! واگر اينست پس چرا مخاطب نبايد با خود بگويد
آمريكا چقدر دوست داشتني بود وما نمي دانستيم !
• زمان شناسي هاليوود در خدمت سياست :
اگر تمام تئوريسين هاي سياسي هم جمع مي شدند قطعا نمي توانستند
پيشنهادي بهتر از ساخت اين فيلم ، هم زمان با جريان مذاكرات 5+1 با ايران
وزمزمه هاي گفتگوي مستقيم ايران وآمريكا به دستگاه ديپلماسي آن كشور بدهند
.آرگو را بايد از اين منظر ادامه منطقي سياست چماق وهويج وتلاشي مستقيم در
جهت اغناي افكار عمومي جهانيان دانست .پس چرا اين تلاش با تقديم اسكار كامل
نشود؟
• تغيير حكومت ايران بدست مردم ايران وبا مساعدت آمريكا :
در حوادث پس از انتخابات 88 آنگاه كه گروهك هاي خارج نشين درخواست
مجدانه از آمريكا داشتند تا وارد ايران شده ومستقيما در جهت تغيير حكومت
ايران اقدام كنند ، هم اوباما وهم كلينتون تاكيد كردند كه هر گونه تغيير
وبراندازي بايد توسط خود مردم ايران والبته با حمايت دولت آمريكا صورت
پذيرد وآمريكا هيچگاه مستقيما در اين خصوص اقدام نخواهد كرد .حال سوال اين
بود آيا مردم ايران تمايلي به تغيير حكومت والبته همراهي با آمريكا دارند.؟
! آرگو پاسخ اين سوال بسيار اساسي را توسط ( سحر ) داد.سحر همان دختري بود
كه در سفارت كانادا كار مي كرد ومي توانست نماد نارضايتي طيفي از مردم
ايران محسوب شود يعني مردمي كه آمريكا مي تواند در هنگامه عمل برروي كمك
آنها حساب كند . كاركرد دقيق سحر، آن دختر ايراني كه نهايتا پس از عمليات ،
به عراق مي رود ( يادآور سازمان منافقين است ) در آرگو فقط القاي همين
پيام است .
• استفاده هوشمندانه از تمام ظرفيتهاي هنر :
از اين منظر بايد آرگو را اثري قابل تامل دانست .استفاده دقيق از
بازيگران غير معروف جهت مستند نمايي بيشتر وبهتر ، خلق درست درامي پركشش
،پرهيز از شعارزدگي هاي معمول وتاكيد برالقاي غيرمستقيم پيام ، پرهيز از
سكس چيزي كه ظاهرا همزاد هاليوود است اما اينبار با هدف جلب مخاطبين
كشورهاي عرب ومسلمان منطقه لاجرم حذف مي شود ، توجه دقيق به ارزشهاي
آمريكايي و... همه چيزهايي بود كه در خدمت بن افلك قرار گرفت تا بتواند
داستان را براي مخاطبين خود پركشش واثرگذار جلوه دهد .يادمان باشد اين فيلم
بيش از اينكه به مخاطب ايراني نظر داشته باشد با هدف جلب افكار عمومي
آمريكائيان وجهانيان در هدايت سياست هاي ضد ايراني آمريكا ساخته شده بود
وشكي نبود كه مردم ايران با توجه به تفاوتهاي بارزبخشهاي مهمي از اين اثر
با واقعياتي كه تازه 30 سال از آن مي گذرد در مقابل آن واكنش نشان دهند
اما براي هاليود مهم افكار عمومي آمريكائيان وديگر مردمان منطقه بود واينكه
آنها به تحليلي منطبق با نظر كاخ سفيد در رابطه متقابل ايران وآمريكا دست
يابند بخصوص كه هنوز تنور انقلابات عربي داغ است .
• آرگو نمونه بارزپيوند ديپلماسي ورسانه :
بن افلك در آرگو، آمريكايي را به مردم نشان داد كه سازمان سياي آن
حتي شماره تلفن رئيس دفتر رئيس جمهوررا ندارد! ماموران وزارت خارجه آن
دلشان به حال شمش هاي طلايي كه شاه از ايران خارج كرده مي سوزد واو را
ديكتاتور مي دانند. آمريكايي كه ماموران امنيتي اش تا شب پيروزي انقلاب نمي
دانستند در ايران چه خبر است ! آمريكايي مظلوم ودوست داشتني كه سرش به كار
خودش گرم است وكاري به كار مردم دنيا ندارد!! پس كدام جاسوسي وكدام دخالت
در امور ديگر كشورها؟! اين پيام ساده آرگو به ديگر كشورها بود. در مقابل ،
انقلاب بصورت پديده اي به تصوير كشيده شد كه با خود خشونت وتعصب و مرگ به
همراه دارد، بخصوص اگر رگه اي از اسلاميت هم در آن باشد.! اين را بايد به
عنوان تلاش آرگو در خلق چهره مظلومانه از آمريكا وپيوند عجيب وهنرمندانه
ديپلماسي با رسانه دانست .
سخن آخر
اينها نكاتي گذرا از آن چيزهايي بود كه اين روزها بايد گفته مي شد
وگفته نشدويا كمتر گفته شد . آرگو از اين جهت فيلم مهميمحسوب مي شود .اگرچه
به تاييد اكثر كارشناسان لياقت در يافت جايزه بهترين فيلم را نداشت واز بد
حادثه امسال فيلمهاي خيلي بهتري هم در اسكار شركت كرده بودند اما جايزه
اسكار حلقه نهايي پروژه آرگو بود .آرگو بايدتحت هر شرايط نام اسكاررا با
خود همراه مي كرد تا بسته ديپلماتيك آن كامل مي شد .آرگو فقط يك فيلم
سينمايي نبود .اين نكته نبايد فراموش شود كه آرگو يك اثر شاخص در
فرآيندديپلماسي رسانه اي آمريكا محسوب مي شود وبايد به عنوان جزيي از سياست
خارجه آمريكا در قبال كشور هاي منطقه تلقي گردد كه در موضوع ايران تجلي مي
يابد لذا نبايد خودمان را مشغول آن كنيم كه اين اثر شايسته اسكار بود يانه
؟! آرگو بايد اسكار مي گرفت تا كامل شودوگرنه كامل نبود. كه البته گرفت .
در عوض ما بايد چه كنيم ؟ بي شك ابزار هنر ابزار كارآمدي است كه بي
علم هيچ كارآيي ندارد . سينما گران ما بايد به علوم وفنون روز مسلط شوند تا
پس از آرگو اگر با قسمت دوم 300 مواجه شدند هاج وواج نمانند وحتي بتوانند
زودتر از آن فيلمي در اندازه هاي مخاطب جهاني وبيانگر عزت ايراني بسازند.
مسئولان ما هم بايد بدانند كه سينما هنري پرهزينه است وضمن نگاه به مخاطبان
جهاني از هزينه هاي زائد براي فيلمهاي سبك وشعاري وكم محتوا بكاهند وبراي
توليد فيلمهاي بزرگ وجهاني به هنرمندان صاحب دانش فراخوان دهند . مسئولان
سينماي ما بايد بدانند اگر قصد دارند در اين حوزه حرفي با جهانيان بزنند
وانتظار داشته باشند حرفشان شنونده وخريدار داشته باشد بايد از سينما حمايت
كنند وبنگاه ها وبنيادهايي همچون هاليوود و باليوود ( البته نه دقيقا
آنها ) در كشور طراحي وايجاد كنند تا بتوانند تمام سينماگران حرفه اي را در
خود جاي دهد. مسئولين سياسي ما هم بايد بدانند كه در سياست زبان هنر چه
بسا كارآمد تر واثرگذار تراز هرمذاكره وگفتگويي است پس لازم است با اين
زبان شيرين آشنا شوند وسعي كنند از آن طريق هم با جهانيان سخن بگويند .اگر
حاصل آرگو براي ما همين چند تصميم هم باشد باز برنده هستيم وگرنه بايد
همواره انتظار اينگونه تحريفهاي بزرگ در تاريخ وتلاش ها براي تغيير افكار
جهانيان را از سوي هاليوود داشته باشيم .
*كارشناس رسانه