به گزارش
بولتن نیوز به نقل از ابرار معاصر تهران،
کویته
مرکز ایالت بلوچستان پاکستان است که کشتار هزارههای شیعهمذهب در آن
تقریباً بهصورت امری روزمره درآمده است. پرسش این است که چرا هزارهها و
چرا شیعیان هدف جریانهای افراطی در کویته درآمدهاند. برای یافتن پاسخی
به دور از پیشداوری باید ساخت قدرت محلی در کویته، گروههای قومی و نظریات و
دیدگاههای آنها و نیز منافع و تضاد منافع آنها را مورد توجه قرار داد تا
به درک واقعبینانهتری دست یافت. در کویته بهصورت تاریخی دو قومیت بلوچ و
پشتون از گذشتههای دور حضور داشتهاند و دو قومیت دیگر تحت شرایط خاص و
در مقاطع تاریخی متفاوت وارد کویته شده و سکونت اختیار کردهاند. این دو
قومیت را میتوان هزارههای شیعهمذهب و پنجابیهای سنیمذهب در نظر گرفت.
هزارهها نیز به نوبه خود در دو مقطع جداگانه به کویته مهاجرت کردهاند.
مقطع اول در حدود ۱۵۰ سال قبل در دوره اعلام جهاد علیه شیعه بهوسیله امیر
عبدالرحمنخان، پادشاه وقت افغانستان و عاقد قرارداد «دیوراند» با انگلیس
است که هزارهها بهصورت دستهجمعی برای نجات جان خود به کویته مهاجرت
کردند و در آنجا ماندگار شدند مقطع دوم اشغال افغانستان بهوسیله ارتش سرخ
اتحاد شوروی و فرار هزارهها از جنگ بود که موج دوم مهاجرین هزاره را به
کویته به راه انداخت.
قومیت
چهارم پنجابیها هستند که در حمایت دولت و دستگاههای نظامی ـ امنیتی
پاکستان به کویته در قالب کارگزاران حکومتی و وابستگان آنها مهاجرت کرده و
در آنجا ماندگار شدهاند. اما حضور قومیتها در یک شهر به خودی خود چندان
مهم نیست، بلکه بروز تضاد منافع و اهداف احیاناً پشتپردهای است که
مهاجرتها را به یک شهر یا یک منطقه مشکلساز میکند. چنانکه تا قبل از موج
جدید مهاجرتها از پنجاب و در حد کمتری از سند به کویته، لااقل برای ۱۵۰
سال بین سه قومیت بلوچ، هزاره و پشتون تضاد قومی و مذهبی در سطح کنونی
سابقه نداشته است. هزارهها در این مدت طولانی زبان فارسی و مذهب شیعه خود
را حفظ کرده و با بومیان بلوچ و پشتون در مسیری مسالمتجویانه زندگی
معمولی خود را داشتهاند. از قضا از آنجا که هزارهها بهعنوان یک اقلیت
قومی و مذهبی فعال و آشنا به فنون تجارت در توسعه شهری کویته صاحب نقش
بودهاند و اساساً قومیتی پرکار و اهل تفکر، علم و اندیشه شناخته شدهاند
از احترام نیز برخوردار بودهاند. نقش
هزارهها در توسعه اقتصادی کویته و گسترش فرهنگ آن و سرمایهگذاری
هزارهها در بخشهای معادن منطقه که با ذهنیت عشایری بلوچها و پشتونها و
شیوه زیست ایلاتی آنها کمتر سازگار بوده است، هزارهها را در موقعیت
ممتازی قرار میداده است؛ بهطوریکه هزاره نهتنها در کویته بلکه در ساخت
قدرت بعد از استقلال پاکستان و تجزیه شبهقاره هند، در کنار استقلالطلبان
ایفای نقش کرده و به بالاترین مقامات حکومتی هم در ایالت بلوچستان و هم در
سطح ملی دست مییافتهاند. نام ژنرال موسیخان هزاره که ریاست ارتش پاکستان
در دوره جنگ استقلال بنگلادش را در پاکستان شرقی آن روز برعهده داشت
شنیدهایم. در شرایط کنونی نیز هزارهها در بالاترین مقامات حکومتی
بهعنوان پاکستانی و نه هزاره با منشأ تاریخی افغانیشان حضور دارند.
بنابراین از هر زاویهای که به کشتار هزارهها در کویته نگاه شود پدیده
نوظهوری به نظر خواهد آمد. برای فهم درست این مشکل به پرسش اصلی
بازمیگردیم «چرا هزارهها و چرا شیعهها در کویته قتلعام میشوند؟» اگر
توجه داشته باشیم که تضاد منافعی تاریخی بین پشتونها و بلوچهای کویته با
هزارهها وجود ندارد، به ناچار باید پذیرفت که تضاد منافعی بین دو گروه
قومی هزاره مهاجر قدیمی و گروه قومی پنجابی مهاجرین جدید به کویته شکل
گرفته است. پذیرش مسئولیت کشتارها از طرف لشکر جنگوی که یک گروه رادیکال
اسلامی در میان اهل سنت و عمدتاً از قومیت پنجابی است و تلقی خاصی از امر
جهاد دارد، خواهینخواهی بحث قومیت و مذهب را در کویته بین هزارهها و
پنجابیها برجستهتر میکند. طرح این ادعا که هزارهها افغانی هستند و
میباید به کشورشان بازگردند؛ بیش از آنکه ادعای رادیکالهای مذهبی باشد،
ادعای مافیای زمین در کویته است که بهدنبال مصادره زمینهای مرغوب و
باارزشی است که خاندان «مری» ۱۵۰ سال قبل از پذیرش پناهندگی هزارههای
آواره به آنها واگذار کرده بود. البته
بهدلیل حاکمیت انگلیسی در آن مقطع زمانی بر کویته اسناد این زمینها را
دولت هند انگلیس صادر کرده است و هنوز در میان هزارهها دست به دست
میگردد. حتی اگر ادعای لشکر جنگوی که هزارهها افغانی هستند و باید به
افغانستان برگردند درست باشد، شامل موج دوم مهاجرت افغانها ازجمله
هزارههایی میشود که در دوران جهاد علیه روسها به کویته مهاجرت کردهاند و
به هیچ عنوان شامل هزارههای مهاجر موج اول نمیشود. در آن زمان پاکستانی
وجود نداشت و بعد از بهوجود آمدن پاکستان در سال ۱۹۴۷، مفهوم چندموقعیتی ـ
چندمذهبی در این کشور بهرسمیت شناخته شد و همه افراد در محدوده پاکستان
چه شرقی و چه غربی اتباع پاکستان شدند. هزارهها هم مثل پنجابیها،
سندیها، بلوچها و پشتونها شناسنامه پاکستانی دریافت کردند. بنابراین
ادعای لشکر جنگوی بیاساسترین ادعایی است که میتواند در کویته مطرح شود
اگر چنین ادعایی را ملاک قضاوت قرار دهیم خود پنجابیهای مهاجر به کویته از
نظر قومیت پشتون و بلوچ بومی کویته وضعیت مشابهی با هزارهها خواهند یافت و
باید به ایالت پنجاب بازگردند.

اما
حقیقت آن است که بحث اساساً چیز دیگری است، بدینمعنا که اولاً مافیای
زمین چشم طمع به املاک، زمین و داراییهای هزارهها دوخته است و ثانیاً
جریان افراط با دمیدن در تنور اختلافات قومی و مذهبی در کل پاکستان و
بهویژه در کویته اهداف دیگری را پیگیری میکند. اینکه تاکنون برخورد قاطعی
با لشکر جنگوی در کویته نشده است ناشی از ناتوانی دستگاههای نظامی ـ
امنیتی پاکستان نیست، ارتش پاکستان به محض اطلاع یا شایعه حضور دکتر
اللهنظر که از او به نام یکی از رهبران مسلح و جداییطلب یاد میشود کل
منطقه «موشکی»، محل تولد وی را محاصره و از زمین و هوا مورد حمله قرار داد و
خسارات و تلفات جدیای به آنجا بهبار آورد، آنهم به صرف یک شایعه که
بعداً روشن شد حقیقت نداشته است. چگونه است که در کویته مرکز ایالت در
فاصله کمتر از یک ماه لشکر جنگوی دو کشتار با تلفات سنگینی از شیعیان هزاره
میکند و همچنان ظرفیت تخریبی خود را حفظ میکند؟ لذا میتوان گفت ارتش و
نیروهای امنیتی پاکستان اهداف دیگری دارند. لااقل گروههای قومی و محلی
بلوچ و پشتون در کویته تضادی با هزارهها حس نمیکند و حتی آنها را در کنار
خود و در جهت مصالح قومی خود در مقابل مهاجرین تازهوارد مییابند. اینکه
بعد از هر عملیات تروریستی و کشتار هزارهها در کویته بحث واگذاری قدرت در
ایالت بلوچستان به ارتش مطرح میشود به هیچ عنوان امری تصادفی نباید تلقی
شود. این نشان میدهد که برکناری دولت محلی ضعیف «رئیسانی» و واگذاری قدرت
به «ذوالفقار مگی» فرماندار منصوب اسلامآباد که بعد از کشتار اول هزارهها
پیش آمد، کفایت نکرده است. در واقع محافل قدرتمندی در ساختار قدرت در
اسلامآباد وجود دارند که کویته را محل تصفیهحسابهای قومی و مذهبی در
جنگی نیابتی بین دو تفکر اسلام رادیکال سنی مورد حمایت عربستان سعودی و
تفکر انقلاب اسلامی ایران در میان اهل تشیع منطقه میدانند و در این بین
قومیت هزاره و شیعهمذهب مسالمتجو و غیرمسلح هدف راحتتر و بیدردسرتری از
بلوچها و پشتونهای آشنا به سلاح است.هدف
مهم و دوم محافل و باندهای قدرت در اسلامآباد، طالبانیزه کردن قدرت در
کویته و ایالت بلوچستان در پاسخ به رشد قوممحورهای ایالت و خنثی کردن
مطالبات قومی است. اسلام رادیکال و جهادیستهای لشکر جنگوی طعم جدیدی از
قدرت جهادی را به هزارهها و شیعههای کویته میچشانند که در اساس مخرب است
و جنگ را شیعه و سنی میکند تا منافع آن به جیب دیگران ریخته شود. آنچه
روشن است آن است که هزارهها و اعضای لشکر جنگوی خود قربانی این جنگ
خواهند بود.
پیرمحمد ملازهی، کارشناس آسیا